چرا با فارسیِ «شاهنامه» صحبت نمی‌کنیم؟

از خلق «شاهنامه» به‌دلیل پاک بودن از عربی، به‌عنوان یک قیام در زبان فارسی یاد می‌شود؛ اما چرا از آن به بعد مردم با فارسی «شاهنامه» صحبت نکردند؟

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس، تغییر زبان فارسی و شاید حتی بحث خطرها و تهدیدها برای آن، مسئلۀ تازه‌ای نیست. چنان که برخی مقاله‌های منتشرشده گویای آن است که از چند ده سال پیش از انقلاب اسلامی نیز از تغییر زبان فارسی صحبت می‌شده و از سال‌های دهۀ ۳۰ شدت بیشتری پیدا کرد.

ایسنا نوشت؛ در آن زمان، مجلۀ دنیا که زیر نظر تقی ارانی و با همکاری ایرج اسکندری و بزرگ علوی منتشر می‌شد، در این‌باره با عنوان «تکامل و تغییر زبان فارسی» (تهران، ۱۳۳۰) نوشته بود: خوانندگان ما چون می‌دانند ما تمام قضایا را از یک نقظۀ نظر دقیق معین بحث می‌کنیم، از ما علل این نهضت و همچنین موقعیت ما را نسبت به این نهضت می‌خواهند. مختصراً به آنها جواب می‌دهیم:

نهضت برای تغییر زبان فارسی مخلوط امروز، دو دلیل کاملاً متضاد دارد که بایستی با هم مخلوط نشود: 

۱- نهضت شوینیسم.

۲- نهضت ترجمۀ علوم ملل غربی به فارسی.

شوینیسم را نمی‌توان وطن‌پرستی ترجمه کرد. وطن‌پرستی مادی با شرایط معلوم در موارد مخصوص با خط مشی مجلۀ دنیا مواقت کامل دارد عبارت از اینست که توده‌ای که از زمین و آب و آفتاب و معدن یک سرزمین ضروریات حیات خود را تأمین می‌کنند و در آن سکنی دارند، بدان سرزمین علاقۀ مادی دارند. 

اگر دست خارجی بخواهد از محصولات این سرزمین که از تبدیل رنج اهالی آن به جنس به‌وجود آمده است، استفاده غاصبانه کند، آن توده با آن دست خارجی می‌جنگد. این علاقه عبارت از وطن‌پرستی مادی یعنی وطن‌پرستی حقیقی است.

اما اگر این حقیقت حالت عرفانی و پرستش پیدا کرده، زیر پای تجسمات مجازی محو شده، این علاقه مادی به پرستش الوان: خاک، اسم، روح شخص مبدل می‌شود یعنی به‌طور خلاصه حالت پرستش مثل بت‌پرستی، روح‌پرستی، جن‌پرستی را پیدا کند، آن را شوینیسم می‌نامند. 

از این بیان واضح می‌شود: وطن‌پرستی حقیقی یک علاقۀ حساب‌شده منطقی و مادی و شوینیسم یک نوع بت‌پرستی است. حال به موضوع برگردیم. 

اولین جنبش در زبان فارسی بعد از عرب زمان صفاریان است که محمدبن وصیف را مجبور می‌کند برای یعقوب لیث اصلا به فارسی شعر بگوید. علت مادی این جنبش فوراً به هر فکر منطقی می‌رسد. یعقوب عملاً یعنی با شمشیر برای حفظ ریاست برای خود و خانواده خود بر ضدقدرت مرکزی خلافت قیام کرده بود. این عمل قیام ایدئولوژیک او بود. این قدم اول بود که برداشته شد و عملی شد. 

با همین ترتیب علت مادی قیام فارسی سره دقیقی و فردوسی هم واضح می‌شود. این قیام عملی شد و یک «شاهنامه» با فارسی بالنسبه پاک از عربی به وجود آمد. اما چرا از آن به بعد مردم با فارسی «شاهنامه» صحبت نکردند؟ 

لغاتی که قبل از آن زمان هم معمول بود و متروک نشده بود و در رودکی و دیگران به کار برده شده از آن به بعد هم معمول ماند، ولی لغات «دژ» به‌جای «قلعه» و زوبین و خشت و امثال آن معمول عموم نشد. 

دلیل مادی‌ این امر هم بر متفکر مادی معلوم است. چون قدرت مرکزی خلفا از میان رفت و دیگر علتی برای مخالفت با عرب نمانده بود؛ از طرف مرکز فشاری نبود تا از طرف ملت زیر دست عکس العملی تظاهر کند. محلی که به وجود یک مذهب در توده احتیاج دارد و توده مسلمان است و از طرف مرکز اسلام هم فشار مادی وجود ندارد، پس امیر محلی دیگر چه داعی دارد قیام کند؟ برعکس، از آن به بعد باز عربی دانستن، گفتن، نوشتن و وارد کردن آن مثل و عبارات و لغات عربی در میان روابط فارسی جزء هنرها شمرده می‌شود. کتبی مثل کلیله و دمنه ترجمۀ ابوالمعالی و درۀ نادری پیدا می‌شود، سعدی به زبان عربی هم شعر می‌گوید، نفوذ عربی نتیجۀ صرف احتیاج آن دوره به یک مذهب و فقدان ضررهای مادی از طرف مذهب اسلام بوده است. 

 

دیدگاه تان را بنویسید