یادداشت جی پلاس

راز سقوط بارسا

بارسا سال‌هاست عناصر تاثیر‌گذار آن فوتبال را یک به یک از دست می‌دهد و تصور می‌کند با جانشینان ژاوی و اینیستا هم قادر به همان نمایش است. اما نه، پیکه وقت رفتنش فرا رسیده. بوسکتس دیگر توان قبل را ندارد. دل بستن به معجزه‌های مسی همیشه جوابگو نیست. این ها را دو سال قبل هم بعد از فجایع رم و آنفیلد می‌شد استنباط کرد اما اشتباهات بارتمئو آن قدر تکرار شد که رسیدیم به شب سیاه لیسبون؛ این مجازات همان تیمی است که فاجعه رم و آنفیلد را به هیچ انگاشت تا حقارت هشت گله را به جان بخرد.

لینک کوتاه کپی شد

گروه ورزشی جی پلاس، مهدی طاهرخانی؛ این خط پایان بود؛ نقطه انتهایی و جایی که باید به نشانه تسلیم دو دست را بالا برد. دریافت هشت گل در طول ۹۰ دقیقه همان چیزی بود که بارسا احتیاج داشت تا سرانجام تن به تغییرات بنیادین بدهد. در اینکه بایرن شبی رویایی و بی‌مانند را پشت‌سر گذاشت هیچ تردیدی نیست اما موضوع مهم برای بارسا پایان یک دوران بود. چرا این هشت گل رویید؟ هیچ چیزی یک‌شبه خلق نمی‌شود.

همه چیز از وقتی آغاز شد که مدیریت باشگاه به دست یکی از ضعیف‌ترین مدیران تاریخ بارسا افتاد؛ نیمار به واسطه ضعف‌های موجود در قرارداد رفت و مدیریت باشگاه عوض آن که نگران آینده و تعویض پلکانی نسل باشد حدود ۴۰۰ میلیون یورو برای سه خرید اشتباه هزینه کرد؛ کوتینیو، دمبله و گریزمان. با این ۴۰۰ میلیون یورو بارسا قادر بود به راحتی جانشین‌های پیکه، آلبا، بوسکتس و اینیستا را پیدا کند اما همه چیز صرف نمایش پیدا کردن جانشین نیمار شد.

به این هشت گل نگاهی گذرا بیندازید؛ شبیه همان گل‌های فاجعه رم و آنفیلد نبود؟ بارسا دو سال است این چنین خارج از نوکمپ تحقیر می‌شود اما خیلی‌ها تصور می‌کنند این باخت‌های پرگل تنها یک حادثه است. اما نه؛ رم سه گل زد، لیورپول چهار گل و بایرن هشت گل.

همه این پانزده گل درست در همین مرحله بود و خارج از نوکمپ. این ها هیچ کدام اتفاقی نیست. به هشت گل نگاه کنید و ببینید رد پای سمدو و لنگله تا چه حد مشهود است. این دو در شرایط پرس وحشتناک حریف، همان اشتباهاتی را مرتکب شدند که عینا در رم و آنفیلد توسط دیگران تکرار شده بود. البته سمدو عنصر مشترک هر سه دیدار است و مربی بایرن فیلیک به‌‌درستی چشم اسفندیار را دید و کور کرد. نه اینکه سمدو، لنگله و پیکه عامل اصلی این فاجعه باشند؛ آن ها نمایش همیشگی خود را ارائه دادند اما تفاوت در میل بایرن به گلزنی بود. این سلسله اشتباهات به دفعات در لالیگا تکرار شد و به همین دلیل بارسا جام را به رئال تقدیم کرد.

این نمایش نا‌‌امید‌کننده بارسا بود که نشان داد دیگر صبر و تحمل حتی برای یک روز هم وقت تلف کردن است.

نخست از همه باید مدیریت تعویض شود؛ همان افرادی که آرتور ملو ۲۳ ساله و آینده‌‌دار بارسا را به یووه هدیه دادند تا یک بازیکن بالای ۳۰ سال دیگر را به ترکیب تیم مسن اضافه کنند. مشکل بارسا دقیقا مشابه سال ۲۰۰۸ است؛ زمانی که پپ آمد و با بیرون کردن رونالدینیو تن به بزرگ‌ترین خانه‌تکانی یک دهه اخیر داد. نه شاهکارها یک‌شبه خلق می‌شوند و نه فجایع آنی به وجود می‌آیند.

بارسا با پپ پله‌پله ویران کرد و ساخت و به دوران طلایی‌اش رسید و درست بعد از رفتن انریکه، آجر به آجر خراب کرد تا به ویرانه امروز برسد. شاید یک باخت دو بر یک هم می‌توانست همه چیز را تمام کند اما گویا خدا در این شب هواداران بارسا را دوست داشت تا با این هشت گل، زلزله واقعی را پدید بیاورد؛ زلزله‌ای که بعد از فاجعه رم و آنفیلد باید به وقوع می‌پیوست اما شاهد هیچ اتفاقی نبودیم جز همان روند غلط در هدر دادن پول؛ از دمبله تا کوتینیو و گریزمان. بارسا برای خط دفاعی سال‌هاست فرصت دارد از پیکه دل بکند اما خریدهایش مدافعان متوسط و ارزان‌قیمتی مثل لنگله و اومتیتی بودند. نه از چشمه لاماسیا خبری بود و نه استعداد‌یاب‌های باشگاه توانستند حتی یک مدافع معمولی را جذب کنند. نمایش لنگله و پیکه جمعه‌ شب ملغمه‌ای از گاف‌ها و اشتباهات عجیب بود. از زمانی که آن ها دنی آلوس را از دست دادند، هیچ گزینه‌ای را پیدا نکردند تا دست‌کم بعد از سه سال سرمایه‌گذاری حالا ادعا کنند صاحب یک دفاع راست در حد و اندازه‌های بارسا هستند.

جوک یعنی همین سمدو؛ مدافع بی‌اعتماد به نفسی که اتوبان یک‌طرفه‌ای را برای بایرن افتتاح کرد. بایرن هر چه از راست بارسا زد، گل شد. مقصر کیست؟ بدون تردید کیکه ستین که آن همه اشتباه را دید اما دست به تعویض نزد. عوض آنکه در نیمه دوم سرخی روبرتو را جانشین سمدو کند، او را از زمین بیرون کشید تا عملا جبهه راست را دو دستی به بایرن ببخشد. هیچ فاجعه‌ای اتفاقی رخ نمی‌دهد؛ بارسا زمانی تحقیر شد که جانشین والورده را از دل یک گاوداری کشف کرد!

در اینکه نباید در میان فصل دست به کادر فنی می‌زد، عقاید مختلفی وجود دارد اما چرا باید هدایت بارسا یه یک مربی درجه دو بدون هیچ کاریزما و کارنامه‌ای سپرده شود؟ کیکه ستین نه جوان بود نه تئوریسین و‌ نه ذاتا شجاع؛ که اگر ذره‌ای شهامت و جرات در وجودش می‌دمید دقایق آخر همان لحظاتی که مسی توپ لو می‌داد و راه می‌رفت، او را بیرون می‌کشید تا ثابت کند هیچ بازیکنی در جهان از تیم بزرگ‌تر نیست. اما ستین ترسو و مغموم، شوک‌زده و مبهوت دو دستش را به نیمکت خالی تکیه داده بود و چنان به زمین می‌نگریست که یک چوپان به مرتع گرگ‌زده! این آخر خط بود. آخر همه لفاظی‌ها پشت کلمات گول‌زنکی بسان فلسفه ما، لاماسیا، فوتبال تیکی تاکا. نه، هیچ تاکتیکی در هیچ تیمی پیاده نمی‌شود اگر عناصر کافی و لازم در آن تیم نباشند. بارسا سال‌هاست عناصر تاثیر‌گذار آن فوتبال را یک به یک از دست می‌دهد و تصور می‌کند با جانشینان ژاوی و اینیستا هم قادر به همان نمایش است. اما نه، پیکه وقت رفتنش فرا رسیده. بوسکتس دیگر توان قبل را ندارد. دل بستن به معجزه‌های مسی همیشه جوابگو نیست. این ها را دو سال قبل هم بعد از فجایع رم و آنفیلد می‌شد استنباط کرد اما اشتباهات بارتمئو آن قدر تکرار شد که رسیدیم به شب سیاه لیسبون؛ این مجازات همان تیمی است که فاجعه رم و آنفیلد را به هیچ انگاشت تا حقارت هشت گله را به جان بخرد.

دیدگاه تان را بنویسید