گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت و گو با جماران؛

برای اولین بار روایت شد: نحوه اطلاع امام خمینی(س) از جانباز شدن علی اکبر محتشمی پور

مهدی معماریان، فیلمبردار پیشکسوت صدا و سیما، گفت: میکروفن را جلوی حاج آقا گرفتم و چند جمله کوتاه گفت که من مثل هر روز صبح به دفترم آمدم، پاکت هایی که برای من می فرستند را خودم باز می کنم، یک پاکت هم از طرف عوامل اسرائیل به داخل آمده بود و تا کاردک را به آن کشیدم منفجر شد. خدا را شکر که چیزی نشده و من سرباز امام زمان(عج) و در خدمت امام خمینی(س) هستم. امام بداند من هرجا باشم در خدمت او هستم. اسرائیل ناتوان تر از این است که با این کارها بتواند به اهداف خودش برسد. ما سرباز امام زمان(عج) هستیم و هر قطره خون ما می تواند ده ها سرباز را جلوی اسرائیل قرار بدهد.

پایگاه خبری جمارانبهمن ماه سال 1362 انفجاری در سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق رخ داد که منجر به مجروح شدن حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر محتشمی پور (ره) سفیر وقت جمهوری اسلامی ایران در این کشور از ناحیه چشم، گوش و دو دست شد. تا کنون روایت های متعددی از این حادثه منتشر شده اما یک نگاه هم می تواند زاویه نگاه خبرنگار اعزامی صدا و سیما به دمشق باشد که این حادثه را با تمام جزئیات ریز به خاطر سپرده است.

به مناسبت درگذشت آقای محتشمی پور گفت و گویی با مهدی معماریان داشته ایم که در آن ایام به همراه تیم صدا و سیما برای تهیه گزارش به سوریه و لبنان سفر کرده بود.

او روایت خود از این حادثه و نحوه اطلاع امام از انفجار سفارت ایران در دمشق و حال حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر محتشمی پور(ره) را بیان کرد که مشروح آن را در ادامه می خوانید:

زمستان سال 62 به پیشنهاد آقای محتشمی پور بعد ازبمباران پایگاه نیروهای تازه تاسیس حزب الله در  بعلبک توسط اسرائیل من و سه نفر از همکاران برای تهیه گزارش به لبنان رفتیم. وقتی وارد سفارت ایران در دمشق شدیم آقای محتشمی پور ما را راهنمایی کرد و بعد نیروهای سپاه آمدند و با یک ماشین  ولوواستیشن ما را بردند تا از منطقه بعلبک  و پایگاهی که توسط اسراییل بمباران شده بود فیلمبرداری کنیم . در این پایگاه نیروهای لبنانی زیر نظر مستشاران نظامی سپاه پاسداران دوره می دیددند و شاید بتوان گفت هسته اولیه سپاه قدس آنجا گذاشته شد .

تقریبا برنامه ما تمام شده بود و باید به دمشق برمی گشتیم  و از آقای محتشمی پور خداحافظی می کردیم و تدارکات بازگشت خود را به ایران فراهم می کردیم  تا به  فرودگاه دمشق رفته و با هواپیما به سوی  ایران پرواز کنیم . تقریبا ساعت 2 بعد از ظهر بود که جلوی سفارت رسیدیم. شاید حدود 10 دقیقه بعد از انفجار بود. دیدم سفارت زیر و رو شده و تمام پنجره های سفارت پایین آمده و هرچه داخل آنجا بوده به داخل حیاط ریخته شده بود .

ما به داخل سفارت نرفتیم که بپرسیم چه اتفاقی افتاده و رد خون را گرفتیم و جلو رفتیم. فکر می کنم حدود 400 متر آن طرف تر از سفارت بیمارستانی بود که به نظر کارکنان سفارت بهترین کار رساندن مرحوم محتشمی پور را به نزدیکترین بیمارستان به سفارت لذا معطل آمبولانس نمی شوند و بدن مجروح جناب محتشمی پور را روی دست به بیمارستان نزدیک سفارت که حدود 400 الی 500 متر فاصله داشت می برند همین امر باعث شد کسی از ماجرا اطلاع پیدا نکند. وقتی جلوی بیمارستان رسیدیم دیدم مأموران امنیتی سوریه آنجا هستند و کارکنان سفارت دارند گریه می کنند و گفتند برای آقای محتشمی پور یک بسته پستی ارسال کرده بودند که در دست او منفجر شد.

ما خیلی ناراحت به سفارت برگشتیم. هنوز قسمت هایی از سفارت سالم بود. من به همکارانم گفتم باید از این ماجرا خبر تهیه کنیم  و بازگشت به تهران را به پرواز بعدی که دو روز بعد بود موکول کنیم؛ با اینکه مسئولیتم هم پایین بود و آن موقع دستیار فیلمبردار بودم. صدابردار ما یک ضبط صوت «ناگرا» داشت. من آن را برداشتم و گفتم هر جور شده یک مصاحبه از آقای محتشمی پور می گیرم. ضبط را روی دوشم انداختم و به بیمارستان آمدم دیدم مصطفی طلاس(وزیر دفاع سابق سوریه) و دست راست و همه کاره مرحوم حافظ اسد با اضطراب و ناراحتی فراوان آنجا ایستاده، و مرتب طول اتاق انتظار را قدم می زند و هر از گاهی با بیسیم پیام های می دهد.  کارکنان سفارت نگران و مضطرب بودند  و خانواده آقای محتشمی پور هم در حال  گریه  و دعا بودند. و همه انتظار می کشیدند تا خبری از اطاق عمل به بیرون بیاید.

مأموران امنیتی چون تیم خبری ما را می شناختند و چند مصاحبه با شخصیت های سوری و فلسطینی و لبنانی گرفته بودیم مزاحمتی برای من برای ورود به بیمارستان ایجاد نکردند و جلوی مرا را نگرفتند و به جلو رفتم به بچه های سفارت گفتم من اول باید حاج آقا را ببینم. در نظر بگیرید طلاس دست راست حافظ اسد نگران و مضطرب ایستاده و بعد از بگو و مگو من با اعضای سفارت  می  گوید: من فقط یک دقیقه زمان می خواهم تا مطمئن شوم جناب سفیر زنده اند و باید خبر زنده بودن جناب سفیر را شخصا به جناب حافظ اسد که به شدت نگران این حادثه هستند برسانم و خبرسلامتی ایشان  ببرم. چون حافظ اسد خیلی روی ایران حساب باز می کرد. خلاصه اینکه بعد از حدود یک ساعت جناب محتشمی پور را از اتاق عمل بیرون آوردند  و به اطاق ریکاوری بردند. نیم ساعت هم دکترها ریکاوری می کردند تا ایشان را از بیهوشی بیرون بیاورند. طلاس گفت من فقط می خواهم یک دقیقه به داخل بروم و ببینم ایشان زنده است و به حافظ اسد بگویم. خانواده نگران و مضطرب  جناب محتشمی پورموافقت کردند و طلاس واقعا هم یک دقیقه رفت داخل اتاق وبا خوشحالی برگشت و گفت  الحمداالله آقای محتشمی پور زنده است و با سرعت رفت که به جناب  حافظ اسد خبر بدهد.

با خانواده نگران توافق کردم که با هم به داخل اتاق برویم. خانواده در آن شرایط خاص فقط می خواستند جناب محتشمی پور را ببند و با گریه موافقت کردند  و من با ضبط صوت ناگرا و میکروفن وصل به داخل رفتم و آقای محتشمی پور هنوز هوش کامل نبودند ولی در آن شرایط خاص توجه اش به من جلب شد من با جسارت  با همسر محتشمی پور بر بالین ایشان رفتم همسر جناب سفیر فقط توانست سلام کند وپرسید چه شده و گفت چیزی نیست، که من میکرفون را جلوی دهان سفیر بردم. هنوز ایشان نمی توانست  راحت حرف بزند. من گفتم ما بچه های صدا و سیما هستیم و می دانید که اگر این خبر را اسرائیل بدهد ما بازنده این ماجرا هستیم؛ باید این خبر را خودمان بدهیم و سلامتی شما را اعلام کنیم .

من میکروفن را جلوی حاج آقا گرفتم و چند جمله کوتاه گفت که «من مثل هر روز بعد از نمازظهر به دفترم آمدم، پاکت هایی که برای من می فرستند شخصا خودم باز می کنم، یک پاکت هم از طرف عوامل اسرائیل برایم آمده بود بر حس تصادف بسته را روی میز گذاشتم و تا  کا ترنامه بازکنی را به آن کشیدم منفجر شد. خدا را شکر که چیزی نشده و من سرباز امام زمان(عج) و در خدمت امام خمینی(س) هستم. امام بداند من هرجا باشم در خدمت او هستم. اسرائیل ناتوان تر از این است که با این کارها بتواند به اهداف خودش برسد. ما سرباز امام زمان(عج) هستیم و هر قطره خون ما می تواند ده ها سرباز را جلوی اسرائیل قرار بدهد.»

من صدا را گرفتم و حدود ساعت پنج بعد از ظهر گفتم هر جور شده باید با تهران تماس بگیریم. متأسفانه آن موقع مثل الآن نبود که همه موبایل داشته باشند و راحت تماس بگیرند. تلفن ها به صورت مایکروویو بود. تلفن مایکروویو به این صورت است که باید آنتن آنتن را ببیند و چون ما ارتباط مستقیمی با سوریه نداشتیم مایکروویو سوریه باید انگلیس را می گرفت، بعد انگلیس مایکروویو اسدآباد ما را می گرفت، اسدآباد به تهران و مخابرات تهران به تلویزیون وصل می کرد تا ارتباط ما برقرار شود.

 من و محمد ارشاد(صدابردار)، حسن یزدانی(فیلمبردار) و علی خامنه(خبرنگار) مرتب تماس می گرفتیم و ساعتها  داشتیم این کار را انجام می دادیم.یعنی  از ساعت 4 بعد از ظهر تا ساعت 10 شب  ما در تلاش بودیم ارتباط  با تهران برقرار شود و در نهایت موفق شدیم ساعت 10 شب صدا و سیما را بگیریم ولی همه مدیران به خانه رفته بودند. صدا بردارمان از طریق خروجی ضبط صوت ناگرا دو عدد سیم تلفنبه ورودی دهانه میکروفون وصل کرد تا با کمترین افت کیفیت صدا را برای بخش خبر سازمان صدا و سیما ارسال کند . آقای محمدعلی ایزدی آن موقع مدیر خبر تلویزیون بود، به منزل رفته بودند و با اصرار ما همکارمان منزل آقای ایزدی را گرفتند و جناب ایزدی گفت بگذارید من صدا را گوش کنم. چون هنوز هیچ کس خبردار نشده بود.

آقای ایزدی صدا را گوش می کند و می گوید اجازه بدهید من با دفتر امام تماس بگیرم. حاج احمد آقا(ره) می گوید صدای این نوار را هر چه سریعتر برای ما  پخش کنید تا دفتر امام آن را ضبط کنند. حالا ساعت 11 شب شده و آقای ایزدی به همکاران ما در تهران می گوید من جرأت نمی کنم برای پخش بفرستم؛ بگذاریم دفتر امام نظر بدهد.حاج احمد آقا به آقای ایزدی می گوید امام برای استراحت رفته و بگذارید صبح به ایشان خبر بدهیم. جناب ایزدی ضرورت پخش این خبر را به جناب حاج احمد بازگو می کند و در نهایت حاج احمد آقا می گوید محتشمی پور برای امام عزیز است و امام را بیدار می کند و می گوید در دمشق اتفاقی افتاده و آقای محتشمی پور زخمی شده است.

امام صدا را گوش می کند و می گوید همین 12 شب این صدا را پخش کنید. این صدا پخش شد و تمام رادیوهای بیگانه و منطقه گفتند بمبی توسط اسرائیل با ترفند بسته پستی برای سفیر ایران در دمشق فرستاده شده بود ودر سفارت ایران منفجر شده وسفیر ایران در دمشق از این حادثه تروریستی جان سالم به در برد. اسرائیل از این روش قبلا دو بار استفاده کردهبودو هردو بار نتیجه داده بود، به حذف رئیس اطلاعات نظامی مصر در غزه و وابسته نظامی مصر در امان و اردن، در سال 1956منجر شده بود .اما صدای محتشمی پور که از رادیو ایران پخش  شد که از این حادثه جان سالم به در برده است، یک ناکانمی برای اسرائیل به وجود آورد .

این ترور بعد از اینکه ایران نیروهای برای آموزش لبنانی ها و فلسطینی ها در لبنان مستقر کرد و تلفاتی سنگینی به نیروهای اسراییلی در جنوب لبنان زده بود انجام شد. محتشمی پور با صدای خودش از رادیو ایران سلامتی اش را اعلام کرد. یعنی خبر به نقل از رادیو ایران اعلام شد. ساعت 6 صبح هم امام پیام معروفش را صادر کرد که شما مجاهدی نستوه هستید. «از حادثه ناگوار که توسط ایادی استکبار جهانی برایتان اتفاق افتاد «۱» متاثر گردیدم. ان شاء الله هر چه زودتر سلامت‌تان را بازیافته، و در سنگر اسلام و انقلاب به نفع مستضعفان و مظلومان جهان به مبارزات سخت خود ادامه دهید».(صحیفه امام، جلد 18، صفحه 352) تا آن موقع خیلی از مسئولین از حادثه خبر نداشتند. بعد از آن همه اخبار به صدای آقای محتشمی پور استناد می شد.

بعدا دوستان وزارت خارجه به ما گفتند اگر این صدا از طرف ایران پخش نمی شد، اسرائیل دروغ های زیادی که مثلا سفارت ایران از بین رفته و 10 نفر کشته شده اند و غیره پخش می کرد ولی پخش این صدا باعث خنثی شدن تمام آن توطئه ها شد و اتفاق بدتری که برای اسرائیل در این مورد رخ داد این بود که محتشمی پور در آن زمان به سمبلی برای اهداف انقلابی و جانبازی در نبرد مقدس امام خمینی (س) با اسرائیلتبدیل شده بود.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
7 نفر این پست را پسندیده اند

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.