چند روزی همقدم با شهید احمدرضا احدی-۱

کمی احمدرضا احدی را بشناسید؛ از رتبه اول کنکور پزشکی تا شهادت در عملیات کربلای 5

احمدرضا احدی دانشجوی رتبه اول کنکور پزشکی بود که در سن بیست سالگی و در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید. از او مجموعه ای دستنویس که در مجموعه «حرمان هور» به چاپ رسیده است، به جای مانده است.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: آبان سال 1345 احمدرضا در خانواده ای سنتی و مذهبی در ملایر به دنیا آمد. مادر خانه دار و پدر در ارتش مشغول به فعالیت بود و همین باعث شده بود که احمدرضا از همان کودکی مهاجرت از این شهر به آن شهر را تجربه کند.

شش ساله بود که وارد دبستان شد و از همان ابتدا مشخص شد که او آینده درخشانی در تحصیل می تواند داشته باشد. باهوش بود و درسخوان و از همین رو همه دوران تحصیل را از ابتدا تا زمانی که می خواست دیپلم بگیرد با معدل 20 و 19 گذراند و همیشه کرسی اول کلاس مختص او بود.

با شروع جنگ، خانواده احمدرضا که سال ها دور از دیار اصلی خود بودند به ملایر بازگشتند و او برای ادامه تحصیل در مقطع متوسطه به دبیرستان دکتر شریعتی ملایر رفت و در رشته تجربی ادامه تحصیل داد و امیدی شد برای آینده پزشکی این مملکت اما احمد رضا که به همه اتفاقات اطراف خود با تیزبینی و فراست نظاره می کرد همزمان با رشد جسمی و روحی سعی در تقویت ایمانش داشت و در مسائل اجتماعی و سیاسی کشور هم مطالعه و تحقیق می کرد و با اینکه هنوز نوجوانی بیش نبود و در کلاس دوم دبیرستان مشغول به تحصیل، بر خود تکلیف دید که به یادگیری فنون نظامی بپردازد و به صفوف دفاع از کشورش بپیوندد و به این ترتیب بود که او برای اولین بار خود را در عملیات رمضان(1) محک زد و مجروح شد و چند تن از دوستانش مانند محمد روستایی را از دست داد.

این حضور آغازی بود برای شرکت های پی در پی در عملیات های مختلف و مجروح و زخمی شدن های مکرر.

با اینکه از سال 61 پای احمدرضا به جبهه باز شد اما در تحصیل چنان سختکوش بود که وقتی از جبهه برای دادن امتحان های نهایی اش در جلسات امتحانی شرکت کرد، دانش آموز ممتاز شد.

زمانه کنکور که فرا رسید او هم مانند بسیاری از دوستانش با علاقه بسیار در آزمون شرکت کرد و با هوش بالایش موفق به کسب رتبه اول کنکور پزشکی و حضور در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی شد.

احمدرضا همزمان با رشد جسمی اش در عرفان و شناخت خود و خدا روز به روز بیشتر رشد می کرد و مصداق همان هایی بود که به قول روح الله کبیر ره صدساله را در جبهه ها یک شبه طی کردند و دستنوشته های عارفانه ای که بعضی وقت ها با اصطلاحات ریاضی نیز آمیخته شده است از خود به جای گذاشته که بعدها با عنوان «حرمان هور» به چاپ رسید.

احمدرضا از بچه های فعال جبهه بود و برای پیشبرد اهداف هر کاری که در توانش بود انجام می داد و بچه ها را هم در کارهایشان یاری می کرد. گاهی اوقات او ساعت ها در میان سنگرهای دشمن بود بی آنکه دشمن بویی از آن ببرد.

این کارنامه نه از آن مردی میان سال یا سالخورده است که جوانی است که تازه بیست سالگی را تجربه می کند اما در حضور چهارساله اش بارها مجروح شده بی آنکه خانواده اش از این مساله چیزی بدانند.

سرانجام بارها مجروح شدن و حضور چهارساله و مدام او در جبهه حق علیه باطل در شب دوازدهم اسفند ماه سال 65 در هنگامه عملیات کربلای پنج به همراه چند تن از دوستانش از جمله مجید اکبری به شهادت رسید و پیکرش 15 روزی را مهمان خاک خون آلود جبهه ها بود تا به گلزار شهدای ملایر بازگشت و با مجید در کنار هم آرمیدند.

 

دیدگاه تان را بنویسید