پایگاه خبری جماران، سختی دوران امام حسن عسکری(ع):

وجود گروه های انحرافی

امام حسن عسکری(ع)، در عصری زندگی می کرد که گروه های مختلفی از غُلات، صوفیه، ثنویه و ...، اختلافهای بسیاری را در دین وارد کرده بودند، حتی برخی از شیعیان، در امامت ایشان دچار تردید شدند تا آنجا که امام(ع)، فرمودند: «هیچ یک از پدرانم، آن گونه که من گرفتار تردید شیعیان خود شدم مورد تردید واقع نشدند. اگر این موضوع امامت که شما به آن معتقد و پایبندید موقت و منقطع بود، جای شک و تردید داشت، و اگر امامت امری پیوسته و مستمر است که چنین است تا زمانی که امور الهی جریان دارد، دیگر این شک و تردید چه معنایی دارد؟  _  مَا مُنِیَ أَحَدٌ مِنْ آبَائِی بِمِثْلِ مَا مُنِیتُ بِهِ مِنْ شَکِّ هَذِهِ الْعِصَابَةِ فِیَّ فَإِنْ کَانَ هَذَا الْأَمْرُ أَمْراً اعْتَقَدْتُمُوهُ وَ دِنْتُمْ بِهِ إِلَى وَقْتٍ ثُمَّ یَنْقَطِعُ فَلِلشَّکِّ مَوْضِعٌ وَ إِنْ کَانَ مُتَّصِلًا مَا اتَّصَلَتْ أُمُورُ اللَّهِ فَمَا مَعْنَى هَذَا الشَّک . » (تحف العقول)

جو سنگین امنیتی

۱ _ عبدالعزیز البلخی گوید: در خیابان نشسته بودم که امام عسکری(ع) را دیدم که به سوی دروازه شهر درحرکت است، خواستم فریاد بزنم که امام به من رسید و با انگشت که به دهان گذاشت امر به سکوت کرد.به سرعت رفتم و پاهای مبارکش را بوسیدم، فرمودند: مواظب باش و الا هلاک می شوی. شب همان روز که به خدمت امام(ع) رسیدم، فرمودند: راز داری کنید و خود را به خطر نیندازید و اگر نه کشته می شوی.

۲ _ در بیانی خود امام عسکری(ع) به شخصی و یا اشخاصی که منتظر بیرون آمدن امام از منزلشان بودند، نوشتند: مراقب باشید و به من سلام نکنید و حتی اشاره ای به سوی من نداشته باشید. - اجتمعنا بالعسکر و ترصدنا لابی محمد (ع) یوم رکوبه فخرج توقیعه(ع):  ألا لا یسلمن علی أحد و لایشیر إلی بیده و لا یومی فإنکم لا تؤنون علی أنفسکم" [الخرائج]

۳ _ داوود بن اسود خدمتگزار و مأمور گرم کردن حمام منزل امام(ع) می گوید:

روزی امام چوبی مدوّر و بلند و کلفت به من داد تا به عثمان بن سعید تحویل دهم. در راه قاطر سقائی راه را بر من بست و من او را با چوب زدم، چوب شکست، نامه هایی که در داخل چوب بود بیرون افتاد. به سرعت برداشته به منزل آمدم. جلو درب خانه عیسی خدمتگزار منزل گفت: امام علیه السلام می فرمایند: چرا قاطر را زدی و چوب را شکستی؟ پس از این اگر کسی به من هم ناسزا گفت تو راه خود را بگیر و برو، ما در شهر و دیار بدی به سر می بریم. تو فقط کار خودت را بکن.(مناقب)

 

 امام در زندان

ابوهاشم داود بن قاسم جعفری می گوید: در زندان بودیم که امام عسکری(ع) و برادرش جعفر را آوردند. همه دور امام جمع شدیم و در میان ما فردی غیر عرب بود که ادعا می کرد از علویان است. امام(ع) متوجه او شده و دستور داد او بیرون رود، سپس به ما فرمودند: این مرد از شما نیست و گزارشی از شما برای خلیفه تهیه کرده که در لای لباس اوست. یکی از حاضرین او را تفتیش کرد و گزارش را که در آن مطالب مهم و خطرناکی درباره ما نوشته بود کشف کرد.

 

برخی از موفقیت های امام عسکری(ع)

باهمه مشکلات زمان حضرت عسکری(ع)، امام با راهکارهای بسیار دقیق و قابل توجه دوران امامت خود را با موفقیت سپری کردند.

نمونه هایی از روس های سیاسی و اجتماعی و دینی امام عسکری را تقدیم می کنم:

 کارهای تشکیلاتی و مکاتبات

حضور نمایندگان امام عسکری(ع)، از خود شهر سامرا تا دیگر نقاط سرزمین پهناور جهان اسلام حضور فعال و مخفی و یا نیمه مخفی دارند. از میان این نمایندگان، می توان از «ابراهیم بن عبده»، نماینده امام در «نیشابور» و«احمد بن اسحاق بن عبدالله قمی اشعری» در قم و«ابراهیم بن مهزیار» در اهواز یاد کرد.

توجه وافر به مشکلات اقتصادی جامعه

برخی نمونه ها:

به زید علوی پول داد و فرمودند: کنیزت مرد! برو کنیزی بخر ... آمد خانه و دید همانطور شده ...

در روایت دیگری؛ شخصی رفت که از امام کمک بگیرد ولی حیاء کرد... امام عسکری(ع) صد دینار به در منزل او فرستاد و نامه ای هم داد؛ اذا کانت لک حاجه فلاتستحی ولاتحتشم و اطلبها .. (کافی)

امعان نظر به شبهه های دینی و شرائط فرهنگی

خلیفه عباسی دستور داد مردم سه روز برای باران بیرون بیایند اما بارانی نیامد. پس از مسلمانان، مسیحیان به همراه یکى از راهبان خود بیرون آمدند، همین که راهب دستش را به سوی آسمان دراز می‌کرد، باران دانه درشت می‌بارید؛ روز دوم نیز به همین منوال گذشت. در نتیجه بعضی از مسلمان هاى جاهل به شک افتادند و بعضی از دین برگشتند، این مساله برای خلیفه گران تمام شد از این رو فورا دستور داد تا امام حسن عسکرى(ع) را احضار کنند، هنگامى که حضرت نزد خلیفه آمد، معتمد گفت: امّت جدّت را قبل از اینکه هلاک شوند، دریاب.

امام حسن عسکرى(ع) فرمودند: فردا مسیحیان براى آمدن باران بیرون می‌آیند، و به حول و قوّه الهى، شکّ و تردید را از دل مردم بیرون خواهم کرد.

بار دیگر مسیحیان برای طلب باران بیرون آمدند، راهب به همراه مسیحیان دستش را به سمت آسمان بلند کرد، آسمان ابری شد؛ در این هنگام امام(ع) فرمودند: آنچه که در دست راهب است از او بگیرید، ناگهان همه دیدند در دست او قطعه استخوان انسانى است، امام آن را از دست او گرفتند و به راهب دستور دادند اکنون طلب باران کن؛ راهب دستش رابالا برد، ابرها کنار رفت و خورشید تابید. مردم از این ماجرا تعجب کردند، خلیفه عباسی از امام پرسید: ای ابامحمد! ماجرای این استخوان چیست؟ امام فرمودند: این استخوان یکى از پیغمبران الهى است که این راهب از بعضی از قبرها به دست آورده بود.(صواعق محرقه)

ظهور علم الغیب و کرامت

در روزگار امام عسکری(ع) که جولانگاه برخی مدعیان عرفان های کاذب بود، امام عسکری(ع) نه تنها با استدلال چراغ گمراهی ها را خاموش می کرد، گاهی هم با کرامت به معرفت آموزی مردم کمک می کرد.

روایت است از محمد بن الحسن بن میمون گفت: به امام عسکری(ع) نامه ای نوشتم و شکایت کردم از فقر! بعد از نوشتن نامه در ذهنم آمد که؛ نشود که امام با خواندن نامه نیازمندانه من، آن حضرت در خطاب بنویسد و یا بگوید: فقر با ما بهترست از غنى با غیر ما، و قتل با ما بهترست از حیات با دشمنان ما! خلاصه نامه به محضرشان فرستادم.

پس مدتی جواب امام عسکری(ع) به دستم رسید که مرقوم نموده بودند: خداى عزوجل، اولیاى خود را گاهى به فقر در می آورد تا گناهان آنان مورد مغفرت قرار دهد و زایل گرداند. همچنان که حدیث نفس کردی و با خودت گفتی؛ فقر با ما از غنى با غیر ما بهتر است. و قتل با ما از حیات با دشمنان ما بهتر است.  و ما برای کسى که ما پناه قرار دهد، پناه هستیم. و برای آنان که جویای بینایی هستند، نوریم.  و هر کسى را که به ما اعتصام نماید، نگاه دارنده او خواهیم بود. هر کسى که ما را دوست داشته باشد، در مقام اعلى در آخرت با ماست، و آنکه از ما منحرف شود، جاى او آتش است.

"اَلْفَقْرُ مَعَنَا خَیْرٌ مِنْ اَلْغِنَى مَعَ غَیْرِنَا وَ اَلْقَتْلُ مَعَنَا خَیْرٌ مِنَ اَلْحَیَاةِ مَعَ عَدُوِّنَا فَرَجَعَ اَلْجَوَابُ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُحْصٍ أَوْلِیَاءَنَا إِذَا تَکَاثَفَتْ ذُنُوبُهُمْ بِالْفَقْرِ وَ قَدْ یَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ مِنْهُمْ کَمَا حَدَّثَتْکَ نَفْسُکَ اَلْفَقْرُ مَعَنَا خَیْرٌ مِنَ اَلْغِنَى مَعَ غَیْرِنَا وَ اَلْقَتْلُ مَعَنَا خَیْرٌ مِنَ اَلْحَیَاةِ مَعَ عَدُوِّنَا وَ نَحْنُ کَهْفٌ لِمَنِ اِلْتَجَأَ إِلَیْنَا وَ نُورٌ لِمَنِ اِسْتَبْصَرَ بِنَا وَ عِصْمَةٌ لِمَنْ اِعْتَصَمَ بِنَا مَنْ أَحَبَّنَا کَانَ مَعَنَا فِی اَلسَّنَامِ اَلْأَعْلَى وَ مَنِ اِنْحَرَفَ عَنَّا فَإِلَى اَلنَّارِ.."

«محمد بن عیّاش» می گوید: چند نفر بودیم که در مورد کرامات امام عسکری(ع ) با هم گفتگو می کردیم. فردی ناصبی گفت: من نوشته ای بدون جوهر برای او می نویسم، اگر آن را پاسخ داد، می پذیرم که او بر حق است. مسائل خود را نوشتیم. ناصبی نیز بدون جوهر، مطلب خود را نوشت و آن را با نامه ها به خدمت امام(ع) فرستادیم. حضرت پاسخ سؤال های ما را مرقوم فرمودند و روی برگه فرد ناصبی، اسم او و اسم پدرش را نوشت! ناصبی چون آن را دید، از هوش رفت، و چون به هوش آمد، حقّانیت حضرت را تصدیق کرد و در زمرۀ شیعیان ایشان قرار گرفت.»

سلام الله علیه یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعث حیا و ارزقنا شفاعته

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.