English العربیه اردو
  • چندرسانه ای
  • آثار امام خمینی (س)
  • صحیفه امام خمینی (س)
  • پیوندها
پایگاه اطلاع رسانی وخبری جماران
یکشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴

تاریخ

نمایش همه بخش ها بستن
  • صفحه نخست
  • عناوین اخبار
  • فقه و حقوق
  • سیاست
    •  تاریخ
    • دیپلماسی
  • اقتصاد
  • بین الملل
  • عکس
  •  ویدیو
  • علم و زندگی
  • فرهنگ
  • اقتصاد
  • جامعه
  • ورزشی
  • خانه >
  • عناوین کل اخبار
  • خانه
  • فقه و حقوق >
    • اخلاق و عرفان
    • مولفین
    • صحیفه امام خمینی
    • آیت الله صانعی
  • سیاست >
    • تاریخ
    • دیپلماسی
  • فرهنگ
  • جامعه >
    • باشگاه مخاطبان
  • اقتصاد >
    • گزارش آگهی
  • بین الملل
  • چند رسانه ای >
    • عکس
    • فیلم
    • اینفوگرافیک
    • نواهای محرم
    • آواها و نواها
  • ورزشی
  • علم و زندگی
  • استان ها

  • پیام تسلیت خانواده حاج قاسم به مناسبت درگذشت مادر شهید علی شفیعی+تصویر و فیلم دیدار حاج قاسم با بی بی سکینه

    جی پلاس؛

    پیام تسلیت خانواده حاج قاسم به مناسبت درگذشت مادر شهید علی شفیعی+تصویر و فیلم دیدار حاج قاسم با بی بی سکینه

    خانواده حاج قاسم سلیمانی به مناسبت رحلت مادر شهید علی شفیعی پیام تسلیتی صادر کردند.

  • چرا شهید کازرونی عکس شاه و فرح را از کتاب های درسی اش می کند؟

    چند روزی همقدم با شهید مهدی کازرونی-4

    چرا شهید کازرونی عکس شاه و فرح را از کتاب های درسی اش می کند؟

    مهدی کازرونی همین که کتاب های درسی اش را تحویل می گرفت، به خانه می آمد و عکس شاه و فرح را می کند و پاره می کرد.

  • با شهید کازرونی از ولادت در روستای سعدی تا شهادت در مریوان/حاج قاسم چگونه او را توصیف می کرد

    چند روزی همقدم با شهید کازرونی-1

    با شهید کازرونی از ولادت در روستای سعدی تا شهادت در مریوان/حاج قاسم چگونه او را توصیف می کرد

    مهدی کازرونی 23 ساله بود و معاون طرح و عملیات لشکر که در عملیات والفجر 4 به شهادت رسید.

  • نامه حاج قاسم به دختر شهید زنگی آبادی

    چند روزی همقدم با شهید زنگی آبادی-13

    نامه حاج قاسم به دختر شهید زنگی آبادی

    حاج قاسم خطاب به فاطمه زنگی آبادی اینگونه نوشته است: «دیدنتان به قدر یک زیارت معصوم بر من اثر معنوی دارد و این را دلیل…

  • حاج قاسم از شهید زنگی‌آبادی می‌گوید و اشک می‌ریزد

    چند روزی همقدم با شهید زنگی آبادی-12

    حاج قاسم از شهید زنگی‌آبادی می‌گوید و اشک می‌ریزد

  • دیدار مادر با پیکری که سر در بدن نداشت

    چند روزی همقدم با شهید زنگی‌آبادی-11

    دیدار مادر با پیکری که سر در بدن نداشت

    حاج یونس زنگی آبادی همیشه دلش می خواست که بی سر به شهادت برسد و حالا این آرزوی او تحقق پیدا کرده بود و پیکر پاکش بی سر…

  • چرا شهید زنگی آبادی دلش نمی‌خواست خبر زخمی شدنش به گوش حاج قاسم برسد؟

    چند روزی همقدم با شهید زنگی‌آبادی-9

    چرا شهید زنگی آبادی دلش نمی‌خواست خبر زخمی شدنش به گوش حاج قاسم برسد؟

    خون زیادی از حاج یونس زنگی آبادی رفته بود و رنگش به زردی می زد که بچه ها متوجه دست زخمی اش شدند و او را به بیمارستان…

  • ماجرای خواستگاری شهید یونس زنگی‌آبادی از زبان همسر

    چند روزی همقدم با شهید زنگی‌آبادی-8

    ماجرای خواستگاری شهید یونس زنگی‌آبادی از زبان همسر

    یونس ـ زنگی آبادی ـ آن شــب آمد در حالی که یک کاغذ بزرگ هم در دســتش بود. چیزی حدود بیست مورد از شــرایطش را به ترتیب…

  • چرا شهید زنگی‌آبادی حاضر نشد به خواب شیرینش روی پای حاج قاسم ادامه دهد؟

    چند روزی همقدم با شهید زنگی‌آبادی-7

    چرا شهید زنگی‌آبادی حاضر نشد به خواب شیرینش روی پای حاج قاسم ادامه دهد؟

    سرش را روی زانوی حاج قاسم گذاشت و از فرط خستگی به خواب رفت اما هنوز ده دقیقه ای نگذشته بود که...

  • جشن عروسی شهید زنگی‌آبادی چگونه و کجا برپا شد؟

    چند روزی همقدم با شهید زنگی‌آبادی-6

    جشن عروسی شهید زنگی‌آبادی چگونه و کجا برپا شد؟

    یونس اصرار داشت که تا بازگشتش استاد بنا کار گچکاری را نیمه رها کند و برود تا او بتواند با خیالی راحت به جبهه برگردد.

  • آیا جراحت شدید ریه توانست حاج یونس را خانه‌نشین کند؟

    چند روزی همقدم با شهید زنگی‌آبادی-5

    آیا جراحت شدید ریه توانست حاج یونس را خانه‌نشین کند؟

    آنقدر درد داشت که از زیر پتو صدای ناله اش می آمد اما فقط سه روز بعد که برای عیادتش رفتم در خانه نبود و به جبهه رفته بود.

  • زورخانه لشکر 41 ثارالله(س) چگونه شکل گرفت؟/ نقش یونس در این میانه چه بود؟

    چند روزی همقدم با شهید زنگی آبادی-4

    زورخانه لشکر 41 ثارالله(س) چگونه شکل گرفت؟/ نقش یونس در این میانه چه بود؟

    سوله ای به واحد تربیت بدنی لشکر ثارالله اختصاص داده شده بود که فرصت را غنیمت شمردند و آن را تبدیل به گود زورخانه کردند.

  • نکته ای ظریف در کسب روزی حلال به وسیله شهید حاج یونس

    چند روزی همقدم با شهید زنگی آبادی-3

    نکته ای ظریف در کسب روزی حلال به وسیله شهید حاج یونس

    با اینکه کارفرمایش نبود و یونس می توانست کسری کارش را از چشم او پنهان کند اما خدا را در همه احوال ناظر بر رفتار و…

  • مراسم تشییع و ختم پدر حاج یونس چگونه گذشت؟

    چند روزی همقدم با شهید زنگی آبادی-2

    مراسم تشییع و ختم پدر حاج یونس چگونه گذشت؟

    برای همه معما شده بود که حاج یونس با آنهمه مسئولیتی که بر دوشش هست چگونه فرصت درس خواندن پیدا می کند.

  • جانشین فرمانده لشکر 41 ثارالله(س) که بود؟

    چند روزی همقدم با شهید زنگی آبادی-1

    جانشین فرمانده لشکر 41 ثارالله(س) که بود؟

    اولین روز بهار سال 40 به دنیا آمد و 25 سال فرصت پیدا کرد تا همه شایستگی های یک انسان را به نمایش بگذارد و سرانجام در…

  • گریه های حاج قاسم در تشییع محمدحسین یوسف الهی

    چند روزی همقدم با شهیدی که همجوار حاج قاسم است-11

    گریه های حاج قاسم در تشییع محمدحسین یوسف الهی

  • روایت حاج قاسم از شهیدی که دلش می‌خواست کنارش دفن شود

    چند روزی همقدم با شهیدی که همجوار حاج قاسم است-10

    روایت حاج قاسم از شهیدی که دلش می‌خواست کنارش دفن شود

  • چشمان بسته محمدحسین و کمک به مادر

    چند روزی همقدم با شهیدی که همجوار حاج قاسم است-8

    چشمان بسته محمدحسین و کمک به مادر

    مادر اطلاعی از شماره اتاق محمدحسین نداشت و او با اینکه چشمانش بسته بود مادر را به سوی خود فرا خواند.

  • قاسم بی شما قاسم نیست

    دلنوشته حاج قاسم برای همرزمان شهیدش؛

    قاسم بی شما قاسم نیست

    در قسمتی از دلنوشته حاج قاسم برای یاران شهیدش آمده است: من همه امیدم در قیامت به آخرین نگاه آشنا و بوسه وداع است که…

  • چرا محمدحسین از دستور حاج قاسم سرپیچی کرد؟

    چند روزی همقدم با شهیدی که همجوار حاج قاسم است-7

    چرا محمدحسین از دستور حاج قاسم سرپیچی کرد؟

    محمد حسین گفت: حاج قاسم می‌گوید چون بچه‌ها لباس غواصی داشته‌اند، احتمال اسارت‌شان زیاد است. ما باید زود قرارگاه مرکزی…

  • علت اینکه محمدحسین نخواست به دیدار آن روحانی بروند چه بود؟

    چند روزی همقدم با شهیدی که همجوار حاج قاسم است-5

    علت اینکه محمدحسین نخواست به دیدار آن روحانی بروند چه بود؟

    اورکتش را که روی دوشش بود به تن کرد و گفت: خب حسین برویم اما محمدحسین مکثی کرد و خواست که برگردند.

  • پاسخ محمدحسین به دوستی که گفت دیگر به ایران و جبهه برنگرد چه بود؟

    چند روزی همقدم با شهیدی که همجوار حاج قاسم است-3

    پاسخ محمدحسین به دوستی که گفت دیگر به ایران و جبهه برنگرد چه بود؟

    دوستش از محمد حسین خواست که در آلمان بماند و دیگر به جبهه و ایران برنگردد اما او... .

  • چرا حاج قاسم وصیت کرد کنار محمدحسین دفنش کنند؟

    چند روزی همقدم با شهیدی که همجوار حاج قاسم است-2

    چرا حاج قاسم وصیت کرد کنار محمدحسین دفنش کنند؟

    حسین از عرفای جبهه بود و زیباترین نماز شب را می‌خواند، ولی کسی او را نمی دید، رفیق خدا بود و پرده‌های حجاب را کنار زده …

  • اشک حاج قاسم در رثای فرماندهان لشکرش/ لشکر ثارالله یا همان لشکر برادران

    اشک حاج قاسم در رثای فرماندهان لشکرش/ لشکر ثارالله یا همان لشکر برادران

  • توصیه شهید میرحسینی به سردار سلیمانی چه بود؟

    چند روزی همقدم با شهید میرحسینی-5

    توصیه شهید میرحسینی به سردار سلیمانی چه بود؟

    در بخشی از وصیتنامه شهید آمده است: هیچ چیزی را به دل راه ندهید به حدی که الله شود و جای الله اصلی را بگیرد که حضرت حق…

  • بازگویی اثر شهادت میرقاسم در روحیه بچه های لشکر از زبان سردار سلیمانی

    چند روزی همقدم با شهید میرحسینی-4

    بازگویی اثر شهادت میرقاسم در روحیه بچه های لشکر از زبان سردار سلیمانی

    بی‌سیم‌های لشکر ثارالله تا پایان جنگ، دیگر صدای دلنشین و ارزشمند و پرمعرفت میرحسینی را نشنیدند. آن صدایی که برای همه…

  • سردار سلیمانی شهید میرقاسم را چگونه توصیف می کند؟

    چند روزی همقدم با شهید میرحسینی-3

    سردار سلیمانی شهید میرقاسم را چگونه توصیف می کند؟

    خدا را شاهد می گیرم که هیچ وقت در چهره شهید میرحسینی در سخت ترین شرایط من هراسی ندیدم. انگار در وجود این مرد چیزی به…

  • یک شب با قائم مقام لشکر 41 ثارالله(ع)

    چند روزی همقدم با شهید میرحسینی-2

    یک شب با قائم مقام لشکر 41 ثارالله(ع)

    هنوز ساعتی به اذان صبح مانده بود که چشمانم را باز کردم و دیدم که میرقاسم مشغول عبادت است و آنقدر خوابم می آمد که…

  • اجازه سردار سلیمانی به علی برای شرکت در عملیات و شهادتی که انتظارش را می کشید

    چند روزی همقدم با شهید ماهانی-11

    اجازه سردار سلیمانی به علی برای شرکت در عملیات و شهادتی که انتظارش را می کشید

    عملیات والفجر 3 در پیش بود و باز هم علی اجازه شرکت در عملیات را نداشت و این بار تصمیم گرفت خودش برود و با حاج قاسم…

  • روضه حضرت زهرا(س) و آخرین دیدار با علی

    چند روزی همقدم با شهید ماهانی-10

    روضه حضرت زهرا(س) و آخرین دیدار با علی

    تا گوشه ای نشستیم گفت: می شود خواهش کنم برایم روضه حضرت زهرا(س) را بخوانی.

  • قصه روزه داری علی و قاچ هندوانه چه بود؟

    چند روزی همقدم با شهید ماهانی-9

    قصه روزه داری علی و قاچ هندوانه چه بود؟

    با اینکه از شدت گرما و آفتاب و روزه داری لب هایش خشکیده بود اما چند دقیقه ای بعد از رسیدنم با قاچی از هندوانه از من…

  • ماجرای به آشپزخانه رفتن علی و عذرخواهی فرماندهان لشکر از او

    چند روزی همقدم با شهید ماهانی-8

    ماجرای به آشپزخانه رفتن علی و عذرخواهی فرماندهان لشکر از او

    از آنجایی که مسئول تقسیم نیروها علی را نمی شناخت او را که دیگر توانایی رزم نداشت به آشپزخانه لشکر فرستاد...

  • چرا علی از ماشین مخابرات برای رفتن به تعمیرگاه استفاده نمی کرد؟

    چند روزی همقدم با شهید ماهانی-7

    چرا علی از ماشین مخابرات برای رفتن به تعمیرگاه استفاده نمی کرد؟

    قدری صبر می کنم تا ماشینی سر برسد برای چه بنزین اضافی مصرف شود.

  • علی با هدیه سردار سلیمانی چه کرد؟

    چند روزی همقدم با شهید ماهانی-6

    علی با هدیه سردار سلیمانی چه کرد؟

    علی به عنوان رزمنده نمونه انتخاب شده بود و حاج قاسم به رسم تقدیر هدیه ای به رزمندگان نمونه داد.

  • نسخه ای که شهید ماهانی برای به دست آوردن معنویت می پیچد، چیست؟

    چند روزی همقدم با شهید ماهانی-4

    نسخه ای که شهید ماهانی برای به دست آوردن معنویت می پیچد، چیست؟

    شهید ماهانی در بخشی از وصیتنامه اش آورده است: اگر معنویت می خواهید دست به‌ دامن امام حسین (ع) بشوید، نماز شب را…

  • چرا علی به هنگام نماز خود را به دیوار سنگر می چسباند؟

    چند روزی همقدم با شهید ماهانی-3

    چرا علی به هنگام نماز خود را به دیوار سنگر می چسباند؟

    موقع نماز که می شد علی خود را طوری به دیوار سنگر می چسباند که حتی یک نفر هم نمی توانست در پشتش قرار بگیرد.

  • علی کوچک و کلاس قرانی که برای هم سن و سالانش گذاشت

    چند روزی همقدم با شهید ماهانی-2

    علی کوچک و کلاس قرانی که برای هم سن و سالانش گذاشت

    با زدن چوب به پیت حلبی می گفتند: شیخ علی آمد، شیخ علی آمد اما علی انگار نه انگار که این رفتارها را با او می کردند.

  • از عملیات سوسنگرد تا والفجر 3 با علی و پیکری که گم شد

    چند روزی همقدم با شهید ماهانی-1

    از عملیات سوسنگرد تا والفجر 3 با علی و پیکری که گم شد

    یکی از روزهایی که مشغول دعا و نیایش بود، از راهروهای زندان صدای همهمه به گوشش رسید، و ناگهان درهای زندان بود که یکی…

  • شب آخر حاج احمد و حال و هوای غواصان لشکر

    چند روزی همقدم با شهید امینی-8

    شب آخر حاج احمد و حال و هوای غواصان لشکر

    احمد دلش می خواست که آن شب قسمتی از بدنش را در راه خدا بدهد و چون امام حسین(ع) سر فدای دوست کند.

  • پاسخ احمد به مادر برای تاخیر در جبهه رفتن چه بود؟

    چند روزی همقدم با شهید امینی-7

    پاسخ احمد به مادر برای تاخیر در جبهه رفتن چه بود؟

    برادر شهید شده بود و مادر می خواست که احمد بماند اما مگر مادر می توانست با این دلتنگی های مادرانه جلوی احمد را بگیرد.

  • نوجوانی های احمد؛ نماز اول وقت، فوتبال توی کوچه های لاهیجان و...

    چند روزی همقدم با شهید امینی-6

    نوجوانی های احمد؛ نماز اول وقت، فوتبال توی کوچه های لاهیجان و...

    احمد و محمود کم کم بزرگ می شدند و سعی داشتند تا در جمع بزرگترها وارد شوند اذان که می شد هر دو سریع برای نماز آماده می…

  • نسخه ای که احمد برای رهایی از دست عراقی ها پیچید

    چند روزی همقدم با شهید امینی-5

    نسخه ای که احمد برای رهایی از دست عراقی ها پیچید

    قایق گشتی عراقی آنقدر نزدیک شده بود که لبه آن به دست احمد گرفت و بی آنکه متوجه او شود راهش را گرفت و رفت. وجعلنا کار…

  • درخواست حاج احمد از امام رضا(س) چه بود؟

    چند روزی همقدم با شهید امینی-4

    درخواست حاج احمد از امام رضا(س) چه بود؟

    در بخشی از وصیتنامه حاج احمد آمده است: توسل جستن به ائمه اطهار علیهم السلام توصیه ای است که من به تمام کسانی که خواهان…

  • قصه شیرین به دنیا آمدن احمد از زبان پدر

    چند روزی همقدم با شهید امینی-3

    قصه شیرین به دنیا آمدن احمد از زبان پدر

    پدر بی تاب به دنیا آمدنشان در اتاق قدم می زد که صدای اولی به گوش رسید و مژده دادند پسر است و دقایقی بعد ونگ ونگ دومی…

  • روزهای سختی که بدون مهدی گذشت!

    چند روزی همقدم با شهید امینی-2

    روزهای سختی که بدون مهدی گذشت!

    از مهدی جنازه ای هم بر نگشته بود تا احمد دلتنگی هایش را بر سر مزارش فریاد بکشد؛ بر سر سجاده می نشست و آرام آرام اشک می…

  • فرمانده ای که شب ها دستشویی های پادگان را تمیز می کرد

    چند روزی همقدم با شهید امینی-1

    فرمانده ای که شب ها دستشویی های پادگان را تمیز می کرد

    فرمانده اش را که نیمه شب در حال شستن دستشویی دید، از خود خجالت کشید اما احمد او را مدیون کرد که به کسی چیزی نگوید.

  • شهید عابدینی: دور بنیاد شهید قدم نگذارید و طلبکار انقلاب نباشید

    چند روزی همقدم با شهید عابدینی-10

    شهید عابدینی: دور بنیاد شهید قدم نگذارید و طلبکار انقلاب نباشید

    توصیه شهید عابدینی به خانواده اش: پس از شهادتم هرگز دور بنیاد شهید قدم نگذارید و طلبکار انقلاب نباشید و به خاطر این که…

  • ماجرای بخیه های سر علی و شهادتی که نصیبش شد چه بود؟

    چند روزی همقدم با شهید عابدینی-9

    ماجرای بخیه های سر علی و شهادتی که نصیبش شد چه بود؟

    علی دست دکتر را گرفت و گفت: دکتر جان کافیست اینقدر خودت را به خاطر این سر اذیت نکن همین که 10-12 روزی کار کند بس است.

  • چرا علی پیشاپیش نیروهایش حرکت می کرد؟

    چند روزی همقدم با شهید عابدینی-8

    چرا علی پیشاپیش نیروهایش حرکت می کرد؟

    از عادت های علی این بود که همیشه پیشاپیش نیروهایش حرکت می کرد تا مبادا در ذهن یکی از آنها سوالی پیش بیاید.

  • پاسخ علی به سردار سلیمانی برای ایستاده نمازخواندنش چه بود؟

    چند روزی همقدم با شهید عابدینی-7

    پاسخ علی به سردار سلیمانی برای ایستاده نمازخواندنش چه بود؟

    علی رو کرد به حاج قاسم و گفت: آیا وقتی فرمانده لشکر وارد چادر می شود من نشسته‌ام؟!

  • فرمانده ای که راضی به حضور در مقابل دوربین نشد

    چند روزی همقدم با شهید عابدینی-6

    فرمانده ای که راضی به حضور در مقابل دوربین نشد

    وقتی خبرنگار گفت که می خواهد به عنوان فرمانده گردان خط شکن با او مصاحبه کند، علی با نگاهی اشک آلود گفت: بروید سراغ خط…

  • رابطه غواصان لشکر 41 ثارالله با هم چگونه بود؟

    چند روزی همقدم با شهید عابدینی-5

    رابطه غواصان لشکر 41 ثارالله با هم چگونه بود؟

    با هم می نشستند، با هم غذا می خوردند و با هم برای رزم آماده می شدند و تو نمی توانستی بفهمی کدام یک فرمانده است و کدام…

  • چرا فرمانده گردان اجازه شرکت سعید را در عملیات نمی داد؟

    چند روزی همقدم با شهید عابدینی-4

    چرا فرمانده گردان اجازه شرکت سعید را در عملیات نمی داد؟

    برادر سعید شهید شده بود و نفرتی عجیب از عراقی ها همه وجود سعید را فرا گرفته بود...

  • فرماندهانی که لباس نیروهایشان را می شستند

    چند روزی همقدم با شهید عابدینی-3

    فرماندهانی که لباس نیروهایشان را می شستند

    مدت ها بود که این سوال که چه کسی لباس های حاج احمد و علی را می شوید، ذهن محمد را درگیر کرده بود تا اینکه...

  • با اولین رزمنده لاهیجان و اولین فرمانده اش آشنا شوید

    چند روزی همقدم با شهید عابدینی-1

    با اولین رزمنده لاهیجان و اولین فرمانده اش آشنا شوید

    حضور علی در جبهه، جوانان روستا را تشویق می کرد که یکی پس از دیگری راهی مبارزه و جنگ با دشمن بعثی شوند تا جایی که 45 تن…

  • بخشداری که برای روستاییان قند حمل می کرد

    بخشداری که برای روستاییان قند حمل می کرد

    بخشدار شهر، مسئول تبلیغات لشکر، از دانشجویان ممتاز دانشگاه،... برایش هیچ کدام فرقی نداشت، در هر لباسی تنها به خدمت به…

  • بخشدار کدام شهر مانند یک کارگر سیمان جابه جا می کرد؟

    بخشدار کدام شهر مانند یک کارگر سیمان جابه جا می کرد؟

    کیسه های سیمان را روی پشتش می گذاشت و آنها را از کامیون خالی می کرد، انگار نه انگار که او بخشدار است...

  • شهید جعفرزاده قابلمه غذا را کجا می برد؟

    شهید جعفرزاده قابلمه غذا را کجا می برد؟

    هر کسی ممکن است ته مانده غذای روزانه اش را یک طوری مصرف کند، یکی به پرنده ها بدهد، یکی به سنگ و گربه ها، یکی بریزد…

  • حمید رضا و دستشویی هایی که شبانه شسته می شد

    حمید رضا و دستشویی هایی که شبانه شسته می شد

    شب ها که همه می خوابیدند، فرصت را غنیمت شمرده و برای شستن دستشویی ها می رفت.

  • آیا حمیدرضا پیرمرد را شفاعت می کند؟

    آیا حمیدرضا پیرمرد را شفاعت می کند؟

    سه روز از شهادت حمیدرضا می گذشت که از مقابل مغازه پیرمرد رد شدم و خبر را به او دادم. نیم ساعتی به پهنای صورتش اشک ریخت.

  • حمیدرضا: مسجد کعبه دل هاست

    حمیدرضا: مسجد کعبه دل هاست

    در مسجد خوابم رفته بود که حمیدرضا مرا از خواب بیدار کرد و گفت که بهتر است برای خواب به خانه بروی.

  • حمیدرضا و حساسیتی که نسبت به بیت‌المال داشت

    حمیدرضا و حساسیتی که نسبت به بیت‌المال داشت

    مادر ماشین مال بیت المال بود، چگونه راضی می شوی من در آن دنیا جوابگوی خون شهدا و مردم باشم؟!

  • حمیدرضا؛ جانشین واحد تخریب لشکر یا راننده؟!

    حمیدرضا؛ جانشین واحد تخریب لشکر یا راننده؟!

    تازه وقتی فهمیدم که حمیدرضا جانشین واحد تخریب لشکر است که می خواستم کاری انجام بدهم و باید حتماً‌ با اجازه او انجام می …

  • او خواهد آمد، باید رفت

    او خواهد آمد، باید رفت

    پشت پیراهنش نوشته بود: «او خواهد آمد، باید رفت.»؛ جمله ای که با همه پیراهن نوشته ها متفاوت بود و تعجب اهالی رزم و سنگر…

  • انتخاب حمید و فاطمه چگونه بود؟

    انتخاب حمید و فاطمه چگونه بود؟

    خانه داشتن یا نداشتن برایش فرقی نمی کرد، مهم نماز و روزه اش بود که حمید همه را یکجا داشت.

  • در مرام حمیدرضا پارتی بازی مفهوم نداشت

    در مرام حمیدرضا پارتی بازی مفهوم نداشت

    تنبیهم کرد و گفت: شاید اگر برادرم نبودی کمی آسانتر می گرفتم.

  • دوقلوهای کازرونی!

    دوقلوهای کازرونی!

    خدا بهش دوقلو داد، اسم یکی را گذاشت بشیر و دیگری را نذیر.

۱
  • صفحه نخست
  • عناوین اخبار
  • فقه و حقوق
  • سیاست
  • اقتصاد
  • بین‌الملل
  • استان‌ها
  • عکس
  • علم و فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • کار و درآمد
  • جامعه
  • سبک زندگی
  • ورزشی
بازگشت به اول صفحه
با امام:
  • صحیفه امام خمینی
  • زندگینامه امام
  • دیوان امام خمینی (س)
  • حاج احمد آقا
  • سید مصطفی
  • وصیت نامه امام خمینی
  • گالری
  • سید حسن خمینی
  • نهج البلاغه
  • قرآن
  • آثار امام خمینی (س)
سایت های مرتبط:
  • پرتال امام خمینی (س)
  • سایت سید حسن خمینی
  • خرید آثار امام خمینی (عروج چاپ)
  • نمایندگی موسسه تنظیم و نشر-قم
  • نمایندگی موسسه تنظیم و نشر-اصفهان
  • پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی
  • ویکی امام خمینی
  • RSS
  • درباره ما
  • تماس با ما

© کلیه حقوق مادی و معنوی برای پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.