روایت انقلابی که ۴۰ ساله شد-۳۲

روش شهید طباطبایی برای مخفی سازی رساله های امام از دید ساواک چه بود؟/پیرمرد چگونه آدرس خانه آیت الله پسندیده را به شهید طباطبایی داد؟

شهید حسینی برای رساندن وجوهات شرعیه به خمین رفته بود اما آدرس خانه آیت الله پسندیده را نداشت و آنقدر جو سنگین بود که از هر که می پرسید نمی توانست پاسخی بگیرد تا اینکه...

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس: مبارزات انقلابی مردم در سیستان با نام سید محمدتقی حسینی طباطبایی(1) پیوند خورده است. او که متولد زابل است تحصیلات دینی خود را در حوزه های علمیه زابل، مشهد و نجف گذراند و به درجات عالی علمی در حوزه معرفت دینی نایل آمد. او پس از بازگشت از نجف، منشأ خدمات علمی و عمرانی زیادی در سیستان شد. ایجاد کتابخانه، لایروبی نهرها و جویبارهای دهانه هیرمند و اداره مدرسه علمیه از اقدامات او بود.

نام سید محمدتقی در سال 1357 در گزارش های ساواک از شهر زابل بسیار زیاد به میان می آید. او قبل از آن در سال 1356 ممنوع المنبر شده بود و برای جبران آن سفری به قم کرده و از علمای آن شهر دعوت به عمل آورد تا در زابل سخنرانی کنند. از آن جمله آیت الله جنتی که خود او نیز تحت نظر بود با نام مستعار حبیبی به زابل آمد و دهه اول محرم را در مسجد حکیم زابل که پایگاه اصلی سید محمدتقی بود به سخنرانی پرداخت.

حسین خسروی از فعالان انقلابی در شهر زابل می گوید: شهید حسینی نماینده حضرت امام در سیستان بود و وجوهات شرعی را جمع آوری می کرد. گاهی از اوقات برای رساندن این وجوهات به خمین مسافرت می کرد. وی در خاطره ای گفته بود: نزدیک غروب بود به خمین رسیدم و از چند نفر آدرس منزل آیت الله پسندیده را پرسیدم اما با توجه به جو اختناق و پلیسی حاکم، کسی با من حرف نمی زد تا اینکه پیرمردی را دیدم و از او نشانی منزل آقا را پرسیدم. گفت به دنبالم بیا، هر کجا که با عصای خود اشاره کردم منزل آقا آنجاست. بالاخره با این راهنمایی منزل ایشان را پیدا کردم و وجوهات را تحویل داده و رسید گرفتم.

موقعیت جغرافیایی و اقلیمی زابل سبب شد تا عده ای از مخالفان رژیم به این شهر تبعید شوند. علاوه بر این موقعیت ها، وضعیت اجتماعی و دینی شهر نیز به گونه ای بود که امکان تبعید روحانیون مخالف را نیز فراهم می کرد. وجود برخی از روحانیون وابسته به دستگاه و نفوذ حکومتگران محلی جوِ عمومی شهر را به نفع رژیم پهلوی در آورده بود. تنها معدودی از روحانیون مانند سید محمدتقی حسینی طباطبایی، سید محمدعلی حسینی طباطبایی، سید زین العابدین و سید حسین قریشی و تنی چند بودند که با سیاست های دولت مخالف بودند. روحانیون تبعیدی نیز با این افراد در تماس بودند و چه بسا که به رغم توصیه های امنیتی ساواک مبنی بر خودداری از تماس با آنان سید محمدتقی تبعیدیان را در خانه خویش مأوا می داد و چنانچه کسانی قصد خروج از کشور را از طریق مرز زابل داشتند او آنان را یاری می داد. شهید اندرزگو به کرات از این طریق به افغانستان رفت و همواره از مساعدت های سید محمدتقی بهره مند شد.

خسروی از فعالیت های شهید حسینی در سال 1353 می گوید. بنا به روایت او ماموران ساواک به منزل و مدرسه و کتابخانه آقای حسینی یورش بردند و به بررسی و تفتیش پرداختند. اما به دلیل درایت سیاسی وی مدارکی دال بر مجرم بودن ایشان به دست نیاوردند. فقط برخی از کتاب ها را ممنوعه اعلام کردند و چون دانشجویی که در اهواز دستگیر شده بود به داشتن رابطه با ایشان اعتراف کرده بود، لذا ساواک وی را دستگیر و به زندان قصر تهران منتقل کرد. مدتی بعد از دستگیری، از وی اطلاعی در دست نبود تا اینکه یکی از ماموران به خانواده اش اطلاع داد که سید در زندان است. ایشان یک سال در آنجا مقاومت می کند و به ناچار او را آزاد کردند. اما در عوض دوستان و دانشجویانی که با وی مرتبط بودند دستگیر می کنند.

خسروی که از مرتبطین با شهید حسینی بود بر این باور بوده که ایشان در تهیه سلاح فعالیت داشتند. وی می گوید: یکی دیگر از فعالیت های شهید حسینی در راستای تحقق اهداف مقدس امام خمینی تهیه اسلحه و مهمات و ارسال آنها به مناطق کشور برای مبارزان مسلمان بود تا برای رویارویی مسلحانه به عوامل رژیم به کار رود. چنانکه برخی از مبارزان نیاز به داشتن اسلحه کمری را به ایشان یادآور شده بودند و او با دو تن از برادران و طلاب اقدام به خرید و اختفای سلاح و مهمات کرد و پس از بررسی کیفیت آنها توسط کارشناسان با جاسازی در وسایط نقلیه به استان های دیگر مخصوصا یزد جهت صدوقی تهیه و ارسال می کرد. دو نفر از برادرانی که در این کار وی را یاری دادند بصیرزاده و محمدی بودند که اسلحه ها را در خانه ملا درویش راهداری پنهان کرده و سپس به مکان های مورد نظر ارسال می کردند.

راهداری از دیگر مرتبطان با شهید حسینی می گوید: صبح یکی از روزهای زمستان در مدرسه حکیم بودم که شخصی وارد شد و گفت کتابخانه کجاست؟ نشانش دادم گفت کلیدش را بیاورید. کلید پیش من بود و در کتابخانه را باز کردم. بعدا فهمیدم که سرهنگی بوده است. روز قبل تعدادی رساله امام به دست آقا رسیده بود و قرار بود برای شهید مزاری به زاهدان ارسال شود. سرهنگ سر کارتن ها را باز کرد و صفحه اول رساله را دیده بود و چون به نام آیت الله شریعتمداری بودند لبخند رضایت بخش زد و رفت. غافل از اینکه شهید حسینی که تدابیر امنیتی را کاملا رعایت می کرد اول صفحات رساله ها را با نام شریعتمداری نوشته بود که لو نرود. همین موضوع را احمدعلی خسروی نیز بازگو کرده و اظهار می دارد: شهید حسینی به علت فعالیت زیاد انقلابی در سیستان زمانی ممنوع المنبر شده بود. ایشان رساله های حضرت امام را در کارتن می گذاشت و پنهانی به دست افراد مطمئن می رساند. البته شهید حسینی تدابیر امنیتی را کاملا رعایت می کرد. در صفحه اول رساله های حضرت امام نام شریعتمداری را می نوشت و با این عمل هوشیارانه همیشه دشمن غدار فریب می خورد و در واقع او پایگاهی بود برای افراد مبارزی که قصد خروج از ایران را داشتند و افرادی که دولت به دلیل فعالیت های مذهبی دنبالشان می گشت و این افراد تا زمانی مقدمات خروجشان فراهم می شد در مسجد حکیم پناهنده بودند. 

با گسترش فعالیت های انقلابی در سرتاسر کشور و سرایت آن به استان سیستان و بلوچستان امکان فعالیت های علنی سید محمدتقی حسینی بیشتر فراهم می شد. چنانکه از اردیبهشت 1357 در اعتراض به حوادث قم وی و چند تن دیگر از روحانیون به عنوان اعتراض از شرکت در نماز جماعت خودداری کردند. این امر باعث می شد تا ساواک استان بر شدت مراقبت های خود بیفزاید؛ اما گرفتاری های رژیم بیشتر از آن بود که بتواند اوضاع را به کنترل خود در آورد. آنچه رژیم پهلوی از تبعید و جلای وطن مخالفان در نظر داشت عکس عمل کرد. نه تنها آنان را از برقراری ارتباط با مستمعین شان محروم نکرد بلکه امکان تماس و ایجاد ارتباط با اقشار مشتاق تر، تحولات انقلابی را فراهم آورد.

شیخ محمد مهدی روشنی که به استان سیستان و بلوچستان تبعید شده بود با افرادی چون سید محمدعلی حسینی طباطبایی در زابل و پسرش سید نصر الدین در زاهدان ارتباط برقرار کرده و آنها را در سفری به کربلا و نجف و دیدار با امام خمینی همراهی کرده است. بنا به گزارش ساواک آنها در بازگشت حامل نامه هایی از امام بوده که در زاهدان و احتمالا زابل بین مردم توزیع کرده اند.

 

1. وی به عنوان نماینده مردم زابل در اولین دوره مجلس شورای اسلامی وارد این مجلس شد و در هفتم تیرماه سال 60 در حادثه بمبگذاری در مقر حزب جمهوری به همراه شهید بهشتی و دیگر یاران انقلاب اسلامی به شهادت رسید.

برشی از کتاب روند انقلاب اسلامی در سیستان و بلوچستان؛ ص 145-149؛ چاپ اول (1393)؛ ناشر: چاپ و نشر عروج.

دیدگاه تان را بنویسید