چند روزی همقدم با شهید امینی-۳

قصه شیرین به دنیا آمدن احمد از زبان پدر

پدر بی تاب به دنیا آمدنشان در اتاق قدم می زد که صدای اولی به گوش رسید و مژده دادند پسر است و دقایقی بعد ونگ ونگ دومی هم بلند شد و این بار هم پسر بود که شدند احمد و محمود.

لینک کوتاه کپی شد
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: شواهد خبر از آن می داد که بار شیشه ای که مادر حمل می کند نه یکی که دو تا هستند اما حالا کی به دنیا می آیند و دختر هستند یا پسر بر همه نامعلوم بود.
زمان گذشت و درد بر مادر مستولی شد بچه ها را یکی یکی به دنیا آوردند و هر دو پسر بودند یکی زودتر و آن دیگری دقایقی بعد به دنیا آمد. از مادر پرسیدند نامشان را چه می گذارید؟ گفت احمد(1) و محمود و اولی شد احمد و دومی هم محمود.
پدر بسیار خوشحال بود از اینکه خدا به یکباره دو فرزند به او عطا کرده است. می دانست که زندگی اش از قبل هم شیرین تر می شود و خدا هم روزی رسان است و او هم باید تلاشش را بیشتر می کرد و اگر تا حالا چهار من گندم می کاشت آن را پنج من یا بیشتر می کرد.
 
چند دقیقه ای از به دنیا آمدنشان می گذشت که پدر ابتدا در گوش احمد و سپس در گوش محمود اذان گفت و از در آغوش گرفتنشان لذت برد و دقایقی بعد بود که صدای ونگ ونگشان فضای اتاق را پر کرد و مادر که نمی دانست چطور باید همزمان به هر دو شیر دهد از پدر کمک خواست و به نوبت شیرشان داد.

پدر می گوید: وقتی احمد و محمود به دنیا آمدند، زندگی مان شیرین تر شد. دستمان باز شد و مشتی تر شدیم. باید هم خوش قدم باشند. وقتی دو تا بچه در شکم مادر باشند و مادر در پی زحمت و عرق ریختن باشد، بچه از خون او رشد می کند. یک چنین بچه ای خواهی نخواهی بزرگ که شد، می شود رزمنده ای که عشقش می گیرد برود جبهه و شهید شود. قدم پر برکتشان هم به همین خاطر بود.

 

1. شهید احمد امینی، فرمانده گردان 410 غواص لشکر 41 ثارالله که در بیست و یکم بهمن سال 64 در عملیات والفجر هشت در منطقه اروند به شهادت رسید.

2. برگرفته از خاطره نقل شده از پدر شهید.

 

 

 

 

 

 

 

دیدگاه تان را بنویسید