سواد زندگی؛ توسعه توانمندی های فردی؛ سید محمد مهدی شهیدی- مردی ده‌ها سال در ساحل دریا ایستاده بود و تلاش می کرد که موج های "خوب" را در آغوش بگیرد و از تلاشی آنها جلوگیری کند و همزمان موج های "بد"را به عقب می راند و نمی گذاشت به او نزدیک شوند. مرد هر روز در ساحل می ایستاد و با این عمل بی ثمر، خود را به مرز دیوانگی می کشاند. سرانجام روزی روی ماسه ها نشست و دیگر به موج ها کاری نداشت و موج ها به میل خود در رفت و آمد بودند. چه آرامشی!


وقتی تاریخ را مطالعه می کنیم درمی یابیم که انسانها همواره در جستجوی خوشبختی بوده اند. این جستجو در زمانهایی که آدمی و جوامع انسانی با بحران و مرگ مواجه بوده اند بیشتر شده است و بر همین اساس گاه نظریه ها و تئوری های عجیب و غریبی پیدا می شوند.

اما واقعا خوشبختی چیست؟

در دهه های اخیر روانشناسان و زیست شناسان به کار سترگ مطالعه علمی این مساله پرداخته اند که چه چیزی واقعا انسان را خوشبخت می کند: پول؟ یا خانواده؟ علم؟ یا شاید ژنتیک یا تقوا؟تعریف پذیرفته شده عمومی از خوشبختی "دل‌خوشی" است. بر اساس این دیدگاه خوشبختی چیزی است که من در درون خود حس می کنم، یعنی احساس لذت آنی یا خرسندی خاطر طولانی مدت از شیوۀ سپری شدن زندگی ام.

اگر خوشبختی مبتنی بر احساسات دلپذیر است، پس برای خوشبخت‌تر بودن ناگزیریم سیستم بیوشیمی بدنمان را از نو طراحی کنیم تا سروتونین بیشتری ترشح شود یا در نهایت همه به مصرف پروزاک روی آوریم.

 اگر خوشبختی در گرو این احساس است که زندگی با معناست، پس برای خوشبخت‌تر شدن باید خود را به طور موثرتری بفریبیم چون از منظرِ محضِ علمی، زندگی انسان مطلقاً هیچ معنایی ندارد و تنها راه معنا آفرینی هماهنگ کردن توهمات شخصی در باره زندگی با توهمات مشترکِ حاکم است. تا زمانی که روایت من همسو با روایات مردم اطرافم باشد می توانم خود را متقاعد کنم که زندگی ام مفید و با معنا است.  آیا شِق سومی هم وجود دارد؟

رنج و راه رهایی از رنج
بودایی ها در طی 2500 سال به طور منظم ماهیت و علل خوشبختی را بررسی کرده اند. به این دلیل است که در جامعه علمی علاقه روزافزونی به فلسفه و تمرینات مراقبۀ انها به وجود آمده است. 

اکثر مردم خوشبختی را با احساسات خوشایند، و رنج را با احساسات ناخوشایند یکی می دانند. از این رو انسانها اهمیت بسیار زیادی برای احساساتشان قائلند و حریصانه در جستجوی تجربۀ هر چه بیشتر لذایذ هستند و از درد دوری می‌کنند. هر کاری که در سراسر زندگی خود انجام می دهیم، خواه خاراندن پا باشد و خواه جابجا شدن روی صندلی، یا شرکت در جنگ جهانی، فقط در تلاشیم تا به احساسات خوشایند دست پیدا کنیم.

مشکل این است که احساسات ما، همچون موج اقیانوس ها، چیزی بجز ارتعاشات زود گذر نیست و هر لحظه تغییر می کنند. اگر من پنج دقیقه قبل احساس می کردم خوشحال و مصمم هستم، حالا آن احساس بر طرف شده است و ممکن است غمگین و افسرده باشم. پس اگر می خواهم احساسات لذت بخشی را تجربه کنم، باید مدام در پی آنها باشم و همزمان احساسات ناخوشایند را از خود برانم. درست چون عمل بی ثمر مرد داستان ما.

اما چه چیز مهمی در بهره مند شدن از چنین غنیمت‌های زود گذری نهفته است؟ چرا باید برای چیزی تلاش کنیم که به همان سرعتی که پدید می آید ناپدید می شود؟ 

واقعیت آن است که ریشه رنج نه احساس درد است و نه اندوه و نه حتی بیهودگی. بلکه ریشۀ واقعی همین جستجوی بی پایان و بیهودۀ احساسات گذرا است که حالتی از تنش دائمی و بی قراری و نارضایتی را در ما به وجود می آورد. 

در نتیجه این جستجوی دائم، ذهن ما هرگز به رضایت دست نمی یابد. حتی اگر لذت را تجربه کنیم، باز ذهن ما راضی نیست، زیرا از ناپدید شدن سریع این احساس می ترسد و اشتیاق آن را دارد که این احساس حفظ و تشدید شود.

انسانها زمانی از رنج رهایی نمی یابند که این یا آن لذت گذرا را تجربه کنند بلکه این اتفاق زمانی می افتد که به ماهیت ناپایدار تمام احساس هایشان پی ببرند و دیگر اشتیاقی به ان ها نداشته باشند. هدف تمام مراقبه ها در همین نکته است: توقف مکالمه ذهنی که با آن احساسات خود را بیان و تجربه می کنیم. 
در مراقبه یا تمرینات ذهن آگاهی باید بتوانیم از نزدیک ذهن و جسم خود را نظاره کنیم، شاهد فراز و فرود دائمی تمام احساسات خود باشیم و به پوچیِ جستجوی آنها پی ببریم.

وقتی جستجو متوقف می شود، ذهن به آرامش و شفافیت و رضایت دست می یابد. تمام انواع احساسات – خوشی، خشم، ملال، شهوت - همچنان به وجود می آیند و می گذرند، و ما آنها را آنچنان که هستند می‌پذیریم. ما در حال زندگی می کنیم ، نه در خیالِ آنچه اتفاق خواهد افتاد.

"خوشبختی مستقل از شرایط بیرونی است". این یافتۀ زیست شناسی و عصب شناسی مدرن است. آیین های عصر جدید دائما می‌گویند که «خوشبختی به شرایط بیرونی بستگی ندارد بلکه فقط منوط است به آنچه در درون خود احساس می کنیم. اما بینش عمیقتر می‌گوید: "خوشبختی واقعی مستقل از احساس های درونی ما نیز هست".

 در واقع هر چه به احساس های خود بیشتر اهمیت بدهیم بیشتر به آنها اشتیاق خواهیم داشت و بیشتر رنج می بریم. توصیه بودا این بود: "نه تنها به جستجوی دستاوردهای بیرونی پایان دهیم بلکه از جستجوی احساس های درونی خود نیز بپرهیزیم".

اغلب مردم به خطا خود را با احساس ها و افکار و علایق و نفرت هایشان یکی می گیرند. وقتی عصبانی هستند فکر می کنند"من عصبانی‌ام. این خشم من است". در نتیجه زندگی شان را صرف دوری جستن از بعضی احساس ها و جستجوی بعضی دیگر می کنند. آنها هرگز متوجه نمی شوند که آنها همان احساس هایشان نیستند و جستجوی بی امان احساس هایی خاص فقط آنها را در دام ناکامی فرو می برد. 

خوشبخت بودن به سادگی دست کشیدن از جستجوی بی ثمر خوشی ها و ناخوشی ها، لذت ها و دردهاست.  خوشبختی، "بودن" است، چنانکه هستیم: بی قضاوتی، اثباتی و انکاری.

خوشبختی نشستن در ساحلِ احساسات خوب و بد است و نظاره آمد و رفت دائمی آن ها، همین.
توصیه هایی برای خوشبخت بودن
1- در لحظه زندگی کنیدبه جای آنکه خود را درگیر مکالمات بی پایان درونی (ذهنی) راجع با حسرت‌های  گذشته و ترس‌های آینده کنید؛ حواس پنج گانه خود را به کار گیرید و متوجه اعمال جسم و بدن خود باشید. 
تمرکزتان را بر اموری که برایتان قابل کنترل است معطوف کنید: ببینید، بشنوید، لمس کنید، بچشید و ببوئید. اینگونه به هر لحظه از زندگی تان آگاهید و بی هیچ تلاشی به رضایت‌تان از زندگی افزوده می شود حتی اگر بیمار باشید یا درد جسمانی داشته باشید.
2- از تلاش برای اثبات خود دست برداریدشما همچون هر فرد دیگری در این دنیا همان هستید که هستید. قضاوت دیگران راجع به شما نه چیزی به شما می افزاید و نه می کاهد. در هر لحظه رفتار و اعمالتان را به دور از هر گونه پیش داوری، و فارغ از مورد پسند دیگران بودن تنها بر اساس چیزی که در شما عمل می کند پیش ببرید.
 این "خودبودن" است چنانکه هستید نه چنانکه دیگران انتظار دارند. بدین ترتیب دیگران نیز به مرور خودِ شما را می شناسند و از ارزیابی تان دست می کشند، چون شما از ارزیابی دیگران دست کشیده اید.
3- مسئولیت اعمال و رفتارتان را بر عهده بگیریدوقتی گرسنه ایم، غذا می خوریم؛ وقتی تشنه ایم، آب می نوشیم؛ وقتی خسته ایم، می خوابیم  و ... . در مواردی از این دست ابایی از اعمال و رفتار خود نداریم، نه از انجام آنها آشفته می شویم، نه بابت آن ها نگرانی به خود راه می دهیم. چرا؟ چون مسئولیت انجام آنها را بر عهده می گیریم. نه انکارشان می کنیم نه سرباز می زنیم از انجام شان. وقتی اعمال و رفتار ما متعلق به خودمان باشد پذیرش مسئولیت پیامدهای آن ساده است.
 اما وقتی به خاطر خوشایند دیگران رفتاری انجام می دهیم به سادگی از پذیرش مسئولیت آن سرباز می زنیم: "به خاطر تو اون کارو کردم" "فکر می کردم خوششون بیاد"، "تقصیر من نیست مجبور شدم اینکارو انجام بدم چون توی معذوریت اخلاقی بودم"، "وای چه اشتباهی کردم که فکر کردم تو این کار رو دوست داری" و توجیه ها و بهانه هاییی از این دست که بیانگر عدم پذیرش مسئولیت اعمال و رفتار ماست؛ اعمال و رفتاری که برای اثبات خود انجام داده ایم. 4- صبور باشیدپرندگان برای زودتر سرزدن خورشید بی‌تابی نمی‌کنند، شکوفه‌های هلو زودتر از بهار نمی‌شکوفند و جغدها تا تاریک شدن هوا در لانه می‌مانند. صبور بودن یعنی پذیرش روال طبیعی و گردن نهادن به آن.هر لحظه به قدر کفایت فرصت هست تا نیازی به چشم دوختن و بی تابی برای لحظه بعد نباشد. وقتی رسیدنی در کار نباشد عجله ای نخواهد بود. 
در نوشتن این متن، از کتاب انسان خردمند استفاده شده است.
www.savadezendegi.com

دیدگاه تان را بنویسید