محمد منصوری بروجنی*

بر اساس آمار رسمی سه میلیون نفر از اتباع افغانستان در ایران زندگی می‌کنند که سکونت ‌حدود یک میلیون نفر آن‌ها در ایران غیر‌قانونی است. حتی اگر مته به خشخاش نگذاریم که رقم واقعی چیزی بسیار بیش‌تر از این است، باز هم نمی‌توان انکار کرد که همین هم به نحوی غیرطبیعی زیاد است. یکی از ابعاد این مسئله، رقم بالای هزینه‌های حکومتی برای این قبیل مهمانان است. وابستگی بودجه عمومی ایران به مالیات‌ها بسیار پایین است (چیزی کمتر از ده درصد کل بودجه)، با این فرض که همه مهمانان افغان به صورت قانونی در ایران سکونت داشته باشند و مالیات‌های خود را تمام و کمال پرداخت کنند، با این حال باز هم برای تکافو هزینه‌های اقامت‌شان در ایران بیش از این مدیون همسایگان ایرانی خود هستند.

اداره خدمات عمومی نظیر بهداشت همگانی، آموزش و پرورش همگانی، برقراری امنیت و ... از محل درآمدهای عمومی دولت صورت می‌گیرد و پرداخت آن برای ایرانی‌های مقیم وطن از محل منابع طبیعی نظیر نفت اگر (آن هم اگر) مباح به نظر برسد برای اتباع کشورهای بیگانه، به خصوص مهاجران غیرقانونی به هیچ وجه مجاز به نظر نمی‌رسد. با این اوصاف نمی‌توان بر دولتمردان خرده گرفت که اعلام کرده اند: «فرزندان اتباع و مهاجران خارجی در مدارس با کارت آمایش و گذرنامه ثبت‌نام می‌شوند». این را عیسی موسوی‌نسب، مدیر کل اتباع و مهاجران خارجی استانداری تهران اعلام کرده و هیچ توضیحی در این باره نداده است که پس تکلیف فرزندان مهاجران غیرقانونی چیست؟

پیدا کردن جواب چندان دشوار نیست. وقتی در وبسایت اداره کل اتباع و امور خارجی وزارت کشور در خلال خبری راجع به وضعیت نامساعد مهاجران افغان در روسیه می‌خوانیم: «براساس قوانین بین المللی در دیگر کشورهای جهان حتی افغانستان، مهاجران غیرقانونی حتی اجازه زندگی نیز ندارند». «حتی» وقتی هم که امکان اخراج یکباره مهاجران غیرقانونی افغان وجود ندارد، آیا باز هم بایستی نسبت به وضعیت آموزش و پرورش کودکان آن‌ها بی‌تفاوت بود؟

این تنها مشکل کودکان افغان برای بهره‌مندی از آموزش و پرورش در ایران نیست. فراموش نکنید که در ایران آموزش و پرورش برای کودکان مهاجران قانونی نیز رایگان نیست. در شرایطی که والدین 4 میلیون نفر از کودکان ایرانی ترجیح می‌دهند عطای آموزش رایگان را به لقایش ببخشند و فرزندان‌شان ترک تحصیل کرده‌اند، آیا گمان می‌کنید همه مهاجران قانونی افغان قادر خواهند بود تا فرزندان خویش را به مدرسه بفرستند؟ باز هم به مشکل ابتدای نوشته باز می‌گردیم، آیا هزینه‌کرد از جیب اتباع ایران برای ارائه خدمات عمومی به مهاجران افغان رواست؟!S1!

فعالان حقوق کودک همیشه کوشیده‌اند تا این مسئله را از زاویه نظام حقوق بشر و تعهدات بین‌المللی ایران در خصوص کنوانسیون حقوق کودک حل و فصل کنند. اما نگاه ازدرون خود آموزش و پرورش به مسئله آموزش کودکان افغان در ایران، احتمالاً ابعاد دیگری از این مسئله را نشان می‌دهد. مسئله آن نیست که «چرا همه کودکان افغان حاضر در ایران (اعم از قانونی و غیرقانونی) حق بهره‌مندی از آموزش رایگان را دارند؟»؛ مسئله به واقع این است که «چرا ارائه آموزش به همه کودکان افغان برای دولت ایران یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر است؟».

مفهوم آموزش اجباری و تجسم آن در مسئله کودکان افغان

آموزش و پرورش همگانی که با بهر‌ه‌مندی از پشتوانه ضمانت اجراهای حقوقی تبدیل به آموزش اجباری می‌شود، حداقل‌های لازم برای تبدیل کودک به یک شهروند مسئول را فراهم می‌کند. فراگیری در مقاطع تحصیلی ابتدایی، انتقال فشرده فرهنگ و یاد دادن قواعد زیستن در جامعه است. به تعبیر دکتر غلامحسین شکوهی، آموزش اجباری چیزی از جنس فرا گرفتن تابلوهای راهنمایی و رانندگی است که هیچ کس بدون دانستن آن‌ها نمی‌تواند در اجتماع زندگی کند.

هم‌گون‌سازی بخش مهمی از فرآیند تعلیم و تربیت است. به تعبیر دورکیم «جامعه نمی‌تواند حیات داشته باشد مگر این که بین اعضای آن همگنی کافی وجود داشته باشد: آموزش و پرورش با تثبیت شباهت‌های اساسی مورد نیاز زندگی جمعی در روح کودک این همگنی را تداوم داده و تقویت می‌کند. اما از سوی دیگر هر مشارکتی بدون تنوع غیرممکن خواهد بود: آموزش و پرورش، تداوم این گوناگونی الزامی را با گوناگون و تخصصی شدن، تضمین می‌کند».[1]

اینک نسلی از مهاجران افغان در ایران تبدیل به کنش‌گرانی فعال شده اند که احتمالا چندین برابر مدت زندگی در افغانستان در ایران زیسته اند. کوچه پس کوچه‌های تهران و مشهد و اصفهان و یزد برای آن‌ها بسیار آشناتر از خیابان‌های کابل و هرات و قندهار است. با این همه و به رغم مدت مدید زندگی‌شان در ایران شمار قابل توجهی از آن‌ها هنوز ایرانی نشده‌اند، چرا که از بخش اعظم آموزش‌هایی رسمی که یک ایرانی می‌بیند محروم بوده‌اند. در کمال تاسف باید یادآوری کرد آن‌ها دیگر افغان هم به شمار نمی‌روند چون تمام فراگیری آن‌ها از فرهنگ افغانستان محدود به خانواده و یا حداکثر اجتماع افغان‌هایی می‌شود که در آن زیست کرده اند و از آموزش رسمی ملی نیز محروم بوده اند. با این اوصاف چنین طبقه‌ای از افراد اگر مسبب بروز ناهنجاری‌های اجتماعی -از تخلف‌های ساده گرفته تا جنایات تاثربرانگیز- شوند، مقصر اصلی کیست؟ آن‌ها برای زیستن در ایران آموزش‌های لازم را ندیده اند و طبیعتاً به سادگی تبدیل به معضل اجتماعی می‌شوند.!S2!

اگر بالا رفتن ضریب حساسیت مردم ایران به جرایم ارتکابی افغان‌ها، طی سال‌های اخیر ناشی از بزرگ‌نمایی‌هایی رسانه‌ای نباشد، آیا نمی‌توان آن را ناشی از پرورش طبقه‌ای از افراد بی‌هویت طی سی سال مهاجرپذیری ایران دانست که روز به روز ناسازگاری آن‌ها با جامعه ایرانی هویداتر می‌شود؟ و در این صورت انگشت اتهام به سمت چه کسی است، افغان‌هایی که در استضعاف شهروندی قرار گرفته اند یا ایرانی‌هایی که مسئله را به درستی درک نکردند؟

به نظر می‌رسد تا زمانی که چشم‌انداز روشن و برنامه مدونی برای بازگشت خیل عظیم مهاجران افغان به وطن‌شان وجود ندارد، آموزش دادن به کودکان افغان برای حفظ سلامت اجتماع ایران یک ضرورت است. این صرفاً رفتار بشردوستانه با میهمانان افغان‌مان نیست، بلکه به همان اندازه لطفی است که به خودمان می‌کنیم، پس دلیلی ندارد که نگران هزینه‌های مالی آن باشیم. روند اتفاقات طی دهه گذشته نشان داده که بسیاری از ‌ آن‌ها دیگر هیچ‌گاه افغان نخواهند شد، پس بهتر است ایرانی‌شان کنیم.

1)Durkheim, E., Education et Sociologie, Paris: Presses universitaires de France, 1968. P.‌40.

به نقل از کوی، لوتان، آموزش و پرورش: فرهنگ‌ها و جوامع، مترجم: یمنی دوزی سرخابی، محمد، تهران: مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 1378، چاپ اوّل، ص 7.

*کارشناسی ارشد حقوق عمومی دانشگاه شهید بهشتی تهران

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.