انقلاب اسلامی رخدادی منحصر به فرد در تاریخ سرزمین ماست. انقلابی که به دست میلیونها ایرانی و یاران فداکار امام خمینی شکل گرفته و به پیروزی رسید، از نظر تاریخ شفاهی دارای ارزشهای بسیاری است. اهمیت این ارزش که سازندگان آن هزاران خاطره از فراز و فرود دوران نهضت را، بدون واسطه و مستقیم به خاطر سپرده اند، و دشواریها و ناملایمات جانفرسایی را تحمل کردند تا نهضت به پیروزی برسد، بر کسی پوشیده نیست. بدیهی است که مرور و بازخوانی خاطرات این تاریخ سازان که بخش بزرگی از تاریخ انقلاب اسلامی را شکل داده اند ارزشمند و برای نسلهای بعد از آنها آموزنده است.

به گزارش جماران؛ به نقل از حریم امام، در ادامه خاطرات دوستان و یاران شهید حاج آقا مصطفی از نظر میگذرد: 

 

آقازاده بی ادعا!

سید محمد موسوی بجنوردی:‌ ‌‌بعضی از آقازاده ها برای خود تعیّنات و تشریفات بسیاری قائل بودند؛ چون متأسفانه‌‎ ‎‌در این اواخر سیستم روحانیت اینطور شده بود که آقازادگی مساوی بود با اینکه از‌‎ ‎‌سواد و عملیات تا حدودی بیگانه است و در نجف ضرب المثل بود و میگفتند:‌‎ ‎‌«آقازادهای که با فضل است، حاج آقا مصطفی است»؛ یعنی کم بود که آقازاده باشد و‌‎ ‎‌فاضل و با سواد هم باشد؛ چون معمولاً در دستگاه پدر میرفتند و در تشکیلات‌‎ ‎‌ریاست و تعیّنات و برو و بیا غرق میشدند و اینها با درس خواندن جور در نمیآمد...‌‎ ‎‌ایشان پشت سر خود، کسی را راه نمیانداخت و تنها میآمد، هر جا میشد،‌‎ ‎‌می نشست و جلوی هر کس بلند میشد، حتی بچه طلبه هم که میآمد، برای او بلند‌‎ ‎‌می شد و احترام میکرد.‌‌ همة صاحبنظران و آنهایی که از نزدیک حاج آقا مصطفی را میشناختند در این‌‎ ‎‌موضوع اشتراک نظر دارند که ایشان برای کسب شخصیت، خود را متصل به پدرش‌‎ ‎‌نکرد، بلکه از خود شخصیتی مستقل ساخت.(زندگینامه سید مصطفی خمینی، سجاد راعی گلوجه، ص11)

 

عبادت!

‌‌سید حمید روحانی: آیت الله سید مصطفی خمینی از نظر معنوی دارای جایگاه و مقام والایی بود. او از ابتدای‌‎ ‎‌زندگی در کنار فراگیری علم، همواره به تهذیب نفس و اخلاق خود توجه و عنایت‌‎ ‎‌ویژهای داشته است. اگر طلاب علوم دینی و روحانیون از این خصیصه به دور باشند و‌‎ ‎‌نتوانند توأم با تحصیل علوم دینی و اسلامی به تهذیب اخلاق خود بپردازند و در جهاد با‌‎ ‎‌نفس جدّی نباشند، احتمال موفقیتشان در اصلاح اجتماع نیز به همان حد کاهش پیدا‌‎ ‎‌می کند. بنابراین حاج آقا مصطفی با بهره مندی از این ویژگی مهم، آمادگی کامل برای‌‎ ‎‌ورود به اجتماع و به عهده گرفتن نقشهای اساسی را دارا بود.(پیام انقلاب؛ ش 18(30 مهر 1359)، ص 42 

علی ستاری: ‌‌در سفرهایی که با ایشان بودم و به کربلا میرفتیم یا شب جمعهای بود یا شب قدر، که‌‎ ‎‌مناسبتی داشت، پس از اینکه سوار ماشین میشدیم، دو سه جمله که حرف میزدیم،‌‎ ‎‎‌شروع به خواندن قرآن میکرد. من هم قهراً مجبور بودم در کنار ایشان قرآن‌‎ ‎‌بخوانم.... هیچ گاه در غیر مورد ذکر، تسبیح در دست نمیگرداند. بسیار ذکر‌‎ ‎‌می گفت. جوری ذکر میگفت که حالت نمایش و ریا نداشته‌‎ ‎‌باشد. در هنگام ذکر با دعا هم اگر کسی صحبتی میکرد، بدون اینکه به او بفهماند در‌‎ ‎‌چه حالی است، جوابش را میداد؛ معمولاً هم با تبسم پاسخ میداد.(یادها و یادمانها؛ ج 1، ص 382)

 

اخلاق حسنه!

اکبر هاشمی رفسنجانی: حاج آقا مصطفی از نظر اخلاقی، فردی خوش خلق، شوخ طبع، بانشاط و اهل تفریح‌‎ ‎‌بود. این در حالی بود که نسبت به درس و فراگیری علوم حوزوی نیز جدّیتی مثال زدنی‌‎ ‎‌داشت. ‌‌به طور کلی، چند خصیصه را در مورد ایشان بیشتر به خاطر دارم. یکی، جدیّت نسبت‌‎ ‎‌به درس و دیگری، بانشاط و اهل تفریح بودن. آن روزها چنین روحیة بانشاطی در‌‎ ‎‌میان طلبهها کم بود. از شنبه تا چهارشنبه مشغول درس و بحث بود، پنج شنبه و جمعه را‌‎ ‎‌هم به طور جدّی استراحت و تفریح میکرد. هنگام بحث، داد و فریاد میکشید. در‌‎ ‎‌مدرسة فیضیّه، همیشه آن گوشة مدرسه، بر سر درسهای طلبگی دعوا میشد،‌‎ ‎‎‌می فهمیدم حاج آقا مصطفی آنجاست. آزادگی یکی از خصیصههای ایشان بود. من این ویژگی را در روابط خصوصی با‌‎ ‎‌ایشان میفهمیدم که روحیة آزادمنشی دارد، اهل ریا و ظاهرسازی که گاهی بعضی از‌‎ ‎‌آقایان گرفتار آن میشوند، نبود.( یادها و یادمانها؛ ج 1، ص23)

 

علی اکبر‌‌ مسعودی خمینی: خلق و خوی خوش آقا مصطفی، باعث جذب طلاب میشد. ایشان با‌‎ ‎‌تعمیق این رویّه، چه در قم و چه در نجف به همراه برخی از طلاب و روحانیون جلسات‌‎ ‎‌و مجامع دوستانه خصوصی تری نیز به وجود آوردند. ‌‌آقا مصطفی دارای تیپ بخصوصی بود و در مجمعی دوستانه عضویت داشت که از‌‎ ‎‌حیث رفاقت، دارای برنامه خاصی بودند. آنگونه که به خاطر دارم، در این گروه‌‎ ‎‌آقایان: شیخ علی تهرانی، خلخالی، ابطحی کاشانی و آیتالله محمدرضا توسلی عضویت داشتند. این گروه در وقت درس، بسیار کوشا و فعال و در ساعات فراغت بسیار‌‎ ‎‌بشاش و اهل بذله و شوخی بودند. در وقت عبادت هم برنامههای عبادی مرتب و داغ‌‎ ‎‌شبانه داشتند. پاتوق آنها در ابتدا سر مقبرة مرحوم آقا شیخ فضل الله نوری بود که‌‎ ‎‌خدایش بیامرزد. تمام اعضای گروه به ایشان احترام میگذاشتند. خاطرات آیتالله مسعودی خمینی؛ ص 206. 

‌‌در نجف نیز به مناسبتهای مختلف با دوستان خود گردهم میآمدند و به اعمال‌‎ ‎‌مختلف عبادی و بحث و عزاداری مشغول میشدند. در نجف این جلسات دوستانه در‌‎ ‎‌منازل افراد و از جمله در منزل خود حاج آقا مصطفی برگزار میشد.(یادها و یادمانها؛ ج 2، ص 257)

 

حیات علمی!

سید عباس خاتم یزدی: ‌‌یکی از مواهبی که ایشان داشت، فکر زایا بود. گاهی در یک مسأله، اگر طرف‌‎ ‎‌مقابل هم مثل ایشان حال و حوصله داشت، شاید یک ساعت و نیم بحث میکردند.‌‎ ‎‌ایشان میتوانست مسأله را به صورت ممتد با طرف مقابل بحث کند. مرحوم آیتالله بجنوردی تعبیر عجیبی درخصوص آقا مصطفی داشت و آن این بود که؛ من‌‎ ‎‌از ایشان استفاده میکنم؛ درست همان حرفی که مرحوم نراقی در مورد شاگرد خود،‌‎ ‎‌شیخ انصاری دارد.(یادها و یادمانها؛ ج2، ص 122)

‌‌ سید محمد سجادی: در بین فرزندان علما ایشان مشخص بود، چون فاضل به تمام معنا بود. فرزندان علما تا این اندازه از نظر علمی رشد نکرده بودند. ایشان از نوادر کسانی است که هم آقازاده، هم فاضل، هم مجتهد، هم مفسر، هم عارف و هم اهل ذکر بود. همه فن حریف بود.(امید اسلام، ص114)

محمدعلی رازی زاده: عوامل حکومت ایران در حوزه علمیه‌‎ ‎‌نجف، برای از رونق انداختن حلقههای درس امام و سید مصطفی فعالیت زیادی داشتند؛‌‎ ‎‌بنابراین عدهای برای اجتناب از درگیری در مسائل سیاسی به درس حاج آقا مصطفی نمیآمدند و در ظاهر به او اعتقاد علمی نداشتند. گذشته از آن، حاج آقا مصطفی مانند‌‎ ‎‌حاج شیخ عبدالکریم حائری و آیتالله بروجردی، به سبک قمی اصول را تدریس میکرد‌‎ ‎‌که این روش در نجف طرفداری نداشت و طلاب آنجا طرفدار مبانی اصولی آیتالله ‌‎ ‎‌نائینی به سبک نجفی بودند.(یادها و یادمانها؛ ج 1، ص 236) 

محمدتقی متقی: خاج آقا مصطفی درس فلسفه را به طور خصوصی تدریس میکردند؛ اما نه به شکل رسمی؛‌‎ ‎‌چون جوّ آن موقع نجف، فلسفه را تخطئه مینمود. ایشان هم به این دلیل، ملاحظه‌‎ ‎‌میکرد(همان)

 

‌‌فعالیت سیاسی!

‌‌صادق خلخالی: ‌‌حاج آقا مصطفی هیچ گاه حاضر نبود زیر بار ظلم و ستم برود و از این جهت ایشان،‌‎ ‎‌بی اندازه به مرحوم نواب و مرحوم واحدی علاقه داشت و با آنها در جلسات‌‎ ‎‌خصوصی شرکت میکرد. مخصوصاً در منزل حضرت آیتالله شهید صدوقی، که شهید واحدی مدتی در آنجا مخفی بود.(یادها و یادمانها؛ ج 1، ص 111) 

‌‌مبارزه به روایت خودِ حاج آقا مصطفی: ‌‌جمعیتی در ایران معروف بودند به فداییان اسلام، رئیس آنها مردی بود به نام نواب‌‎ ‎‌صفوی(مجتبی) که واقعاً دلیر و توانا و از روی احساس، سنگ اسلام را به سینه میزد‌‎ ‎‌و نمیتوان او را دور از حقیقت دانست؛ و مرد شماره دو آنها، دوست عزیز خودم،‌‎ ‎‌شهید عبدالحسین واحدی بود. این طایفه، دیرزمانی در قم زیست میکردند و آن‌‎ ‎‌وقت ما قم بودیم و از دور آنها را میپاییدیم. تا آنکه شبانه، عدهای با چوب و چماق،‌‎ ‎‌در پیش چشم چند صد نفر طلبه، بر آنان هجوم بردند و آنان را زدند که دیگر کار به‌‎ ‎‌آخر رسیده، دیگر نتوانستند در قم بمانند و در نتیجه رحل اقامت را به تهران‌‎ ‎‌بردند.... سرانجام به دست پسر رضاخان جلب شدند و با سکوت مرگبار علما، آنها را‌‎ ‎‌تیرباران کردند، گرچه دوست من عبدالحسین را در جای دیگر از بین بردند و داغش‌‎ ‎‌را به دل ما گذاردند.(فصلنامه 15 خرداد؛ ش 4، ص 24)

دستگیری!

‌‌داریوش فروهر: آقا سید مصطفی، از زندان طی نامههایی سلامتی خود را به خانواده اش اعلام میکرد؛ او‌‎ ‎‌در زندان رویّه امام خمینی را در پیش گرفت و هیچ درخواستی را جز رفتن پیش امام‌‎ ‎‌خمینی در ترکیه، مطرح نکرد و هیچ پیشنهادی را از طرف سرهنگ مولوی به جز پیوستن‌‎ ‎‌به امام خمینی، نپذیرفت. ‌‌با اعتماد به نفسی که ناشی از توکل بی چون و چرای ایشان به خداوند بود، هرگز در‌‎ ‎‌هنگام شنیدن خبرهای ناگوار بیرون، نشانهای از نگرانی در ایشان ندیدم. با هر‌‎ ‎‌‎‎‌زندانیای صرفنظر از اعتقادی که داشت، برخوردی بسیار صمیمانه داشت. بیشتر‌‎ ‎‌اوقاتشان را به خواندن قرآن میگذراندند... ماهی یک بار افسرانی از دادرسی ارتش،‌‎ ‎‌اداره دوم ستاد ارتش و ساواک، از زندان بازدید میکردند. من، خود عادت داشتم که‌‎ ‎‌در اینگونه مواقع به سلولم بروم و برخوردی با آنها نداشته باشم. برخورد حضرت‌‎ ‎‌آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی برای من بسیار جالب بود. هنگامی که ایشان از‌‎ ‎‌آمدن آنها آگاه شدند، به قرائت قرآن پرداختند. نشستن ایشان طوری بود که نیمرخ‌‎ ‎‌ایشان، رو به در سلول قرار میگرفت. ایشان با صدای بلند شروع به خواندن قرآن‌‎ ‎‌کردند و من که در سلولم بودم، در تمام مدتی که این عده از آن قسمت بازدید‌‎ ‎‌می کردند، صدای تلاوت قرآن ایشان را میشنیدم.(یادها و یادمانها؛ ج2، ص389)

‌‌‌‌سید محمود دعایی: مرحوم فروهر نقل میکردند، خاطراتی بود که در زندان قزل قلعه، با زندانیان سیاسی داشت. وقتی ایشان وارد زندان شد زندانیان سیاسی سابقه دار و باشخصیت، ایشان را به مانند شمعی در آغوش گرفتند و با احترام و عزت از ایشان استقبال کردند.(امید اسلام، ص104)

داریوش فروهر: هیچ وقت قلم و کاغذ به او نمیدادند، کاغذ کم میدادند ولی به هر حال وسیله‌‎ ‎‌تحریر داده بودند، من یک مقداری به ایشان میدادم و میپرسیدم که شما اینجا چه‌‎ ‎‌چیزی مینویسید؟ ایشان میگفت که، دارم حساب میکنم، چون آن موقع مسأله‌‎ ‎‌فضاپیماها پیش آمده بود و به کره ماه میرفتند، میگفت دارم حساب میکنم، اوقات‌‎ ‎‌و شکل قبله را در این جور مسافرتها چه باید کرد؟(حضور؛ ش25، ص 359)

 

در تبعید!

محمدرضا ناصری: ‌‌حاج آقامصطفی در ترکیه یار و همراه امام(س) بود. وقتی امام کتاب‌‎ ‎‌تحریرالوسیله را مینوشتند، مسائل آن را با ایشان بحث میکردند.‌‎ ‎‌حاج آقامصطفی میگفت: در آن موقع، گاهی سر بحث، قیل و قال ما به حدّی‌‎ ‎‌بالا میگرفت که ساواکیها میآمدند و میگفتند: آقا دعوا نکنید، پدر و پسر که با هم‌‎ ‎‌دعوا نمیکنند. بعد از آن که بحث ما تمام میشد و با هم مینشستیم و چای‌‎ ‎‌می خوردیم، میگفتند:‌ این چه دعوایی است که بعد آن با هم مینشینند و چای میخورند؟(یادها و یادمانها؛ ج1، ص 221)

‌‌ گزارش رئیس ساواک قم: آیتالله نجفی، نامه به آقای نخست وزیر نوشته و تقاضا نموده که خمینی آزاد‌‎ ‎ ‎‌شود و اگر امکان ندارد، آقای مصطفی پسر خمینی آزاد و اجازة رفت و آمد بین‌‎ ‎‌ترکیه و ایران به وی داده شود. در غیر این صورت اجازه داده شود دو نفر به ترکیه‌‎ ‎‌عزیمت نموده و در شهر بورسا(نه آنکارا) با خمینی ملاقات نماید. به دنبال گفتگو و مکاتبة مقامات سازمان امنیت ترکیه با دولت ایران، رئیس ساواک در‌‎ ‎‌واکنش به درخواست سید مصطفی در ذیل گزارش نوشت: «آمدن او مانعی ندارد؛ ولی‌‎ ‎‌اگر کوچکترین عمل خلافی بکند و یا تماسهایی غیرمعقول بگیرد، یا اشخاص ناباب را‌‎ ‎‌بپذیرد، در مناطق جنوبی ایران زندانی خواهد شد.(زندگینامه سید مصطفی خمینی، سجاد راعی گلوجه، ص 76)

 سیدحمید روحانی: مقامات دولت ایران چارهای جز‌‎ ‎‌انتقال آن دو شخصیت برجسته و متنفذ به عراق نداشتند. در واقع حکومت پهلوی رفع‌‎ ‎‌مشکل جدّی بالفعل را به خطر و مشکل بالقوّة اقامت در نجف ترجیح داد و انتقال و‌‎ ‎‌تبعید آن دو به عراق و شهر نجف را تصویب کرد؛ البته باید این نکته را در نظر داشت که‌‎ ‎‌امام خمینی(س) هیچ تقاضا و درخواستی در زمینه انتقال به عراق مطرح نفرمودند. ‌‌در بعضی نوشتهها آمده است که انتقال امام از ترکیه به عراق، بنا به درخواست و‌‎ ‎‌پیشنهاد شخص امام بوده است؛ لیکن به یاد دارم که امام در پاسخ پرسشی که در این‌‎ ‎‌مورد در نجف از او کردم، فرمودند: «نه در این مورد و نه در مورد دیگر، من‌‎ ‎‌کوچکترین درخواست یا پیشنهادی ندادم» و حاج آقا مصطفی نیز همین‌‎ ‎‌را گفت و خاطر نشان کرد: «تقریباً 24 ساعت پیش از حرکت به عراق از موضوع‌‎ ‎‌مطلع شدیم.(زندگینامه سید مصطفی خمینی، سجاد راعی گلوجه، ص 81)

 

انسجام مبارزین‌‌!

سید علی اکبر محتشمی پور: در بررسیهایی که کارشناسان ساواک کرده‌‎ ‎‌بودند، ایشان را یک شخصیت بسیار خطرناک بعد از حضرت امام برای کیان و هستی‌‎ ‎‌رژیم سلطنتی شناخته بودند.(حضور، ش25،ص354) 

‌‌‌‌ گزارش ساواک: مصطفی خمینی که سرپرستی قسمت اجرایی فعالیتهای خمینی را برعهده دارد، در‌‎ ‎‌ضمن، مسئولیت‌ ارتباطات خارج از عراق نیز برعهده وی است‌‎‎‌ و با سفرهایی که‌‎ ‎‌انجام میدهد بر فعالیتهای خارج نظارت مینماید...‌‌ اقدام وی برای نشر افکار انقلابی و اندیشههای امام خمینی(س) از طریق توزیع‌‎ ‎‌رسالة عملیه، اعلامیه ها، پیامها، نامهها و نشر سخنان امام خمینی در ایران و سایر‌‎ ‎‌کشورها از طریق شبکه مبارزین صورت میگرفت.(زندگینامه سید مصطفی خمینی، سجاد راعی گلوجه، ص 91) 

فضل الله محلاتی: در ارتباط با مبارزه مسلحانه، حاج آقا مصطفی بر خلاف امام خمینی(س)، به آن نوع‌‎ ‎‌مبارزه اعتقاد داشت. سید مصطفی این نوع مبارزه را، هم علیه اسرائیل پیگیری میکرد و‌‎ ‎‌هم بر این عقیده بود که علیه حکومت ایران، بایستی بدان شیوه نیز متوسل شد.( کیهان؛ ش 11124، ص 9) 

‌‌ سیدحمید روحانی به نقل از شهید آقا مصطفی: [سید مصطفی برای آموزش نظامی، اهمیت زیادی قائل بود. خود او نیز آموزشهایی‌‎ ‎‌دیده بود و به مبارزین و روحانیون ایران در نجف توصیه میکرد که در پایگاههای الفتح‌‎ ‎‌در جنوب لبنان یا سوریه، آموزش ببینند در این راه تا جایی که میتوانست به افراد‌‎ ‎‌مساعدت میکرد] ‌‌‌... وظیفه روحانیت همان وظیفه انبیاست. چنان که وظیفه انبیا(ع) در مقابل ظلم و ستم‌‎ ‎‌و بیدادگری، قیام مسلحانه است(زندگینامه سید مصطفی خمینی، سجاد راعی گلوجه، ص 91)

محمدجواد حجتی کرمانی: پس از شهادت حاج آقا مصطفی و مخصوصاً بعد از چهلم ایشان در قم نام امام بر سر زبانها افتاد و سدی که مدت زیادی بعد از تبعید امام وجود داشت، سکوت مطلقی در منبرها،در محافل، روزنامهها و جاهای دیگر از امام بود، بردن نام ایشان در روزنامهها ممنوع بود و همچنین چاپ رسالهها، نامهها، کتابهای ایشان هم ممنوع بود، بعد از چهلم حاج آقا مصطفی این سد شکسته شد و اسم امام مطرح شد. این قضیه از قم شروع شد و عکس العمل خصمانة رژیم در برابر مطرح شدن نام امام را در پی داشت.(امید اسلام،ص165) 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
3 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.