پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

هنر انقلابی و شاخصه های آن در گفت وگو با حجت الاسلام معادیخواه

انقلاب اسلامی انحصار هنر را شکست

مریم کامیاب - حجت‏ الاسلام والمسلمین عبدالمجید معادیخواه، متولد 1326 است. او به دلیل فعالیت هاى سیاسى در سال هاى 41، 47، 51 و 56 دستگیر و زندانى شد و دوبار هم به تبعید رفت. پس از پیروزى انقلاب اسلامى نماینده دوره اول مجلس شوراى اسلامى، مسئول نهضت سوادآموزى، مسئول سازمان تبلیغات اسلامى و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامى بوده است. معادیخواه هم اکنون دبیر بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى و مدیر مسئول نشریه یاد است. بهانه گفتگو با او هنر انقلابی و شاخصه های آن است. حجت الاسلام معادیخواه در این گفتگو که در بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی صورت گرفت، تلاش دارد که از تعاریف، جمع بندی های کلی و اظهار نظرهای قطعی بپرهیزد و مسائل را در ظرف زمان نگریسته و تحلیل کند. حاصل این گفتگو را از نظر می گذرانید:

جناب آقای معادیخواه! اگر انقلاب را به عنوان یک گسست در تاریخ و یک دگردیسی عملی و نظری بدانیم، انقلاب اسلامی نیز از این قائده مستثنی نبوده است. برای شروع بحث می خواستم بدانم که به طور کلی نگاه انقلاب اسلامی به مقوله هنر و فرهنگ به طور اعم و شاخه های گوناگون آن از جمله موسیقی، تئاتر، سینما... به طور اخص چگونه بوده است و هر کدام از این پدیده ها چه تعریفی در انقلاب اسلامی داشته‌اند؟
در واقع این سوالی است که پاسخ خردپذیری ندارد. چون انقلاب که نگاهی ندارد. انقلاب یک پدیده انتزاعی از یک حرکت اجتماعی است و بدین خاطر نمی توان پرسید که انقلاب چه نگاهی دارد. شاید بتوان با مسامحه پرسید که اسلام انقلابی دیدگاهی دارد یا نه و البته در این مورد هم باید سراغ قرائت های گوناگون از اسلام رفت تا بتوانیم به این پرسش پاسخ دهیم. ولی نوعا این سوال ها، سوالهای بی جوابی است و فقط می توان گفت که در واقعیت چه اتفاقی افتاد. یعنی پیش از انقلاب شرایط چگونه بود و پس از آن به چه صورت بود و البته این سوال هم یک جواب قطعی ندارد. چون شرایط پایدار نبود و جنگ، -در مثل- دوره های سازندگی و اصلاحات را نمی توان همسان دید. بگذریم از این روزگار مهرورزی! پس در واقع تکلیف این پرسش مشخص نیست که پاسخ مشخصی داشته باشد.

پس در واقع شما جایگاه و تعریف فرهنگ و هنر پس از انقلاب را بسته به اشخاص و گروه های مختلف می دانید نه به طور کلی بسته به مفهوم انقلاب اسلامی.
بله! چون برخی از اشخاص و گروه هایی که در انقلاب مسئولیت داشته اند، اصلا دیدگاهی نسبت به فرهنگ و هنر نداشته اند. لذا فقط افراد و گروه هایی می توانند در این زمینه اظهار نظر کرده و پاسخگو باشند که اقداماتی در زمینه فرهنگی و هنر انجام داده باشند. اما در مجموع دیدگاهی کلی به این وسعت که انقلاب چه می گوید و چه تعریفی از هر کدام از این مقوله ها دارد، وجود ندارد.

اگر نظام جمهوری اسلامی را به عنوان ثمره سیاسی این انقلاب در نظر بگیریم و بخواهیم بر بخش سیاسی انقلاب یعنی همین نظام تکیه کنیم، آنگاه ارتباط هنر و فرهنگ به عنوان یک مقوله انسانی و اجتماعی با جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام سیاسی به چه شکل است؟ آیا تعاملی با هم دارند؟ جایگاه هنر در جمهوری اسلامی کجاست؟
نظام جمهوری اسلامی تجربه ای جدید است که از سی و چهار سال پیش آغاز شده است. از همان ابتدا هم شعارهایی مطرح بوده و جریاناتی نیز در مقاطع مختلف میدان دار بوده اند و هر کدام کارنامه خودشان را دارند. برای من دشوار است که چیزی را به نظام نسبت دهم. چون به نظرم می رسد که نظام هنوز چنان انسجامی را پیدا نکرده که بشود در این مورد اظهار نظر کرد. اگر بحث را بر روی نهادهای مختلف، مثلا شورای انقلاب فرهنگی یا... متمرکز کنیم، باید گفت که هر کدام از این نهادها دوره های گوناگونی داشته اند و البته در هر دوره ای نوعی بلاتکلیفی به چشم می خورد و تعارضات و تضادهایی وجود داشته است. در واقع تلاشی مستمر بوده که مسائلی آزموده و تجربه شود. اینکه این تجربه ها به کجا متنهی می شود، هنوز مشخص نیست.

هنگامی که انقلاب اسلامی به وقوع پیوست، بالطبع چندان مشخص نبود که جایگاه و شاکله فرهنگ و هنر مقبول در نظام اسلامی کجاست، اما آیا با گذشت این سی و چهار سال و تجربیاتی که داشته ایم هنوز هم نمی توانیم یک تعریف مشخص یا یک انتظار مشخص از این مقوله ها ارائه دهیم؟
خوب! خودتان نگاه کنید و قضاوت کنید. من تصور می کنم که در مجموع فقط می توان گفت در پی تحولاتی که منجر به سقوط رژیم شاهنشاهی شد، شرایط از یک بعد مشخصا دگرگون شد. از آنجا که در رژیم سابق محافل و دسته های فرهنگی و هنری ای شکل گرفته بوده که تقریبا صاحب رای بودند و می توانستند در برخی زمینه ها حرف خودشان را به کرسی بنشانند، در نتیجه در آن دوره انحصارهایی وجود داشت و گروه هایی میدان دار بودند، مثل گروهی که با فرح پهلوی بوده اند یا گروه هایی که با فربد یا اشرف پهلوی بودند. پس از انقلاب، این انحصارها شکسته شد. خوشبختانه در نظام جمهوری اسلامی هنوز چنین انحصارهایی چندان شکل نگرفته که دست و بالها را ببندد. بنابراین به نیروهای جامعه میدان و فرصتی داده شده که هر کدام تجربه ای داشته باشند. اگر بخواهیم این دست آوردها را جمع بندی کنیم، قطعا محتاج کارهای آماری و تحقیقی است که اگر انجام شود ممکن است نتایجی دربرداشته باشد و بتوان در مجموع مطالبی را ارائه کرد.

پس در واقع یکی از امتیازات انقلاب اسلامی این بوده که هنر و ادبیات را از انحصار خواص درآورده و عمومیت بخشیده است؟
می توان گفت چنین چیزی اتفاق افتاده است و میدانی باز شده برای نیروهایی که پیش از این چنین فرصتی نداشته اند. مصداق هایی را نیز می توان برای آن برشمرد. ولی اینکه این مسئله چقدر مثبت یا چقدر منفی بوده، بحث دیگری است. اگر به طور مثال حوزه هنری سازمان تبلیغات را در نظر بگیریم، در دوره ای در آن افرادی قلم زده اند و نظریه پردازی کرده اند و تجربیات و تمرین هایی داشته اند، تشکیلات صدا و سیما یا نهادهای کوچکتری که به صورت اقماری شکل گرفته اند نیز از همین زمره محسوب می شوند.

جناب آقای معادیخواه! پس از وقوع انقلاب اسلامی، ما با گونه ای از هنر و ادبیات برخورد داشته ایم که به «هنر و ادبیات انقلاب» موسوم است. تا جایی که به نظر می رسد این هنر و ادبیات انقلابی نتوانسته یک هویت مستقل پیدا کند، مثل آن چیزی که ما در مورد ادبیات مقاومت فلسطین یا ادبیات انقلابی شیلی یا مواردی از این دست داریم. علت اینکه هنر و ادبیات انقلابی ما نتوانست به عنوان یک گفتمان، هویت مستقلی داشته باشد و خود را با یک شناسنامه روشن عرضه کند، چیست؟ مد نظرم بیشتر جنبه فراملی آن است.
تاریخ سی و چهار ساله انقلاب اسلامی به بخش های مختلفی تقسیم می شود. در برهه های گوناگون، اتفاقات گوناگونی نیز روی داده است. به طور مثال می توان گفت ادبیات و هنر جنگ مجموعه منسجمی است و در قالب آن آثار قابل توجهی نیز تولید شده است. یا مثلا به طور مقطعی در دوره سقوط رژیم سابق و برپایی نظام جمهوری اسلامی نیز شاهد تولید آثاری بوده ایم. ولی در دوره های بعدی تولیدات هدفداری وجود نداشته و روند منسجمی شکل نگرفته که بتوان درباره آن به اظهار نظر پرداخت. در حال حاضر جریان هایی وجود دارند که هر کدام بی ارتباط با انقلاب و جمهوری اسلامی نیستند، ولی ممکن است در تضاد یا تعارض با آن هم باشند که البته آنها هم باید به گونه ای در این محاسبات منظور شوند. ما دوره اصلاحات را داشته ایم که گفتمان و ادبیات خاص خود را داشته و پرونده جدایی دارد و نمی توان آن را با گفتمان جنگ یکی کرد. البته در دوران سازندگی گفتمان خاصی شکل نگرفت، چون بخش اعظم نیروی دولت متوجه کارهای اقتصادی بود و بخش فرهنگ و هنر چندان برجسته نبود وگرنه آن دوره هم می توانست گفتمان جدایی برای خود داشته باشد. در واقع در هر دوره ای آثاری عرضه شده و همه اینها زیر مجموعه انقلاب اسلامی قرار می گیرند، ولی هر کدام پرونده متفاوتی دارند.

بدین خاطر نیز نمی توانیم شناسنامه و هویت بخصوصی به آن بدهیم...
بله! چون همه این تجربه ها، با هم در حال تعامل و رفت و آمد و تضارب آراء هستند و هنوز مطلق نشده اند که بتوان گفت شاکله و هویت هنر و فرهنگ در جمهوری اسلامی دقیقا چگونه است.

از آنجایی که هنر یک زبان بین المللی است، این طور به نظر می رسد که ما بیشتر در آنجایی ناموفق بوده ایم که بخواهیم انقلاب را از دریچه هنر عرضه کنیم.
اشکال اساسی اینجاست که ما چندان به نیروهایی که باید با حضور آنها اتفاقاتی روی می داد و مسائلی شکل می گرفت، میدان نداده ایم. البته برای من خیلی مبهم است که ما اصلا چه کاری می خواستیم بکنیم، که موفق نبودیم.

بالاخره شما در سالهای نخست انقلاب، در دوره ای متولی امر فرهنگ بوده اید، آیا از ابتدا برنامه ریزی و هدف گذاری خاصی برای فرهنگ و هنر وجود داشت یا چشم اندازی برای آن متصور بود؟
اصولا فرهنگ چیزی نیست که بتوان برای آن برنامه ریزی کرد، برآیند یک سلسله رفتارهاست و حاصل یک سلسله کارها در نهایت به صورت فرهنگ بروز پیدا می کند. اگر در جامعه ای به همه نیروها میدان داده شود که هر کدام نقش خود را ایفا کنند، در تعامل بین نیروها و دستگاه های مختلف فرهنگی شکل می گیرد. متاسفانه در این مورد تا حدودی نمی دانم که کارهایی که انجام شده و روند طی شده را به حساب چه کسی بگذاریم؟ بالاخره در دوره ای برخی انحصارها شکسته شد و نیروهایی فرصت پیدا کردند خودشان را نشان دهند. در نتیجه تولیدات سینمایی شکل گرفت که در دنیا کم و بیش شناخته شده اند که برخی در قالب سینمای انقلاب و یا سینمای جنگ مطرح بوده اند. اما در عمل گروه هایی کوشیدند تا یکه تاز شوند و جلو ادامه این روند را بگیرند که طبیعتا نتایج خودش را دارد. وقتی میدانی برای فعالیت داده نمی شود، چیزی به نام جمهوری اسلامی ثبت نمی شود. در تاریخ انقلاب اسلامی چندگونه اقدامات انجام شده و هرکدام نتایجی داشته است. اگر همان 8 سال اصلاحات را در نظر بگیرید، طبعا آثاری به وجود آمد که کم و بیش شناخته شده بودند و می توان نامی بر آنها نهاد و کارنامه ای ارائه کرد، ولی وقتی عکس آن روند رخ می دهد، چگونه می توان همه این نتایج را با هم و یکجا جمع بندی کرد؟ این که کسانی عهده دار کارها می شوند که به هیچ کس میدان نمی دهند را می توان به حساب چه کسی گذاشت؟ به حساب انقلاب گذاشت یا ... هشت سال است که چشمه ها بسیاری خشک شده اند، این دوره را چگونه می توان با 8 سالی دیگر جمع بندی کرد؟

بعد از انقلاب کدام یک از این مقوله ها مقدم تر بوده، تحول در نظام سیاسی یا تحول در عرصه فرهنگی؟ یا این تحولات به طور موازی پیش رفته اند؟ به عبارت بهتر تحول در فرهنگ و هنر به تبع تحول در نظام سیاسی ایجاد شده یا خیر انقلاب اسلامی به طور موازی همه اینها را به پیش برده است؟
خوب! شما پیش فرض هایی را مسلم گرفته اید که جای حرف دارد.

شما به عنوان کسی که در برهه وقوع انقلاب اسلامی و در سالهای پس از آن از نزدیک با روند انقلاب همراه بوده اید، به نظرتان این تحول در فرهنگ و هنر با توجه به سلیقه و خواست و نگاه جامعه به پیش رفت یا به تبع تغییر نظام سیاسی صورت گرفت؟
البته تغییر نظام سیاسی هم موثر بوده است. اما به طور کلی مجموعه ای از عوامل در این تحول دست به دست هم داده اند و نمی توان آن را منحصر به دلیل خاصی کرد.

با توجه به صحبت هایی که شد پس نمی توان ویژگی های خاصی را برای هنر و فرهنگ انقلاب برشمرد.
ممکن است در مقاطعی مثل جنگ برای ادبیات و سینما ویژگی هایی را مطرح کرد اما به طور کلی که منظور نظر شماست من نمی توانم دسته بندی مشخصی ارائه کنم.

جناب آقای معادیخواه! حضرت امام(س) در شهریور سال 67 پیامی در تجلیل از هنرمندان شهید صادر کرده اند که به «منشور هنر امام» موسوم است. ایشان در این پیام در مورد هنر آرمانی، هنر در عرفان اسلامی و هنر در جایگاه واقعی خود سخن می گویند و مسئولیت هنرمندان را تبیین می کنند، با توجه به شناختی که شما از حضرت امام(س) داشته اید، نگاه ایشان نسبت به هنر و هنرمند و انتظارشان چگونه بوده است؟
متاسفانه نسبت به امام چندان رفتار خوبی نداشته ایم و نسبت به ایشان بهره کشی های ابزاری، به اشکال مختلفی صورت گرفته است به گونه ای که ترجیح می دهم وارد این حوزه نشوم چون ناگزیریم که به مباحثی بپردازیم که مفید نیست. اما اجمالا عرض کنم، در دوره ای هر کسی سعی کرده کمبودهای خودش را به شکلی با فرافکنی و با طرح مسئله امام پر کند که متاسفانه اکنون در حال پس دادن تاوان آن هستیم. هرکسی هر کمبودی داشته در پی این مسئله برمی آمده که امام چه می گفته و نظر ایشان چه بوده است. بله اگر بخواهیم ارتباط عرفان و هنر را بررسی کنیم، چون امام دارای دیدگاه عرفانی و در این زمینه صاحب نظر بوده اند، می توان پرسید که نظر امام چیست؛ اما اگر کسی توقع داشته نظر ایشان را مثلا راجع به ادبیات داستانی، یا سینما و تئاتر و یا خوشنویسی بداند، بالطبع غلط است و برخورد نادرست با امام است. متاسفانه همانطور که گفتم در دوره ای این برخورد نادرست با امام صورت گرفت، همانطور که با اسلام برخورد بدی شد. آن برخوردهای بد اکنون نتیجه های بدش را نشان می دهد و البته کسی مایل نیست آنها را رسانه ای کند. روزی جاذبه شخصیتی ایشان تاریخ ساز بود و تحولاتی را در کشور و در دنیا به وجود آورد، اما ما چندان قدر این سرمایه را ندانستیم که چگونه از آن استفاده کنیم.

بیشترین تاکید حضرت امام(س) در بیانات شان هرجا که درباره سینما، تئاتر و رسانه سخن می گویند، برجسته ساختن تفاوتی است که در رژیم گذشته و جمهوری اسلامی در این عرصه ها وجود دارد. بخشی از صحبت هایشان معطوف به وسعت آزادی هایی است که در نظام اسلامی داده شده و بخشی دیگر پیرامون رسالت اسلامی بودن آنهاست. شما سخنان امام را چگونه تبیین می کنید؟
این بحث جایگاه خودش را دارد. هنر می تواند در خدمت صداقت یا در خدمت دروغ باشد، می تواند در خدمت دیکتاتوری یا در خدمت مشارکت سیاسی مردم قرار بگیرد، می تواند در خدمت بالندگی جامعه باشد یا در خدمت سرکوب مردم. طبیعی است کسی با تعلقات حضرت امام(س) که به خداوند، حقایق و ارزش ها اعتقاد دارند، طبعا می گویند هنر باید در خدمت آن ارزش ها قرار بگیرد. در کل این نگاه مفید است، اما نمی توان از آن بحث های جزئی را استخراج کرد.

یعنی به طور مشخص و مشروح نمی توان گفت دیدگاه امام نسبت به سینما، تئاتر، موسیقی و مسائلی از این دست چه بوده است؟
ببینید! در اواخر حکومت قاجار، تعارضاتی میان تجدد و دیانت در جامعه پدیدار شد. عده ای از متدینین به طور کلی با همه مظاهر تجدد درافتادند، در این میانه عده ای از روشنفکران هم دین را کنار گذاشتند. نظر امام این بود که تجدد گناهی ندارد، می توان متجدد بود، در عین حال ارزش ها را هم حفظ کرد. بنابراین صرفا می توان گفت که در ستیز و کارزار مدرنیته و سنت، یا تجدد و دیانت، موضع امام چه بوده است، اما این مواضع ارتباطی با بحث های جزئی که در طبقه بندی شاخه های مختلف هنر مطرح می شود، ندارد و این مرتبط دانستن مغالطه است. این مغالطه است که مشکل ایجاد می کند.

شما خودتان معتقدید که در ایدئولوژی انقلاب اسلامی، آیا جایی برای نظریه «هنر برای هنر» وجود دارد ؟یا اینکه هنز باید صرفا متکفل برآوردن انتظار حاکمان نظام اسلامی و جامعه اسلامی باشد.
مشکل اینجاست که انقلاب یک یا دو مفسر ندارد. به تعداد آدم هایی که در این کشور هست، می شود نگاه به انقلاب وجود داشته باشد. ولی به طور کلی زیبایی خود یک ارزش است و لزوما نباید از چیزی بهره کشی های سیاسی و ابزاری کرد تا زیبایی خودش را نشان دهد. اینکه کسی از زیبایی برای هدف خاصی استفاده کند، در جایی می تواند مشروط و حتی و در جایی می تواند مضر باشد. اما هنر تابع این بهره کشی ها نیست، هنر خود فی نفسه گوهری با ارزشی است به هر شکلی به آن نگریسته شود. اینکه لزوما در تعریف و ارزیابی هنر، در پی حصول نتیجه باشیم، چندان نگاه درستی نیست. مثلا در قرآن داریم که لغو (پوچی) چیز بدی است. بنابراین چون پوچی چیز بدی است، پس حتما بایستی در همه حرکاتمان هدف دار و جهت دار باشیم و همه رفتارهایمان را در جهت سیاست های مشخصی قرار دهیم؟ این نگاه دارای مغالطه است. گاهی انسان خودش تصمیمی می گیرد و رفتاری دارد و سعی کند به پوچی کشیده نشود. این پسندیده و درست است، اما اینکه فکر کند تمامی اجزای هستی باید تابع این نگاه و دیدگاه او باشند، تفکر درستی نیست. زیبایی جایگاه خودش را دارد.

اما در دوره ای اصطلاح «هنر متعهد» زبانزد شد و مورد توجه قرار گرفت.
بله! در دوره ای از هنر متعهد معنای غلطی مستفاد شد. به این منظور که می بایست حتما از شاخه های هنر بهره کشی سیاسی صورت گیرد تا بشود به آن نمره قبولی داد و برای آن جایگاهی تعیین کرد. در اینجا مغالطه هایی پیش می آید که آن مغالطه ها کار را خراب می کند. در واقع این نظریه یک عکس العمل تند در برابر یک رفتار غلطی است. در دوره ای، محافلی بودند که از هنر سوء استفاده می کردند. در واکنش به آن محافل، این اصطلاح و نظریه مطرح شد. اما بعدا در همین واکنش ها، افراط هایی به وجود آمد که مشکل ساز شد. البته این بحث در ظرف زمانی خودش درست است و جایی دارد. من به خاطر اندک تجربه ای که دارم، تنها حوزه ای که در آن می توانم تا حدودی اظهار نظر کنم، تاریخ است. پیدایش شعاری به عنوان هنر متعهد در تاریخ هنر جایگاه خودش را دارد. اگر تاریخ معاصر ایران و تاریخ انقلاب اسلامی را از نظر بگذرانیم، روزی در این کشور شعاری به عنوان هنر متعهد مطرح شد و در دوره ای دیگر بخش زیادی از اهل هنر از آن رویگردان شدند. روزی موجی در استقبال از هنر متعهد که گفتمان دکتر شریعتی بود، شکل گرفت و روزی هم بخش زیادی از اصحاب هنر به آن بی اعتنا شدند و شاید دیگر الان آن را نپذیرند. هردوی این گرایشها توجیه تاریخی دارد. باید آن فضای تاریخی را شناخت تا بتوان گفت که چرا این گرایش ها به وجود آمده اند. بازسازی فضای گذشته است که به ما امکان می دهد که شعار هنر متعهد را درک کنیم و اینکه این شعار چگونه پیدا شد و گرایش ضد آن نیز چگونه شکل گرفت. اما این بازسازی فضای گذشته کار مشکلی است که نوعا می گویند شدنی نیست و ناگزیر به نسبیت پناه می برند. یعنی اگر بتوانیم به طور نسبی فضای گذشته را بازسازی کنیم، می توان تا حدی درک کرد که چرا این شعار پیدا شد و تاریخ مصرف آن چقدر بود و اینکه آیا تمام شده است یا نه.

در سالهای نخست انقلاب ما تجربه انقلاب فرهنگی را نیز داشته ایم، هدف از این انقلاب فرهنگی چه بود؟
آنچه باید از آن سخن گفت، «شعار انقلاب فرهنگی» است نه انقلاب فرهنگی. شعار انقلاب فرهنگی نیز در فضای زمان خودش، قابل فهم است. در آن مقطع فضایی در جامعه حکمفرما بود که به همه چیز نگاه مارکسیستی می شد تا پذیرفته شود. یعنی بدون پسوند انقلابی به معنای مارکسیستی هیچ چیز قابل قبول نبود. می بایست اخلاق حتما اخلاق انقلابی باشد تا ارزش پیدا کند، هنر و فرهنگ نیز همین طور. این فضایی بود که ناشی از پیدایش جریان چپ در جامعه بود و این مسئله در دانشگاه ها هم غالب بود. با انقلاب فرهنگی این طلسم شکسته شد. چون دانشگاه در انحصار جریان های چپ افراطی بود و آنها به اشخاص و گروهای دیگر برای ورود میدان نمی دادند. اما بعدا سوء استفاده هایی از آن مسئله شد که متاسفانه ذهنیت بدی نسبت به انقلاب فرهنگی و شعار آن شکل گرفت که البته محتاج توضیح تاریخی است. در واقع در برهه ای دانشگاه تبدیل به قلعه ای برای یکه تازی، بخشی از روشنفکری چپ شده بود که به دیگران می گفت شما حق ورود به این قلعه را ندارید مگر با مجوزی که من صادر می کنم. موج انقلاب با شعار انقلاب فرهنگی این قلعه را شکست.

بنابراین انقلاب فرهنگی رخدادی بود که فقط در دانشگاه اتفاق افتاد، چون این طور به ذهن متبادر می شود که یک انقلاب جامع فرهنگی به وقوع پیوست.
بله! البته ما بیشتر درباره شعار انقلاب فرهنگی صحبت می کنیم تا راجع به خود انقلاب فرهنگی. چون بررسی انقلاب فرهنگی در حوصله این بحث ها نیست. عرض من این است که شعار انقلاب فرهنگی روزی که پیدا شد توجیه تاریخی داشت، اما بعدا سوءاستفاده هایی از آن شد که نگاه ها را به آن منفی کرد و نسل فعلی وارث آن نگاه است.

پس انقلاب فرهنگی به معنای واقعی کلمه پیاده نشد؟
نه! انقلاب فرهنگی به آن معنا اتفاق نیفتاد و فقط شعار آن شکل گرفت.
 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.