چند روزی همقدم با شهید امینی-۶

نوجوانی های احمد؛ نماز اول وقت، فوتبال توی کوچه های لاهیجان و...

احمد و محمود کم کم بزرگ می شدند و سعی داشتند تا در جمع بزرگترها وارد شوند اذان که می شد هر دو سریع برای نماز آماده می شدند و پدر که نماز خواندنشان را می دید، سر به آسمان بلند می کرد و می گفت: خدایا شکرت.

لینک کوتاه کپی شد
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: شب که می خواست بخوابد به بابا سفارش می کرد که برای نماز صبح، اول او را بیدار کند تا ابتدا نماز بخواند و بعد احمد(1) خودش دیگران را بیدار کند.
 همه عشقش این بود که چند روزی پیش از اینکه ماه مبارک فرا برسد، روزه بگیرد و به پیشواز برود. دعا، زیارت و نوحه خوانی از چیزهای محبوبی بود که در زندگی اش داشت.
احمد نه تنها از همان کوچکی اهل عبادت بود که بسیار به ورزش هم علاقه مند بود و برای فوتبال سر از پا نمی شناخت و به لاهیجان می رفت تا با بچه ها همبازی شود و تا پا به توپ می شد در دلش قند آب می شد.
احمد دلی داشت مانند گنجشک، دلرحم و مهربان و اگر می دید یکی از بچه های مدرسه کفش ندارد هر طور بود کاری می کرد تا بتواند کفشی برایش تهیه کند و ناراحتی و غصه را از دل او بردارد. توان جسمی خوبی داشت و هیچ وقت زیر بار زور نمی رفت و کتک خور هم نبود اما هیچ گاه نشد که کسی به عنوان شکایت از احمد به در خانه شان بیاید چون از زورش برای وقتی که حقی ناحق می شد استفاده می کرد نه زورگویی. در حیاطشان سنگی که وزنی مطابق با 21 کیلو بود داشتند که احمد آن را یک دستی بلند می کرد و تا بیکار می شدند احمد و محمود(2) به سراغ حسین می رفتند و ورزش کردنشان شروع می شد و پدر که از دور رفتار بچه هایش را نظاره گر بود، خدا را شکر می کرد به خاطر این شور و هیجان نوجوانی پسرانش و اینکه اینها اهل و سر به راه بار آمده اند و مایه سربلندی اش شده اند و نمی دانست که چند سالی دیگر دو تن از این سه تن(3) به شهادت خواهند رسید و آن وقت افتخار پدر شهید بودن را نیز با خود خواهد داشت.(4)
 
 
 
 
1. شهید احمد امینی، فرمانده گردان 410 غواص لشکر 41 ثارالله که در بیست و یکم بهمن سال 64 در عملیات والفجر هشت در منطقه اروند به شهادت رسید.
2. محمود امینی رنجبر، برادر دوقلوی احمد.
3. حسین امینی رنجبر برادر بزرگتر بود که پیش از احمد به شهادت رسید.
4. برگرفته از خاطره نقل شده از پدر شهید.

دیدگاه تان را بنویسید