امام خمینى نگارش وصیت نامۀ سیاسى الهى خویش را که در حقیقت پیام جاوید ایشان و خلاصۀ همه وصایا و پیامهاى زندگى پربرکتشان مى‏باشد ـ در تاریخ 26 بهمن 1361 به پایان رسانده و نسخه‏اى از آن را طى پیامى به تاریخ 22 تیرماه 1362 به صورت لاک و مهر شده نزد خبرگان اولین دورۀ مجلس خبرگان رهبرى به امانت سپردند.

توضیحى بر چگونگى سیر نگارش وصیت نامه ی امام خمینى:

     امام خمینى نگارش وصیت نامه ی سیاسى الهى خویش را ـ که در حقیقت پیام جاوید ایشان و خلاصۀ همه وصایا و پیامهاى زندگى پربرکتشان مى‏باشد ـ در تاریخ 26 بهمن 1361 به پایان رسانده و نسخه‏اى از آن را طى پیامى به تاریخ 22 تیرماه 1362 به صورت لاک و مهر شده نزد خبرگان اولین دورۀ مجلس خبرگان رهبرى به امانت سپردند. امام خمینى در سالهاى بعد، وصیتنامه را مورد بازبینى قرار داده و با انجام تغییراتى در آن، دو نسخه از متن اصلاحى را که بر روى پاکات آنها به خط ایشان نوشته شده است:« متن وصیتنامۀ سیاسى الهى اینجانب جهت نگهدارى در مجلس خبرگان و آستان قدس رضوى» براى تحویل به مراکز مذکور به نمایندگان خویش سپردند. تحویل نسخ وصیتنامه در حضور جمعى از مسئولین نظام جمهورى اسلامى ایران در تاریخ 19 آذر 1366 انجام گردید که مراسم آن از طریق سیماى جمهورى اسلامى ایران پخش شد. در این دیدار آقایان: منتظرى (قائم‏مقام رهبرى در آن زمان)، خامنه ‏اى (رئیس‏ جمهور وقت)، هاشمى رفسنجانى (رئیس مجلس شوراى اسلامى)، میرحسین موسوى (نخست‏وزیر)، مشکینى (رئیس مجلس خبرگان)، صافى (دبیر شوراى نگهبان)، موسوى‏اردبیلى (رئیس دیوان‏عالى کشور)، موسوى‏خوئینى‏ها (دادستان کل کشور)، مهدوى کنى (دبیر جامعۀ روحانیت مبارز)، کروبى (دبیر مجمع روحانیون مبارز)، سید احمد خمینى و اعضاى دفتر امام حضور داشتند. پس از این دیدار، حاضران براى مُهر و موم کردن دو پاکت وصیتنامه به مجلس شوراى اسلامى رفتند و در اتاق ریاست مجلس، ابتدا آقاى مشکینى سخنانى ایراد کرد و سپس آقاى سید احمد خمینى وصیتنامه را تحویل ایشان داد. مراسم مُهر و موم در حضور جمع انجام گرفت و نسخۀ مربوط به آستان قدس رضوى را آقایان مهدوى‏کنى، کروبى، توسلى و صانعى به مشهد مقدس بردند و نسخۀ سابق وصیتنامه که در مجلس خبرگان نگهدارى مى‏شد، به وسیلۀ آقاى سید احمد خمینى، نزد امام ارسال گردید.

 وصیتنامۀ سیاسى ـ الهى

زمان: تاریخ نگارش 26 بهمن 1361 / 1 جمادى‏الاول 1403

تاریخ بازبینى و اصلاح 19 آذر 1366

تاریخ قرائت 15 خرداد 1368

مکان: تهران، جماران

موضوع: وصیتنامۀ سیاسى ـ الهى (پیام جاودانۀ امام خمینى به معاصرین و نسلهاى بعد از خویش)

مخاطب: ملت ایران، مسلمانان و مردم جهان و نسلهاى آینده

بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحیم

قالَ رسولُ‏اللّه‏ ـ صلَّى‏اللّه‏ علیه و آله و سلَّم: اِنّى تارکٌ فیکُمُ الثّقلَیْنِ کتابَ اللّه‏ِ و عترتى اهلَ بیتى؛ فإِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّى یَرِدَا عَلَىَّ الْحَوضَ.[i]

الحمدُللّه‏ و سُبحانَکَ؛ اللّهُمَّ صلِّ على محمدٍ و آلهِ مظاهر جمالِک و جلالِک و خزائنِ اسرارِ کتابِکَ الذى تجلّى فیه الأَحدیّةُ بِجمیعِ أسمائکَ حتّى المُسْتَأْثَرِ منها الّذى لایَعْلَمُهُ غَیرُک؛ و اللَّعنُ على ظالِمیهم اصلِ الشَجَرةِ الخَبیثةِ.[ii]

 

     و بعد، اینجانب مناسب مى‏دانم که شمه‏اى کوتاه و قاصر در باب «ثقلین» تذکر دهم؛ نه از حیث مقامات غیبى و معنوى و عرفانى، که قلم مثل منى عاجز است از جسارت در مرتبه‏اى که عرفان آن بر تمام دایرۀ وجود، از ملک تا ملکوت اعلى و از آنجا تا لاهوت[iii] و آنچه در فهم من و تو ناید، سنگین و تحمل آن فوق طاقت، اگر نگویم ممتنع است؛[iv] و نه از آنچه بر بشریت گذشته است، از مهجور بودن از حقایق مقام والاى «ثقل اکبر» و «ثقل کبیر»[v] که از هر چیز اکبر است جز ثقل اکبر که اکبر مطلق است؛ و نه از آنچه گذشته است بر این دو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتیان بازیگر که شمارش آن براى مثل منى میسر نیست با قصور اطلاع و وقت محدود؛ بلکه مناسب دیدم اشاره‏اى گذرا و بسیار کوتاه از آنچه بر این دو ثقل گذشته است بنمایم.

     شاید جملۀ لَنْ یَفْتَرِقا حتّى یَرِدا عَلَىَّ الْحَوض اشاره باشد بر اینکه بعد از وجود مقدس رسول‏اللّه‏ ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ هرچه بر یکى از این دو گذشته است بر دیگرى گذشته است و مهجوریت هر یک مهجوریت دیگرى است، تا آنگاه که این دو مهجور بر رسول خدا در «حوض» وارد شوند. و آیا این «حوض» مقام اتصال کثرت به وحدت است[vi] و اضمحلال قطرات در دریا است، یا چیز دیگر که به عقل و عرفان بشر راهى ندارد. و باید گفت آن ستمى که از طاغوتیان بر این دو ودیعۀ رسول اکرم ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ گذشته، بر امت مسلمان بلکه بر بشریت گذشته است که قلم از آن عاجز است.

     و ذکر این نکته لازم است که حدیث «ثقلین» متواتر[vii] بین جمیع مسلمین است و [در] کتب اهل سنت از «صحاح ششگانه»[viii] تا کتب دیگر آنان، با الفاظ مختلفه و موارد مکرره از پیغمبر اکرم ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ به طور متواتر نقل شده است.[ix] و این حدیث شریف حجت قاطع است بر جمیع بشر بویژه مسلمانان مذاهب مختلف؛ و باید همۀ مسلمانان که حجت بر آنان تمام است جوابگوى آن باشند؛ و اگر عذرى براى جاهلان بیخبر باشد براى علماى مذاهب نیست.

     اکنون ببینیم چه گذشته است بر کتاب خدا، این ودیعۀ الهى و ماترک پیامبر اسلام ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ مسائل أسف‏انگیزى که باید براى آن خون گریه کرد، پس از شهادت حضرت على(ع) شروع شد. خودخواهان و طاغوتیان، قرآن کریم را وسیله‏اى کردند براى حکومتهاى ضد قرآنى؛ و مفسران حقیقى قرآن و آشنایان به حقایق را که سراسر قرآن را از پیامبر اکرم ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ دریافت کرده بودند و نداى اِنّى تارکٌ فیکُمُ الثقلان در گوششان بود با بهانه‏هاى مختلف و توطئه‏هاى از پیش تهیه شده، آنان را عقب زده و با قرآن، در حقیقت قرآن را ـ که براى بشریت تا ورود به حوض بزرگترین دستور

زندگانى مادى و معنوى بود و است ـ از صحنه خارج کردند؛ و بر حکومت عدل الهى ـ که یکى از آرمانهاى این کتاب مقدس بوده و هست ـ خط بطلان کشیدند و انحراف از دین خدا و کتاب و سنت الهى را پایه‏گذارى کردند، تا کار به جایى رسید که قلم از شرح آن شرمسار است.

     و هرچه این بنیان کج به جلو آمد کجیها و انحرافها افزون شد تا آنجا که قرآن کریم را که براى رشد جهانیان و نقطۀ جمع همۀ مسلمانان بلکه عائلۀ بشرى، از مقام شامخ احدیت به کشف تام محمدى(ص)[x] تنزل کرد که بشریت را به آنچه باید برسند برساند و این ولیدۀ «علم الاسماء»[xi] را از شرّ شیاطین و طاغوتها رها سازد و جهان را به قسط و عدل رساند و حکومت را به دست اولیاءاللّه‏، معصومین ـ علیهم صلوات الاولین و الآخرین ـ بسپارد تا آنان به هر که صلاح بشریت است بسپارند ـ چنان از صحنه خارج نمودند که گویى نقشى براى هدایت ندارد و کار به جایى رسید که نقش قرآن به دست حکومتهاى جائر و آخوندهاى خبیثِ بدتر از طاغوتیان وسیله‏اى براى اقامۀ جور و فساد و توجیه ستمگران و معاندان حق تعالى شد. و مع‏الأسف به دست دشمنان توطئه‏گر و دوستان جاهل، قرآن این کتاب سرنوشت‏ساز، نقشى جز در گورستانها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آنکه باید وسیلۀ جمع مسلمانان و بشریت و کتاب زندگى آنان باشد، وسیلۀ تفرقه و اختلاف گردید و یا بکلى از صحنه خارج شد، که دیدیم اگر کسى دم از حکومت اسلامى برمى‏آورد و از سیاست، که نقش بزرگ اسلام و رسول بزرگوار ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ و قرآن و سنت مشحون آن است، سخن مى‏گفت گویى بزرگترین معصیت را مرتکب شده؛ و کلمۀ «آخوند سیاسى» موازن با آخوند بى‏دین شده بود و اکنون نیز هست.

     و اخیراً قدرتهاى شیطانى بزرگ به وسیلۀ حکومتهاى منحرفِ خارج از تعلیمات اسلامى، که خود را به دروغ به اسلام بسته‏اند، براى محو قرآن و تثبیت مقاصد شیطانى ابرقدرتها قرآن را با خط زیبا طبع مى‏کنند و به اطراف مى‏فرستند

و با این حیلۀ شیطانى قرآن را از صحنه خارج مى‏کنند. ما همه دیدیم قرآنى را که محمدرضا خان پهلوى طبع کرد و عده‏اى را اغفال کرد و بعض آخوندهاى بیخبر از مقاصد اسلامى هم مداح او بودند. و مى‏بینیم که ملک فهد هر سال مقدار زیادى از ثروتهاى بى‏پایان مردم را صرف طبع قرآن کریم و محالّ تبلیغاتِ مذهبِ ضد قرآنى مى‏کند و وهابیت، این مذهب سراپا بى‏اساس و خرافاتى را ترویج مى‏کند؛ و مردم و ملتهاى غافل را سوق به سوى ابرقدرتها مى‏دهد و از اسلام عزیز و قرآن کریم براى هدم اسلام و قرآن بهره‏بردارى مى‏کند.

     ما مفتخریم و ملت عزیز سرتاپا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است که پیرو مذهبى است که مى‏خواهد حقایق قرآنى، که سراسر آن از وحدت بین مسلمین بلکه بشریت دم مى‏زند، از مقبره‏ها و گورستانها نجات داده و به عنوان بزرگترین نسخۀ نجات دهندۀ بشر از جمیع قیودى که بر پاى و دست و قلب و عقل او پیچیده است و او را به سوى فنا و نیستى و بردگى و بندگى طاغوتیان مى‏کشاند نجات دهد.

     و ما مفتخریم که پیرو مذهبى هستیم که رسول خدا مؤسس آن به امر خداوند تعالى بوده، و امیرالمؤمنین على بن ابیطالب، این بندۀ رها شده از تمام قیود، مأمور رها کردن بشر از تمام اغلال و بردگیها است.

     ما مفتخریم که کتاب نهج‏البلاغه[xii] که بعد از قرآن بزرگترین دستور زندگى مادى و معنوى و بالاترین کتاب رهایى‏بخش بشر است و دستورات معنوى و حکومتى آن بالاترین راه نجات است، از امام معصوم ما است.

     ما مفتخریم که ائمۀ معصومین، از على بن ابیطالب گرفته تا منجى بشر حضرت مهدى صاحب زمان ـ علیهم آلاف التحیات والسلام ـ که به قدرت خداوند قادر، زنده و ناظر امور است ائمۀ ما هستند.

     ما مفتخریم که ادعیۀ حیاتبخش که او را «قرآن صاعد»[xiii] مى‏خوانند از ائمۀ

معصومین ما است. ما به «مناجات شعبانیۀ»[xiv] امامان و «دعاى عرفات»[xv] حسین بن على ـ علیهما السلام ـ و «صحیفۀ سجادیه» این زبور آل محمد و «صحیفۀ فاطمیه»[xvi] که کتاب الهام شده از جانب خداوند تعالى به زهراى مرضیه است از ما است.

     ما مفتخریم که «باقرالعلوم»[xvii] بالاترین شخصیت تاریخ است و کسى جز خداى تعالى و رسول ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله ـ و ائمۀ معصومین ـ علیهم‏السلام ـ مقام او را درک نکرده و نتوانند درک کرد، از ما است.

     و ما مفتخریم که مذهب ما «جعفرى» است که فقه ما که دریاى بى‏پایان است، یکى از آثار اوست. و ما مفتخریم به همۀ ائمۀ معصومین ـ علیهم صلوات‏اللّه‏ ـ و متعهد به پیروى آنانیم.

     ما مفتخریم که ائمۀ معصومین ما ـ صلوات اللّه‏ و سلامه علیهم ـ در راه تعالى دین اسلام و در راه پیاده کردن قرآن کریم که تشکیل حکومت عدل یکى از ابعاد آن است، در حبس و تبعید به سر برده و عاقبت در راه براندازى حکومتهاى جائرانه و طاغوتیان زمان خود شهید شدند. و ما امروز مفتخریم که مى‏خواهیم مقاصد قرآن و سنت را پیاده کنیم و اقشار مختلفۀ ملت ما در این راه بزرگِ سرنوشت‏ساز سر از پا نشناخته، جان و مال و عزیزان خود را نثار راه خدا مى‏کنند.

     ما مفتخریم که بانوان و زنان پیر و جوان و خرد و کلان در صحنه‏هاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى حاضر، و همدوش مردان یا بهتر از آنان در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند؛ و آنان که توان جنگ دارند، در آموزش نظامى که براى دفاع از اسلام و کشور اسلامى از واجبات مهم است شرکت، و از محرومیتهایى که توطئۀ دشمنان و ناآشنایى دوستان از احکام اسلام و قرآن بر آنها بلکه بر اسلام و مسلمانان تحمیل نمودند، شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قید خرافاتى که دشمنان براى منافع خود به دست نادانان و بعضى آخوندهاى بى‏اطلاع از مصالح مسلمین به وجود آورده بودند، خارج نموده‏اند؛ و آنان که توان جنگ ندارند، در خدمت پشت جبهه به نحو ارزشمندى که دل ملت را از شوق و شعف به لرزه درمى‏آورد و دل دشمنان و جاهلان بدتر از دشمنان را از خشم و غضب مى‏لرزاند، اشتغال دارند. و ما مکرر دیدیم که زنان بزرگوارى زینب‏گونه ـ علیها سلام‏اللّه‏ ـ فریاد مى‏زنند که فرزندان خود را از دست داده و در راه خداى تعالى و اسلام عزیز از همه چیز خود گذشته و مفتخرند به این امر؛ و مى‏دانند آنچه به دست آورده‏اند بالاتر از جنات نعیم است، چه رسد به متاع ناچیز دنیا.

     و ملت ما بلکه ملتهاى اسلامى و مستضعفان جهان مفتخرند به اینکه دشمنان آنان که دشمنان خداى بزرگ و قرآن کریم و اسلام عزیزند، درندگانى هستند که از هیچ جنایت و خیانتى براى مقاصد شوم جنایتکارانۀ خود دست نمى‏کشند و براى رسیدن به ریاست و مطامع پست خود دوست و دشمن را نمى‏شناسند. و در رأس آنان امریکا این تروریست بالذات دولتى است که سرتاسر جهان را به آتش کشیده و هم پیمان او صهیونیست جهانى[xviii] است که براى رسیدن به مطامع خود جنایاتى مرتکب مى‏شود که قلمها از نوشتن و زبانها از گفتن آن شرم دارند؛ و خیال ابلهانۀ «اسرائیل بزرگ»![xix] آنان را به هر جنایتى مى‏کشاند. و ملتهاى اسلامى و مستضعفان جهان مفتخرند که دشمنان آنها حسین اردنى[xx] این جنایت پیشۀ دوره‏گرد، و حسن[xxi] و حسنى مبارک[xxii] هم آخور با اسرائیل جنایتکارند و در راه خدمت به امریکا و اسرائیل از هیچ خیانتى به ملتهاى خود رویگردان نیستند. و ما مفتخریم که دشمن ما صدام عفلقى است که دوست و دشمنْ او را به جنایتکارى و نقض حقوق بین‏المللى و حقوق بشر مى‏شناسند و همه مى‏دانند که خیانتکارىِ او به ملت مظلوم عراق و شیخ‏نشینان خلیج، کمتر از خیانت به ملت ایران نباشد.

     و ما و ملتهاى مظلوم دنیا مفتخریم که رسانه‏هاى گروهى و دستگاههاى تبلیغات جهانى، ما و همۀ مظلومان جهان را به هر جنایت و خیانتى که ابرقدرتهاى جنایتکار دستور مى‏دهند متهم مى‏کنند. کدام افتخار بالاتر و والاتر از اینکه امریکا با همۀ ادعاهایش و همۀ ساز و برگهاى جنگى‏اش و آنهمه دولتهاى سرسپرده‏اش و به دست داشتن ثروتهاى بى‏پایانِ ملتهاى مظلوم عقب‏افتاده و در دست داشتن تمام رسانه‏هاى گروهى، در مقابل ملت غیور ایران و کشور حضرت بقیة‏اللّه‏ ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ آنچنان وامانده و رسوا شده است که نمى‏داند به که متوسل شود! و رو به هر کس مى‏کند جواب رد مى‏شنود! و این نیست جز به مددهاى غیبى حضرت بارى تعالى ـ جلَّت عظمتُه ـ که ملتها را بویژه ملت ایران اسلامى را بیدار نموده و از ظلمات ستمشاهى به نور اسلام هدایت نموده.

     من اکنون به ملتهاى شریف ستمدیده و به ملت عزیز ایران توصیه مى‏کنم که از این راه مستقیم الهى که نه به شرقِ ملحد و نه به غربِ ستمگرِ کافر وابسته است، بلکه به صراطى که خداوند به آنها نصیب فرموده است محکم و استوار و متعهد و پایدارْ پایبند بوده، و لحظه[اى] از شکر این نعمت غفلت نکرده و دستهاى ناپاک عمال ابرقدرتها، چه عمال خارجى و چه عمال داخلى بدتر از خارجى، تزلزلى در نیت پاک و ارادۀ آهنین آنان رخنه نکند؛ و بدانند که هرچه رسانه‏هاى گروهى عالم و قدرتهاى شیطانى غرب و شرق اشتلم مى‏زنند دلیل بر قدرت الهى آنان است و خداوند بزرگ سزاى آنان را هم در این عالم و هم در عوالم دیگر خواهد داد. «إنَّه ولىُّ النِّعَم و بِیَدِه ملکوتُ کلِّ شىءٍ».

     و با کمال جِد و عجز از ملتهاى مسلمان مى‏خواهم که از ائمۀ اطهار و فرهنگ سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، نظامى این بزرگ راهنمایان عالم بشریت به طور شایسته و به جان و دل و جانفشانى و نثار عزیزان پیروى کنند. از آن جمله دست از فقه سنتى که بیانگر مکتب رسالت و امامت است و ضامن رشد و عظمت ملتها است، چه احکام اولیه و چه ثانویه[xxiii] که هر دو مکتب فقه اسلامى است، ذره‏اى منحرف نشوند و به وسواس خناسان معاند با حق و مذهب گوش فرا ندهند و بدانند قدمى انحرافى، مقدمۀ سقوط مذهب و احکام اسلامى و حکومت عدل الهى است. و از آن جمله از نماز جمعه و جماعت که بیانگر سیاسى نماز است هرگز غفلت نکنند، که این نماز جمعه از بزرگترین عنایات حق تعالى بر جمهورى اسلامى ایران است. و از آن جمله مراسم عزادارى ائمۀ اطهار و بویژه سید مظلومان و سرور شهیدان، حضرت ابى‏عبداللّه‏ الحسین ـ صلوات وافر الهى و انبیا و ملائکة‏اللّه‏ و صلحا بر روح بزرگ حماسى او باد ـ هیچ‏گاه غفلت نکنند. و بدانند آنچه دستور ائمه ـ علیهم‏السلام ـ براى بزرگداشت این حماسۀ تاریخى اسلام است و آنچه لعن و نفرین بر ستمگران آل بیت است، تمام فریاد قهرمانانۀ ملتها است بر سردمداران ستم‏پیشه در طول تاریخ الى الابد. و مى‏دانید که لعن و نفرین و فریاد از بیداد بنى‏امیه ـ لعنة‏اللّه‏ علیهم ـ با آنکه آنان منقرض و به جهنم رهسپار شده‏اند، فریاد بر سر ستمگران جهان و زنده نگهداشتن این فریاد ستم‏شکن است.

     و لازم است در نوحه‏ها و اشعار مرثیه و اشعار ثناى از ائمۀ حق ـ علیهم سلام‏اللّه‏ ـ به طور کوبنده فجایع و ستمگریهاى ستمگران هر عصر و مصر یادآورى شود؛ و در این عصر که عصر مظلومیت جهان اسلام به دست امریکا و شوروى و سایر وابستگان به آنان و از آن جمله آل سعود، این خائنین به حرم بزرگ الهى ـ لعنة‏اللّه‏ و ملائکته و رسله علیهم ـ است به طور کوبنده یادآورى و لعن و نفرین شود. و همه باید بدانیم که آنچه موجب وحدت بین مسلمین است این مراسم سیاسى است که حافظ ملّیت مسلمین، بویژه شیعیان ائمۀ اثنى عشر ـ علیهم صلوات اللّه‏ و سلم ـ [است].

     و آنچه لازم است تذکر دهم آن است که وصیت سیاسى ـ الهى اینجانب اختصاص به ملت عظیم‏الشأن ایران ندارد، بلکه توصیه به جمیع ملل اسلامى و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب مى‏باشد.

     از خداوند ـ عزوجل ـ عاجزانه خواهانم که لحظه‏اى ما و ملت ما را به خود واگذار نکند و از عنایات غیبى خود به این فرزندان اسلام و رزمندگان عزیز لحظه[اى] دریغ نفرماید.

روح اللّه‏ الموسوى الخمینى

 

 

بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحیم

     اهمیت انقلاب شکوهمند اسلامى که دستاورد میلیونها انسان ارزشمند و هزاران شهید جاوید آن و آسیب دیدگان عزیز، این شهیدان زنده است و مورد امید میلیونها مسلمانان و مستضعفان جهان است، به قدرى است که ارزیابى آن از عهدۀ قلم و بیان والاتر و برتر است. اینجانب، روح‏اللّه‏ موسوى خمینى که از کرم عظیم خداوند متعال با همۀ خطایا مأیوس نیستم و زاد راه پرخطرم همان دلبستگى به کرم کریم مطلق است، به عنوان یک نفر طلبۀ حقیر که همچون دیگر برادران ایمانى امید به این انقلاب و بقاى دستاوردهاى آن و به ثمر رسیدن هرچه بیشتر آن دارم، به عنوان وصیت به نسل حاضر و نسلهاى عزیز آینده مطالبى هر چند تکرارى عرض مى‏نمایم. و از خداوند بخشاینده مى‏خواهم که خلوص نیت در این تذکرات عنایت فرماید.

     1) ما مى‏دانیم که این انقلاب بزرگ که دست جهانخواران و ستمگران را از ایران بزرگ کوتاه کرد، با تأییدات غیبى الهى پیروز گردید. اگر نبود دست تواناى خداوند امکان نداشت یک جمعیت 36 میلیونى با آن تبلیغات ضداسلامى و ضد روحانى خصوص در این صد سال اخیر و با آن تفرقه‏افکنیهاى بیحساب قلمداران و زبان مُزدان در مطبوعات و سخنرانیها و مجالس و محافل ضداسلامى و ضدملى به صورت ملیّت، و آنهمه شعرها و بذله‏گوییها، و آنهمه مراکز عیاشى و فحشا و قمار و مسکرات و مواد مخدره که همه و همه براى کشیدن نسل جوان فعال که باید در راه پیشرفت و تعالى و ترقى میهن عزیز خود فعالیت نمایند، به فساد و بى‏تفاوتى در پیشامدهاى خائنانه، که به دست شاه فاسد و پدر بى‏فرهنگش و دولتها و مجالس فرمایشى که از طرف سفارتخانه‏هاى قدرتمندان بر ملت تحمیل مى‏شد، و از همه بدتر وضع دانشگاهها و دبیرستانها و مراکز آموزشى که مقدرات کشور به دست آنان سپرده مى‏شد، با به کار گرفتن معلمان و استادان غربزده یا شرقزدۀ صددرصد مخالف اسلام و فرهنگ اسلامى بلکه ملى صحیح، با نام «ملیت» و «ملى‏گرایى»،[xxiv] گرچه در بین آنان مردانى متعهد و دلسوز بودند، لکن با اقلیت فاحش آنان و در تنگنا قرار دادنشان کار مثبتى نمى‏توانستند انجام دهند و با اینهمه و دهها مسائل دیگر، از آن جمله به انزوا و عزلت کشیدن روحانیان و با قدرت تبلیغاتْ به انحراف فکرى کشیدن بسیارى از آنان، ممکن نبود این ملت با این وضعیت یکپارچه قیام کنند و در سرتاسر کشور با ایدۀ واحد و فریاد «اللّه‏ اکبر» و فداکاریهاى حیرت‏آور و معجزه‏آسا تمام قدرتهاى داخل و خارج را کنار زده و خودْ مقدرات کشور را به دست گیرد. بنابراین شک نباید کرد که انقلاب اسلامى ایران از همۀ انقلابها جدا است: هم در پیدایش و هم در کیفیت مبارزه و هم در انگیزۀ انقلاب و قیام. و تردید نیست که این یک تحفۀ الهى و هدیۀ غیبى بوده که از جانب خداوند منان بر این ملت مظلوم غارتزده عنایت شده است.

 

     2) اسلام و حکومت اسلامى پدیدۀ الهى است که با به کار بستن آن سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت به بالاترین وجه تأمین مى‏کند و قدرت آن دارد که قلم سرخ بر ستمگریها و چپاولگریها و فسادها و تجاوزها بکشد و انسانها را به کمال مطلوب خود برساند. و مکتبى است که برخلاف مکتبهاى غیرتوحیدى، در تمام شئون فردى و اجتماعى و مادى و معنوى و فرهنگى و سیاسى و نظامى و اقتصادى دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته، ولو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادى و معنوى نقش دارد فروگذار ننموده است؛ و موانع و مشکلات سر راه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها کوشیده است. اینک که به توفیق و تأیید خداوند، جمهورى اسلامى با دست تواناى ملت متعهد پایه‏ریزى شده، و آنچه در این حکومت اسلامى مطرح است اسلام و احکام مترقى آن است، بر ملت عظیم‏الشأن ایران است که در تحقق محتواى آن به جمیع ابعاد و حفظ و حراست آن بکوشند که حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است، که انبیاى عظام از آدم ـ علیه السلام ـ تا خاتم‏النبیین ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ در راه آن کوشش و فداکارى جانفرسا نموده‏اند و هیچ مانعى آنان را از این فریضۀ بزرگ بازنداشته؛ و همچنین پس از آنان اصحاب متعهد و ائمۀ اسلام ـ علیهم صلوات اللّه‏ ـ با کوششهاى توانفرسا تا حد نثار خون خود در حفظ آن کوشیده‏اند. و امروز بر ملت ایران، خصوصاً، و بر جمیع مسلمانان، عموماً، واجب است این امانت الهى را که در ایران به طور رسمى اعلام شده و در مدتى کوتاه نتایج عظیمى به بار آورده، با تمام توان حفظ نموده و در راه ایجاد مقتضیات بقاىآن و رفع موانع و مشکلات آن کوشش نمایند. و امید است که پرتو نور آن بر تمام کشورهاى اسلامى تابیدن گرفته و تمام دولتها و ملتها با یکدیگر تفاهم در این امر حیاتى نمایند، و دست ابرقدرتهاى عالمخوار و جنایتکاران تاریخ را تا ابد از سر مظلومان و ستمدیدگان جهان کوتاه نمایند.

 

     اینجانب که نفسهاى آخر عمر را مى‏کشم به حسب وظیفه، شطرى از آنچه در حفظ و بقاى این ودیعۀ الهى دخالت دارد و شطرى از موانع و خطرهایى که آن را تهدید مى‏کنند، براى نسل حاضر و نسلهاى آینده عرض مى‏کنم و توفیق و تأیید همگان را از درگاه پروردگار عالمیان خواهانم.

 

     الف ـ بى‏تردید رمز بقاى انقلاب اسلامى همان رمز پیروزى است؛ و رمز پیروزى را ملت مى‏داند و نسلهاى آینده در تاریخ خواهند خواند که دو رکن اصلى آن: انگیزۀ الهى و مقصد عالى حکومت اسلامى؛ و اجتماع ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه براى همان انگیزه و مقصد.

     اینجانب به همۀ نسلهاى حاضر و آینده وصیت مى‏کنم که اگر بخواهید اسلام و حکومت اللّه‏ برقرار باشد و دست استعمار و استثمارگرانِ خارج و داخل از کشورتان قطع شود، این انگیزۀ الهى را که خداوند تعالى در قرآن کریم بر آن سفارش فرموده است از دست ندهید؛ و در مقابل این انگیزه که رمز پیروزى و بقاى آن است، فراموشى هدف و تفرقه و اختلاف است. بى‏جهت نیست که بوقهاى تبلیغاتى در سراسر جهان و ولیده‏هاى بومى آنان تمام توان خود را صرف شایعه‏ها و دروغهاى تفرقه‏افکن نموده‏اند و میلیاردها دلار براى آن صرف مى‏کنند. بى انگیزه نیست سفرهاى دائمى مخالفان جمهورى اسلامى به منطقه. و مع‏الأسف در بین آنان از سردمداران و حکومتهاى بعض کشورهاى اسلامى، که جز به منافع شخص خود فکر نمى‏کنند و چشم و گوش بسته تسلیم امریکا هستند دیده مى‏شود؛ و بعض از روحانى نماها نیز به آنان ملحقند.

     امروز و در آتیه نیز آنچه براى ملت ایران ومسلمانان جهان باید مطرح باشد و اهمیت آن را در نظر گیرند، خنثى کردن تبلیغات تفرقه افکنِ خانه برانداز است. توصیۀ اینجانب به مسلمین و خصوص ایرانیان بویژه در عصر حاضر، آن است که در مقابل این توطئه‏ها عکس العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود، به هر راه ممکن افزایش دهند و کفار و منافقان را مأیوس نمایند.

 

     ب ـ از توطئه‏هاى مهمى که در قرن اخیر، خصوصاً در دهه‏هاى معاصر، و بویژه پس از پیروزى انقلاب آشکارا به چشم مى‏خورد، تبلیغات دامنه‏دار با ابعاد مختلف براى مأیوس نمودن ملتها و خصوص ملت فداکار ایران از اسلام است. گاهى ناشیانه و با صراحت به اینکه احکام اسلام که 1400 سال قبل وضع شده است نمى‏تواند در عصر حاضر کشورها را اداره کند، یا آنکه اسلام یک دین ارتجاعى است و با هر نوآورى و مظاهر تمدن مخالف است، و در عصر حاضر نمى‏شود کشورها از تمدن جهانى و مظاهر آن کناره گیرند، و امثال این تبلیغات ابلهانه و گاهى موذیانه و شیطنت‏آمیز به گونۀ طرفدارى از قداست اسلام که اسلام و دیگر ادیان الهى سر و کار دارند با معنویات و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایى و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعیه که انسان را به خداى تعالى نزدیک و از دنیا دور مى‏کند، و حکومت و سیاست و سررشته‏دارى برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوى است، چه اینها تمام براى تعمیر دنیا است و آن مخالف مسلک انبیاى عظام است! و مع‏الأسف تبلیغ به وجه دوم در بعض از روحانیان و متدینان بیخبر از اسلام تأثیر گذاشته که حتى دخالت در حکومت و سیاست را به مثابۀ یک گناه و فسق مى‏دانستند و شاید بعضى بدانند! و این فاجعۀ بزرگى است که اسلام مبتلاى به آن بود.

     گروه اول که باید گفت از حکومت و قانون و سیاست یا اطلاع ندارند یا غرضمندانه خود را به بى‏اطلاعى مى‏زنند. زیرا اجراىقوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیرى از ستمگرى و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردى و اجتماعى و منع از فساد و فحشا و انواع کجرویها، و آزادى بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودکفایى و جلوگیرى از استعمار و استثمار و استعباد، و حدود و قصاص و تعزیرات[xxv] بر میزان عدل براى جلوگیرى از فساد و تباهى یک جامعه، و سیاست و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل، چیزهایى نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگى اجتماعى کهنه شود. این دعوى به مثابۀ آن است که گفته شود قواعد عقلى و ریاضى در قرن حاضر باید عوض شود و به جاى آن قواعد دیگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت، عدالت اجتماعى باید جارى شود و از ستمگرى و چپاول و قتل باید جلوگیرى شود، امروز چون قرن اتم است آن روش کهنه شده! و ادعاى آنکه اسلام با نوآوردها مخالف است ـ همان سان که محمدرضا پهلوى مخلوع مى‏گفت که اینان مى‏خواهند با چهارپایان در این عصر سفر کنند ـ یک اتهام ابلهانه بیش نیست. زیرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوردها، اختراعات و ابتکارات و صنعتهاى پیشرفته که در پیشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، هیچ‏گاه اسلام و هیچ مذهب توحیدى با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد بلکه علم و صنعت مورد تأکید اسلام و قرآن مجید است. و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معنى است که بعضى روشنفکران حرفه‏اى مى‏گویند که آزادى در تمام منکرات و فحشا حتى همجنس‏بازى و از این قبیل، تمام ادیان آسمانى و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند گرچه غرب و شرقزدگان به تقلید کورکورانه آن را ترویج مى‏کنند.

     و اما طایفۀ دوم که نقشۀ موذیانه دارند و اسلام را از حکومت و سیاست جدا مى‏دانند. باید به این نادانان گفت که قرآن کریم و سنت رسول‏اللّه‏ ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله ـ آنقدر که در حکومت و سیاست احکام دارند در سایر چیزها ندارند؛ بلکه بسیار از احکام عبادى اسلام، عبادى ـ سیاسى است که غفلت از آنها این مصیبتها را به بار آورده. پیغمبر اسلام (ص) تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومتهاى جهان لکن با انگیزۀ بسط عدالت اجتماعى. و خلفاى اول اسلامى حکومتهاى وسیع داشته‏اند و حکومت على‏بن ابیطالب ـ علیه‏السلام ـ نیز با همان انگیزه، به طور وسیعتر و گسترده‏تر از واضحات تاریخ است. و پس از آن بتدریج حکومت به اسم اسلام بوده؛ و اکنون نیز مدعیان حکومت اسلامى به پیروى از اسلام و رسول اکرم ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله ـ بسیارند.

     اینجانب در این وصیتنامه با اشاره مى‏گذرم، ولى امید آن دارم که نویسندگان و جامعه‏شناسان و تاریخ‏نویسان، مسلمانان را از این اشتباه بیرون آورند. و آنچه گفته شده و مى‏شود که انبیا ـ علیهم‏السلام ـ به معنویات کار دارند و حکومت و سررشته‏دارى دنیایى مطرود است و انبیا و اولیا و بزرگان از آن احتراز مى‏کردند و ما نیز باید چنین کنیم، اشتباه تأسف‏آورى است که نتایج آن به تباهى کشیدن ملتهاى اسلامى و باز کردن راه براى استعمارگران خونخوار است، زیرا آنچه مردود است حکومتهاى شیطانى و دیکتاتورى و ستمگرى است که براى سلطه‏جویى و انگیزه‏هاى منحرف و دنیایى که از آن تحذیر نموده‏اند؛ جمع‏آورى ثروت و مال و قدرت‏طلبى و طاغوت گرایى است و بالاخره دنیایى است که انسان را از حق تعالى غافل کند. و اما حکومت حق براى نفع مستضعفان و جلوگیرى از ظلم و جور و اقامۀ عدالت اجتماعى، همان است که مثل سلیمان بن داوود و پیامبر عظیم‏الشأن اسلام ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله ـ و اوصیاىبزرگوارش براى آن کوشش مى‏کردند؛ از بزرگترین واجبات و اقامۀ آن از والاترین عبادات است، چنانچه سیاست سالم که در این حکومتها بوده از امور لازمه است. باید ملت بیدار و هوشیار ایران با دید اسلامى این توطئه‏ها را خنثى نمایند. و گویندگان و نویسندگان متعهد به کمک ملت برخیزند و دست شیاطین توطئه‏گر را قطع نمایند.

 

     ج ـ و از همین قماش توطئه‏ها و شاید موذیانه‏تر، شایعه‏هاى وسیع در سطح کشور، و در شهرستانها بیشتر، بر اینکه جمهورى اسلامى هم کارى براى مردم انجام نداد. بیچاره مردم با آن شوق و شعف فداکارى کردند که از رژیم ظالمانۀ طاغوت رهایى یابند، گرفتار یک رژیم بدتر شدند! مستکبران مستکبرتر و مستضعفان مستضعف‏تر شدند! زندانها پر از جوانان که امید آتیۀ کشور است مى‏باشد و شکنجه‏ها از رژیم سابق بدتر و غیرانسانیتر است! هر روز عده‏اى را اعدام مى‏کنند به اسم اسلام! و اى کاش اسم اسلام روى این جمهورى نمى‏گذاشتند! این زمان از زمان رضاخان و پسرش بدتر است! مردم در رنج و

زحمت و گرانى سرسام‏آور غوطه مى‏خورند و سردمداران دارند این رژیم را به رژیمى کمونیستى هدایت مى‏کنند! اموال مردم مصادره مى‏شود و آزادى در هر چیز از ملت سلب شده! و بسیارى دیگر از این قبیل امور که با نقشه اجرا مى‏شود. و دلیل آنکه نقشه و توطئه در کار است آنکه هرچند روز یک امر در هر گوشه و کنار و در هر کوى و برزن سر زبانها مى‏افتد؛ در تاکسیها همین مطلب واحد و در اتوبوسها نیز همین و در اجتماعات چند نفره باز همین صحبت مى‏شود؛ و یکى که قدرى کهنه شد یکى دیگر معروف مى‏شود. و مع‏الأسف بعض روحانیون که از حیله‏هاى شیطانى بیخبرند با تماس یکى ـ دو نفر از عوامل توطئه گمان مى‏کنند مطلب همان است. و اساس مسأله آن است که بسیارى از آنان که این مسائل را مى‏شنوند و باور مى‏کنند اطلاع از وضع دنیا و انقلابهاى جهان و حوادث بعد از انقلاب و گرفتاریهاى عظیم اجتناب‏ناپذیر آن ندارند ـ چنانچه اطلاع صحیح از تحولاتى که همه به سود اسلام است ندارند ـ و چشم بسته و بیخبر امثال این مطالب را شنیده و خود نیز با غفلت یا عمد به آنان پیوسته‏اند.

     اینجانب توصیه مى‏کنم که قبل از مطالعۀ وضعیت کنونى جهان و مقایسه بین انقلاب اسلامى ایران با سایر انقلابات و قبل از آشنایى با وضعیت کشورها و ملتهایى که در حال انقلاب و پس از انقلابشان بر آنان چه مى‏گذشته است، و قبل از توجه به گرفتاریهاى این کشور طاغوتزده از ناحیۀ رضاخان و بدتر از آن محمدرضا که در طول چپاولگریهایشان براى این دولت به ارث گذاشته‏اند، از وابستگیهاى عظیم خانمانسوز، تا اوضاع وزارتخانه‏ها و ادارات و اقتصاد و ارتش و مراکز عیاشى و مغازه‏هاى مسکرات فروشى و ایجاد بى‏بندوبارى در تمام شئون زندگى و اوضاع تعلیم و تربیت و اوضاع دبیرستانها و دانشگاهها و اوضاع سینماها و عشرتکده‏ها و وضعیّت جوانها و زنها و وضعیت روحانیون و متدیّنین و آزادیخواهان متعهّد و بانوان عفیف ستمدیده و مساجد در زمان طاغوت و رسیدگى به پروندۀ اعدام شدگان و محکومان به حبس و رسیدگى به زندانها و کیفیت عملکرد متصدیان و رسیدگى به مال سرمایه‏داران و زمینخواران بزرگ و محتکران و گرانفروشان و رسیدگى به دادگستریها و دادگاههاى انقلاب و مقایسه با وضع سابق دادگسترى و قضات و رسیدگى به حال نمایندگان مجلس شوراى اسلامى و اعضاى دولت و استاندارها و سایر مأمورین که در این زمان آمده‏اند و مقایسه با زمان سابق و رسیدگى به عملکرد دولت و جهاد سازندگى در روستاهاى محروم از همۀ مواهب حتى آب آشامیدنى و درمانگاه و مقایسه با طول رژیم سابق با در نظر گرفتن گرفتارى به جنگ تحمیلى و پیامدهاى آن از قبیل آوارگان میلیونى و خانواده‏هاى شهدا و آسیب‏دیدگان در جنگ و آوارگان میلیونى افغانستان و عراق و با نظر به حصر اقتصادى و توطئه‏هاى پى در پى امریکا و وابستگان خارج و داخلش (اضافه کنید فقدان مبلّغ آشنا به مسائل به مقدار احتیاج و قاضى شرع) و هرج و مرجهایى که از طرف مخالفان اسلام و منحرفان و حتى دوستان نادان در دست اجرا است و دهها مسائل دیگر، تقاضا این است که قبل از آشنایى به مسائل، به اشکالتراشى و انتقاد کوبنده و فحاشى برنخیزید؛ و به حال این اسلام غریب که پس از صدها سال ستمگرى قلدرها و جهل توده‏ها امروز طفلى تازه‏پا و ولیده‏اى است محفوف به دشمنهاى خارج و داخل، رحم کنید. و شما اشکالتراشان به فکر بنشینید که آیا بهتر نیست به جاى سرکوبى به اصلاح و کمک بکوشید؛ و به جاى طرفدارى از منافقان و ستمگران و سرمایه‏داران و محتکران بى‏انصاف از خدا بیخبر، طرفدار مظلومان و ستمدیدگان و محرومان باشید؛ و به جاى گروههاى آشوبگر و تروریستهاى مفسد و طرفدارى غیرمستقیم از آنان، توجهى به ترور شدگان از روحانیون مظلوم تا خدمتگزاران متعهد مظلوم داشته باشید؟

     اینجانب هیچ گاه نگفته و نمى‏گویم که امروز در این جمهورى به اسلام بزرگ با همۀ ابعادش عمل مى‏شود و اشخاصى از روى جهالت و عقده و بى‏انضباطى برخلاف مقررات اسلام عمل نمى‏کنند؛ لکن عرض مى‏کنم که قوۀ مقننه و قضاییه و اجراییه با زحمات جانفرسا کوشش در اسلامى کردن این کشور مى‏کنند و ملتِ دهها میلیونى نیز طرفدار و مددکار آنان هستند؛ و اگر این اقلیت اشکالتراش و کارشکن به کمک بشتابند، تحقق این آمال آسانتر و سریعتر خواهد بود. و اگر خداى نخواسته اینان به خود نیایند، چون تودۀ میلیونى بیدار شده و متوجه مسائل است و در صحنه حاضر است، آمال انسانى ـ اسلامى به خواست خداوند متعال جامۀ عمل به طور چشمگیر خواهد پوشید و کجروان و اشکالتراشان در مقابل این سیل خروشان نخواهند توانست مقاومت کنند.

     من با جرأت مدعى هستم که ملت ایران و تودۀ میلیونى آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول‏اللّه‏ ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله ـ و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن على ـ صلوات اللّه‏ و سلامه علیهما ـ مى‏باشند. آن حجاز که در عهد رسول‏اللّه‏ ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله ـ مسلمانان نیز اطاعت از ایشان نمى‏کردند و با بهانه‏هایى به جبهه نمى‏رفتند، که خداوند تعالى در سورۀ «توبه» با آیاتى آنها را توبیخ فرموده و وعدۀ عذاب داده است.[xxvi] و آنقدر به ایشان دروغ بستند که به حسب نقل، در منبر به آنان نفرین فرمودند.[xxvii] و آن اهل عراق و کوفه که با امیرالمؤمنین آنقدر بدرفتارى کردند و از اطاعتش سر باز زدند که شکایات آن حضرت از آنان در کتب نقل و تاریخ معروف است. و آن مسلمانان عراق و کوفه که با سیدالشهدا ـ علیه‏السلام ـ آن شد که شد. و آنان که در شهادت دستْ آلوده نکردند، یا گریختند از معرکه و یا نشستند تا آن جنایت تاریخ واقع شد. اما امروز مى‏بینیم که ملت ایران از قواى مسلح نظامى و انتظامى و سپاه و بسیج تا قواى مردمى از عشایر و داوطلبان و از قواى در جبهه‏ها و مردم پشت جبهه‏ها، با کمال شوق و اشتیاق چه فداکاریها مى‏کنند و چه حماسه‏ها مى‏آفرینند. و مى‏بینیم که مردم محترم سراسر کشور چه کمکهاى ارزنده مى‏کنند. و مى‏بینیم که بازماندگان شهدا و آسیب دیدگان جنگ و متعلقان آنان با چهره‏هاى حماسه‏آفرین و گفتار و کردارى مشتاقانه و اطمینان بخش با ما و شما روبه‏رو مى‏شوند. و اینها همه از عشق و علاقه و ایمان سرشار آنان است به خداوند متعال و اسلام و حیات جاویدان. در صورتى که نه در محضر مبارک رسول اکرم ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ هستند، و نه در محضر امام معصوم ـ صلوات اللّه‏ علیه. و انگیزۀ آنان ایمان و اطمینان به غیب است. و این رمز موفقیت و پیروزى در ابعاد مختلف است. و اسلام باید افتخار کند که چنین فرزندانى تربیت نموده، و ما همه مفتخریم که در چنین عصرى و در پیشگاه چنین ملتى مى‏باشیم.

     و اینجانب در اینجا یک وصیت به اشخاصى که به انگیزۀ مختلف با جمهورى اسلامى مخالفت مى‏کنند و به جوانان، چه دختران و چه پسرانى که مورد بهره‏بردارى منافقان و منحرفان فرصت طلب و سودجو واقع شده‏اند مى‏نمایم، که بیطرفانه و با فکر آزاد به قضاوت بنشینید و تبلیغات آنان که مى‏خواهند جمهورى اسلامى ساقط شود و کیفیت عمل آنان و رفتارشان با توده‏هاى محروم و گروهها و دولتهایى که از آنان پشتیبانى کرده و مى‏کنند و گروهها و اشخاصى که در داخل به آنان پیوسته و از آنان پشتیبانى مى‏کنند و اخلاق و رفتارشان در بین خود و هوادارانشان و تغییر موضعهایشان در پیشامدهاى مختلف را، با دقت و بدون هواى نفس بررسى کنید، و مطالعه کنید حالات آنان که در این جمهورى اسلامى به دست منافقان و منحرفان شهید شدند، و ارزیابى کنید بین آنان و دشمنانشان؛ نوارهاى این شهیدان تا حدى در دست و نوارهاى مخالفان شاید در دست شماها باشد، ببینید کدام دسته طرفدار محرومان و مظلومان جامعه هستند.

     برادران! شما این اوراق را قبل از مرگ من نمى‏خوانید. ممکن است پس از من بخوانید در آن وقت من نزد شما نیستم که بخواهم به نفع خود و جلب نظرتان براى کسب مقام و قدرتى با قلبهاى جوان شما بازى کنم. من براى آنکه شما جوانان شایسته‏اى هستید علاقه دارم که جوانى خود را در راه خداوند و اسلام عزیز و جمهورى اسلامى صرف کنید تا سعادت هر دو جهان را دریابید. و از خداوند غفور مى‏خواهم که شما را به راه مستقیم انسانیت هدایت کند و از گذشتۀ ما و شما با رحمت واسعۀ خود بگذرد. شماها نیز در خلوتها از خداوند همین را بخواهید، که او هادى و رحمان است.

     و یک وصیت به ملت شریف ایران و سایر ملتهاى مبتلا به حکومتهاى فاسد و دربند قدرتهاى بزرگ مى‏کنم؛ اما به ملت عزیز ایران توصیه مى‏کنم که نعمتى که با جهاد عظیم خودتان و خون جوانان برومندتان به دست آوردید همچون عزیزترین امور قدرش را بدانید و از آن حفاظت و پاسدارى نمایید و در راه آن، که نعمتى عظیم الهى و امانت بزرگ خداوندى است کوشش کنید و از مشکلاتى که در این صراط مستقیم پیش مى‏آید نهراسید که إن تَنْصروااللّه‏ یَنْصُرْکم و یُثَبِّتْ اَقدامَکم.[xxviii] و در مشکلات دولت جمهورى اسلامى با جان و دل شریک و در رفع آنها کوشا باشید، و دولت و مجلس را از خود بدانید، و چون محبوبى گرامى از آن نگهدارى کنید.

     و به مجلس و دولت و دست‏اندرکاران توصیه مى‏نمایم که قدر این ملت را بدانید و در خدمتگزارى به آنان خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمان ما و اولیاى نعم همه هستند و جمهورى اسلامى رهاورد آنان و با فداکاریهاى آنان تحقق پیدا کرد و بقاىآن نیز مرهون خدمات آنان است، فروگذار نکنید و خود را از مردم و آنان را از خود بدانید و حکومتهاى طاغوتى را که چپاولگرانى بى‏فرهنگ و زورگویانى تهى مغز بودند و هستند را همیشه محکوم نمایید، البته با اعمال انسانى که شایسته براى یک حکومت اسلامى است.

     و اما به ملتهاى اسلامى توصیه مى‏کنم که از حکومت جمهورى اسلامى و از ملت مجاهد ایران الگو بگیرید و حکومتهاى جائر خود را در صورتى که به خواست ملتها که خواست ملت ایران است سر فرود نیاوردند، با تمام قدرت به

جاى خود بنشانید، که مایۀ بدبختى مسلمانان، حکومتهاى وابستۀ به شرق و غرب مى‏باشند. و اکیداً توصیه مى‏کنم که به بوقهاى تبلیغاتى مخالفان اسلام و جمهورى اسلامى گوش فرا ندهید که همه کوشش دارند که اسلام را از صحنه بیرون کنند که منافع ابرقدرتها تأمین شود.

 

     د ـ از نقشه‏هاى شیطانىِ قدرتهاى بزرگ استعمار و استثمارگر که سالهاى طولانى در دست اجرا است و در کشور ایران از زمان رضاخان اوج گرفت و در زمان محمدرضا با روشهاى مختلف دنباله‏گیرى شد، به انزواکشاندن روحانیت است؛ که در زمان رضاخان با فشار و سرکوبى و خلع لباس و حبس و تبعید و هتک حرمات و اعدام و امثال آن، و در زمان محمدرضا با نقشه و روشهاى دیگر که یکى از آنها ایجاد عداوت بین دانشگاهیان و روحانیان بود، که تبلیغات وسیعى در این زمینه شد؛ و مع‏الأسف به واسطۀ بیخبرى هر دو قشر از توطئۀ شیطانى ابرقدرتها نتیجۀ چشمگیرى گرفته شد. از یک طرف، از دبستانها تا دانشگاهها کوشش شد که معلمان و دبیران و اساتید و رؤساى دانشگاهها از بین غربزدگان یا شرقزدگان و منحرفان از اسلام و سایر ادیان انتخاب و به کار گماشته شوند و متعهدان مؤمن در اقلیت قرار گیرند که قشر مؤثر را که در آتیه حکومت را به دست مى‏گیرند، از کودکى تا نوجوانى و تا جوانى طورى تربیت کنند که از ادیان مطلقاً، و اسلام بخصوص، و از وابستگان به ادیان خصوصاً روحانیون و مبلغان، متنفر باشند. و اینان را عمال انگلیس در آن زمان، و طرفدار سرمایه‏داران و زمینخواران و طرفدار ارتجاع و مخالف تمدن و تعالى در بعد از آن معرفى مى‏نمودند. و از طرف دیگر، با تبلیغات سوء، روحانیون و مبلغان و متدینان را از دانشگاه و دانشگاهیان ترسانیده و همه را به بى‏دینى و بى‏بند و بارى و مخالف با مظاهر اسلام و ادیان متهم مى‏نمودند. نتیجه آنکه دولتمردانْ مخالف ادیان و اسلام و روحانیون و متدینان باشند؛ و توده‏هاى مردم که علاقه به دین و روحانى

دارند مخالف دولت و حکومت و هر چه متعلق به آن است باشند، و اختلاف عمیق بین دولت و ملت و دانشگاهى و روحانى راه را براى چپاولگران آنچنان باز کند که تمام شئون کشور در تحت قدرت آنان و تمام ذخایر ملت در جیب آنان سرازیر شود، چنانچه دیدید به سر این ملت مظلوم چه آمد، و مى‏رفت که چه آید.

     اکنون که به خواست خداوند متعال و مجاهدت ملت ـ از روحانى و دانشگاهى تا بازارى و کارگر و کشاورز و سایر قشرها ـ بند اسارت را پاره و سد قدرت ابرقدرتها را شکستند و کشور را از دست آنان و وابستگانشان نجات دادند، توصیۀ اینجانب آن است که نسل حاضر و آینده غفلت نکنند و دانشگاهیان و جوانان برومند عزیز هر چه بیشتر با روحانیان و طلاب علوم اسلامى پیوند دوستى و تفاهم را محکمتر و استوارتر سازند و از نقشه‏ها و توطئه‏هاى دشمن غدار غافل نباشند و به مجرد آنکه فرد یا افرادى را دیدند که با گفتار و رفتار خود در صدد است بذر نفاق بین آنان افکند او را ارشاد و نصیحت نمایند؛ و اگر تأثیر نکرد از او روگردان شوند و او را به انزوا کشانند و نگذارند توطئه ریشه دواند که سرچشمه را به آسانى مى‏توان گرفت. و مخصوصاً اگر در اساتید کسى پیدا شد که مى‏خواهد انحراف ایجاد کند، او را ارشاد و اگر نشد، از خود و کلاس خود طرد کنند. و این توصیه بیشتر متوجه روحانیون و محصلین علوم دینى است. و توطئه‏ها در دانشگاهها از عمق ویژه‏اىبرخوردار است و هر قشر محترم که مغز متفکر جامعه هستند باید مواظب توطئه‏ها باشند.

 

     ه ـ از جمله نقشه‏ها که مع‏الأسف تأثیر بزرگى در کشورها و کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زیادى به جا مانده، بیگانه نمودن کشورهاى استعمار زده از خویش، و غربزده و شرقزده نمودن آنان است به طوریکه خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله‏گاه عالم دانستند و وابستگى به یکى از دو قطب را از فرائض غیرقابل اجتناب معرفى نمودند! و قصۀ این امر غم‏انگیز، طولانى و ضربه‏هایى که از آن خورده و اکنون نیز مى‏خوریم کشنده و کوبنده است.

     و غم‏انگیزتر اینکه آنان ملتهاى ستمدیدۀ زیر سلطه را در همه چیز عقب نگه‏داشته و کشورهایى مصرفى بار آوردند و به‏قدرى ما را از پیشرفتهاى خود و قدرتهاى شیطانى‏شان ترسانده‏اند که جرأت دست زدن به هیچ ابتکارى نداریم و همه چیز خود را تسلیم آنان کرده و سرنوشت خود و کشورهاى خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطیع فرمان هستیم. و این پوچى و تهى مغزى مصنوعى موجب شده که در هیچ امرى به فکر و دانش خود اتکا نکنیم و کورکورانه از شرق و غرب تقلید نماییم بلکه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتکار اگر داشتیم، نویسندگان و گویندگان غرب و شرقزدۀ بى‏فرهنگ، آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فکر و قدرت بومى ما را سرکوب و مأیوس نموده و مى‏نمایند و رسوم و آداب اجنبى را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترویج کرده و با مداحى و ثناجویى آنها را به خورد ملتها داده و مى‏دهند. فى‏المثل، اگر در کتاب یا نوشته یا گفتارى چند واژۀ فرنگى باشد، بدون توجه به محتواى آن با اعجاب پذیرفته، و گوینده و نویسندۀ آن را دانشمند و روشنفکر به حساب مى‏آورند. و از گهواره تا قبر به هرچه بنگریم اگر با واژۀ غربى و شرقى اسم‏گذارى شود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پیشرفتگى محسوب، و اگر واژه‏هاى بومى خودى به کار رود مطرود و کهنه و واپسزده خواهد بود. کودکان ما اگر نام غربى داشته باشند مفتخر؛ و اگر نام خودى دارند سر به زیر و عقب افتاده‏اند. خیابانها، کوچه‏ها، مغازه‏ها، شرکتها، داروخانه‏ها، کتابخانه‏ها، پارچه‏ها، و دیگر متاعها، هرچند در داخل تهیه شده باید نام خارجى داشته باشد تا مردم از آن راضى و به آن اقبال کنند. فرنگى مآبى از سر تا پا و در تمام نشست و برخاستها و در معاشرتها و تمام شئون زندگى موجب افتخار و سربلندى و تمدن و پیشرفت، و در مقابل، آداب و رسوم خودى، کهنه‏پرستى و عقب افتادگى است. در هر مرض و کسالتى ولو جزئى و قابل علاج در داخل، باید به خارج رفت و دکترها و اطباى دانشمند خود را محکوم و مأیوس کرد. رفتن به انگلستان و فرانسه و امریکا و مسکو افتخارى پر ارزش و رفتن به حج و سایر اماکن متبرکه کهنه‏پرستى و عقب‏ماندگى است. بى‏اعتنایى به آنچه مربوط به مذهب و معنویات است از نشانه‏هاى روشنفکرى و تمدن، و در مقابل، تعهد به این امور نشانۀ عقب‏ماندگى و کهنه پرستى است.

     اینجانب نمى‏گویم ما خود همه چیز داریم؛ معلوم است ما را در طول تاریخِ نه چندان دور خصوصاً، و در سده‏هاى اخیر از هر پیشرفتى محروم کرده‏اند و دولتمردان خائن و دودمان پهلوى خصوصاً، و مراکز تبلیغاتى علیه دستاوردهاى خودى و نیز خودْ کوچک‏دیدنها و یا ناچیزدیدنها، ما را از هر فعالیتى براى پیشرفت محروم کرد. وارد کردن کالاها از هر قماش و سرگرم کردن بانوان و مردان خصوصاً طبقۀ جوان، به اقسام اجناس وارداتى از قبیل ابزار آرایش و تزئینات و تجملات و بازیهاى کودکانه و به مسابقه کشاندن خانواده‏ها و مصرفى بار آوردن هر چه بیشتر، که خود داستانهاى غم‏انگیز دارد، و سرگرم کردن و به تباهى کشاندن جوانها که عضو فعال هستند با فراهم آوردن مراکز فحشا و عشرتکده‏ها، و دهها از این مصائب حساب شده، براى عقب نگهداشتن کشورهاست. من وصیت دلسوزانه و خادمانه مى‏کنم به ملت عزیز که اکنون که تا حدود بسیار چشمگیرى از بسیارى از این دامها نجات یافته و نسل محروم حاضر به فعالیت و ابتکار برخاسته و دیدیم که بسیارى از کارخانه‏ها و وسایل پیشرفته مثل هواپیماها و دیگر چیزها که گمان نمى‏رفت متخصصین ِ ایران قادر به راه انداختن کارخانه‏ها و امثال آن باشند و همه دستها را به سوى غرب یا شرق دراز کرده بودیم که متخصصین آنان اینها را به راه اندازند، در اثر محاصرۀ اقتصادى و

جنگ تحمیلى، خود جوانان عزیز ما قطعات محل احتیاج را ساخته و با قیمتهاى ارزانتر عرضه کرده و رفع احتیاج نمودند و ثابت کردند که اگر بخواهیم مى‏توانیم.

     باید هوشیار و بیدار و مراقب باشید که سیاست‏بازان پیوسته به غرب و شرق با وسوسه‏هاى شیطانى شما را به سوى این چپاولگران بین‏المللى نکشند؛ و با ارادۀ مصمم و فعالیت و پشتکار خود به رفع وابستگیها قیام کنید.

     و بدانید که نژاد آریا و عرب از نژاد اروپا و امریکا و شوروى کم ندارد و اگر خودىِ خود را بیابد و یأس را از خود دور کند و چشمداشت به غیر خود نداشته باشد، در درازمدت قدرت همه کار و ساختن همه چیز را دارد. و آنچه انسانهاى شبیه به اینان به آن رسیده‏اند شما هم خواهید رسید به شرط اتکال به خداوند تعالى و اتکا به نفس، و قطع وابستگى به دیگران و تحمل سختیها براى رسیدن به زندگى شرافتمندانه و خارج شدن از تحت سلطۀ اجانب.

     و بر دولتها و دست اندرکاران است چه در نسل حاضر و چه در نسلهاى آینده که از متخصصین خود قدردانى کنند و آنان را با کمکهاى مادى و معنوى تشویق به کار نمایند و از ورود کالاهاى مصرف‏ساز و خانه برانداز جلوگیرى نمایند و به آنچه دارند بسازند تا خود همه چیز بسازند.

     و از جوانان، دختران و پسران، مى‏خواهم که استقلال و آزادى و ارزشهاى انسانى را، ولو با تحمل زحمت و رنج، فداى تجملات و عشرتها و بى بند و باریها و حضور در مراکز فحشا که از طرف غرب و عمال بى‏وطن به شما عرضه مى‏شود نکنند؛ که آنان چنانچه تجربه نشان داده جز تباهى شما و اغفالتان از سرنوشت کشورتان و چاپیدن ذخائر شما و به بند استعمار و ننگ وابستگى کشیدنتان و مصرفى نمودن ملت و کشورتان به چیز دیگر فکر نمى‏کنند؛ و مى‏خواهند با این وسایل و امثال آن شما را عقب مانده، و به اصطلاح آنان «نیمه وحشى» نگه دارند.

     و ـ از توطئه‏هاى بزرگ آنان، چنانچه اشاره شد و کراراً تذکر داده‏ام، به دست گرفتن مراکز تعلیم و تربیت خصوصاً دانشگاهها است که مقدرات کشورها در دست محصولات آنها است. روش آنان با روحانیون و مدارس علوم اسلامى فرق دارد با روشى که در دانشگاهها و دبیرستانها دارند. نقشۀ آنان برداشتن روحانیون از سر راه و منزوى کردن آنان است؛ یا با سرکوبى و خشونت و هتاکى که در زمان رضاخان عمل شد ولى نتیجۀ معکوس گرفته شد؛ یا با تبلیغات و تهمتها و نقشه‏هاى شیطانى براى جدا کردن قشر تحصیلکرده و به اصطلاح روشنفکر که این هم در زمان رضاخان عمل مى‏شد و در ردیف فشار و سرکوبى بود؛ و در زمان محمدرضا ادامه یافت بدون خشونت ولى موذیانه.

     و اما در دانشگاه نقشه آن است که جوانان را از فرهنگ و ادب و ارزشهاى خودى منحرف کنند و به سوى شرق یا غرب بکشانند و دولتمردان را از بین اینان انتخاب و بر سرنوشت کشورها حکومت دهند تا به دست آنها هرچه مى‏خواهند انجام دهند. اینان کشور را به غارتزدگى و غربزدگى بکشانند و قشر روحانى با انزوا و منفوریت و شکست قادر بر جلوگیرى نباشد. و این بهترین راه است براى عقب نگهداشتن و غارت کردن کشورهاى تحت سلطه، زیرا براى ابرقدرتها بى‏زحمت و بى‏خرج و در جوامع ملى بى‏سر و صدا، هر چه هست به جیب آنان مى‏ریزد.

     پس اکنون که دانشگاهها و دانشسراها در دست اصلاح و پاکسازى است، بر همۀ ما لازم است با متصدیان کمک کنیم و براى همیشه نگذاریم دانشگاهها به انحراف کشیده شود؛ و هر جا انحرافى به چشم خورد با اقدام سریع به رفع آن کوشیم. و این امر حیاتى باید در مرحلۀ اول با دست پرتوان خود جوانان دانشگاهها و دانشسراها انجام گیرد که نجات دانشگاه از انحراف، نجات کشور و ملت است.

     و اینجانب به همۀ نوجوانان و جوانان در مرحلۀ اول، و پدران و مادران و دوستان آنها در مرحلۀ دوم، و به دولتمردان و روشنفکران دلسوز براى کشور در مرحلۀ بعد وصیت مى‏کنم که در این امر مهم که کشورتان را از آسیب نگه مى‏دارد، با جان و دل کوشش کنید و دانشگاهها را به نسل بعد بسپرید. و به همۀ نسلهاى مسلسل توصیه مى‏کنم که براى نجات خود و کشور عزیز و اسلامِ‏آدم ساز، دانشگاهها را از انحراف و غرب و شرقزدگى حفظ و پاسدارى کنید و با این عمل انسانى ـ اسلامى خود دست قدرتهاى بزرگ را از کشور قطع و آنان را ناامید نمایید. خدایتان پشتیبان و نگهدار باد.

 

     ز ـ از مهمات امور، تعهد وکلاى مجلس شوراى اسلامى است. ما دیدیم که اسلام و کشور ایران چه صدمات بسیار غم‏انگیزى از مجلس شوراى غیرصالح و منحرف، از بعد از مشروطه تا عصر رژیم جنایتکار پهلوى و از هر زمان بدتر و خطرناکتر در این رژیم تحمیلى فاسد خورد؛ و چه مصیبتها و خسارتهاى جانفرسا از این جنایتکاران بى‏ارزش و نوکرمآب به کشور و ملت وارد شد. در این پنجاه سال یک اکثریت قلابى منحرف در مقابل یک اقلیت مظلوم موجب شد که هرچه انگلستان و شوروى و اخیراً امریکا خواستند، با دست همین منحرفانِ از خدا بیخبر انجام دهند و کشور را به تباهى و نیستى کشانند. از بعد از مشروطه، هیچ گاه تقریباً به مواد مهم قانون اساسى عمل نشد ـ قبل از رضاخان با تصدى غربزدگان و مشتى خان و زمینخواران؛ و در زمان رژیم پهلوى به دست آن رژیم سفاک و وابستگان و حلقه به گوشان آن.

     اکنون که با عنایت پروردگار و همت ملت عظیم‏الشأن سرنوشت کشور به دست مردم افتاد و وکلا از خود مردم و با انتخاب خودشان، بدون دخالت دولت و خانهاى ولایات به مجلس شوراى اسلامى راه یافتند، و امید است که با تعهد آنان به اسلام و مصالح کشور جلوگیرى از هر انحراف بشود. وصیت اینجانب به ملت در حال و آتیه آن است که با ارادۀ مصمم خود و تعهد خود به احکام اسلام و مصالح کشور در هر دوره از انتخابات وکلاى داراى تعهد به اسلام و جمهورى اسلامى که غالباً بین متوسطین جامعه و محرومین مى‏باشند و غیر منحرف از صراط مستقیم ـ به سوى غرب یا شرق ـ و بدون گرایش به مکتبهاى انحرافى و اشخاص تحصیلکرده و مطلع بر مسائل روز و سیاستهاى اسلامى، به مجلس بفرستند.

     و به جامعۀ محترم روحانیت خصوصاً مراجع معظم، وصیت مى‏کنم که خود را از مسائل جامعه خصوصاً مثل انتخاب رئیس جمهور و وکلاى مجلس، کنار نکشند و بى‏تفاوت نباشند. همه دیدید و نسل آتیه خواهد شنید که دست سیاست‏بازان پیرو شرق و غرب، روحانیون را که اساس مشروطیت را با زحمات و رنجها بنیان گذاشتند از صحنه خارج کردند و روحانیون نیز بازى سیاست‏بازان را خورده و دخالت در امور کشور و مسلمین را خارج از مقام خود انگاشتند و صحنه را به دست غربزدگان سپردند؛ و به سر مشروطیت و قانون اساسى و کشور و اسلام آن آوردند که جبرانش احتیاج به زمان طولانى دارد.

     اکنون که بحمداللّه‏ تعالى موانع رفع گردیده و فضاى آزاد براى دخالت همۀ طبقات پیش آمده است، هیچ عذرى باقى نمانده و از گناهان بزرگ نابخشودنى، مسامحه در امر مسلمین است. هرکس به مقدار توانش و حیطۀ نفوذش لازم است در خدمت اسلام و میهن باشد؛ و با جدیت از نفوذ وابستگان به دو قطب استعمارگر و غرب یا شرقزدگان و منحرفان از مکتب بزرگ اسلام جلوگیرى نمایند، و بدانند که مخالفین اسلام و کشورهاى اسلامى که همان ابرقدرتان چپاولگر بین المللى هستند، با تدریج و ظرافت در کشور ما و کشورهاى اسلامى دیگر رخنه، و با دست افراد خودِ ملتها، کشورها را به دام استثمار مى‏کشانند. باید با هوشیارى مراقب باشید و با احساس اولین قدمِ نفوذى به مقابله برخیزید و به آنان مهلت ندهید. خدایتان یار و نگهدار باشد.

     و از نمایندگان مجلس شوراى اسلامى در این عصر و عصرهاى آینده مى‏خواهم که اگر خداى نخواسته عناصر منحرفى با دسیسه و بازى سیاسى وکالت خود را به مردم تحمیل نمودند، مجلس اعتبارنامۀ آنان را رد کنند و نگذارند حتى یک عنصر خرابکار وابسته به مجلس راه یابد.

     و به اقلیتهاى مذهبى رسمى وصیت مى‏کنم که از دوره‏هاى رژیم پهلوى عبرت بگیرند و وکلاى خود را از اشخاص متعهد به مذهب خود و جمهورى اسلامى و غیروابسته به قدرتهاى جهانخوار و بدون گرایش به مکتبهاى الحادى و انحرافى و التقاطى انتخاب نمایند.

     و از همۀ نمایندگان خواستارم که با کمال حسن نیت و برادرى با هم مجلسان خود رفتار، و همه کوشا باشند که قوانین خداى نخواسته از اسلام منحرف نباشد و همه به اسلام و احکام آسمانى آن وفادار باشید تا به سعادت دنیا و آخرت نایل آیید.

     و از شوراى محترم نگهبان مى‏خواهم و توصیه مى‏کنم، چه در نسل حاضر و چه در نسلهاى آینده، که با کمال دقت و قدرت وظایف اسلامى و ملى خود را ایفا و تحت تأثیر هیچ قدرتى واقع نشوند و از قوانین مخالف با شرع مطهر و قانون اساسى بدون هیچ ملاحظه جلوگیرى نمایند و با ملاحظۀ ضرورات کشور که گاهى با احکام ثانویه و گاهى به ولایت فقیه باید اجرا شود توجه نمایند.

     و وصیت من به ملت شریف آن است که در تمام انتخابات، چه انتخاب رئیس جمهور و چه نمایندگان مجلس شوراى اسلامى و چه انتخاب خبرگان براى تعیین شوراى رهبرى یا رهبر، در صحنه باشند و اشخاصى که انتخاب مى‏کنند روى ضوابطى باشد که اعتبار مى‏شود مثلاً در انتخاب خبرگان براى تعیین شوراى رهبرى یا رهبر، توجه کنند که اگر مسامحه نمایند و خبرگان را روى موازین شرعیه و قانون انتخاب نکنند، چه بسا که خساراتى به اسلام و کشور وارد شود که جبران‏پذیر نباشد. و در این صورت همه در پیشگاه خداوند متعال مسئول مى‏باشند.

     از این قرار، عدم دخالت ملت از مراجع و علماى بزرگ تا طبقۀ بازارى و کشاورز و کارگر و کارمند، همه و همه مسئول سرنوشت کشور و اسلام مى‏باشند؛ چه در نسل حاضر و چه در نسلهاى آتیه؛ و چه بسا که در بعض مقاطع، عدم حضور و مسامحه، گناهى باشد که در رأس گناهان کبیره است. پس علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد، و الاّ کار از دست همه خارج خواهد شد. و این حقیقتى است که بعد از مشروطه لمس نموده‏اید و نموده‏ایم. چه هیچ علاجى بالاتر و والاتر از آن نیست که ملت در سرتاسر کشور در کارهایى که محول به اوست برطبق ضوابط اسلامى و قانون اساسى انجام دهد؛ و در تعیین رئیس جمهور و وکلاى مجلس با طبقۀ تحصیلکردۀ متعهد و روشنفکر با اطلاع از مجارى امور و غیروابسته به کشورهاى قدرتمند استثمارگر و اشتهار به تقوا و تعهد به اسلام و جمهورى اسلامى مشورت کرده، و با علما و روحانیون با تقوا و متعهد به جمهورى اسلامى نیز مشورت نموده؛ و توجه داشته باشند رئیس جمهور و وکلاى مجلس از طبقه‏اى باشند؛ که محرومیت و مظلومیت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فکر رفاه آنان باشند، نه از سرمایه‏داران و زمینخواران و صدرنشینان مرفه و غرق در لذات و شهوات که تلخى محرومیت و رنج گرسنگان و پابرهنگان را نمى‏توانند بفهمند.

     و باید بدانیم که اگر رئیس جمهور و نمایندگان مجلس، شایسته و متعهد به اسلام و دلسوز براى کشور و ملت باشند، بسیارى از مشکلات پیش نمى‏آید؛ و مشکلاتى اگر باشد رفع مى‏شود. و همین معنى در انتخاب خبرگان براى تعیین شوراى رهبرى یا رهبر با ویژگى خاص باید در نظر گرفته شود؛ که اگر خبرگان که با انتخاب ملت تعیین مى‏شوند از روى کمال دقت و با مشورت با مراجع عظام هر عصر و علماى بزرگ سرتاسر کشور و متدینین و دانشمندان متعهد، به مجلس خبرگان بروند، بسیارى از مهمات و مشکلات به واسطۀ تعیین شایسته‏ترین و متعهدترین شخصیتها براى رهبرى یا شوراى رهبرى پیش نخواهد آمد، یا با شایستگى رفع خواهد شد. و با نظر به اصل یکصد و نهم و یکصد و دهم قانون اساسى، وظیفۀ سنگین ملت در تعیین خبرگان و نمایندگان در تعیین رهبر یا شوراى رهبرى روشن خواهد شد، که اندک مسامحه در انتخاب، چه آسیبى به اسلام و کشور و جمهورى اسلامى وارد خواهد کرد که احتمال آن، که در سطح بالاى از اهمیت است براى آنان تکلیف الهى ایجاد مى‏کند.

     و وصیت اینجانب به رهبر و شوراى رهبرى در این عصر که عصر تهاجم ابرقدرتها و وابستگان به آنان در داخل و خارج کشور به جمهورى اسلامى و در حقیقت به اسلام است در پوشش جمهورى اسلامى و در عصرهاى آینده، آن است که خود را وقف در خدمت به اسلام و جمهورى اسلامى و محرومان و مستضعفان بنمایند؛ و گمان ننمایند که رهبرى فى‏نفسه براى آنان تحفه‏اى است و مقام والایى، بلکه وظیفۀ سنگین و خطرناکى است که لغزش در آن اگر خداى نخواسته با هواى نفس باشد، ننگ ابدى در این دنیا و آتش غضب خداى قهار در جهان دیگر در پى دارد.

     از خداوند منان هادى با تضرع و ابتهال مى‏خواهم که ما و شما را از این امتحان خطرناک با روى سفید در حضرت خود بپذیرد و نجات دهد و این خطر قدرى خفیفتر براى رؤساى جمهور حال و آینده و دولتها و دست‏اندرکاران، به حسب درجات در مسئولیتها نیز هست که باید خداى متعال را حاضر و ناظر و خود را در محضر مبارک او بدانند. خداوند متعال راهگشاى آنان باشد.

     ح ـ از مهمات امور مسألۀ قضاوت است که سر و کار آن با جان و مال و ناموس مردم است. وصیت اینجانب به رهبر و شوراى رهبرى آن است که در تعیین عالیترین مقام قضایى که در عهده دارند، کوشش کنند که اشخاص متعهد سابقه‏دار و صاحبنظر در امور شرعى و اسلامى و در سیاست را نصب نمایند.

     و از شورایعالى قضایى مى‏خواهم امر قضاوت را که در رژیم سابق به وضع أسفناک و غم‏انگیزى درآمده بود با جدیت سر و سامان دهند؛ و دست کسانى که با جان و مال مردم بازى مى‏کنند و آنچه نزد آنان مطرح نیست عدالت اسلامى است از این کرسى پراهمیت کوتاه کنند، و با پشتکار و جدیت بتدریج دادگسترى را متحول نمایند؛ و قضات داراى شرایطى که، ان‏شاءاللّه‏ با جدیت حوزه‏هاى علمیه مخصوصاً حوزۀ مبارکۀ علمیۀ قم تربیت و تعلیم مى‏شوند و معرفى مى‏گردند، به جاى قضاتى که شرایط مقررۀ اسلامى را ندارند نصب گردند، که ان‏شاءاللّه‏ تعالى بزودى قضاوت اسلامى در سراسر کشور جریان پیدا کند.

     و به قضات محترم در عصر حاضر و اعصار آینده وصیت مى‏کنم که با درنظر گرفتن احادیثى که از معصومین ـ صلوات‏اللّه‏ علیهم ـ در اهمیت قضا و خطر عظیمى که قضاوت دارد و توجه و نظر به آنچه دربارۀ قضاوت به غیر حق وارد شده است، این امر خطیر را تصدى نمایند و نگذارند این مقام به غیر اهلش سپرده شود. و کسانى که اهل هستند از تصدى این امر سرباز نزنند و به اشخاص غیر اهل میدان ندهند؛ و بدانند که همان طور که خطر این مقامْ بزرگ است اجر و فضل و ثواب آن نیز بزرگ است. و مى‏دانند که تصدى قضا براى اهلش واجب کفایى است.

 

     ط ـ وصیت اینجانب به حوزه‏هاى مقدسۀ علمیه آن است که کراراً عرض نموده‏ام که در این زمان که مخالفین اسلام و جمهورى اسلامى کمر به براندازى اسلام بسته‏اند و از هر راه ممکن براى این مقصد شیطانى کوشش مى‏نمایند، و یکى از راههاى با اهمیت براى مقصد شوم آنان و خطرناک براى اسلام و حوزه‏هاى اسلامى نفوذ دادن افراد منحرف و تبهکار در حوزه‏هاى علمیه است، که خطر بزرگ کوتاه مدت آن بدنام نمودن حوزه‏ها با اعمال ناشایسته و اخلاق و روش انحرافى است و خطر بسیار عظیم آن در درازمدت به مقامات بالا رسیدن یک یا چند نفر شیاد که با آگاهى بر علوم اسلامى و جا زدن خود را در بین توده‏ها و قشرهاى مردم پاکدل و علاقه‏مند نمودن آنان را به خویش و ضربۀ مهلک زدن به حوزه‏هاى اسلامى و اسلام عزیز و کشور در موقع مناسب مى‏باشد. و مى‏دانیم که قدرتهاى بزرگ چپاولگر در میان جامعه‏ها افرادى به صورتهاى مختلف از ملیگراها و روشنفکران مصنوعى و روحانى نمایان که اگر مجال یابند از همه پرخطرتر و آسیب‏رسانترند ذخیره دارند که گاهى سى ـ چهل سال با مشى اسلامى و مقدس مآبى یا «پان‏ایرانیسم» و وطن‏پرستى و حیله‏هاى دیگر، با صبر و بردبارى در میان ملتها زیست مى‏کنند و در موقع مناسب مأموریت خود را انجام مى‏دهند. و ملت عزیز ما در این مدت کوتاه پس از پیروزى انقلاب نمونه‏هایى از قبیل «مجاهد خلق» و «فدایى خلق»[xxix] و «توده‏اى»ها[xxx] و دیگر عناوین دیده‏اند، و لازم است همه با هوشیارى این قسم توطئه را خنثى نمایند و از همه لازمتر حوزه‏هاى علمیه است که تنظیم و تصفیۀ آن با مدرسین محترم و افاضل سابقه‏دار است با تأیید مراجع وقت. و شاید تز «نظم در بى‏نظمى» است از القائات شوم همین نقشه‏ریزان و توطئه‏گران باشد.

     در هر صورت وصیت اینجانب آن است که در همۀ اعصار خصوصاً در عصر حاضر که نقشه‏ها و توطئه‏ها سرعت و قوّت گرفته است، قیام براى نظام دادن به حوزه‏ها لازم و ضرورى است؛ که علما و مدرسین و افاضل عظیم‏الشأن صرف وقت نموده و با برنامۀ دقیق صحیح حوزه‏ها را و خصوصاً حوزۀ علمیۀ قم و سایر حوزه‏هاى بزرگ و با اهمیت را در این مقطع از زمان از آسیب حفظ نمایند.

     و لازم است علما و مدرسین محترم نگذارند در درسهایى که مربوط به فقاهت است و حوزه‏هاى فقهى و اصولى از طریقۀ مشایخ معظم که تنها راه براى حفظ فقه اسلامى است منحرف شوند، و کوشش نمایند که هر روز بر دقتها و بحث و نظرها و ابتکار و تحقیقها افزوده شود؛ و فقه سنتى که ارث سلف صالح است و انحراف از آن سست شدن ارکان تحقیق و تدقیق است، محفوظ بماند و تحقیقات بر تحقیقات اضافه گردد. و البته در رشته‏هاى دیگر علوم به مناسبت احتیاجات کشور و اسلام برنامه‏هایى تهیه خواهد شد و رجالى در آن رشته تربیت باید شود. و از بالاترین و والاترین حوزه‏هایى که لازم است به طور همگانى مورد تعلیم و تعلم قرار گیرد، علوم معنوى اسلامى [است]،از قبیل علم اخلاق و تهذیب نفس و سیر و سلوک الى اللّه‏ ـ رزقنا اللّه‏ و ایاکم ـ که جهاد اکبر مى‏باشد.

 

     ى ـ از امورى که اصلاح و تصفیه و مراقبت از آن لازم است قوۀ اجراییه است. گاهى ممکن است که قوانین مترقى و مفید به حال جامعه از مجلس بگذرد و شوراى نگهبان آن را تنفیذ کند و وزیر مسئول هم ابلاغ نماید، لکن به دست مجریان غیر صالح که افتاد آن را مسخ کنند و برخلاف مقررات یا با کاغذبازیها یا پیچ و خمها که به آن عادت کرده‏اند یا عمداً براى نگران نمودن مردم عمل کنند، که بتدریج و مسامحه غائله ایجاد مى‏کند.

     وصیت اینجانب به وزراى مسئول در عصر حاضر و در عصرهاى دیگر آن است که علاوه بر آنکه شماها و کارمندان وزارتخانه‏ها بودجه‏اى که از آن ارتزاق مى‏کنید مال ملت، و باید همه خدمتگزار ملت و خصوصاً مستضعفان باشید، و ایجاد زحمت براى مردم و مخالف وظیفه عمل کردن حرام و خداى نخواسته گاهى موجب غضب الهى مى‏شود، همۀ شما به پشتیبانى ملت احتیاج دارید. با پشتیبانى مردم خصوصاً طبقات محروم بود که پیروزى حاصل شد و دست ستمشاهى از کشور و ذخائر آن کوتاه گردید. و اگر روزى از پشتیبانى آنان محروم شوید، شماها کنار گذاشته مى‏شوید و همچون رژیم شاهنشاهى ستمکار به جاى شما ستم پیشگان پستها را اشغال مى‏نمایند. بنابر این حقیقت ملموس، باید کوشش در جلب نظر ملت بنمایید و از رفتار غیر اسلامى ـ انسانى احتراز نمایید.

     و در همین انگیزه به وزراى کشور در طول تاریخ آینده توصیه مى‏کنم که در انتخاب استاندارها دقت کنند اشخاص لایق، متدین، متعهد، عاقل و سازگار با مردم انتخاب نمایند، تا آرامش در کشور هرچه بیشتر حکمفرما باشد. و باید دانست که گرچه تمام وزیران وزارتخانه‏ها مسئولیت در اسلامى کردن و تنظیم امور محل مسئولیت خود دارند لکن بعضى از آنها ویژگى خاص دارند؛ مثل وزارت خارجه که مسئولیت سفارتخانه‏ها را در خارج از کشور دارند. اینجانب از ابتداى پیروزى به وزراىخارجه راجع به طاغوتزدگى سفارتخانه‏ها و تحول آنها به سفارتخانه‏هاى مناسب با جمهورى اسلامى توصیه‏هایى نمودم، لکن بعض آنان یا نخواستند یا نتوانستند عمل مثبتى انجام دهند. و اکنون که سه سال از پیروزى مى‏گذرد اگرچه وزیر خارجۀ کنونى اقدام به این امر نموده است و امید است با پشتکار و صرف وقت این امر مهم انجام گیرد.

     و وصیت من به وزراى خارجه در این زمان و زمانهاى بعد آن است که مسئولیت شما بسیار زیاد است، چه در اصلاح و تحول وزارتخانه و سفارتخانه‏ها؛ و چه در سیاست خارجىِ حفظ استقلال و منافع کشور و روابط حسنه با دولتهایى که قصد دخالت در امور کشور ما را ندارند. و از هر امرى که شائبۀ وابستگى با همۀ ابعادى که دارد به طور قاطع احتراز نمایید. و باید بدانید که وابستگى در بعض امور هر چند ممکن است ظاهر فریبنده‏اى داشته باشد یا منفعت و فایده‏اى در حال داشته باشد، لکن در نتیجه، ریشۀ کشور را به تباهى خواهد کشید. و کوشش داشته باشید در بهتر کردن روابط با کشورهاى اسلامى و در بیدار کردن دولتمردان و دعوت به وحدت و اتحاد کنید که خداوند با شماست.

     و وصیت من به ملتهاى کشورهاى اسلامى است که انتظار نداشته باشید که از خارج کسى به شما در رسیدن به هدف که آن اسلام و پیاده کردن احکام اسلام است کمک کند؛ خود باید به این امر حیاتى که آزادى و استقلال را تحقق مى‏بخشد قیام کنید. و علماىاعلام و خطباىمحترم کشورهاى اسلامى دولتها را دعوت کنند که از وابستگى به قدرتهاى بزرگ خارجى خود را رها کنند و با ملت خود تفاهم کنند؛ در این صورت پیروزى را در آغوش خواهند کشید. و نیز ملتها را دعوت به وحدت کنند؛ و از نژادپرستى که مخالف دستور اسلام است بپرهیزند؛ و با برادران ایمانى خود در هر کشورى و با هر نژادى که هستند دست برادرى دهند که اسلام بزرگ آنان را برادر خوانده. و اگر این برادرى ایمانى با همت دولتها و ملتها و با تأیید خداوند متعال روزى تحقق یابد، خواهید دید که بزرگترین قدرت جهان را مسلمین تشکیل مى‏دهند. به امید روزى که با خواست پروردگار عالم این برادرى و برابرى حاصل شود.

     و وصیت اینجانب به وزارت ارشاد در همۀ اعصار خصوصاً عصر حاضر که ویژگى خاصى دارد، آن است که براى تبلیغ حق مقابل باطل و ارائۀ چهرۀ حقیقى جمهورى اسلامى کوشش کنند. ما اکنون، در این زمان که دست ابرقدرتها را از کشور خود کوتاه کردیم، مورد تهاجم تبلیغاتى تمام رسانه‏هاى گروهى وابسته به قدرتهاى بزرگ هستیم. چه دروغها و تهمتها که گویندگان و نویسندگان وابسته به ابرقدرتها به این جمهورى اسلامى نوپا نزده و نمى‏زنند.

     مع‏الأسف اکثر دولتهاى منطقۀ اسلامى که به حکم اسلام باید دست اخوت به ما دهند، به عداوت با ما و اسلام برخاسته‏اند و همه در خدمت جهانخواران از هر طرف به ما هجوم آورده‏اند. و قدرت تبلیغاتى ما بسیار ضعیف و ناتوان است و مى‏دانید که امروز جهان روى تبلیغات مى‏چرخد. و با کمال تأسف، نویسندگان به اصطلاح روشنفکر که به سوى یکى از دو قطب گرایش دارند، به جاى آنکه در فکر استقلال و آزادى کشور و ملت خود باشند، خودخواهیها و فرصت‏طلبیها و انحصارجوییها به آنان مجال نمى‏دهد که لحظه‏اى تفکر نمایند و مصالح کشور و ملت خود را در نظر بگیرند، و مقایسۀ بین آزادى و استقلال را در این جمهورى با رژیم ستمگر سابق نمایند و زندگى شرافتمندانۀ ارزنده را توأم با بعض آنچه را که از دست داده‏اند، که رفاه و عیشزدگى است، با آنچه از رژیم ستمشاهى دریافت مى‏کردند توأم با وابستگى و نوکرمآبى و ثناجویى و مداحى از جرثومه‏هاى فساد و معادن ظلم و فحشا بسنجند؛ و از تهمتها و نارواها به این جمهورى تازه تولد یافته دست بکشند و با ملت و دولت در صف واحد بر ضد طاغوتیان و ستم‏پیشگان زبانها و قلمها را به کار بگیرند.

     و مسئلۀ تبلیغ تنها به عهدۀ وزارت ارشاد نیست بلکه وظیفۀ همۀ دانشمندان و گویندگان و نویسندگان و هنرمندان است. باید وزارت خارجه کوشش کند تا سفارتخانه‏ها نشریات تبلیغى داشته باشند و چهرۀ نورانى اسلام را براى جهانیان روشن نمایند؛ که اگر این چهره با آن جمال جمیل که قرآن و سنت در همۀ ابعاد به آن دعوت کرده از زیر نقاب مخالفان اسلام و کج‏فهمیهاى دوستان خودنمایى نماید، اسلامْ جهانگیر خواهد شد و پرچم پرافتخار آن در همه جا به اهتزاز خواهد آمد. چه مصیبت بار و غم‏انگیز است که مسلمانان متاعى دارند که از صدر عالم تا نهایت آن نظیر ندارد، نتوانسته‏اند این گوهر گرانبها را که هر انسانى به فطرت آزاد خود طالب آن است عرضه کنند؛ بلکه خود نیز از آن غافل و به آن جاهلند و گاهى از آن فرارى‏اند!

 

     ک ـ از امور بسیار با اهمیت و سرنوشت‏ساز مسئلۀ مراکز تعلیم و تربیت از کودکستانها تا دانشگاهها است که به واسطۀ اهمیت فوق‏العاده‏اش تکرار نموده و با اشاره مى‏گذرم. باید ملت غارت شده بدانند که در نیم قرن اخیر آنچه به ایران و اسلام ضربۀ مهلک زده است قسمت عمده‏اش از دانشگاهها بوده است. اگر دانشگاهها و مراکز تعلیم و تربیتِ دیگر با برنامه‏هاى اسلامى و ملى در راه منافع کشور به تعلیم و تهذیب و تربیت کودکان و نوجوانان و جوانان جریان داشتند، هرگز میهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن امریکا و شوروى فرو نمى‏رفت و هرگز قراردادهاى خانه خراب‏کن بر ملت محروم غارتزده تحمیل نمى‏شد و هرگز پاى مستشاران خارجى به ایران باز نمى‏شد و هرگز ذخائر ایران و طلاى سیاه این ملت رنجدیده در جیب قدرتهاى شیطانى ریخته نمى‏شد و هرگز دودمان پهلوى و وابسته‏هاى به آن اموال ملت را نمى‏توانستند به غارت ببرند و در خارج و داخل پارکها و ویلاها بر روى اجساد مظلومان بنا کنند و بانکهاى خارج را از دسترنج این مظلومان پر کنند و صرف عیاشى و هرزگى خود و بستگان خود نمایند. اگر مجلس و دولت و قوۀ قضاییه و سایر ارگانها از دانشگاههاى اسلامى و ملى سرچشمه مى‏گرفت ملت ما امروز گرفتار مشکلات خانه‏برانداز نبود. و اگر شخصیتهاى پاکدامن با گرایش اسلامى و ملى به معناى صحیحش، نه آنچه امروز در مقابل اسلام عرض اندام مى‏کند، از دانشگاهها به مراکز قواى سه‏گانه راه مى‏یافت، امروز ما غیر امروز، و میهن ما غیر این میهن، و محرومان ما از قید محرومیت رها، و بساط ظلم و ستمشاهى و مراکز فحشا و اعتیاد و عشرتکده‏ها که هر یک براى تباه نمودن نسل جوان فعال ارزنده کافى بود، در هم پیچیده و این ارث کشور بر باد ده و انسان برانداز به ملت نرسیده بود. و دانشگاهها اگر اسلامى ـ انسانى ـ ملى بود، مى‏توانست صدها و هزارها مدرس به جامعه تحویل دهد؛ لکن چه غم‏انگیز و اسفبار است که دانشگاهها و دبیرستانها به دست کسانى اداره مى‏شد و عزیزان ما به دست کسانى تعلیم و تربیت مى‏دیدند که جز اقلیت مظلوم محرومى همه از غربزدگان و شرقزدگان با برنامه و نقشۀ دیکته شده در دانشگاهها کرسى داشتند؛ و ناچار جوانان عزیز و مظلوم ما در دامن این گرگان وابسته به ابرقدرتها بزرگ شده و به کرسیهاى قانونگذارى و حکومت و قضاوت تکیه مى‏کردند، و بر وفق دستور آنان، یعنى رژیم ستمگر پهلوى عمل مى‏کردند.

     اکنون بحمداللّه‏ تعالى دانشگاه از چنگال جنایتکاران خارج شده. و بر ملت و دولت جمهورى اسلامى است در همۀ اعصار، که نگذارند عناصر فاسد داراى مکتبهاى انحرافى یا گرایش به غرب و شرق در دانشسراها و دانشگاهها و سایر

مراکز تعلیم و تربیت نفوذ کنند و از قدم اول جلوگیرى نمایند تا مشکلى پیش نیاید و اختیار از دست نرود.

     و وصیت اینجانب به جوانان عزیز دانشسراها و دبیرستانها و دانشگاهها آن است که خودشان شجاعانه در مقابل انحرافات قیام نمایند تا استقلال و آزادى خود و کشور و ملت خودشان مصون باشد.

 

     ل ـ قواى مسلح، از ارتش و سپاه و ژاندارمرى و شهربانى تا کمیته‏ها و بسیج و عشایر ویژگى خاص دارند. اینان که بازوان قوى و قدرتمند جمهورى اسلامى مى‏باشند و نگهبان سرحدات و راهها و شهرها و روستاها و بالاخره نگهداران امنیت و آرامش‏بخشان به ملت مى‏باشند، مى‏بایست مورد توجه خاص ملت و دولت و مجلس باشند. و لازم است توجه داشته باشند که در دنیا آنچه که مورد بهره‏بردارى براى قدرتهاى بزرگ و سیاستهاى مخرب، بیشتر از هر چیز و هر گروهى است، قواى مسلح است. قواى مسلح است که با بازیهاى سیاسى، کودتاها و تغییر حکومتها و رژیمها به دست آنان واقع مى‏شود؛ و سودجویان دغل بعض سران آنان را مى‏خرند و با دست آنان و توطئه‏هاى فرماندهان بازى خوردۀ کشورها را به دست مى‏گیرند، و ملتهاى مظلوم را تحت سلطه قرار داده و استقلال و آزادى را از کشورها سلب مى‏کنند. و اگر فرماندهان پاکدامن متصدى امر باشند، هرگز براى دشمنان کشورها امکان کودتا یا اشغال یک کشور پیش نمى‏آید و یا اگر احیاناً پیش آید، به دست فرماندهان متعهد شکسته و ناکام خواهد ماند. و در ایران نیز که این معجزۀ عصر به دست ملت انجام گرفت، قواى مسلح متعهد و فرماندهان پاک و میهن‏دوست سهم بسزایى داشتند.

     و امروز که جنگ لعنتى و تحمیلى صدام تکریتى به امر و کمک امریکا و سایر قدرتها پس از نزدیک به دو سال با شکست سیاسى و نظامى ارتش متجاوز بعث و پشتیبانان قدرتمند و وابستگان به آنان روبه‏رو است، باز قواى مسلح

نظامى و انتظامى و سپاهى و مردمى با پشتیبانى بیدریغ ملت در جبهه‏ها و پشت جبهه‏ها این افتخار بزرگ را آفریدند و ایران را سرافراز نمودند؛ و نیز شرارتها و توطئه‏هاى داخلى را که به دست عروسکهاى وابسته به غرب و شرق براى براندازى جمهورى اسلامى بسیج شده بودند با دست تواناى جوانان کمیته‏ها و پاسداران بسیج و شهربانى و با کمک ملت غیرتمند درهم شکسته شد. و همین جوانان فداکار عزیزند که شبها بیدارند تا خانواده‏ها با آرامش استراحت کنند. خدایشان یار و مددکار باد.

     پس وصیت برادرانۀ من در این قدمهاى آخرین عمر بر قواى مسلح به طور عموم، آن است که اى عزیزان که به اسلام عشق مى‏ورزید و با عشق لقاءاللّه‏ به فداکارى در جبهه‏ها و در سطح کشور به کار ارزشمند خود ادامه مى‏دهید، بیدار باشید و هوشیار که بازیگران سیاسى و سیاستمداران حرفه‏اى غرب و شرقزده و دستهاى مرموز جنایتکاران پشت‏پرده لبۀ تیز سلاح خیانت و جنایتکارشان از هر سو و بیشتر از هر گروه متوجه به شما عزیزان است؛ و مى‏خواهند از شما عزیزان که با جانفشانى خود انقلاب را پیروز نمودید و اسلام را زنده کردید بهره‏گیرى کرده و جمهورى اسلامى را براندازند؛ و شما را با اسم اسلام و خدمت به میهن و ملت از اسلام و ملت جدا کرده به دامن یکى از دو قطب جهانخوار بیندازند؛ و بر زحمات و فداکاریهاى شما با حیله‏هاى سیاسى و ظاهرهاى به صورت اسلامى و ملى خط بطلان بکشند.

     وصیت اکید من به قواى مسلح آن است که همان طور که از مقررات نظام، عدم دخول نظامى در احزاب و گروهها و جبهه‏ها است به آن عمل نمایند؛ و قواى مسلح مطلقاً، چه نظامى و انتظامى و پاسدار و بسیج و غیر اینها، در هیچ حزب و گروهى وارد نشده و خود را از بازیهاى سیاسى دور نگه دارند. در این صورت مى‏توانند قدرت نظامى خود را حفظ و از اختلافات درون گروهى مصون باشند. و بر فرماندهان لازم است که افراد تحت فرمان خود را از ورود در احزاب منع نمایند. و چون انقلاب از همۀ ملت و حفظ آن بر همگان است، دولت و ملت و شوراى دفاع و مجلس شوراى اسلامى وظیفۀ شرعى و میهنى آنان است که اگر قواى مسلح، چه فرماندهان و طبقات بالا و چه طبقات بعد، برخلاف مصالح اسلام و کشور بخواهند عملى انجام دهند یا در احزاب وارد شوند که ـ بى‏اشکال به تباهى کشیده مى‏شوند ـ و یا در بازیهاى سیاسى وارد شوند، از قدم اول با آن مخالفت کنند. و بر رهبر و شوراى رهبرى است که با قاطعیت از این امر جلوگیرى نماید تا کشور از آسیب در امان باشد.

     و من به همۀ نیروهاى مسلح در این پایان زندگى خاکى، وصیت مشفقانه مى‏کنم که از اسلام که یگانه مکتب استقلال و آزادیخواهى است و خداوند متعال همه را با نور هدایت آن به مقام والاى انسانى دعوت مى‏کند، چنانچه امروز وفادارید در وفادارى استقامت کنید که شما را و کشور و ملت شما را از ننگ وابستگیها و پیوستگیها به قدرتهایى که همۀ شما را جز براى بردگى خویش نمى‏خواهند و کشور و ملت عزیزتان را عقب مانده و بازار مصرف و زیر بار ننگین ستم‏پذیرى نگه مى‏دارند نجات مى‏دهد. و زندگى انسانى شرافتمندانه را ولو با مشکلات بر زندگانى ننگین بردگى اجانب ولو با رفاه حیوانى ترجیح دهید؛ و بدانید مادام که در احتیاجات صنایع پیشرفته، دست خود را پیش دیگران دراز کنید و به دریوزگى عمر را بگذرانید قدرت ابتکار و پیشرفت در اختراعات در شما شکوفا نخواهد شد. و به خوبى و عینیت دیدید که در این مدت کوتاه پس از تحریم اقتصادى همانها که از ساختن هرچیز خود را عاجز مى‏دیدند و از راه انداختن کارخانه‏ها آنان را مأیوس مى‏نمودند، افکار خود را به کار بستند و بسیارى از احتیاجات ارتش و کارخانه‏ها را خود رفع نمودند. و این جنگ و تحریم اقتصادى و اخراج کارشناسان خارجى، تحفه‏اى الهى بود که ما از آن غافل بودیم. اکنون اگر دولت و ارتش کالاهاى جهانخواران را خود تحریم کنند و به کوشش و سعى در راه ابتکار بیفزایند، امید است که کشور خودکفا شود و از دریوزگى از دشمن نجات یابد.

     و هم در اینجا باید بیفزایم که احتیاج ما پس از اینهمه عقب‏ماندگى مصنوعى به صنعتهاى بزرگ کشورهاى خارجى حقیقتى است انکارناپذیر. و این به آن معنى نیست که ما باید در علوم پیشرفته به یکى از دو قطب وابسته شویم. دولت و ارتش باید کوشش کنند که دانشجویان متعهد را در کشورهایى که صنایع بزرگ پیشرفته را دارند و استعمار و استثمارگر نیستند بفرستند؛ و از فرستادن به امریکا و شوروى و کشورهاى دیگر که در مسیر این دو قطب هستند احتراز کنند، مگر ان‏شاءاللّه‏ روزى برسد که این دو قدرت به اشتباه خود پى‏برند و در مسیر انسانیت و انساندوستى و احترام به حقوق دیگران واقع شوند؛ یا ان‏شاءاللّه‏ مستضعفان جهان و ملتهاى بیدار و مسلمانان متعهد، آنان را به جاى خود نشانند. به امید چنین روزى.

 

     م ـ رادیو و تلویزیون و مطبوعات و سینماها و تئأترها از ابزارهاى مؤثر تباهى و تخدیر ملتها، خصوصاً نسل جوان بوده است. در این صد سال اخیر بویژه نیمۀ دوم آن، چه نقشه‏هاى بزرگى از این ابزار، چه در تبلیغ ضد اسلام و ضد روحانیت خدمتگزار، و چه در تبلیغ استعمارگران غرب و شرق، کشیده شد و از آنها براى درست کردن بازار کالاها خصوصاً تجملى و تزئینى از هر قماش، از تقلید در ساختمانها و تزئینات و تجملات آنها و تقلید در اجناس نوشیدنى و پوشیدنى و در فرم آنها استفاده کردند، به طورى که افتخار بزرگِ فرنگى مآب بودن در تمام شئون زندگى از رفتار و گفتار و پوشش و فرم آن بویژه در خانمهاى مرفه یا نیمه مرفه بود، و در آداب معاشرت و کیفیت حرف زدن و به کار بردن لغات غربى در گفتار و نوشتار به صورتى بود که فهم آن براى بیشتر مردم غیرممکن، و براى همردیفان نیز مشکل مى‏نمود! فیلمهاى تلویزیون از فرآورده‏هاى غرب یا شرق بود که طبقۀ جوان زن و مرد را از مسیر عادى زندگى و کار و صنعت و تولید و دانش منحرف و به سوى بیخبرى از خویش و شخصیت خود و یا بدبینى و بدگمانى به همه چیز خود و کشور خود، حتى فرهنگ و ادب و مآثر پر ارزشى که بسیارى از آن با دست خیانتکار سودجویان، به کتابخانه‏ها و موزه‏هاى غرب و شرق منتقل گردیده است. مجله‏ها با مقاله‏ها و عکسهاى افتضاح بار و أسف‏انگیز، و روزنامه‏ها با مسابقات در مقالات ضدفرهنگى خویش و ضداسلامى با افتخار، مردم بویژه طبقۀ جوان مؤثر را به سوى غرب یا شرق هدایت مى‏کردند. اضافه کنید بر آن تبلیغ دامنه‏دار در ترویج مراکز فساد و عشرتکده‏ها و مراکز قمار و لاتار و مغازه‏هاى فروش کالاهاى تجملاتى و اسباب آرایش و بازیها و مشروبات الکلى بویژه آنچه از غرب وارد مى‏شد. و در مقابل صدور نفت و گاز و مخازن دیگر، عروسکها و اسباب بازیها و کالاهاى تجملى وارد مى‏شد؛ و صدها چیزهایى که امثال من از آنها بى‏اطلاع هستیم. و اگر خداى نخواسته عمر رژیم سرسپرده و خانمان برانداز پهلوى ادامه پیدا مى‏کرد، چیزى نمى‏گذشت که جوانان برومند ما ـ این فرزندان اسلام و میهن که چشم امید ملت به آنها است ـ با انواع دسیسه‏ها و نقشه‏هاى شیطانى به دست رژیم فاسد و رسانه‏هاى گروهى و روشنفکران غرب و شرقگرا از دست ملت و دامن اسلام رخت برمى‏بستند: یا جوانى خود را در مراکز فساد تباه مى‏کردند؛ و یا به خدمت قدرتهاى جهانخوار درآمده و کشور را به تباهى مى‏کشاندند. خداوند متعال به ما و آنان منت گذاشت و همه را از شر مفسدین و غارتگران نجات داد.

     اکنون وصیت من به مجلس شوراى اسلامى در حال و آینده و رئیس‏جمهور و رؤساى جمهور مابعد و به شوراى نگهبان و شوراى قضایى و دولت در هر زمان، آن است که نگذارند این دستگاههاى خبرى و مطبوعات و مجله‏ها از اسلام و مصالح کشور منحرف شوند. و باید همه بدانیم که آزادى به شکل غربى آن، که موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مى‏شود، از نظر اسلام و عقل محکوم است. و تبلیغات و مقالات و سخنرانیها و کتب و مجلات برخلاف اسلام و عفت عمومى و مصالح کشور حرام است. و بر همۀ ما و همۀ مسلمانان جلوگیرى از آنها واجب است. و از آزادیهاى مخرب باید جلوگیرى شود. و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسیر ملت و کشور اسلامى و مخالف با حیثیت جمهورى اسلامى است به طور قاطع اگر جلوگیرى نشود، همه مسئول مى‏باشند. و مردم و جوانان حزب‏اللهى اگر برخورد به یکى از امور مذکور نمودند به دستگاههاى مربوطه رجوع کنند و اگر آنان کوتاهى نمودند، خودشان مکلف به جلوگیرى هستند. خداوند تعالى مددکار همه باشد.

 

     ن ـ نصیحت و وصیت من به گروهها و گروهکها و اشخاصى که در ضدیت با ملت و جمهورى اسلامى و اسلام فعالیت مى‏کنند، اول به سران آنان در خارج و داخل، آن است که تجربۀ طولانى به هر راهى که اقدام کردید و به هر توطئه‏اى که دست زدید و به هر کشور و مقامى که توسل پیدا کردید به شماها که خود را عالم و عاقل مى‏دانید باید آموخته باشند که مسیر یک ملت فداکار را نمى‏شود با دست زدن به ترور و انفجار و بمب و دروغ‏پردازیهاى بى سر و پا و غیرحساب شده منحرف کرد، و هرگز هیچ حکومت و دولتى را نمى‏توان با این شیوه‏هاى غیرانسانى و غیرمنطقى ساقط نمود، بویژه ملتى مثل ایران را که از بچه‏هاى خردسالش تا پیرزنها و پیرمردهاى بزرگسالش، در راه هدف و جمهورى اسلامى و قرآن و مذهب جانفشانى و فداکارى مى‏کنند. شماها که مى‏دانید (و اگر ندانید بسیار ساده‏لوحانه فکر مى‏کنید) که ملت با شما نیست و ارتش با شماها دشمن است. و اگر فرض بکنید با شما بودند و دوست شما بودند، حرکات ناشیانۀ شما و جنایاتى که با تحریک شما رخ داد آنان را از شما جدا کرد و جز دشمن تراشى کار دیگرى نتوانستید بکنید.

     من وصیت خیرخواهانه در این آخر عمر به شما مى‏کنم که اولاً با این ملت طاغوتزدۀ رنج کشیده که پس از 2500 سال ستمشاهى با فدا دادن بهترین فرزندان و جوانانش خود را از زیر بار ستم جنایتکارانى همچون رژیم پهلوى و جهانخواران شرق و غرب نجات داده به جنگ و ستیز برخاسته‏اید. چطور وجدان یک انسان هر چه پلید باشد، راضى مى‏شود براى احتمال رسیدن به یک مقام با میهن خود و ملت خود اینگونه رفتار کند و به کوچک و بزرگ آنها رحم نکند؟ من به شما نصیحت مى‏کنم دست از این کارهاى بیفایده و غیرعاقلانه بردارید و گول جهانخواران را نخورید. و در هر جا هستید اگر به جنایتى دست نزدید به میهن خود و دامن اسلام برگردید و توبه‏کنید که خداوند ارحم الراحمین است؛ و جمهورى اسلامى و ملت از شما ان‏شاءاللّه‏ مى‏گذرند. و اگر دست به جنایتى زدید که حکم خداوند تکلیف شما را معین کرده، باز از نیمه راه برگشته و توبه کنید. و اگر شهامت دارید تن به مجازات داده و با این عمل خود را از عذاب الیم خداوند نجات دهید؛ و الاّ در هر جا هستید عمر خود را بیش از این هدر ندهید و به کار دیگر مشغول شوید که صلاح در آن است.

     و بعد، به هواداران داخلى و خارجى آنان وصیت مى‏کنم که با چه انگیزه جوانى خود را براى آنان که اکنون ثابت است که براى قدرتمندان جهانخوار خدمت مى‏کنند و از نقشه‏هاى آنها پیروى مى‏کنند و ندانسته به دام آنها افتاده‏اند به هدر مى‏دهید؟ و با ملت خود در راه چه کسى جفا مى‏کنید؟ شما بازى خوردگان دست آنها هستید. و اگر در ایران هستید به عیان مشاهده مى‏کنید که توده‏هاى میلیونى به جمهورى اسلامى وفادار و براى آن فداکارند؛ و به عیان مى‏بینید که حکومت و رژیم فعلى با جان و دل در خدمت خلق و مستمندان هستند؛ و آنان که به دروغ ادعاى «خلقى» بودن و «مجاهد» و «فدایى» براى خلق مى‏کنند، با خلق خدا به دشمنى برخاسته و شما پسران و دختران ساده‏دل را براى مقاصد خود و مقاصد یکى از دو قطب قدرت جهانخوار به بازى گرفته و خود یا در خارج در آغوش یکى از دو قطب جنایتکار به خوشگذرانى مشغول و یا در داخل به خانه‏هاى مجلل تیمى با زندگى اشرافى، نظیر منازل جنایتکارانى بدبخت به جنایت خود ادامه مى‏دهند و شما جوانان را به کام مرگ مى‏فرستند.

     نصیحت مشفقانۀ من به شما نوجوانان و جوانان داخل و خارج آن است که از راه اشتباه برگردید؛ و با محرومین جامعه که با جان و دل به جمهورى اسلامى خدمت مى‏کنند متحد شوید؛ و براى ایران مستقل و آزاد فعالیت نمایید تا کشور و ملت از شرّ مخالفین نجات پیدا کند، و همه با هم به زندگى شرافتمندانه ادامه دهید. تا چه وقت و براى چه گوش به فرمان اشخاصى هستید که جز به نفع شخصى خود فکر نمى‏کنند و در آغوش و پناه ابرقدرتها با ملت خود در ستیز هستند و شما را فداى مقاصد شوم و قدرت‏طلبى خویش مى‏نمایند؟ شما در این سالهاى پیروزى انقلاب دیدید که ادعاهاى آنان با رفتار و عملشان مخالف است و ادعاها فقط براى فریب جوانان صاف دل است. و مى‏دانید که شما قدرتى در مقابل سیل خروشان ملت ندارید و کارهایتان جز به ضرر خودتان و تباهى عمرتان نتیجه‏اى ندارد. من تکلیف خود را که هدایت است ادا کردم. و امید است به این نصیحت که پس از مرگ من به شما مى‏رسد و شائبۀ قدرت‏طلبى در آن نیست گوش فرا دهید و خود را از عذاب الیم الهى نجات دهید. خداوند منان شما را هدایت فرماید و صراط مستقیم را به شما بنماید.

     وصیت من به چپگرایان، مثل کمونیستها و چریکهاى فدایى خلق و دیگر گروهها[ى]متمایل به چپ، آن است که شماها بدون بررسى صحیح از مکتبها و مکتب اسلام نزد کسانى که از مکتبها و خصوص اسلام اطلاع صحیح دارند، با چه انگیزه خودتان را راضى کردید به مکتبى که امروز در دنیا شکست خورده رو آورید و چه شده که دل خود را به چند «ایسم» که محتواى آنها پیش اهل تحقیق پوچ است خوش کرده‏اید؟ و شما را چه انگیزه‏اى وادار کرده که مى‏خواهید کشور خود را به دامن شوروى یا چین بکشید؛ و با ملت خود به اسم «توده دوستى» به جنگ برخاسته یا به توطئه‏هایى براى نفع اجنبى به ضد کشور

خود و توده‏هاى ستمدیده دست زدید؟ شما مى‏بینید که از اول پیدایش کمونیسم مدعیان آن دیکتاتورترین و قدرت‏طلب و انحصارطلبترین حکومتهاى جهان بوده و هستند. چه ملتهایى زیر دست و پاى شوروى مدعى طرفدار توده‏ها خُرد شدند و از هستى ساقط گردیدند. ملت روسیه، مسلمانان و غیرمسلمانان، تاکنون در زیر فشار دیکتاتورى حزب کمونیست دست و پا مى‏زنند و از هرگونه آزادى محروم و در اختناق بالاتر از اختناقهاى دیکتاتورهاى جهان به سر مى‏برند. استالین،[xxxi] که یکى از چهره‏هاى به اصطلاح «درخشان» حزب بود، ورود و خروجش را و تشریفات آن و اشرافیت او را دیدیم. اکنون که شما فریب خوردگان در عشق آن رژیم جان مى‏دهید، مردم مظلوم شوروى و دیگر اقمار او چون افغانستان از ستمگریهاى آنان جان مى‏سپارند، و آنگاه شما که مدعى طرفدارى از خلق هستید، بر این خلق محروم در هر جا که دستتان رسیده چه جنایاتى انجام دادید و با اهالى شریف آمل[xxxii] که آنان را به غلط طرفدار پر و پا قرص خود معرفى مى‏کردید و عدۀ بسیارى را به فریب به جنگ مردم و دولت فرستادید و به کشتن دادید، چه جنایتها که نکردید. و شما «طرفدار خلق محروم» مى‏خواهید خلق مظلوم و محروم ایران را به دست دیکتاتورى شوروى دهید و چنین خیانتى را با سرپوش «فدایى خلق» و طرفدار محرومین در حال اجرا هستید، منتها «حزب توده» و رفقاى آن با توطئه و زیر ماسک طرفدارى از جمهورى اسلامى، و دیگر گروهها با اسلحه و ترور و انفجار.

     من به شما احزاب و گروهها، چه آنان که به چپگرایى معروف ـ گرچه بعضى شواهد و قرائن دلالت دارد که اینان کمونیست امریکایى[xxxiii] هستند ـ و چه آنان که از غرب ارتزاق مى‏کنند و الهام مى‏گیرند و چه آنها که با اسم «خودمختارى» و طرفدارى از کرد و بلوچ دست به اسلحه برده و مردم محروم کردستان و دیگر جاها را از هستى ساقط نموده و مانع از خدمتهاى فرهنگى و بهداشتى و اقتصادى و بازسازى دولت جمهورى در آن استانها مى‏شوند، مثل حزب «دموکرات»[xxxiv] و «کومله»[xxxv] وصیت مى‏کنم که به ملت بپیوندند. و تاکنون تجربه کرده‏اند که کارى جز بدبخت کردن اهالى آن مناطق نکرده‏اند و نمى‏توانند بکنند، پس مصلحت خود و ملت خود و مناطق خود آن است که با دولت تشریک مساعى نموده و از یاغى‏گرى و خدمت به بیگانگان و خیانت به میهن خود دست بردارند و به ساختن کشور بپردازند و مطمئن باشند که اسلام براى آنان هم از قطب جنایتکار غرب و هم از قطب دیکتاتور شرق بهتر است و آرزوهاى انسانى خلق را بهتر انجام مى‏دهد.

     و وصیت من به گروههاى مسلمان که از روى اشتباه به غرب و احیاناً به شرق تمایل نشان مى‏دهند و از منافقان که اکنون خیانتشان معلوم شد گاهى طرفدارى مى‏کردند و به مخالفانِ بدخواهان اسلام از روى خطا و اشتباه گاهى لعن مى‏کردند و طعن مى‏زدند، آن است که بر سر اشتباه خود پافشارى نکنند و با شهامت اسلامى به خطاى خود اعتراف، و با دولت و مجلس و ملت مظلوم براى رضاى خداوند هم‏صدا و هم‏مسیر شده و این مستضعفان تاریخ را از شرّ مستکبران نجات دهید؛ و کلام مرحوم مدرس[xxxvi] آن روحانى متعهد پاک سیرت و پاک اندیشه را به خاطر بسپرید که در مجلس افسردۀ آن روز گفت: اکنون که باید از بین برویم چرا با دست خود برویم.

     من هم امروز به یاد آن شهید راه خدا به شما برادران مؤمن عرض مى‏کنم اگر ما با دست جنایتکار امریکا و شوروى از صفحۀ روزگار محو شویم و با خون سرخ شرافتمندانه با خداى خویش ملاقات کنیم، بهتر از آن است که در زیر پرچم ارتش سرخ شرق و سیاه غرب زندگى اشرافى مرفه داشته باشیم. و این سیره و طریقۀ انبیاى عظام و ائمۀ مسلمین و بزرگان دین مبین بوده است و ما باید از آن تبعیت کنیم؛ و باید به خود بباورانیم که اگر یک ملت بخواهند بدون وابستگیها زندگى کنند مى‏توانند؛ و قدرتمندان جهان بر یک ملت نمى‏توانند خلاف ایدۀ آنان را تحمیل کنند.

     از افغانستان عبرت باید گرفت با آنکه دولت غاصب و احزاب چپى با شوروى بوده و هستند، تاکنون نتوانسته‏اند توده‏هاى مردم را سرکوب نمایند. علاوه بر این اکنون ملتهاى محروم جهان بیدار شده‏اند و طولى نخواهد کشید که این بیداریها به قیام و نهضت و انقلاب انجامیده و خود را از تحت سلطۀ ستمگران مستکبر نجات خواهند داد. و شما مسلمانانِ پایبند به ارزشهاى اسلامى مى‏بینید که جدایى و انقطاع از شرق و غرب برکات خود را دارد نشان مى‏دهد؛ و مغزهاى متفکر بومى به کار افتاده و به سوى خودکفایى پیشروى مى‏کند و آنچه کارشناسان خائن غربى و شرقى براى ملت ما محال جلوه مى‏دادند، امروز به طور چشم‏گیرى با دست و فکر ملت انجام گرفته و ان‏شاءاللّه‏ تعالى در دراز مدت انجام خواهد گرفت. و صد افسوس که این انقلاب دیر تحقق پیدا کرد و لااقل در اول سلطنت جابرانۀ کثیف محمدرضا تحقق نیافت؛ و اگر شده بود، ایران غارتزده غیر از این ایران بود.

     و وصیت من به نویسندگان و گویندگان و روشنفکران و اشکالتراشان و صاحب‏عقدگان آن است که به جاى آنکه وقت خود را در خلاف مسیر جمهورى اسلامى صرف کنید و هرچه توان دارید در بدبینى و بدخواهى و بدگویى از مجلس و دولت و سایر خدمتگزاران به کار برید، و با این عمل کشور خود را به سوى ابرقدرتها سوق دهید، با خداى خود یک شب خلوت کنید و اگر به خداوند عقیده ندارید با وجدان خود خلوت کنید و انگیزۀ باطنى خود را که بسیار مى‏شود خود انسانها از آن بیخبرند بررسى کنید، ببینید آیا با کدام معیار و با چه انصاف خون این جوانان قلم قلم شده را در جبهه‏ها و در شهرها نادیده مى‏گیرید و با ملتى که مى‏خواهد از زیر بار ستمگران و غارتگران خارجى و داخلى خارج شود و استقلال و آزادى را با جان خود و فرزندان عزیز خود به دست آورده و با فداکارى مى‏خواهد آن را حفظ کند، به جنگ اعصاب برخاسته‏اید و به اختلاف‏انگیزى و توطئه‏هاى خائنانه دامن مى‏زنید و راه را براى مستکبران و ستمگران باز مى‏کنید. آیا بهتر نیست که با فکر و قلم و بیان خود دولت و مجلس و ملت را راهنمایى براى حفظ میهن خود نمایید؟ آیا سزاوار نیست که به این ملت مظلوم محروم کمک کنید و با یارى خود حکومت اسلامى را استقرار دهید؟ آیا این مجلس و رئیس جمهور و دولت و قوۀ قضایى را از آنچه در زمان رژیم سابق بود بدتر مى‏دانید؟ آیا از یاد برده‏اید ستمهایى که آن رژیم لعنتى بر این ملت مظلوم بى‏پناه روا مى‏داشت؟ آیا نمى‏دانید که کشور اسلامى در آن زمان یک پایگاه نظامى براى امریکا بود و با آن عمل یک مستعمره مى‏کردند و از مجلس تا دولت و قواى نظامى در قبضۀ آنان بود و مستشاران و صنعتگران و متخصصان آنان با این ملت و ذخائر آن چه مى‏کردند؟ آیا اشاعۀ فحشا در سراسر کشور و مراکز فساد، از عشرتکده‏ها و قمارخانه‏ها و میخانه‏ها و مغازه‏هاى مشروب‏فروشى و سینماها و دیگر مراکز که هر یک براى تباه کردن نسل جوان عاملى بزرگ بود، از خاطرتان محو شده؟ آیا رسانه‏هاى گروهى و مجلات سراسر فسادانگیز و روزنامه‏هاى آن رژیم را به دست فراموشى سپرده‏اید؟ و اکنون که از آن بازارهاى فساد اثرى نیست، براى آنکه در چند دادگاه، یا چند جوان که شاید اکثر از گروههاى منحرف نفوذ کرده و براى بدنام نمودن اسلام و جمهورى اسلامى کارهاى انحرافى انجام مى‏دهند، و کشتن عده‏اى که مفسد فى‏الارض هستند و قیام بر ضد اسلام و جمهورى اسلامى مى‏کنند شما را به فریاد درآورده، و با کسانى که با صراحت اسلام را محکوم مى‏کنند و بر ضد آن قیام مسلحانه یا قیام با قلم و زبان که أسفناکتر از قیام مسلحانه است، نموده‏اند پیوند مى‏کنید و دست برادرى مى‏دهید؛ و آنان را که خداوند مهدورالدم فرموده نور چشم مى‏خوانید، و در کنار بازیگرانى که فاجعۀ چهارده اسفند[xxxvii] را برپا کردند و جوانان بیگناه را با ضرب و شتم کوبیدند نشسته و تماشاگر معرکه مى‏شوید، یک عمل اسلامى و اخلاقى است! و عمل دولت و قوۀ قضاییه که معاندین و منحرفین و ملحدین را به جزاى اعمال خویش مى‏رسانند، شما را به فریاد درآورده و داد مظلومیت مى‏زنید؟ من براى شما برادران که از سوابقتان تا حدى مطلع و علاقه‏مند به بعضى از شما هستم متأسف هستم، نه براى آنان که اشرارى بودند در لباس خیرخواهى و گرگهایى در پوشش چوپان و بازیگرانى بودند که همه را به باد بازى و مسخره گرفته و در صدد تباه کردن کشور و ملت و خدمتگزارى به یکى از دو قطب چپاولگر بودند ـ آنان که با دست پلید خود جوانان و مردان ارزشمند و علماى مربى جامعه را شهید نمودند و به کودکان مظلوم مسلمانان رحم نکردند، خود را در جامعه رسوا و در پیشگاه خداوند قهار مخذول نمودند و راه بازگشت ندارند که شیطانِ‏نفس اماره بر آنان حکومت مى‏کند.

     لکن شما برادران مؤمن با دولت و مجلس که کوشش دارد خدمت به محرومین و مظلومین و برادران سر و پا برهنه و از همۀ مواهب زندگى محروم نماید چرا کمک نمى‏کنید و شکایت دارید؟ آیا مقدار خدمت دولت و بنیادهاى جمهورى را با این گرفتاریها و نابسامانیها که لازمۀ هر انقلاب است، و جنگ تحمیلى با آنهمه خسارت و میلیونها آوارۀ خارجى و داخلى و کارشکنیهاى بیرون از حد را در این مدت کوتاه مقایسه با کارهاى عمرانى رژیم سابق نموده‏اید؟ آیا نمى‏دانید که کارهاى عمرانى آن زمان اختصاص داشت تقریباً به شهرها آن هم به محلات مرفه؛ و فقرا و مردمان محروم از آن امور بهرۀ ناچیز داشته یا نداشتند؛ و دولت فعلى و بنیادهاى اسلامى براى این طایفۀ محروم با جان و دل خدمت مى‏کنند؟ شما مؤمنان هم پشتیبان دولت باشید تا کارها زود انجام گیرد و در محضر پروردگار که خواه ناخواه خواهید رفت با نشان خدمتگزارى به بندگان او بروید.*

 

     س ـ یکى از امورى که لازم به توصیه و تذکر است، آن است که اسلام نه باسرمایه‏دارى ظالمانه و بیحساب و محروم کنندۀ توده‏هاى تحت ستم و مظلوم موافق است، بلکه آن را به طور جدى در کتاب و سنت محکوم مى‏کند و مخالف عدالت اجتماعى مى‏داند ـ گرچه بعض کج‏فهمان بى اطلاع از رژیم حکومت اسلامى و ازمسائل سیاسى حاکم در اسلام در گفتار و نوشتار خود طورى وانمود کرده‏اند (و باز هم دست برنداشته‏اند) که اسلام طرفدار بى مرز و حد سرمایه‏دارى و مالکیت است و با این شیوۀ که با فهم کج خویش از اسلام برداشت نموده‏اند چهرۀ نورانى اسلام را پوشانیده و راه را براى مغرضان و دشمنان اسلام باز نموده که به اسلام بتازند، و آن را رژیمى چون رژیم سرمایه‏دارى غرب مثل رژیم امریکا و انگلستان و دیگر چپاولگران غرب به حساب آورند، و با اتکال به قول و فعل این نادانان یا غرضمندانه و یا ابلهانه بدون مراجعه به اسلام‏شناسان واقعى با اسلام به معارضه برخاسته‏اند ـ و نه رژیمى مانند رژیم کمونیسم و مارکسیسم[xxxviii] لنینیسم است که با مالکیت فردى مخالف و قائل به اشتراک مى‏باشند با اختلاف زیادى که دوره‏هاى قدیم تاکنون حتى اشتراک در زن و همجنس بازى بوده و یک دیکتاتورى و استبداد کوبنده در بر داشته.

     بلکه اسلام یک رژیم معتدل با شناخت مالکیت و احترام به آن به نحو محدود در پیدا شدن مالکیت و مصرف، که اگر بحق به آن عمل شود چرخهاى اقتصاد سالم به راه مى‏افتد و عدالت اجتماعى، که لازمۀ یک رژیم سالم است تحقق مى‏یابد. در اینجا نیز یک دسته با کج فهمیها و بى‏اطلاعى از اسلام و اقتصاد سالم آن در طرف مقابل دستۀ اول قرار گرفته و گاهى با تمسک به بعضى آیات یا جملات نهج‏البلاغه، اسلام را موافق با مکتبهاى انحرافى مارکس و امثال او معرفى نموده‏اند و توجه به سایر آیات و فقرات نهج البلاغه ننموده و سرخود، به فهم قاصر خود، بپاخاسته و «مذهب اشتراکى» را تعقیب مى‏کنند و از کفر و

دیکتاتورى و اختناق کوبنده که ارزشهاى انسانى را نادیده گرفته و یک حزب اقلیت با توده‏هاى انسانى مثل حیوانات عمل مى‏کنند، حمایت مى‏کنند.

     وصیت من به مجلس و شوراى نگهبان و دولت و رئیس جمهور و شوراى قضایى آن است که در مقابل احکام خداوند متعال خاضع بوده؛ و تحت تأثیر تبلیغات بى‏محتواى قطب ظالم چپاولگر سرمایه‏دارى و قطب ملحد اشتراکى و کمونیستى واقع نشوید، و به مالکیت و سرمایه‏هاى مشروع با حدود اسلامى احترام گذارید، و به ملت اطمینان دهید تا سرمایه‏ها و فعالیتهاى سازنده به کار افتند و دولت و کشور را به خودکفایى و صنایع سبک و سنگین برسانند.

     و به ثروتمندان و پولداران مشروع وصیت مى‏کنم که ثروتهاى عادلانۀ خود را به کار اندازید و به فعالیت سازنده در مزارع و روستاها و کارخانه‏ها برخیزید که این خود عبادتى ارزشمند است.

     و به همه در کوشش براى رفاه طبقات محروم وصیت مى‏کنم که خیر دنیا و آخرت شماها رسیدگى به حال محرومان جامعه است که در طول تاریخ ستمشاهى و خان‏خانى در رنج و زحمت بوده‏اند. و چه نیکو است که طبقات تمکندار به طور داوطلب براى زاغه و چپرنشینان مسکن و رفاه تهیه کنند. و مطمئن باشند که خیر دنیا و آخرت در آن است. و از انصاف به دور است که یکى بى‏خانمان و یکى داراى آپارتمانها باشد.

 

     ع ـ وصیت اینجانب به آن طایفه از روحانیون و روحانى‏نماها که با انگیزه‏هاى مختلف با جمهورى اسلامى و نهادهاى آن مخالفت مى‏کنند و وقت خود را وقف براندازى آن مى‏نمایند و با مخالفان توطئه‏گر و بازیگران سیاسى کمک، و گاهى به طورى که نقل مى‏شود با پولهاى گزافى که از سرمایه‏داران بیخبر از خدا دریافت براى این مقصد مى‏کنند کمکهاى کلان مى‏نمایند، آن است که شماها طرْفى از این غلط‏کاریها تاکنون نبسته و بعد از این هم گمان ندارم ببندید. بهتر آن است که اگر براى دنیا به این عمل دست زده‏اید ـ و خداوند نخواهد گذاشت که شما به مقصد شوم خود برسید ـ تا درِ توبه باز است از پیشگاه خداوند عذر بخواهید و با ملت مستمند مظلوم هم‏صدا شوید و از جمهورى اسلامى که با فداکاریهاى ملت به دست آمده حمایت کنید، که خیر دنیا و آخرت در آن است. گرچه گمان ندارم که موفق به توبه شوید.

     و اما به آن دسته که از روى بعض اشتباهات یا بعض خطاها، چه عمدى و چه غیرعمدى، که از اشخاص مختلف یا گروهها صادر شده و مخالف با احکام اسلام بوده است با اصل جمهورى اسلامى و حکومت آن مخالفت شدید مى‏کنند و براى خدا در براندازى آن فعالیت مى‏نمایند و با تصور خودشان این جمهورى از رژیم سلطنتى بدتر یا مثل آن است، با نیت صادق در خلوات تفکر کنند و از روى انصاف مقایسه نمایند با حکومت و رژیم سابق. و باز توجه نمایند که در انقلابهاى دنیا هرج و مرجها و غلط‏رویها و فرصت‏طلبیها غیرقابل اجتناب است و شما اگر توجه نمایید و گرفتاریهاى این جمهورى را در نظر بگیرید ـ از قبیل توطئه‏ها و تبلیغات دروغین و حملۀ مسلحانۀ خارج مرز و داخل، و نفوذ غیر قابل اجتناب گروههایى از مفسدان و مخالفان اسلام در تمام ارگانهاى دولتى به قصد ناراضى کردن ملت از اسلام و حکومت اسلامى، و تازه کار بودن اکثر یا بسیارى از متصدیان امور و پخش شایعات دروغین از کسانى که از استفاده‏هاى کلان غیرمشروع بازمانده یا استفادۀ آنان کم شده، و کمبود چشمگیر قضات شرع و گرفتاریهاى اقتصادى کمرشکن و اشکالات عظیم در تصفیه و تهذیب متصدیان چند میلیونى، و کمبود مردمان صالح کاردان و متخصص و دهها گرفتارى دیگر، که تا انسان وارد گود نباشد از آنها بیخبر است ـ و از طرفى اشخاص غرضمند سلطنت‏طلب سرمایه‏دار هنگفت که با رباخوارى و سودجویى و با اخراج ارز و گرانفروشى به حد سرسام‏آور و قاچاق و احتکار، مستمندان و محرومان جامعه را تا حد هلاکت در فشار قرار داده و جامعه را به فساد مى‏کشند، نزد شما آقایان به شکایت و فریبکارى آمده و گاهى هم براى باور آوردن و خود را مسلمان خالص نشان دادن به عنوان «سهم» مبلغى مى‏دهند و اشک تمساح مى‏ریزند و شما را عصبانى کرده به مخالفت برمى‏انگیزانند، که بسیارى از آنان با استفاده‏هاى نامشروع، خون مردم را مى‏مکند و اقتصاد کشور را به شکست مى‏کشند.

     اینجانب نصیحت متواضعانۀ برادرانه مى‏کنم که آقایان محترم تحت تأثیر اینگونه شایعه‏سازیها قرار نگیرند و براى خدا و حفظ اسلام این جمهورى را تقویت نمایند. و باید بدانند که اگر این جمهورى اسلامى شکست بخورد، به جاى آن یک رژیم اسلامى دلخواهِ بقیة‏اللّه‏ ـ روحى فداه ـ یا مطیع امر شما آقایان تحقق نخواهد پیدا کرد، بلکه یک رژیم دلخواه یکى از دو قطب قدرت به حکومت مى‏رسد و محرومان جهان، که به اسلام و حکومت اسلامى رو[ى] آورده و دل باخته‏اند، مأیوس مى‏شوند و اسلام براى همیشه منزوى خواهد شد؛ و شماها روزى از کردار خود پشیمان مى‏شوید که کار گذشته و دیگر پشیمانى سودى ندارد. و شما آقایان اگر توقع دارید که در یک شب همۀ امور بر طبق اسلام و احکام خداوند تعالى متحول شود یک اشتباه است، و در تمام طول تاریخ بشر چنین معجزه‏اى روى نداده است و نخواهد داد. و آن روزى که ان‏شاءاللّه‏ تعالى مصلح کل ظهور نماید، گمان نکنید که یک معجزه شود و یکروزه عالم اصلاح شود؛ بلکه با کوششها و فداکاریها ستمکاران سرکوب و منزوى مى‏شوند. و اگر نظر شماها مثل نظر بعض عامیهاى منحرف، آن است که براى ظهور آن بزرگوار باید کوشش در تحقق کفر و ظلم کرد تا عالم را ظلم فراگیرد و مقدمات ظهور فراهم شود، فانّا للّه‏ و انّا الیه راجعون.

 

     ف ـ وصیت من به همۀ مسلمانان و مستضعفان جهان این است که شماها نباید بنشینید و منتظر آن باشید که حکام و دست اندرکاران کشورتان یا قدرتهاى خارجى بیایند و براى شما استقلال و آزادى را تحفه بیاورند. ما و شماها لااقل در این صد سال اخیر، که بتدریج پاى قدرتهاى بزرگ جهانخوار به همۀ کشورهاى اسلامى و سایر کشورهاى کوچک باز شده است مشاهده کردیم یا تاریخهاى صحیح براى ما بازگو کردند که هیچ یک از دوَل حاکم بر این کشورها در فکر آزادى و استقلال و رفاه ملتهاى خود نبوده و نیستند؛ بلکه اکثریت قریب به اتفاق آنان یا خود به ستمگرى و اختناق ملت خود پرداخته و هر چه کرده‏اند براى منافع شخصى یا گروهى نموده؛ یا براى رفاه قشر مرفه و بالانشین بوده و طبقات مظلوم کوخ و کپرنشین از همۀ مواهب زندگى حتى مثل آب و نان و قوت لایموت محروم بوده، و آن بدبختان را براى منافع قشر مرفه و عیاش به کار گرفته‏اند؛ و یا آنکه دست نشاندگان قدرتهاى بزرگ بوده‏اند که براى وابسته کردن کشورها و ملتها هرچه توان داشته‏اند به کار گرفته و با حیله‏هاى مختلف کشورها را بازارى براى شرق و غرب درست کرده و منافع آنان را تأمین نموده‏اند و ملتها را عقب مانده و مصرفى بار آوردند و اکنون نیز با این نقشه در حرکتند.

     و شما اى مستضعفان جهان و اى کشورهاى اسلامى و مسلمانان جهان بپاخیزید و حق را با چنگ و دندان بگیرید و از هیاهوى تبلیغاتى ابرقدرتها و عمّال سرسپردۀ آنان نترسید؛ و حکام جنایتکار که دسترنج شما را به دشمنان شما و اسلام عزیز تسلیم مى‏کنند از کشور خود برانید؛ و خود و طبقات خدمتگزار متعهد، زمام امور را به دست گیرید و همه در زیر پرچم پرافتخار اسلام مجتمع، و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخیزید؛ و به سوى یک دولت اسلامى با جمهوریهاى آزاد و مستقل به پیش روید که با تحقق آن، همۀ مستکبران جهان را به جاى خود خواهید نشاند و همۀ مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهید رساند. به امید آن روز که خداوند تعالى وعده فرموده است.

     ص ـ یک مرتبۀ دیگر در خاتمۀ این وصیتنامه، به ملت شریف ایران وصیت مى‏کنم که در جهان حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداکاریها و جان‏نثاریها و محرومیتها مناسب حجم بزرگى مقصود و ارزشمندى و علوّ رتبۀ آن است، آنچه که شما ملت شریف و مجاهد براى آن بپاخاستید و دنبال مى‏کنید و براى آن جان و مال نثار کرده و مى‏کنید، والاترین و بالاترین و ارزشمندترین مقصدى است و مقصودى است که از صدر عالم در ازل و از پس این جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد؛ و آن مکتب الوهیت به معنى وسیع آن و ایدۀ توحید با ابعاد رفیع آن است که اساس خلقت و غایت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غیب و شهود است؛ و آن در مکتب محمدى ـ صلى اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ به تمام معنى و درجات و ابعاد متجلى شده؛ و کوشش تمام انبیاىعظام ـ علیهم سلام‏اللّه‏ ـ و اولیاىمعظم ـ سلام اللّه‏ علیهم ـ براى تحقق آن بوده و راهیابى به کمال مطلق و جلال و جمال بى‏نهایت جز با آن میسر نگردد. آن است که خاکیان را بر ملکوتیان و برتر از آنان شرافت داده، و آنچه براى خاکیان از سیر در آن حاصل مى‏شود براى هیچ موجودى در سراسر خلقت در سرّ و عَلن حاصل نشود.

     شما اى ملت مجاهد، در زیر پرچمى مى‏روید که در سراسر جهان مادى و معنوى در اهتزاز است، بیابید آن را یا نیابید، شما راهى را مى‏روید که تنها راه تمام انبیا ـ علیهم سلام‏اللّه‏ ـ و یکتا راه سعادت مطلق است. در این انگیزه است که همۀ اولیا شهادت را در راه آن به آغوش مى‏کشند و مرگ سرخ را «احلى من العسل»[xxxix] مى‏دانند؛ و جوانان شما در جبهه‏ها جرعه‏اى از آن را نوشیده و به وجد آمده‏اند و در مادران و خواهران و پدران و برادران آنان جلوه نموده و ما باید بحق بگوییم یا لیتنا کنّا معکم فنفوز فوزاً عظیماً.[xl] گوارا باد بر آنان آن نسیم دل‏آرا و آن جلوۀ شورانگیز.

     و باید بدانیم که طرفى از این جلوه در کشتزارهاى سوزان و در کارخانه‏هاى توانفرسا و در کارگاهها و در مراکز صنعت و اختراع و ابداع، و در ملت به طور اکثریت در بازارها و خیابانها و روستاها و همۀ کسانى که متصدى این امور براى اسلام و جمهورى اسلامى و پیشرفت و خودکفایى کشور به خدمتى اشتغال دارند جلوه‏گر است.

     و تا این روح تعاون و تعهد در جامعه برقرار است کشور عزیز از آسیب دهر ان‏شاءاللّه‏ تعالى مصون است. و بحمداللّه‏ تعالى حوزه‏هاى علمیه و دانشگاهها و جوانانِ عزیز مراکز علم و تربیت از این نفخۀ الهى غیبى برخوردارند؛ و این مراکز دربست در اختیار آنان است، و به امید خدا دست تبهکاران و منحرفان از آنها کوتاه.

     و وصیت من به همه آن است که با یاد خداى متعال به سوى خودشناسى و خودکفایى و استقلال، با همۀ ابعادش به پیش، و بى‏تردید دست خدا با شما است، اگر شما در خدمت او باشید و براى ترقى و تعالى کشور اسلامى به روح تعاون ادامه دهید.

     و اینجانب با آنچه در ملت عزیز از بیدارى و هوشیارى و تعهد و فداکارى و روح مقاومت و صلابت در راه حق مى‏بینم و امید آن دارم که به فضل خداوند متعال این معانى انسانى به اعقاب ملت منتقل شود و نسلاً بعد نسل بر آن افزوده گردد.

     با دلى آرام و قلبى مطمئن و روحى شاد و ضمیرى امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوى جایگاه ابدى سفر مى‏کنم. و به دعاى خیر شما احتیاج مبرم دارم. و از خداى رحمان و رحیم مى‏خواهم که عذرم را در کوتاهى خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد.

     و از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهیها و قصور و تقصیرها بپذیرند. و با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند که با رفتن یک خدمتگزار در سدّ آهنین ملت خللى حاصل نخواهد شد که خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند، واللّه‏ نگهدار این ملت و مظلومان جهان است.

والسلام علیکم و على عباداللّه‏ الصالحین و رحمة‏اللّه‏ و برکاته

26 بهمن 1361 / 1 جمادى الاولى 1403

روح‏اللّه‏ الموسوى الخمینى

 

 

بسمه تعالى

     این وصیتنامه را پس از مرگ من احمد خمینى براى مردم بخواند. و در صورت عذر، رئیس محترم جمهور یا رئیس محترم شوراى اسلامى یا رئیس محترم دیوان عالى کشور، این زحمت را بپذیرند. و در صورت عذر، یکى از فقهاى محترم نگهبان این زحمت را قبول نماید.

روح اللّه‏ الموسوى الخمینى

 

 

بسمه تعالى

     در زیر این وصیتنامۀ 29 صفحه‏اى و مقدمه، چند مطلب را تذکر مى‏دهم:

     1) ـ اکنون که من حاضرم، بعض نسبتهاى بى‏واقعیت به من داده مى‏شود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض مى‏کنم آنچه به من نسبت داده شده یا مى‏شود مورد تصدیق نیست، مگر آنکه صداى من یا خط و امضاى من باشد، با تصدیق کارشناسان؛ یا در سیماى جمهورى اسلامى چیزى گفته باشم.

     2) ـ اشخاصى در حال حیات من ادعا نموده‏اند که اعلامیه‏هاى اینجانب را مى‏نوشته‏اند. این مطلب را شدیداً تکذیب مى‏کنم. تاکنون هیچ اعلامیه‏اى را غیر شخص خودم تهیه کسى نکرده است.

     3) ـ از قرار مذکور، بعضیها ادعا کرده‏اند که رفتن من به پاریس به وسیلۀ آنان بوده، این دروغ است. من پس از برگرداندنم از کویت، با مشورت احمد پاریس را انتخاب نمودم، زیرا در کشورهاى اسلامى احتمال راه ندادن بود؛ آنان تحت نفوذ شاه بودند ولى پاریس این احتمال نبود.

     4) ـ من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطۀ سالوسى و اسلام نمایى بعضى افراد ذکرى از آنان کرده و تمجیدى نموده‏ام، که بعد فهمیدم از دغلبازى آنان اغفال شده‏ام. آن تمجیدها در حالى بود که خود را به جمهورى اسلامى متعهد و وفادار مى‏نمایاندند، و نباید از آن مسائل سوء استفاده شود. و میزان در هر کس حال فعلى او است.

روح اللّه‏ الموسوى الخمینى

* - چنانکه در نسخۀ خطى مشهود است امام خمینى در این قسمت مرقوم فرموده‏اند: «این مقدار بریده شده راخودم انجام داده‏ام».

[i] ـ «قال رسول‏اللّه‏ ... حتى یردا علىّ‏الحوض»

     رسول خدا ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ فرمود: من در میان شما دو شىء گرانقدر به جا مى‏گذارم: کتاب خدا و خاندانم مقصود حضرت على ـ علیه‏السلام ـ و ائمۀ طاهرین ـ سلام‏اللّه‏ علیهم ـ است که در روایات دیگر تصریح شده است و این دو از یکدیگر جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند (یعنى تا قیامت).

 

[ii]ـ «الحمدللّه‏ و سبحانک اللّهم صلّ على محمد و آله ...»

     این طلایۀ وصیتنامۀ سیاسى ـ الهى است که آن قبلۀ عظماى اهل دل، وصیت جاودانۀ خویش را با چند جملۀ کوتاه آکنده از عالیترین مضامین معارف اسلامى آغاز کرده‏اند.

     واژه‏هاى خطبۀ این وصیتنامه با درهم آمیختن به نسبت مخصوص، نقش نوینى از معارف را به نمایش گذارده است که بیت الغزل آن: «اسم مستأثر» خداوند متعال است: «سپاس و ستایش مخصوص خداست و تو پاک و منزه هستى، خدایا بر محمد و آل او درود فرست، آنان مظاهر جمال و جلال تو و گنجینه‏هاى اسرار کتاب تو هستند که در آن، احدیت با تمامى اسماء حتى اسم مستأثر که غیر تو کسى آن را نمى‏داند، تجلى کرده است و نفرین بر ستمگران، به ایشان که اینان اصل و ریشۀ درخت پلیدى‏اند».

حضرت امام در شرح دعاى سحر آورده‏اند که:

     «بدان که خدایت به اسم اعظم راهنمایت باد، و آنچه را که نمى‏دانى تعلیمت دهاد که خداى تعالى را اسم اعظمى است که هرگاه به آن نام خوانده شود، اگر بر درهاى بستۀ آسمان خوانده شود درهاى رحمت باز مى‏شود و اگر بر تنگناهاى درهاى زمین به آن نام خوانده شود درهاى فرج گشوده گردد، و این نام اعظم را به حسب مقام الوهیت اسم مستأثر یک حقیقتى است و به حسب مقام مألوهیت حقیقتى دیگر و به حسب مقام لفظ و عبارت، حقیقتى سوم! اما اسم‏اعظمى که به حسب حقیقت غیبیّه است (اسم مستأثر) ـ و جز خدا هیچ‏کس بدون استثنا از آن آگاهى ندارد ـ به همان اعتبارى که از پیش گفتیم عبارت است از حرف هفتاد و سوم که خداوند آن را براى خود نگاه داشته، چنانچه در روایت کافى است ـ در باب آنچه به ائمۀ دین ـ علیهم‏السلام ـ از اسم اعظم عطا شده ـ سند به امام باقر (ع) مى‏رسد که فرمود: «همانا نام اعظم بر 73 حرف است و از آن در نزد آصف یک حرف بود که به آن یک حرف سخن گفت و زمینى را که میان او و تخت بلقیس بود درهم پیچید و دست دراز کرد و تخت را با دست خود بر گرفت، سپس زمین به همان حالتى که بود بازگشت و این جریان در فاصله‏اى کمتر از یک چشم به هم زدن اتفاق افتاد و از آن اسم اعظم 72 حرف نزد ما است و یک حرف آن نزد خداى تعالى است که آن را در عالم غیب براى خود اختصاص داده و حول و قوه‏اى نیست جز با خداى على عظیم».

     و مانند این روایت است، روایت دیگرى که در آن نیز از امام صادق ع منقول است که مى‏فرمود: عیسى بن مریم را دو حرف داده شد که با آن دو حرف کار مى‏کرد و موسى را چهار حرف داده شده بود و ابراهیم را هشت حرف و نوح را پنج حرف و آدم را بیست و پنج حرف و خداى تعالى همۀ اینها را براى محمد ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله ـ جمع کرد و اسم اعظم‏اللّه‏ 73 حرف است که محمد ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله ـ را 72 حرف داده شد و خداوند یک حرف را از او پوشیده داشت».

 (شرح دعاى سحر؛ ترجمۀ سید احمد فهرى؛ انتشارات اطلاعات؛ تهران 1370)

[iii]ـ «... از ملک تا ملکوت اعلى و از آنجا تا لاهوت»

جهان آفرینش را به سه مرتبه یا به سه عالم به این شرح تقسیم کرده‏اند:

     الف ـ جهان ماده؛ ب ـ جهان مثال ملکوت؛ ج ـ جهان عقل (جبروت)

     جهان ماده و طبیعت، عالم قوه و فعل و صورت و ماده و حرکت و زمان و مکان است و پایینترین عالم از عوالم وجود است. جهان مثال که تا اندازه‏اى از قوه و حرکت و زمان و مکان مجرد است، اما از ابعاد مجرد نیست. این عالم، جسمانى است ولى مادى نیست. عالم عقل عالم موجودات مجرد است.این عالم حتى از بُعد و مقدار نیز مجرد است. هر یک از این عوالم معلول عالم بالاتر و علت عالم پایینتر خویش است و مجموعۀ آنها معلول عالم الوهیت است که همانا ذات بى‏مثال حق است و عالم لاهوت نامیده مى‏شود و او احاطۀ قیومى به همۀ موجودات دارد. بنابراین، علت موجده و محیط و مدبرِ طبیعت عالم مثال است که آن هم محاط و معلول عالم عقل است و عالم عقل نیز محاط در عالم لاهوت است.

 

[iv]ـ «... اگر نگویم ممتنع است»

     قال رسول‏اللّه‏ ص: «اِنَّ لِلْقُرآنِ ظَهراً وَبَطْناً وَلِبَطْنِهِ بطْناً اِلى سَبْعَةِ أَبْطُنٍ» بدرستى که قرآنْ ظاهرى و باطنى دارد و باطنش نیز تا هفت بطن، باطن دارد.

 (تفسیر الصافى، مقدمۀ 8)     قال الباقر ـ علیه‏السلام: «ما یَسْتَطیعُ اَحَدٌ اَنْ یَدَّعِىَ اَنَّ عِنْدَهُ جَمیعَ‏الْقُرآنِ کُلِّهِ ظاهِرِهِ وَ باطِنِهِ غَیْرالاْوْصِیاء» جز اوصیاى پیامبر کسى را نرسد که ادعا کند ظاهر و باطن تمام قرآن نزد اوست.

 (الاصول من‏الکافى، ج 1، ص 228)     قال امیرالمؤمنین ـ علیه‏السلام: «اِنَّ اَمْرَنا اَهْلَ‏البَیْتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لا یَعْرِفُهُ وَلا یُقَرِّبُهُ الاّ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ اَوْ نَبِىٌ مَرْسَلٌ اَوْ مُؤمِنٌ نَجیبٌ امْتَحَنَ‏اللّه‏ قَلْبَهُ لِلایمانِ».

     بدرستى که امر ما اهل بیت صعب و مستصعب است. جز فرشتۀ مقرّب یا پیغمبر مرسل یا مؤمن نجیبى که خدا دلش را به ایمان آزموده، به آن معرفت نمى‏یابد و به فهم آن نزدیک نمى‏شود.

 (بصائرالدرجات، ص 27)     (صعب به معنى دشوار و مشکل و سرکش است و مستصعب مبالغۀ آن است یعنى بسیار دشوار؛ و یا آنکه صعب چیزى است که خودش دشوار باشد، و مستصعب آن است که مردم او را دشوار شمرند).

     قال ابى عبداللّه‏ ـ علیه السلام: «اِنَّ اَمْرَنا سِرٌ فى سِرٍّ وَسِرٌّ مُسْتَسرٌّ وَ سِرٌ لایُفیدُ اِلاّ سِرّاً وَسِرٌّ عَلى سِرٍّ و سرّ مُقَنَّعٌ بِسِرٍّ».

     بدرستى که امر ما اهل بیت سرّى است درون رازى دیگر، رازى پوشیده، رازى که فایده ندهد مگر رازى دیگر و سرّى بر سرّى دیگر، و رازى پوشانیده به راز دیگر است.

 بصائرالدرجات، ص 28

[v]ـ «ثقل اکبر و ثقل کبیر»

     مراد از ثقل اکبر، کتاب خدا «قرآن» و از ثقل کبیر، اهل بیت ـ علیهم‏السلام ـ است و قرآن چون اکبر از همه چیز حتى اهل بیت ـ علیهم السلام ـ است لذا اکبر مطلق است.

در حدیثى از نبى مکرّم ص آمده است که:

     «یا اَیُّهاالنّاسُ إنّى قَد تَرَکْتُ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ خَلیفَتَیْنِ، اِنْ اَخَذْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا بَعْدى، اَحَدُهُما اَکْبَرُ مِن‏الآخِرِ: کِتابُ‏اللّه‏ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مابَیْنَ السَّماءِ وَالاْرْضِ، أَوْ قالَ: اِلَى‏الاَرْضِ، وَعِتْرَتى اَهْلُ بَیْتى، اَلا وَ اِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتى یَرِدا عَلىَ‏الْحَوْض».

     اى مردم بدرستى که من در میان شما این دو چیز گرانقدر را برجاى مى‏گذارم. اگر از آنها پیروى کنید پس از من هیچ‏گاه گمراه نخواهید شد. از آن دو یکى بزرگتر از دیگرى است:

     کتاب خداوند که ریسمانى است کشیده شده در میان آسمان و زمین. یا اینکه حضرت(ص) فرمود: [ریسمانى است کشیده شده از آسمان] به سوى زمین، و عترت یعنى اهل بیت خود را؛ بدانید که این دو از هم جدا نخواهند شد تا آنگاه که در کنار حوض بر من وارد گردند.

 بحارالانوار، کتاب‏الامامة، ج 23، ص 117

[vi]ـ «مقام اتصال کثرت به وحدت»

     مراد بازگشت جمیع موجودات و مراتب هستى به اصل ربوبى خویش در قیامت و آخرت است. به عبارت دیگر رجوع کثرات در عالم وجود به وحدتى است که از آن نشأت گرفته است، همان مقام اتصال کثرت به وحدت است.

 

[vii]ـ «متواتر»

     این اصطلاح درایة و حدیث و اصول است و خبرى است که جماعتى آن را نقل کرده باشند به نحوى که مفید علم باشد یعنى علم عادى، و محال باشد که همگى تبانى بر کذب کرده باشند و بالجمله یکى از طرق علم عادى اخبار متواتره است و اغلب اطلاعات و علوم ما نسبت به امور تاریخى از همین راه است. زیرا گاه یک خبرى را عده‏اى به نحو واحدى ولو وحدت معنوى نه لفظى نقل نمایند، محال است که همگى تبانى کرده باشند پس مفید یقین خواهد بود.

 فرهنگ علوم دکتر سجادى به نقل از معالم، ص 101 و تلویح تفتازانى، ص 429

[viii]ـ «صحاح ششگانه»

صحاح ششگانه به ترتیب زمان از این قرار است:

     1ـ صحیح بخارى یا الجامع الصحیح از ابوعبداللّه‏ محمد بن اسمعیل بخارى (متوفى 256 ه . ق.)

     2ـ صحیح مسلم از ابوالحسین مسلم بن حجاج قشیرى نیشابورى (متوفى 261 ه . ق.)

     3ـ سنن ابن ماجه از محمدبن یزیدبن ماجۀ قزوینى (متوفى 273 ه . ق.)

     4ـ سنن ابى داود از سلیمان بن اشعث بن اسحق سجستانى (متوفى 275 ه . ق.)

     5ـ جامع ترمذى یا (سنن ترمذى) از ابوعیسى محمدبن عیسى‏بن سَوْره (متوفى 279 ه . ق.)

     6ـ سنن نسائى (مسمى به مجتبى) از ابوعبدالرحمن احمدبن شعیب (متوفى 303 ه . ق.)

     کتب ششگانۀ مذکور در فوق به‏اضافۀ موطاً و مسند ابن حنبل (متوفى 241 ه . ق.) جوامع اولیۀ حدیث اهل سنت را تشکیل مى‏دهد.

 

[ix]ـ «... به طور متواتر نقل شده است»

     براى اطلاع از منابع فراوان و اثبات تواتر این حدیث شریف به کتاب گرانقدر و نفیس «عبقات الانوار» تألیف علامۀ مجاهد کبیر میر حامد حسین هندى متوفى 1306 ه . ق. که شش جلد آن ویژۀ سند و شرح این حدیث از طریق علماى اهل سنت است، مى‏توان رجوع کرد.

     علامۀ بزرگوار در این اثر گرانقدر، چهل کتاب براى حدیث ثقلین از منابع مهم اهل تسنن به دست داده‏اند. نیز آورده‏اند که ناقلین این حدیث شریف به ترتیب زمانى در اهل تسنن، در قرن دوم 16 نفر، در قرن سوم 33 نفر، در قرن چهارم 21 نفر، در قرن پنجم و ششم هر یک 13 نفر، در قرن هفتم 16 نفر، در قرن هشتم 17 نفر، در قرن نهم 5 نفر، در قرن دهم 18 نفر، در قرن یازدهم 10 نفر، در قرن دوازدهم 13 نفر و در قرن سیزدهم 11 نفر بوده‏اند که تمام ناقلین از بزرگان و کبار اهل سنت مى‏باشند.

     علامه سید هاشم بحرانى در «غایة المرام» در باب 28 پیرامون حدیث ثقلین، از طریق راویان و محدثین شیعه 82 طریق براى این حدیث مى‏آورد.

     بدین ترتیب این حدیث شریف با 268 سند از معاریف شیعه و سنى نقل شده و در تواتر آن تردیدى نیست.

 

[x]ـ «کشف تام محمدى ص»

     منظور از تنزل قرآن از مقام شامخ احدیّت به کشف تامّ محمدى این است که قرآن کلام خداوند متعال است و بدون واسطه، انسانها استعداد و توان گرفتن پیام و کلام را ندارند بلکه به واسطۀ تنزل این کلام از آن مقام ربوبى و تبلور آن در وجود اقدس احمدى ـ صلوات اللّه‏ علیه ـ و جارى شدن کلمات بر زبان آن حضرت تعبیر به کشف تامه شده است.

     حضرت امام در تفسیر سورۀ مبارکۀ حمد فرموده‏اند که:

     «اِنَّما یُعْرَفُ القُرْآنُ مَنْ خُوطِبَ بِه» قرآن را هم آنکه مخاطبش هست مى‏فهمیده چیست و معلوم است که «من خوطب به» قرآن را (مى‏فهمد) در آن مرتبه‏اى که «نزل به الروح الأمین على قلبک ـ انّا انزلناه فى لیلة‏القدر» را غیر از خود او نمى‏تواند مشاهده کند. قضیه، قضیۀ ادراک عقلى نیست، قدم برهان نیست، قضیه مشاهده است، آن هم مشاهدۀ غیبیّه مشاهده با چشم نیست، مشاهدۀ با نفس نیست، مشاهدۀ با عقل نیست، با عقل (هر کس) نیست. با آن قلبى (است) که قلب عالم است، قلب نبىّ، مشاهده با آن است، او دریافته «انّما یعرف القرآن من خوطب به» لیکن نمى‏تواند بیان کند مگر در لفافۀ امثله و الفاظ...(1)

     قرآن الفاظ نیست، از مقولۀ چیزهاى سمعى و بصرى نیست، از مقولۀ الفاظ نیست، از مقولۀ اعراض نیست، لیکن متنزلش کرده‏اند براى ماها که کور و کر هستیم، تا آنجایى که بشود این کور و کرها هم از آن استفاده‏اى بکنند.2

     (1)ـ تفسیر سورۀ حمد (چاپ جامعۀ مدرسین): ص 44 و 45.

     (2)ـ همان. ص 43 و 44.

 

[xi]ـ حضرت آدم ـ علیه السلام ـ بنا به آیۀ شریفۀ «و علمَ آدم الاسماء کلها» سورۀ بقره، آیۀ 31 به تعلیم الهى عالِم به اسماء (حقایق عالم هستى) شد و مستحق و لایق خلافت خدایى گردید.

     منظور حضرت امام از ولیدۀ علم الاسماء، انسان است که همگى از فرزندان حضرت آدم ـ علیه‏السلام ـ مى‏باشند.

 

[xii]ـ «نهج‏البلاغه»

     نهج‏البلاغه، کتابى است پر ارج که پس از «قرآن مجید» بهترین و مشهورترین کتاب دنیا، و آفتاب عالمتابى است که در آسمان علم و ادب پرتوافکن مى‏باشد و اعجاب و شگفتى آن حتى بیگانگان از اسلام را برانگیخته است.

     کتاب نهج‏البلاغه، شامل خطبه‏هاى امیرالمؤمنین و نامه‏ها و کلمات قصار آن بزرگوار است که به وسیلۀ سید شریف رضى جمع‏آورى شده است.

     علامه سید شریف رضى در مقدمۀ خویش بر نهج‏البلاغه آورده‏اند که:

     «سخنان آن حضرت متضمن عجایب بلاغت و شگفتیهاى فصاحت و گوهرهاى ادبیات عربى و مطالب روشنى‏بخش دینى و دنیوى است و این همه امتیازات در هیچ کلامى جمع نشده و اینگونه سخنان جامع در هیچ کتابى گرد نیامده است، زیرا امیرالمؤمنین ـ علیه‏السلام ـ یگانه سرچشمه و منبع فصاحت و منشأ و مأخذ بلاغت است که رموز بلاغت از آن حضرت آشکار شده و آیین و آدابش از او گرفته شده است... .

     سخنان آن حضرت پرتوى از علم الهى و نسیم خوشبوى و روحبخشى از سخنان پیامبر ص است ... از جمله شگفتیهاى ویژۀ آن حضرت که مخصوص خود اوست و در هیچ کسى نظیر آن پیدا نمى‏شود، چند بُعدى بودن سخنان اوست، زیرا اگر کسى سخنانى که از آن حضرت دربارۀ زهد، مواعظ و پند و اندرز وارد شده، بدون توجه به قدرت و عظمت گوینده‏اش بخواند و خوب تأمل کند، بى‏گمان خواهد گفت این سخنان از آن کسى است که از امور دنیا بهره‏اى جز زهادت، و کارى جز عبادت نداشته است و خود در گوشۀ انزوا نشسته و سر در لاک خود برده و یا به دامن کوهى پناه برده و از جهان بریده است، که جز احساس خود چیزى نمى‏شنود و غیر از خود کسى نمى‏بیند و هرگز باور نمى‏کند که گویندۀ این سخنان، بزرگمردى است که شمشیر آتشزا به دست، بى‏محابا در قلب میدان جنگ رخنه مى‏کند و گردنهاى گردنکشان را مى‏زند و پهلوانان را به خاک و خون مى‏افکند و هنگام برگشتن از میدان از نوک شمشیرش خون و لخته‏هاى دل آب شده مى‏چکد، و با اینهمه پارساترین پارسایان و پاکبازترین پاکبازان و یگانه لنگر دوران است و این از فضایل شگفت‏انگیز و ویژگیهاى لطیف آن حضرت است که صفات متضاد در وجودش جمع شده و امور مختلفه را در یک مرکز گرد آورده است ... ».

 

[xiii]ـ «قرآن صاعد»

حضرت امام این تعبیر را در مواردى براى ادعیه‏اى که از ائمه ـ علیهم‏السلام ـ وارد شده است، ذکر فرموده‏اند:

     «... ادعیۀ ائمۀ هدى دعاهاى آنها، همان مسائلى را که کتاب خدا دارد، دعاهاى آنها هم دارد با یک زبان دیگر. قرآن یک زبان دارد، یک نحو صحبت مى‏کند و همۀ مطالب را دارد منتها بسیارى‏اش در رمز است که ما نمى‏توانیم بفهمیم و ادعیۀ ائمه ـ علیهم‏السلام ـ یک وضع دیگرى دارد، به تعبیر شیخ عارف و استاد ما [حضرت آیت‏اللّه‏ شاه‏آبادى ـ رضوان اللّه‏ تعالى علیه] ادعیه کتاب صاعد است، قرآن صاعد؛ تعبیر مى‏فرمود به اینکه قرآن کتاب نازل است که از آن جا نزول کرده است و ادعیۀ ائمه کتاب صاعد است، همان قرآن است رو به بالا مى‏رود ... کسى که بخواهد بفهمد که مقامات ائمه چى است، باید رجوع کند به آثار آنها، آثار آنها ادعیۀ آنهاست، مهمش ادعیۀ آنهاست و خطابه‏هایى که مى‏خواندند ...» .

 بیانات حضرت امام در جمع رؤساى سه قوه ـ 19/8/66

[xiv]ـ «مناجات شعبانیه»

     عالم جلیل القدر، على بن طاووس این دعا را در اعمال ماه شعبان از حسین بن محمد «ابن خالویه» نقل مى‏کند و مى‏نویسد امیرالمؤمنین و فرزندانش ـ سلام‏اللّه‏ علیهم ـ همیشه این دعا را در ماه شعبان مى‏خواندند.

 اقبال الاعمال، ص 685 (مفاتیح‏الجنان، اعمال ماه شعبان)حضرت امام خمینى مى‏فرمایند:

     «مناجات شعبانیه از بزرگترین مناجات و از عظیمترین معارف الهى و از بزرگترین امورى است که آنهایى که اهلش هستند مى‏توانند تا حدود ادراک خودشان استفاده کنند... این از دعاهایى است که من غیر از این دعا ندیدم که همۀ ائمه ـ روایت شده است که همه ـ این دعا را، این مناجات را مى‏خواندند. این دلیل بر بزرگى این مناجات است که همۀ ائمه این مناجات را مى‏خواندند».

 (بیانات حضرت امام در جمع روحانیون، مسئولان و مقامات لشکرى و کشورى به تاریخ 7/3/62)

[xv]ـ «دعاى عرفات»

     دعاى گرانقدر «عرفه»، مناجاتى است که حضرت اباعبداللّه‏ الحسین ع در بعدازظهر روز عرفه، در زیر آسمان در صحراى عرفات در حالى که مانند باران اشک مى‏ریختند قرائت کردند. (اقبال‏الاعمال ـ اعمال روز عرفه، ص 339 ـ زادالعماد، ص 265 ـ مفاتیح‏الجنان، اعمال روز عرفه).

     این دعا بیانگر راز و نیاز عاشقانۀ سرور آزادگان و سالار شهیدان با محبوب و معبود خود خالق یکتاست و شامل مفاهیم بس بلند و عمیق است.

 

[xvi]ـ «صحیفۀ فاطمیه»

     قال الصادق ع: «اِنَّ فاطمة مَکَثَتْ بَعْد رَسُول اللّه‏ خَمْسَةً وَ سَبعینَ یَوماً وَقَدْکانَ دَخَلَها حُزنٌ شدیدٌ عَلى اَبیها، و کانَ جبرئیل یَاتیها فَیَحسِنُ عَزاها عَلى اَبیها، یَطیْبُ نفسها، وَ یُخْبِرها عن ابیها وَ مکانِهِ و یُخْبِرُها بما یکُونَ بَعْدَها فى ذُرّیتها و کانَ عَلىٌّ یَکْتُبُ ذلک فهذا مُصْحَفُ فاطمةَ».

     امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: فاطمه(ع) بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) بیش از 75 روز زنده نماند، و غم جانسوز داغ پدر قلب او را لبریز کرده بود، به این جهت جبرئیل پى در پى به حضورش مى‏آمد، و او را در عزاى پدر سلامت باد مى‏گفت، و تسلى‏بخش خاطر غمین زهرا (ع) بود، و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن مى‏گفت، و گاه از حوادثى که بعد از رحلت او بر ذریه‏اش وارد مى‏گردید خبر مى‏داد، و امیرالمؤمنین ـ سلام اللّه‏ علیه ـ نیز آنچه جبرئیل املا مى‏کرد همه را به رشتۀ تحریر در مى‏آورد، و مجموعۀ این سخنان است که به مصحف فاطمه موسوم گردید. (الاصول من الکافى، ج 1، ص 241). در روایت دیگرى در کتاب کافى، از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است که: «در این مصحف مسائل شرعى از حلال و حرام مطرح نیست، بلکه دانشى است از آنچه واقع شده و یا به وقوع خواهد پیوست».

 

[xvii]ـ «باقر العلوم»

     اسم مبارک آن بزرگوار محمد، و لقب مشهور او باقر است که حضرت رسول ص آن حضرت را طى روایاتى به این لقب ملقب فرمود. کنیۀ مشهور آن حضرت، ابى جعفر و عمر مبارک ایشان 57 سال بود.

     امام باقر دو امتیاز در میان ائمه ـ علیهم السلام ـ دارد.

     اول، جد پدرى ایشان امام حسین (ع) و جد مادرى آن حضرت امام حسن (ع) است. از این جهت در حق ایشان گفته شده:

     «عَلَوىٌّ مِنْ عَلَوِیَّینَ وَ فاطِمِىٌّ مِنْ فاطِمیَّینَ وَ هاشِمىٌّ مِنْ هاشِمِیَّیْنَ».امتیاز دیگر آنکه وى پایه گذار انقلاب فرهنگى شیعه محسوب مى‏شود. گرچه انتشار معارف شیعه به دست امام صادق(ع) صورت گرفت ولى به دست امام باقر پایه‏گذارى شد. در دوران امام باقر(ع) دولت بنى‏امیه رو به زوال بود، مردم از آنها متنفر بودند. به علت وجود کسى چون عمربن عبدالعزیز، که علاوه بر اینکه نفع بزرگى براى شیعه داشت ضرر بزرگى نیز براى بنى امیه داشت و اختلاف شدیدى که در ممالک اسلامى پدید آمده بود و هر کسى از گوشه‏اى قیام مى کرد، خلفا به سرعت تغییر مى‏کردند ـ چنانکه در مدت امامت امام باقر(ع) در مدت نوزده سال پنج خلیفه روى کار آمدند: ولیدبن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمربن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک، هشام بن عبدالملک ـ پس موقعیت مناسبى براى آن حضرت که از ظلم بنى‏امیه فارغ شده بود، پدید آورد که انقلاب علمى را آغاز نماید و بزرگانى از عامه و خاصه در اطراف ایشان جمع شدند و حقایق اسلام، لطایف اسلام و بالاخره معارف اسلام را منتشر کردند، از این جهت رسول اکرم(ص) به ایشان لقب «باقر» داده است. صاحب لسان العرب مى‏گوید: «لُقِّبَ بِهِ لاِنَّهُ بَقَرَالْعِلْمَ وَ عَرَفَ اَصْلَهُ وَ اِسْتَنْبَطَ فَرْعَهُ وَ تَوَسَّعَ فیهِ، وَالتَّبَقُّرُ التَّوَسُّعُ» امام باقر ملقب به این لقب است چون شکافندۀ علم است، پایۀ علوم اسلامى را شناخت و فروع آن را درک فرمود و آن را توسعه داد و ریشۀ تبقر به معنى توسعه است.

     عامه و خاصه نقل مى‏کنند که رسول اکرم(ص) به جابربن عبداللّه‏ انصارى فرموده است: «یا جابرُ یوشکُ انْ تبغى حتّى تَلْقَى وَلَدَاً مِنَ الْحُسَیْنِ یُقالُ لَهُ مُحَمَّد یَبْقُرُ عِلْمَ النَّبیینَ بَقْراً، فَاِذا لَقیتَهُ فَاْقَراهُ مِنّى السَّلامُ» اى جابر، تو زنده مى‏مانى، مردى از اولاد حسین را که نامش محمد است ملاقات مى‏کنى که او علم انبیا را مى‏شکافد. هنگامى که او را دیدى سلامم را به او برسان.

 چهارده معصوم علیهم السلام، آیت‏اللّه‏ مظاهرى، ص 84

[xviii]ـ «صهیونیست جهانى»

     صهیونیست، تفکرى متعصب متعلق به سرمایه‏داران افراطى یهود است که در اواخر قرن گذشته در اروپا به وجود آمد و اکنون به ایدئولوژى رسمى رژیم اشغالگر قدس تبدیل شده است. این نام از «صهیون» نام کوهى در نزدیکى اورشلیم گرفته شده است.

     صهیونیسم مبتنى بر تبعیض نژادى است و قوم یهود را داراى وضع استثنایى در جهان مى‏داند که به عنوان قوم برگزیدۀ خدا داراى رسالتى ویژه است. براساس این تفکر، در سال 1897 میلادى جمعیتى به نام سازمان جهانى صهیونیسم به وجود آمد که هدف خود را انتقال یهودیان جهان به فلسطین اعلام کرد. این سازمان اکنون داراى قدرت مالى زیادى، برابر با دارایى بزرگترین شرکتهاى انحصارى جهان است و مرکز آن در ایالات متحدۀ امریکاست و فعالیت جمعیتهاى صهیونیست را در بیش از شصت کشور جهان کنترل مى‏کند. در حال حاضر نزدیک هجده سازمان صهیونیستى در دنیا فعالیت دارند. همچنین در امریکا 281 سازمان ملى یهودى، 251 فدراسیون محلى یهودى و نیز انواع مجامع مشورتى، صندوق و غیره وجود دارد. دولت امریکا یکى از حامیان اصلى صهیونیسم جهانى است. سازمان صهیونیسم داراى مراکز اطلاعات و جاسوسى در اکثر کشورهاى جهان است که این مراکز با سازمان جاسوسى موساد و سازمان سیا در ارتباط هستند.

     مهمترین و کارسازترین حربۀ صهیونیسم جهانى بهره‏گیرى از رسانه‏هاى عمومى در سراسر دنیاست و مجموعاً 1036 روزنامه و مجله در اختیار صهیونیسم جهانى مى‏باشد که معروفترین آن روزنامۀ «نیویورک تایمز»است.

 

[xix]ـ «اسرائیل بزرگ»

     پیروان صهیونیسم از ابتداى پیدایش یک هدف اساسى و عمده را دنبال مى‏کردند و آن تشکیل یک دولت یهودى یا حکومت جهانى تحت سلطۀ یهود با عنوان اسرائیل بزرگ در فلسطین بود. بر این اساس پس از تشکیل دولت اسرائیل در سال 1948 میلادى، صهیونیستها درصدد ایجاد اسرائیل بزرگ برآمدند و براى توجیه این سیاست خود، آن را مطابق تعالیم تورات دانستند.

     نقشۀ اسرائیل بزرگ بیشتر کشورهاى اسلامى و یا بخشى از آنها را در برمى‏گیرد. نقشۀ مزبور در گزارش پژوهشى «بنیامین مارزار» که تحت نظارت دولت اسرائیل منتشر شد وجود دارد. در نقشۀ مزبور، حدود اسرائیل را از نیل تا فرات قرار داده‏اند و اسرائیل همۀ خلیج فارس، شمال عراق، مسقط، عمان، نجد، ترکیه، سوریه، جنوب لبنان، شرق فلسطین، غرب اردن، بخشى از مصر و جنوب سودان را شامل مى‏شود. به علاوه نقشۀ بزرگتر اسرائیل که مى‏تواند مرحلۀ بعد از پیاده شدن طرح اسرائیل بزرگ باشد، کردستان، منطقۀ جنوب شرقى ایران، جنوب غربى افغانستان، و بخشى از شمال غربى پاکستان را نیز شامل مى‏گردد.

 

[xx]ـ «حسین اردنى»

     حسین بن طلال در چهارم نوامبر 1935 میلادى در امان متولد شد. دوران کودکى خود را در کودکستان انگلیسى‏ها در امان گذراند، سپس در مدرسۀ ویکتوریا در شهر اسکندریه در مصر به تحصیل پرداخت و تحصیلاتش را در مدرسۀ هاروارد انگلستان ادامه داد. در سال 1951 میلادى پدر بزرگش عبداللّه‏ به دست یک جوان انقلابى فلسطینى به قتل رسید. نفوذ وى در خاندانش و سیاست انگلستان اقتضا کرد که سلطنت در این خاندان باقى بماند، لذا با کمک انگلستان، طلال پدر حسین به پادشاهى رسید و نیز حسین ولیعهد اردن شد.

     چند ماه پس از به قدرت رسیدن طلال، در 11 اوت 1951 میلادى پارلمان فرمایشى اردن وى را از حکومت عزل کرد و شاه حسین را به جاى وى بر تخت حکومت نشاند، بعد از این انتخاب، شاه حسین رهسپار انگلیس شد و در 2 مى 1951 میلادى به اردن بازگشت و حکومت را در دست گرفت. او در طول حکومتش همواره از حمایت انگلستان برخوردار بود.

     به دنبال خروج انگلیس از شرق کانال سوئز و جایگزینى تدریجى امریکا در منطقه، وى از حمایت امریکا برخوردار گردید. سیاستهاى حکومت شاه حسین در منطقۀ خاورمیانه، همواره دنباله‏روى از سیاستهاى امریکا و انگلیس در منطقه بوده است. در سال 1967 میلادى که جنگ اعراب و اسرائیل آغاز شد، با خیانت شاه حسین صهیونیستها توانستند کرانۀ غربى رود اردن را اشغال و به خاک اسرائیل ضمیمه کنند. در نتیجه چهارصد هزار فلسطینى آواره و   به اردن رانده شدند. در این برهه شاه حسین نه تنها در جهت حقوق حقۀ مردم فلسطین قدمى برنداشت بلکه با فاجعۀ سپتامبر 1970 میلادى که به سپتامبر سیاه مشهور شد با کشتار مردم مظلوم و آوارۀ فلسطین در خاک اردن، لکه ننگى براى همیشه در پیشانى حکومت اردن باقى گذاشت.

 

[xxi]ـ شاه حسن مراکشى فرزند سلطان محمد پنجم در سال 1929 میلادى به دنیا آمد، وى تحصیلات خود را در فرانسه گذرانیده است و بعد از درگذشت پدرش به نام سلطان حسن دوم به پادشاهى رسید.

     بعد از به قدرت رسیدن سلطان حسن دوم، روابط فرانسه با مراکش همان‏گونه که انتظار مى‏رفت، گسترش یافت و مراکش بیش از گذشته مورد تهاجم فرهنگ غرب قرار گرفت و دولت مراکش نیز در بخشهاى فرهنگى، اقتصادى و سیاسى از حمایت فرانسه برخوردار گردید.

     گفتنى است که انور سادات رئیس جمهور خائن و معدوم مصر از طریق شاه حسن با صهیونیستها آشنا شد. چرا که وى داراى روابط دیرینه با آنان است و همه‏ساله کنفرانس یهودیان در مراکش برگزار مى‏شود، شاید این تنها کشور عربى است که صهیونیستها تا این اندازه در آن رسماً آزادى عمل دارند تا آنجا که در سال 1991 میلادى شاه حسن یک یهودى بنام «اندره ازولى» را به سمت مشاور عالى خود انتخاب کرد.

 

[xxii]ـ حسنى مبارک در سال 1928 میلادى در استان المنوفیۀ مصر به دنیا آمده است. در سال 1947 میلادى وارد دانشگاه علوم نظامى شد و دوران آموزش خلبانى را در آنجا گذراند، بعداً براى تکمیل آموزش خود به شوروى رفت.

     در سال 1972 میلادى وى فرمانده کل نیروى هوایى گردید و در هنگام جنگ اکتبر اعراب و اسرائیل در سال 1973 میلادى، حسنى مبارک فرمانده نیروى هوایى مصر بود.

     وى یکى از نزدیکان انور سادات، بانى قرارداد ننگین کمپ دیوید بود و در ملاقاتهاى مهم وى حضور داشت.

     دربارۀ زندگى او گفتنى است که وى با یک دختر انگلیسى به نام سوزان ازدواج کرده است و داراى دو فرزند به نامهاى علاء و جمال مى‏باشد.

     مبارک پس از ترور سادات توسط سرهنگ انقلابى، شهید خالد اسلامبولى در سال 1981 میلادى، زمام امور مصر را به دست گرفت.

     وى پس از جایگزینى اعلام کرد که تمامى سیاستهاى سادات را در زمینه‏هاى داخلى و خارجى دنبال خواهد کرد و در سال 1982 در مصاحبه با شبکۀ تلویزیونى ان. بى. سى امریکا گفت که:

     «دروازه‏هاى ما به روى دوستان اعراب باز است اما نه به قیمت از دست رفتن روابطمان با اسرائیل، ما مى‏توانیم نقش خوبى را براى رفع هرگونه تشنجى که در هر زمان براى دوستان عرب و اسرائیلى ما به وجود بیاید ایفا کنیم».

 

[xxiii]ـ «احکام اولیه و ثانویه»

     عناوینى که ـ یعنى افعال و ذواتى که ـ بر آن حکم شرعى قرار مى‏گیرد، دو حالت دارد:

     الف) حالت اول، «عنوان» صرف نظر از هرگونه حالت و وصف براى آن مى‏باشد، حکمى که براى آن قرار داده مى‏شود «حکم اولى» نام دارد.

     ب) حالت دوم «عنوان» در صورتى که براى وى وصف و حالت جدیدى مثل اضطرار، اکراه، حرج، ضرر، فساد و ... حاصل شود که در آن صورت حکم آن «ثانوى» نامیده مى‏شود. مثلاً خوردن گوشت مردار به عنوان اوّلى حرام است ولى اگر شخصى در حالت اضطرار قرار گرفت خوردن آن جایز است.

 (اصطلاحات الاصول، تألیف آیت‏اللّه‏ على مشکینى، ص 124)

[xxiv]ـ «ملى‏گرایى»

     تمایلات ملى به طور مطلق مطرود و نادرست نیست، بلکه آن نوع گرایشات ناسیونالیستى که باعث جدا ساختن نژادها و ملیتها از یکدیگر و ایجاد تفرقه و چند دستگى است مطرود مى‏باشد، بدیهى است که اگر ملیگرایى در حد یک احساس سادۀ دوستى نسبت به آب و خاک و وطن و ملت خلاصه شود و به صورت یک بت مورد پرستش واقع نشود و همۀ حقایق الهى فداى آن نگردد، چیز مذمومى نخواهد بود ولى اگر بنا باشد این احساسات جایگزین حقایق و ارزشهاى انسانى و اسلامى شده و به عنوان یک ارزش والا مورد توجه و عنایت مفرط قرار گیرد و به صورت یک مکتب و مسلک درآید، جز گمراهى و شرک و فساد به بار نخواهد آورد و اسلام با چنین گرایشاتى بشدت مبارزه مى‏کند.

 خدمات متقابل ایران و اسلاماستاد شهید مرتضى مطهرى ـ رحمة‏اللّه‏ علیه ـ در اینباره مى‏نویسد:

     «ناسیونالیسم آنگاه عقلاً محکوم است که جنبۀ منفى به خود مى‏گیرد یعنى افراد را تحت عنوان ملیتهاى مختلف از یکدیگر جدا مى‏کند، روابط خصمانه‏اى میان آنها به وجود مى‏آورد و حقوق واقعى دیگران را نادیده مى‏گیرد ...»

     حضرت امام ـ سلام‏اللّه‏ علیه ـ مکرر خطر ملیگرایى و گرایشات ناسیونالیستى را گوشزد نموده، آن را عامل تفرقه و جدایى بین ملتها و سدى براى پیشرفت اسلام معرفى کرده‏اند: «... با دست حکومتهاى فاسد این نژادپرستیها و گروه‏پرستیها در بین مسلمین رشد کرده عربها را در مقابل عجمها، عجمها را در مقابل عربها و ترکها، و ترکها را در مقابل دیگران قرار دادند و همۀ نژادها را در مقابل هم. اینکه من مکرر عرض مى‏کنم این ملیگرایى اساس بدبختى مسلمین است براى این است که این ملیگرایى ملت ایران را در مقابل سایر ملتهاى مسلمین قرار مى‏دهد و ملت عراق را در مقابل دیگران و ملت کذا در مقابل کذا، اینها نقشه‏هایى است که مستکبرین کشیدند که مسلمین با هم مجتمع نباشند ...».

 

[xxv]ـ «حدود و تعزیرات»

     حدود جمع حد و در لغت به معنى منع، کنارۀ فاصله بین دو چیز و انتهاى هر چیزى است. تعزیرات جمع تعزیر و در لغت به معناى نکوهش کردن و ملامت کردن است. در تعریف اصطلاحى حد و تعزیر، محقق حلّى مى‏فرماید: کلُّ مالَهُ عقوبة مقدرة یسمّى «حداً» وَ ما لَیْسَ کَذلِکَ یُسمّى تعزیراً.

     حدّ: هرگاه در شرع مقدس براى تخلفى، مجازات معینى قرار داده شده باشد آن را «حد» گویند مثل مجازات دزدى و آدمکشى ... .

     تعزیر: و هرگاه براى تخلفى مجازات معینى مشخص نشده باشد آن را «تعزیر» مى‏گویند و تعیین مقدار آن بر عهدۀ قاضى و حاکم شرع است.

 شرح لمعه، شهید ثانى، کتاب الحدود و التعزیرات (شرایع، محقق حلى، کتاب الحدود و التعزیرات)

[xxvi]ـ «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مالَـکُم اِذا قیلَ لَـکُمُ انْفِرُوا فى سَبیلِ‏اللّه‏ اثَّاقَلْتُمْ اِلَى الارْضِ اَرَضیتُمْ بِالْحَیوةِ الدُّنْیا مِنَ الآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیوةِ الدُّنْیا فِى الآخِرَةِ اِلاّ قلیلٌ».

     اى کسانى که ایمان آورده‏اید چرا هنگامى که به شما گفته مى‏شود به سوى جهاد در راه خدا حرکت کنید بر زمین سنگینى مى‏کنید و سستى به خرج مى‏دهید آیا به زندگى دنیا به جاى آخرت راضى شده‏اید! با اینکه متاع زندگى دنیا در برابر آخرت چیز کمى بیش نیست.

     «اِلاّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً اَلیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَاللّه‏ عَلى کُلِّ شَىءٍ قَدیرٌ».

     اگر (به سوى میدان جهاد) حرکت نکنید، (خداوند) شما را مجازات دردناکى مى‏کند و گروه دیگرى غیر از شما را به جاى شما قرار مى‏دهد، و هیچ زیانى به او نمى‏رسانید، و خداوند بر هر چیزى توانا است.

 (سورۀ توبه، آیۀ 38 و 39)

[xxvii]ـ قالَ اَمیرُالمُؤمنین على ع: وَ لَقَدْ کُذِبَ عَلى رَسُولِ‏اللّه‏ِ ـ صَلَّى‏اللّه‏ علیه و آله ـ عَلى عَهْدِهِ حَتّى قام خَطیباً فَقالَ: «مَنْ کَذَبَ عَلَىَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ».

و به تحقیق در زمان رسول خدا ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله ـ به آن حضرت دروغها بستند تا اینکه به خطبه خواندن ایستاد و فرمود: «هر که از روى عمد و دانسته به من دروغ بندد، در آتش جهنم قرار خواهد گرفت».

 نهج‏البلاغه، فیض‏الاسلام، خطبۀ 201

[xxviii]ـ «اِنْ تَنْصُرُوااللّه‏ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ اَقْدامَکُمْ»

     شما اگر خدا را یارى کنید، خدا هم شما را (همه جا) یارى کند و (در جنگها فاتح سازد و بر حوادث) ثابت قدم گرداند.

 (سورۀ محمد، آیۀ 7)

[xxix]ـ «سازمان چریکهاى فدایى خلق»

     سازمان کمونیستى چریکهاى فدایى خلق در سال 1349 ه . ش . توسط جوانانى که از سیاستهاى حزب توده وابسته به شوروى ناراضى بودند تشکیل گردید و سلسله جبال البرز بخصوص جنگل سیاهکل را به عنوان مرکز عملیاتى انتخاب و دست به تحریک روستاییان منطقه علیه رژیم زدند که با تلاش رژیم شاه این سازمان در اوایل سال 1354 و ماههاى اردیبهشت و خرداد 1355 شکست سختى را متحمل شد و از هم پاشید. پس از این شکست جز چند ترور و درگیرى با نیروهاى پلیس فعالیتى از آنان دیده نشد. با آغاز انقلاب اسلامى، و ایجاد فضاى مناسب، سازمان دست به تجدید تشکیلات زد و از اوایل سال 1357 مبارزاتش را برعلیه ارتش و نیروهاى انقلابى افزایش داد. که در مقایسه با امواج توفنده و خروشان مردم که در سایۀ رهنمودهاى پیشوا و منجى خویش، حضرت امام خمینى، پایه‏هاى ستم را به لرزه درآورده بودند، به حساب نمى‏آمدند. با پیروزى انقلاب اسلامى، این سازمان با وجود نداشتن پایگاه مردمى، بر اصول و مرام وارداتى خود پاى مى‏فشرد لذا همگام با استکبار جهانى به ضدیت با انقلاب اسلامى پرداخت و دست به ترور افرادى عادى و نیروهاى مذهبى زد، با کشف پایگاهها و خانه‏هاى تیمى آنان، سازمان به دو شاخۀ اقلیت و اکثریت تقسیم شد. که «اکثریت» هماهنگ با مواضع حزب توده، اصل را بر مذاکرۀ سیاسى به جهت کسب وجهه قرار دادند و «اقلیت» بر مبارزۀ مسلحانه پاى فشرده و کردستان را جهت تداوم عملیات انتخاب کردند. سرانجام با تلاش پیشمرگان مسلمان کرد و نیروهاى مدافع انقلاب، آنان منطقه را ترک و به خارج از کشور گریختند.

 

[xxx]ـ «حزب توده»

     حزب توده در سال 1320 ه . ش . بر بقایاى حزب عدالت که در سال 1299 ه . ش . پس از ورود ارتش سرخ به رشت ایجاد شده بود، تشکیل گردید. به دنبال سیاستى که قوام‏السلطنه براى تخلیۀ ایران در پیش گرفته بود سه وزیر کمونیست وارد کابینۀ او شدند. با خروج قواى روس و شکست فرقۀ دموکرات آذربایجان وانشعابى که در داخل حزب در سال 1326 ه . ش . روى داد عده‏اى از اعضا، تز استقلال حزب از شوروى را مطرح ساختند . در بهمن سال 1327 بدنبال سوء قصد به جان شاه، که ضارب توده‏اى شناخته شد ، حکومت نظامى اعلام واعضاى حزب دستگیر و حزب غیرقانونى و منحل گردید . درسال 1328 ه . ش . حزب با اعلام مارکسیسم ـ لنینیسم به عنوان مرام حزبى، رویّۀ خود را کاملاً آشکار ساخت. با آغاز جنبش ملى شدن صنعت نفت حزب توده با دو جناح کیانورى ـ قاسمى شکل گرفت که بعدها با سکوت در قبال کودتاى 28 مرداد 32 و فعالیتهاى پشت پرده نقش مهمى در سقوط مصدق داشت. در مرداد ماه 1333 با دستگیرى افسران شبکۀ نظامى و سایر شبکه‏هاى حزب توسط رژیم شاه، عدۀ زیادى، از سوابق حزبى خود ابراز انزجار کردند و به همکارى با رژیم شاه و سازمان امنیت آن دست یازیدند. در دهمین کنگرۀ حزب در اوایل دهۀ پنجاه، حزب به تعریف و تمجید از رژیم و رویگردانى از مبارزه پرداخت. در سالهاى 50 تا 56 ه . ش . که روحانیت با شیوه‏هاى نوینى مبارزه را آغاز کرده بود، حزب به تجدید سازمان پرداخت و پس از پیروزى انقلاب اسلامى، حزبْ پلنوم شانزدهم خود را در تهران برگزار و پشتیبانى خود را از جمهورى اسلامى اعلام کرد. هدف حزب پس از انقلاب اسلامى این بود که بتدریج جاى پایى در بین نیروهاى انقلابى باز کرده و در ارکان اقتصادى و فرهنگى کشور نفوذ نمایند. سرانجام با دستگیرى رهبران و کادرهاى اصلى حزب توده، سیل اعترافات و تنقرنامه‏ها آغاز شد و با اعترافات طولانى و گستردۀ افرادى چون کیانورى و طبرى به جاسوسى و تلاش جهت نابودى نظام، ماهیت این حزب بر همگان آشکار و به عمر سراسر خیانت 42 سالۀ حزب توده در ایران پایان داده شد.

 

[xxxi]ـ «استالین»

     ژوزف و سپاریونوویچ جوگاشویلى، معروف به استالین، 21 دسامبر 1879 در گرجستان به دنیا آمد. از سن پانزده‏سالگى با مکتب مارکسیسم آشنا شد و از آن به بعد وارد فعالیتهاى سیاسى شد و بارها به خاطر این فعالیتها دستگیر و زندانى شد.

     در سال 1907 میلادى در کنفرانس سوسیال دموکراتهاى روسیه در لندن، لنین به او لقب استالین پولاد به زبان روسى داد.

     سرقت 341000 روبل از بانک تفلیس در 26 ژوئن 1906 که بزرگترین سرقت تاریخ تا آن وقت بود،او را قهرمان مشهورى در بین کمونیستها ساخت.

     در سال 1912 میلادى حزب بلشویک رسماً تشکیل شد و استالین به پیشنهاد لنین به عضویت در کمیتۀ مرکزى آن درآمد و بعداً روزنامۀ «زوزدا» و سپس «پراودا» را منتشر ساخت. به‏دنبال پیروزى انقلاب اکتبر به سمت رئیس سازمان بازرسى حزب از سوى لنین انتخاب شد و در سال 1922 میلادى به دبیر کلى حزب رسید و تشکیلات آن را قبضه کرد.

     لنین در 21 ژانویه 1924 در گذشت و وصیتنامۀ او که حاوى اظهار عدم رضایت وى از استالین بود، به همراه مقالات تند وى علیه استالین، توسط بیوۀ لنین در اختیار «کامنف» قرار گرفت و او نیز دراختیار دفتر سیاسى حزب قرار داد که این امر خشم استالین را برانگیخته و مقدمه‏اى براى تصفیه‏هاى خونین بعدى وى گردید. در دسامبر 1927 در کنگرۀ پانزدهم حزب با سخنرانى هفت ساعتۀ استالین آهنگ تسریع در پیشرفت کمونیسم تصویب شد که اشتراکى کردن کشاورزى از پیامدهاى آن بود که منجر به قتل ده میلیون کولاک یا کشاورزان مرفه دوران استولیپین از نخست‏وزیران مقتدر دوران تزارى گردید. بعداً استالین تصفیه‏هاى خونینى را تا سال 1939 میلادى به راه انداخت که تنها در سال 1935 میلادى 536500 نفر کشته شدند. با وقوع جنگ دوم جهانى و اشغال لهستان، لیتوانى، لتونى و استونى استالین شوروى را به سوى یک قدرت جهانى پیش برد.

     بالاخره این دیکتاتور بزرگ تاریخ در روز پنجم مارس 1953 به صورت مشکوکى درگذشت و حکومت سى سالۀ خفقان، ترور و کشتار وى پایان یافت.

 

[xxxii]ـ «حادثۀ آمل»

     حادثۀ آمل به دنبال اعلام مبارزۀ مسلحانۀ مخالفین نظام نوپاى اسلامى در تاریخ 30 خرداد 1360، به وقوع پیوست. اتحادیۀ کمونیستهاى ایران که متشکل از مارکسیست ـ لنینیستهاى چپ بودند با ارزیابى موقعیتهاى جغرافیایى، جنگلهاى آمل را مناسب براى عملیات چریکى تشخیص دادند و در آنجا استقرار یافتند. تصور واهى اتحادیه بر این بود که به خاطر وضعیت اجتماعى منطقۀ آمل و بافت دهقانى جمعیّتِ اطراف آن، در صورت حمله به شهر، مقاومت پراکندۀ نیروهاى انقلاب بسرعت سرکوب مى‏شود و در مرحلۀ دوم پس از قطع خطوط ارتباطى و تقویت نیروهاى مخالف داخل شهر، دیگر مناطق مازندران به تصرف نیروهاى اتحادیه درآمده و پس از آن آحاد مردم در یک زنجیرۀ متشکل در سراسر ایران بپا مى‏خیزند و رژیم جمهورى اسلامى را ساقط مى‏کنند.

     حملۀ آنها شب ششم بهمن آغاز شد. آنها به دو گروه تقسیم شدند.

     گروه اول وارد شهر شده و به گشت‏زنى پرداختند و هر کس را به اصطلاح حزب‏اللهى و پاسدار تشخیص مى‏دادند ترور مى‏کردند. آنها سپس به کمیتۀ انقلاب اسلامى شهر حمله بردند. مردم آمل که با صداى تیراندازى به خیابانها آمده و متوجه وقایع شده بودند، آمادۀ مقابله گردیدند. صبح روز ششم بهمن حماسۀ مردم آغاز شد و مردم آمل با سنگربندى در شهر و مقابله با نیروهاى اتحادیه آرایش آنها را برهم زدند. در نتیجه نیروهاى اتحادیه که ایمان و مقاومت مردمى را در برنامۀ خود لحاظ نکرده بودند به گروههاى کوچکترى تقسیم شدند ولى بر اثر شدت مقابلۀ مردمى، ارتباط آنها از هم قطع و بالاخره تا غروب همان روز تارومار شدند. در این واقعه 34 نفر از کمونیستها کشته و چند تن زخمى و سى نفر دستگیر شدند و از مردم شریف آمل نیز چهل نفر به شهادت رسیدند.

 

[xxxiii]ـ «کمونیست امریکایى»

     اصطلاح کمونیست امریکایى، در رابطه با عملکرد بعضى از احزاب چپ در کشورهاى جهان و خصوصاً کشورهاى اسلامى است. این احزاب در حالى که در ظاهر اعتقاد به اصول و مبانى کمونیسم دارند ولى در موضعگیریها و عملکردهاى خویش در راستاى سیاستهاى غرب قرار دارند.

     مانند بسیارى از احزاب کمونیستى ایران، نظیر پیکار، کومله، دموکرات که همسو با سیاستهاى سازمان سیا در براندازى جمهورى اسلامى ایران تلاش کردند و از کمکهاى مالى استکبار برخوردار بودند و در یک بررسى عمیقتر مى‏توان گفت به طور کلى رودررویى کمونیستها با نهضت اسلامخواهى در ممالک اسلامى بویژه ایران، قطع نظر از شعارها، نوع روابط و وابستگى احزاب کمونیستى به کشورهاى عضو بلوک کمونیسم در گذشته، همواره در راستاى منافع و هماهنگ با سیاستهاى خصمانۀ غرب و امریکا علیه انقلاب اسلامى قرار داشته است.

 

[xxxiv]ـ «حزب دموکرات کردستان»

     این حزب در سال 1322 ه . ش . با حمایت و تشویق شوروى سابق توسط قاضى محمد تشکیل شد.

     در بهمن 1324 قاضى محمد به عنوان دبیر کل حزب در راستاى سیاستهاى شوروى و تجزیۀ ایران در مهاباد تشکیل حکومت داد اما به دنبال توافق دولتین ایران و شوروى سابق، قاضى محمد به همراه برادرش سیف قاضى و حدود چهل تا پنجاه نفر از اعضاى حزب اعدام شدند.

     در سال 1338 فعالیتهایى در جهت احیاى حزب انجام شد که با شکست مواجه گردید.

     با گذشت زمان و پیروزى انقلاب اسلامى در ایران این حزب دوباره شروع به فعالیت نمود. رهبران جدید با استفاده از سابقۀ حزب و بهره‏بردارى از ضعف دولت موقت و برخى خیانتها موفق شدند با تصرف تعدادى از پادگانهاى نظامى و غارت سلاحها موقعیت خود را در قسمتهایى از کردستان تحکیم بخشند. از نظر ایدئولوژى، حزب دموکرات على‏رغم تکیه بر مارکسیسم، اصالتى براى مبارزۀ طبقاتى قائل نیست و از همین رو فئودالها و خانهاى محلى در داخل حزب و کادر رهبرى آن از موقعیت ویژه‏اى برخوردار مى‏باشند.

     پس از انقلاب اسلامى، رهبرى حزب با عبدالرحمن قاسملو بود. وى در سال 1338 با تعهد سپردن به ساواک شاه از ایران خارج و به مدت پانزده سال در کشورهاى شوروى، عراق و اروپاى شرقى و فرانسه اقامت گزید و در فرانسه در مدرسۀ «السنۀ شرقیه‏اى» که یکى از وظایفش تربیت و پرورش جاسوس براى کشورهاى مشرق زمین است، مشغول به فعالیت مى‏شود در مدت اقامت در شوروى در بخش فارسى رادیو مسکو به سخن‏پراکنى مشغول، و در عراق نیز شغل مهم دولتى داشته است. خاندان وى از فئودالهاى معروف منطقه مى‏باشند.

     قاسملو در روز دوشنبه 22/4/1368 شمسى در وین پایتخت اتریش به قتل رسید. استراتژى حزب دموکرات، تحت پوشش خودمختارى، انتزاع خاک کردستان از پیکرۀ جمهورى اسلامى ایران است. این حزب همانند دیگر احزاب منطقه با انشعابات پى‏درپى که در درون ساختار آن ایجاد شده است دریک سردرگمى و بلاتکلیفى به سر برده و حیات آن به میزان زیادى به حیات حزب بعث و حامیان غربى آن بستگى دارد.

     بر اساس اسنادى که از لانۀ جاسوسى امریکا در ایران به دست آمده و منتشر نشده‏است، دولت امریکا در وارد آوردن فشار بر نظام نوپاى اسلامى بیشترین استفاده را از حزب دموکرات کردستان برده است و همواره ایجاد اغتشاش در این منطقه و حمایت کامل از حزب دموکرات و دیگر گروهکهاى محارب در کردستان، در برنامۀ سازمان سیا قرار داشته است.

 

[xxxv]ـ «حزب کومله»

     بنا به ادعاى این حزب، سال تأسیس آن 1348 ه . ش . مى‏باشد اما نداشتن هیچ گونه فعالیتى تا سال 1357 ه . ش . و عدم وجود مدارک کافى این ادعا را مشکوک جلوه مى‏دهد. در سال 1357 به دنبال کشته شدن فردى به نام محمد حسین کریمى که حزب، او را از خود مى‏دانسته، اعلام موجودیت کرد و بدنبال آن در پى کسب وجهه و مانورهاى مردم‏پسندانه با شعارهاى دفاع از دهقان در مقابل فئودالهاى منطقۀ «کرمنو» از توابع سقز برآمد. با توجه به سوابق و روحیه و فرهنگ خاص حاکم بر منطقه، شعارهاى عوام فریبانۀ آنان تا حد زیادى مؤثر واقع شد و جو ضد دولتى در منطقه به وجود آورد و به موازات آن با سلاحهایى که از پادگانهاى منطقه غارت کرده و نیز کمکهایى که از سوى رژیم بعث به آنها مى‏شد وارد جنگ مسلحانه علیه نظام جمهورى اسلامى شدند. از نظر ایدئولوژى این حزب از نقطه نظرات مائو الهام گرفته است. به دنبال گسترش تحرک نظامى جمهورى اسلامى، تشکیلات گروهک مزبور از هم پاشیده و بقایاى آنها به شهر بوکان پناه بردند.

     حزب کومله با توجه به وابستگى‏اش به استکبار جهانى و کمکهاى رژیم بعث به آن، هم صدا با بوقهاى تبلیغاتى جهان بر علیه نظام جمهورى اسلامى ایران در جنگ تحمیلى موضع گرفت و ایران را آغازگر جنگ اعلام کرد. در طول دوران جنگ اعضاى کومله مانند دیگر احزاب کمونیستى و منافقین، به عنوان ستون پنجم دشمن عمل کرده و براى دولت عراق مزدورى مى‏کردند.

     در زمینۀ اخلاقى، این حزب با طرح نظریه‏هایى چون «عشق آزاد» و ... درصدد موجه جلوه دادن مفاسد اخلاقى درون حزب برآمد.

     به هر تقدیر تحولات جارى در منطقۀ کردستان و تحکیم قدرت دولت مرکزى در منطقه موجب گشت که حزب کومله در انزوا و اضمحلال کامل قرار گیرد. مردم ایران این حزب را در کنار منافقین به عنوان یکى از منفورترین احزاب خائن به ملت و انقلاب اسلامى مى‏شناسند.

 

[xxxvi]ـ «شهید مدرس»

     شهید سید حسن مدرس، در روستاى «سرابه‏کچو» از توابع اردستان اصفهان به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیلات در اصفهان عازم عتبات عالیات شد و در نزد اساتید بزرگى چون آخوند خراسانى و میرزاى شیرازى به ادامۀ تحصیل پرداخت و به درجۀ اجتهاد رسید. مخالفت با ستمگریهاى ظل السلطان فرزند بزرگ ناصرالدین شاه و حاکم اصفهان او را در امور سیاسى آبدیده کرد. در مجلس دوم به عنوان یکى از پنج نفر علماى طراز اول از سوى مراجع تقلید انتخاب شد و با حاج آقا نوراللّه‏نجفى (یکى از پنج نفر علماى طراز اول) به تهران آمد. در جریان قیام محمدعلى میرزا به همراه سایر مشروطه‏خواهان به مقاومت برخاست و در نتیجه این قیام با شکست رو به رو شد و به دنبال آن مصادرۀ اموال شورشیان پیش آمد که با اولتیماتوم 1911 میلادى روسیه مواجه گردید. این اولتیماتوم با مخالفت شهید خیابانى و شهید مدرس رد شد. در قضیۀ مهاجرت که به دنبال اشغال بخشهایى از خاک ایران در جنگ جهانى اول به وقوع پیوست، وى تصدى دو وزارتخانۀ دولت آزاد در تبعید را به عهده داشت (1335 ه .ق.) قرارداد 1919 میلادى که به دنبال پیروزى بلشویکها در روسیه و سعى انگلیس در روى کار آوردن دولتى مقتدر و وابسته در ایران، بین وثوق‏الدوله و کاکس منعقد شده بود با مخالفت شدید مدرس لغو گردید. در جریان کودتاى 1299 ه . ش . رضاخان، بشدت با آن به مخالفت برخاست و این مخالفتها با رضاخان تا هنگام تبعید وى در 16 مهرماه 1307 ادامه یافت و سپس، پس از ده سال در شهر کاشمر در عصر روز 27 ماه مبارک رمضان سال 1316 ه . ش . با زبان روزه او را مسموم و به دستور رضا خان او را به شهادت مى‏رسانند. آنچه که از مدرس در خلال حیات سیاسى‏اش به یادگار باقى مانده روحیۀ مقاومت و سازش ناپذیرى او در مقابل قدرتهاى شیطانى و یک عمر مجاهده در دفاع از اسلام و میهن اسلامى است. حضرت امام به کرّات از شهید مدرس یاد مى‏کرده‏اند و او را الگوى مبارزان و مجاهدان و مصداق بارز روحانیت انقلابى مى‏دانست.

 

[xxxvii]ـ «فاجعۀ 14 اسفند»

     فاجعۀ 14 اسفند ماه 1359 تلاشى بود که از سوى عناصر وابسته و سازشکار براى بازگرداندن مسیر انقلاب به سوى یک رژیم مورد پسند غرب صورت گرفت.

     در این روز بنى ‏صدر رئیس ‏جمهور اسبق و مخلوع با اعلام برگزارى مراسم بزرگداشت سالگرد درگذشت دکتر مصدق در دانشگاه تهران که از سوى گروهها و جمعیتهاى معارض حمایت مى‏شد با سخنرانى تحریک‏آمیز خود، سعى در اغواى مردم و انزواى نیروهاى انقلابى داشت. این مراسم که از ساعت 40:15 دقیقه آغاز گشته بود منجر به درگیرى بین شرکت کنندگان در مراسم و مخالفین آنها گردید.

     در جریان درگیرى بنى‏صدر با سخنان تحریک آمیز، هیجان جمعیت را بیشتر مى‏کرد و گارد مخصوص او به همراه میلیشیاى منافقین خلق شروع به ضرب و جرح مخالفین نمودند. در این حادثه تعداد زیادى از مردم که در دانشگاه و بیرون دانشگاه به حمایت از آرمانهاى انقلاب اسلامى شعار مى‏دادند، به دستور بنى‏صدر مورد تهاجم قرار گرفته و تعداد زیادى زخمى شدند.

     حادثۀ 14 اسفند نقطۀ عطفى بود که صف‏بندى نیروهاى انقلابى به رهبرى امام خمینى با خطوط انحرافى را عمیقتر و آشکارتر کرد و همین حادثه و اعمال بعدى بنى صدر، موجبات جدایى کامل او را از ملت و نهایتاً پناه بردن علنى او به منافقین و سقوط و فرار وى را فراهم ساخت.

 

[xxxviii]ـ «مانند رژیم کمونیسم و مارکسیسم»

     به دنبال انقلاب اکتبر 1917 در روسیه و استقرار نظام کمونیستى در آن کشور، پهنۀ عظیمى از جهان، از بالتیک تا آدریاتیک در حصار آهنین اندیشۀ مارکسیستى گرفتار آمد. مظاهر این تفکر در خشونت، قتل و انهدام اندیشه‏ هاى مخالف در شدیدترین وضع ممکن بود.

     پس از مرگ لنین در سال 1924 میلادى و روى کار آمدن استالین، جهان شاهد آغاز وحشتناکترین کشتارها در تاریخ معاصر بود. استالین پس از نابود کردن رقباى سیاسى خود همچون تروتسکى، زنیویف، کامنف، و تثبیت قدرت خودش اقدام به پیاده نمودن برنامۀ پنج سالۀ اقتصادى خود جهت توسعۀ شوروى نمود. از سیاستهاى اصولى این برنامه، لغو مالکیتهاى فردى و اشتراکى کردن سیستم کشاورزى بود. در راستاى این سیاست، اقدام به درهم شکستن مقاومتها به صورت وحشتناکترین شیوه‏هاى ضد بشرى نمود. در ماجراى کولاکها و تبعید آنها به سیبرى تنها ده میلیون نفر کشته شدند. در سال 1935 تحت نظر «یژوف» 536500 نفر به قتل رسیدند. استالین به نوعى بیمارى به نام پارانو دچار بود که علائم آن جنون عظمت‏طلبى است. سیاست قتل و سرکوب در دوران زمامداران بعدى نیز ادامه یافت. در زمان برژنف حادثۀ بهار پراگ و تجاوز به چکسلواکى با کشتارهاى وسیع همراه بود. بسیارى از جنایات هفتاد سال سلطۀ کمونیستها در این بخش از جهان، در دوران روى کار آمدن گورباچف برملا گردید. سرانجام لهیب آتش ظلم از زیر خاکستر سردرآورد و زبانه‏هاى سرکش آن کاخ ظلم را بر سر سرنشینان و اهل ظلمۀ آن یکسره ویران ساخت سقوط شوروى و تجزیۀ آن.

 

[xxxix]ـ «احلى من العسل»

     شیرینتر از عسل. این تعبیر در روایات در وصف آب نهر کوثر و برخى دیگر از نعمتهاى بهشتى به‏کار رفته بحارالانوار، ج 8، ص 18 از پیامبر گرامى (ص و ص 183 و 189).

     و همچنین این تعبیرى است که قاسم بن حسن (ع) در شب عاشورا در جواب عموى خویش، حسین بن على (ع) فرموده است ... قاسم بن حسن (ع) به امام (ع) گفت: آیا من هم در کشته شدگانم؟ دل حسین (ع) بر او بسوخت و گفت: اى پسرک من! مرگ نزد تو چگونه است؟ گفت: اى عم! از انگبین شیرینتر. گفت: آرى به خدا سوگند ـ عم تو فداى تو باد ـ تو یکى از آن مردانى که با من کشته شوند بعد از آنکه شما را بلاى عظیم برسد.

 (ترجمۀ نفس المهموم حاج شیخ عباس قمى، به قلم حاج میرزا ابوالحسن شعرانى)

[xl]ـ «اى کاش ما با شما بودیم و به رستگارى بزرگ نایل مى‏گردیدیم».

     این اقتباسى است از فراز آخر زیارت امام حسین ع.

 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
5 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.