چند روزی همقدم با شهید احمدرضا احدی-۵

چرا صاحبخانه شهید احدی دلش نمی آمد دیگر خانه اش را اجاره دهد؟

احمدرضا (احدی) و چند دانشجوی دیگر به جز یکی شان بقیه شهید شده بودند و صاحبخانه می گفت که بعد آنها نمی خواهد خانه را به کسانی دیگر اجاره دهد.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: مدتی که از شهادت احمدرضا(1) گذشت مادر به همراه یکی از نزدیکانش راهی تهران و محله درکه شدند تا وسایلش را از خانه ای که مستاجر بود، جمع کنند و به شهرشان برگردانند.

مادر با جمع کردن هر تکه از وسایل احمدرضا اشک می ریخت و با خود چیزی زمزمه می کرد. در همین اوضاع و احوال خانم میانسالی به سراغشان آمد و پرسید که چه نسبتی با احمدرضا دارند که مادر در جواب گفت: من مادرش هستم.

زن میانسال با دیدن مادر احمدرضا بغضش ترکید و گفت: همه بچه هایی که در این خانه بودند بجز یکی از آنها بقیه شهید شده اند و اینجا همه شان را به دانشجویان شهید ملایری می شناسند.

او همین طور که اشک می ریخت، گفت با اینکه مدتی است این خانه خالی مانده است اما دیگر دلم نمی آید به کسی اجاره بدهم آخر روزگاری کسانی اینجا بوده اند که حالا همه شان شهید شده اند و نمی توانم جای آن خوبان را با دیگران پر کنم. دلم نمی آید حال و هوای خوبی را که شهدا به این خانه داده اند با دیگران از بین ببرم.

 

1. شهید احمدرضا احدی که در سن بیست سالگی و در عملیات کربلای پنج در دوازدهم اسفند ماه سال 65 به شهادت رسید. او رتبه اول کنکور پزشکی سال 64 بود. دستنوشته های شهید با عنوان حرمان هور به چاپ رسیده است.

2. خاطره به نقل از مادر شهید در سایت نوید شاهد.

دیدگاه تان را بنویسید