یادداشت پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

یادداشت/

آخر و عاقبت ۱۶ آذر

موضوع اصلی ای که هنوز روشن نشده است نسبت دانشگاه و دانشجو است با امر کلانی به نام سیاست (علیه امپریالیزم، علیه حکومت شاهنشاهی، علیه استبداد فرقی ندارد). مسئله ای که دو سو دارد و هر بار یک سوی آن علم می شود:   1-    قدرت حاکم اجازه دارد تحت عنوان «برقراری آرامش» و« مبارزه با عده ای بی وطن» و «جلوگیری از اقدامات مضره» به دانشگاه پرسشگر و یا دانشجویان منتقد و معترض هجوم برد یا خیر؟ 2-    دانشجو اجازه دارد از قدرت بپرسد: «به کجا چنین شتابان؟» یا خیر.

"بار دگر، شانزده آذر" است و مانده ام این یادداشت را با نامه پدربزرگم که چند روز قبل از کشته شدن فرزندش آذر در دانشکده فنی در آذر 1332 خطاب به او نوشته شروع کنم و یا با یادداشت کوتاه وصیت گونه پدر در روزهای پایانی 54 و روزهای آغازین 1355؟

 

از دهه سی، ماجرای این سه شهید دانشگاه چرخ می خورد و هربار تاریخ و حافظه به شکلی و شمایلی به این حادثه و زخمی که بر جا گذاشته مراجعه می کند. این دو یادداشت هم جزئی از تاریخ معاصر ما است.

 

با نامه علی اکبر شریعت رضوی شروع می کنم: (آذر 1332)

 

نورچشمی، آذر شریعت رضوی

 

مدتی است که کاغذ شما نمی رسد. البته مسبوقم که این روزها گرفتار امتحانات و مراسم اسم نویسی هستید. خیلی میل داشتم در عوض آقا رضا شما مشهد می آمدید و شاید هم در مشهد ماندگار می شدید و حال هم اگر در تهران به شما سخت است، فوری بیایید مشهد و خیلی هم در تحصیل اهمیت ندهید. برای این مملکت فایده ندارد. بایستی همرنگ جماعت شد و مشغول کسب و کار گردید؛ بهتر است.

 

در هر صورت از حالات خودت بنویس مسبوق باشم. در خاتمه تذکر می دهم ابدا راضی نیستم از منزل بیرون بروی یا اینکه داخل اجتماعات باشید ولو مجلس روضه. هر چه باشد خیلی احتیاط کنید. فعلا کار ما در زندگی سخت است . بایستی همگی کوشش نماییم این بچه های کوچک را اداره و جمع کنیم. پوران و همه اقوام سلام می رسانند.» (به نقل از کتاب سرنوشت یک پزشک عوضی-غلامرضا شریعت رضوی- انتشارت قصیده سرا-1384)

 

نامه پدری که نگران فرزندش است در تهران ملتهب و دانشگاه پر خطر و مجبور است با زبان اشاره صحبت کند. از فرزندش( با کله ای که بوی قورمه سبزی می دهد) می خواهد به مشهد برگردد، در اجتماعات شرکت نکند(حتی روضه خوانی) و «خیلی هم به تحصیل اهمیت ندهد»که برای مملکت فایده ای ندارد. این نامه که با رهنمودهای پدرانه اش به دست آذر نرسید، تحلیل جامع و کاملی است از عقوبت نوعی رفتار مدنی-سیاسی در ایران معاصر؛ تحلیلی که مرگ آذر در چند روز بعد صحتش را تایید کرد. تحلیلی با چند محور: 

 

*در خانه ماندن بهتر است.

*در اجتماعات شرکت نکردن نیز.

* کسب و کار کم ضررتر است از تحصیل.

*باید همرنگ جماعت شد.

 

 علی اکبر شریعت رضوی به اینکه در آن روزها چرا خطر در کمین کسانی است که در حوزه عمومی چرخ می خورند نمی پردازد: به دلیل کودتای آمریکایی است و آمدن نیکسون یا انگلیسی که دوباره تدارک بازگشت می بیند یا قدرت مرکزی که باید به ساز این و آن برقصد؟ تحلیلش به یک درازمدت تاریخی ذهنی بر می گردد و آن اینکه برای هر انسان آگاه و فضولی در اینجا که ماییم:«مرگ هر لحظه در کمین است». حدوث و قدوم هم نمی شناسد.

 

بیست سال بعد شریعتی در خلوت خود، چند ماه پس از آزاد شدن از زندان و به دنبال چاپ یکی از نوشته هایش در روزنامه کیهان در شرایطی که احساس عجز می کند و هراسان از حیثیتی که متهم به همکاری شده است، می نویسد:

«مرگ هر لحظه در کمین است: توطئه ها در میانم گرفته اند.من با مرگ زندگی کرده ام، با توطئه خو کرده ام، اما اکنون و این چنین نمی خواهم بمیرم...اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبودخود را در برابر دانشگاه آتش می زدم، همانجایی که بیست و دو سال پیش آذرمان در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای نیکسون قربانی کردند!» این دلنوشته کوتاه این چنین تمام می شود: «آنچه نگرانم کرده است، ناتمام مردن نیست...اما ترسم از نفله شدن است...دیروز قیل و قال کافی ها برای این بود، نشد.اکنون، بی شرمی کیهان ها شاید برای همین است.»(علی شریعتی – با مخاطب های آشنا-م.آ. 1-)

 

این متن برای اولین بار در مجموعه آثار جلد اول شریعتی در خارج از کشور به چاپ رسید و در پشت جلد آن کار شد. از همان روزهای آغازین انقلاب تعبیر «سه آذر اهورایی» بر سر زبان ها افتاد و ماجرای قربانی شدنشان در پای نیکسون در 16 آذر 32؛ دو روز مانده به آمدن معاون ریاست جمهوری آمریکا و چندین هفته به دنبال التهاب دانشگاهها در پی احتمال از سر گیری فعالیت شرکت های نفتی نگلیسی و البته چند ماه بعد از کودتای آمریکایی 28 مرداد.

 

16 آذر تا اول انقلاب توسط اپوزیسیون خارج از کشور( کنفدراسیون دانشجویی ، ملیون، توده ای ها، گروههای چپ)طی بیست و شش سال گرامی داشته می شد. با انقلاب ایران هم همین سنت در سال های اول توسط گروههای ملی و چپ برقرار بود و قدرت برآمده از انقلاب(پس از دولت موقت) از گرامیداشت این روز سر باز می زد. دلیل این تعلل، تفسیر های متعدد بر سر ایدئولوژی این سه شهید بود و متولیان ملی و چپ این روز در آن سال ها، احتیاط قدرتمداران را بر می انگیخت. اطلاق نام شهید برای آن سه «آذر اهورایی» تا همین سال های پایانی دهه هفتاد محل تردید بود.

 

از این پس جمهوری اسلامی با تفسیر این واقعه به عنوان مبارزات دانشجویان علیه آمریکا و به طور کلی استعمار و در پرانتز گذاشتن ایدئولوژی این سه جوان(بیست و یک و بیست و سه ساله) 16 آذر را گرامیداشت ؛ حضور به هم رسانی وزرای علوم و...بر سر خاک از جمله نشانه ها بود.

 

امروزه دیگر ایدئولوژی این سه تن موضوعِ موضع و تفسیر تاریخی نیست و این بار پرسش از «برای چی، برای کی "است: اتفاقی بوده است ؟ شورشی علیه انگلیس بوده است؟ علیه آمریکای جوان بوده است؟ و مثل همیشه پای شریعتی به میان آمده و اسطوره سازی هایش.

 

دولت شاهنشاهی در فردای آن واقعه گفته که غیر منتظره بوده و قول می دهد با مسببین این واقعه برخورد شود و البته این تذکر که «عده ای بی وطن» در دانشگاه رخنه کرده و «آنجا را سنگر تظاهرات خیانت آمیز قرار داده اند» واین که :« با کمال قدرت از اقدامات مضره آنها جلوگیری و دانشگاه را محیطی آرام و آماده برای تحصیل و تربیت مردان آینده ایران خواهد نمود( اطلاعات-پنج شنبه 19 آذر 1332»

 

در اطلاعیه دولت معلوم است که امر غیر منتظره ای در کار نبوده و سرکوب دانشگاه در پی اعتراضات دانشجویان در طی ماه اخیر و البته در آستانه ورود مهمان گرامی در دستور کار است.

 

برای اینکه سخن شریعتی که بیست و سه سال بعد و در تنهایی نوشته شده و از قربانی شدن سه دانشجو در پای نیسکون و به دنبال کودتای امریکایی مردادماه همان سال می نویسد، اسطوره سازی تلقی شود البته که باید شصت و هست- نه سال بگذرد.

 

واقعیت این است که شریعتی در خلوت خود اسطوره سازی هم کرده باشد؛ پژوهش های علمی –تاریخی و نیز روزگار پس از 1332 نشان می دهد که علی رغم تلاش های متعدد جامعه مدنی و قدرت های پیاپی سیاسی بر سر مصداق یابی ، موضوع اصلی ای که هنوز روشن نشده است نسبت دانشگاه و دانشجو است با امر کلانی به نام سیاست (علیه امپریالیزم، علیه حکومت شاهنشاهی، علیه استبداد فرقی ندارد). مسئله ای که دو سو دارد و هر بار یک سوی آن علم می شود:

 

1-    قدرت حاکم اجازه دارد تحت عنوان «برقراری آرامش» و« مبارزه با عده ای بی وطن» و «جلوگیری از اقدامات مضره» به دانشگاه پرسشگر و یا دانشجویان منتقد و معترض هجوم برد یا خیر؟

2-    دانشجو اجازه دارد از قدرت بپرسد: «به کجا چنین شتابان؟» یا خیر.

 

پدر هم که اسطوره سازی کرده باشد حق با پدربزرگ که هست :« خیلی هم در تحصیل اهمیت ندهید. برای این مملکت فایده ندارد.» منظورش همین بود:« دانش فضول» و« آگاه پرسشگر» آخر و عاقبت نداشته و ندارد...در این مملکت.

 

ای دریغ از جوانمرگی دایی آذر ها....

 

---------------------------------------------------------------------------

*یادداشت دکتر سوسن شریعتی امروز در کانال ما و شریعتی به نقل از کانال ایران فردا بازنشر شده که در آن کانال در تاریخ ۱۶ آذر ۱۴۰۰ منتشر شده است. 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
3 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.