شنیده ها و دیده ها حکایت از این دارد که بیش از چهل سال پیش، شهرداری های کشور درجه بندی شده بودند و اگر کارمندی می خواست ارتقاء یابد و شهردار شود، لزوما باید تجارب لازمه را داشته و حداقل آموزش های لازم را دیده باشد. بعد ها این رسم میمون ور افتاد و برخی تازه به دنیا رسیده های انقلابی که حتی برخی زندگی شهروندی را تجربه نکرده بودند، بر پایه تعهد و ایمان و اخلاق و معنویات سکان مدیریت شهری را به دست گرفتند و تاوان ها داده شد تا برخی در این میان “شهردار” شوند.
از طرفی، شهرداری ها به لحاظ ارتباط مستمر و مستقیمی که با مردم دارند، سکوهای مناسبی برای پریدن به سکوهای قدرت سیاسی شدند و فضا برای انواع آلودگی ها فراهم آمد.
گسترش و توسعه غالبا کمی - دانشگاه ها و ازدیاد صاحبان مدارک عالی علمی، آثار متفاوتی داشته که موضوع این بحث نیست؛ لیکن روزی که شایعه های معمول به واقعیت پیوست و جوانی رشتی و “دکتر” در شهرسازی به عنوان شهردار به ساختمان قدیمی شهرداری موردنظر پا گذاشت، برخی از فحول و عقول قوم نیز به شادی از جای برخاستند و نزدیک بود از جمعیت صلوات هم بگیرند! البته دیر زمانی نگذشته بود که از شادمانی بیگاه خود اندوهگین شدند و شد آنچه که نباید!
آدمی وقتی درگیر خودشیفتگی و بیش فعالی شود، چه کارها که نتواند کرد. خوب و بد، ورای حد افراط! خوش بختانه در زمانه ما جوگیری و عنوان تراشی و ”بادمجان سبز چینی” کم نیست. چشم به هم زدی چنان امیر کبیر و رضا خان میرپنجی از آدم می سازند که مپرس! حال بدا به روزی که مدیر جوگیر که مولوی خوان نبوده و داستان ”کنیزک و کدو” را نیز نشنیده باشد که “ خلق را تقلیدشان بر باد داد/ ای دوصد لعنت بر این تقلید باد... و حتی چنان از حافظه بهره نبرده باشد که در کتاب فارسی ابتدایی آمده بود : کلاغ رفت راه رفتن کبک را بیاموزد، راه رفتن خود نیز فراموش کرد ...
وقتی که یک شبه خواستیم بشویم “یک شهر دیگر” و ندانستیم که نه تنها با مصالح و پیمانکار “یک شهر دیگر” ، لزوما اصفهان و شیراز و تهران و تبریز نمی شویم، بلکه اساسا این تقلید ضرورتی نداشته و ندارد. یکی از نتایج درخشان این فعالیت های بخردانه(!) قطع درختان حدفاصل چهاراه میکاییل تا میدان فرهنگ و ایجاد ساز و کار ناموفق و ناکارآمد بی-آر-تی بود که علیرغم مخالفت های فراوان، عجولانه و با صرف هزینه های غیر معقول و تحمیل دیون سنگین به شهروندان رشت اجرا شد و خسارت های بسیار مالی و روانی، فردی و اجتماعی در پی داشت که البته بر آن مدیر و کردارش حرجی نیست!
... القصه با توجه به سیادت و استیلایی که شورای شهر، قانونی و عرفی، بر شهرداری و شهردار خود خواسته دارد، پیشنهاد می شود شورای شهر سابق برای عذرخواهی از درختان مقطوع مقتول - مثل سایر اعمال نمادین! خود - چند شمع یادبود در جای خالی درختان مرحوم روشن کنند.
این شعر محصول رنج روز قطع درختان است :
* گذار
تمام عمر
در گذر
از گذاری ناگزیر.
طوفان مسخره
درختان 'امام' را
از 'میکاییل' تا خالی ی 'فرهنگ'
درهم شکست
و رشت
از شرم عریانی
اندام زشتش را
در گنداب زرجوب و گوهر رود
پنهان می کند.
شهر
از شهروندان می گریزد
و
برای اتوبوس های بی آرتی
لنگر کشتی نوح بسته اند.
2007
از طرفی، شهرداری ها به لحاظ ارتباط مستمر و مستقیمی که با مردم دارند، سکوهای مناسبی برای پریدن به سکوهای قدرت سیاسی شدند و فضا برای انواع آلودگی ها فراهم آمد.
گسترش و توسعه غالبا کمی - دانشگاه ها و ازدیاد صاحبان مدارک عالی علمی، آثار متفاوتی داشته که موضوع این بحث نیست؛ لیکن روزی که شایعه های معمول به واقعیت پیوست و جوانی رشتی و “دکتر” در شهرسازی به عنوان شهردار به ساختمان قدیمی شهرداری موردنظر پا گذاشت، برخی از فحول و عقول قوم نیز به شادی از جای برخاستند و نزدیک بود از جمعیت صلوات هم بگیرند! البته دیر زمانی نگذشته بود که از شادمانی بیگاه خود اندوهگین شدند و شد آنچه که نباید!
آدمی وقتی درگیر خودشیفتگی و بیش فعالی شود، چه کارها که نتواند کرد. خوب و بد، ورای حد افراط! خوش بختانه در زمانه ما جوگیری و عنوان تراشی و ”بادمجان سبز چینی” کم نیست. چشم به هم زدی چنان امیر کبیر و رضا خان میرپنجی از آدم می سازند که مپرس! حال بدا به روزی که مدیر جوگیر که مولوی خوان نبوده و داستان ”کنیزک و کدو” را نیز نشنیده باشد که “ خلق را تقلیدشان بر باد داد/ ای دوصد لعنت بر این تقلید باد... و حتی چنان از حافظه بهره نبرده باشد که در کتاب فارسی ابتدایی آمده بود : کلاغ رفت راه رفتن کبک را بیاموزد، راه رفتن خود نیز فراموش کرد ...
وقتی که یک شبه خواستیم بشویم “یک شهر دیگر” و ندانستیم که نه تنها با مصالح و پیمانکار “یک شهر دیگر” ، لزوما اصفهان و شیراز و تهران و تبریز نمی شویم، بلکه اساسا این تقلید ضرورتی نداشته و ندارد. یکی از نتایج درخشان این فعالیت های بخردانه(!) قطع درختان حدفاصل چهاراه میکاییل تا میدان فرهنگ و ایجاد ساز و کار ناموفق و ناکارآمد بی-آر-تی بود که علیرغم مخالفت های فراوان، عجولانه و با صرف هزینه های غیر معقول و تحمیل دیون سنگین به شهروندان رشت اجرا شد و خسارت های بسیار مالی و روانی، فردی و اجتماعی در پی داشت که البته بر آن مدیر و کردارش حرجی نیست!
... القصه با توجه به سیادت و استیلایی که شورای شهر، قانونی و عرفی، بر شهرداری و شهردار خود خواسته دارد، پیشنهاد می شود شورای شهر سابق برای عذرخواهی از درختان مقطوع مقتول - مثل سایر اعمال نمادین! خود - چند شمع یادبود در جای خالی درختان مرحوم روشن کنند.
این شعر محصول رنج روز قطع درختان است :
* گذار
تمام عمر
در گذر
از گذاری ناگزیر.
طوفان مسخره
درختان 'امام' را
از 'میکاییل' تا خالی ی 'فرهنگ'
درهم شکست
و رشت
از شرم عریانی
اندام زشتش را
در گنداب زرجوب و گوهر رود
پنهان می کند.
شهر
از شهروندان می گریزد
و
برای اتوبوس های بی آرتی
لنگر کشتی نوح بسته اند.
2007
کپی شد