در این مطلب آمده است: دقیقاً یک سال پیش در چنین روزی معاون اول رئیس‌جمهور سیاست‌های کلی جمعیت را که مقام معظم رهبری برای کشور عزیزمان تبیین کرده بودند، به همة مراکز اعم از دولتی و شبه‌دولتی ابلاغ کرد. دستگاه‌ها نیز موظف شدند با برنامه‌ریزی مدون و علمی اقدامات قاطع انجام دهند. در همین راستا، سازمان ثبت احوال پیشنهاد کرد سی‌ام اردیبهشت هر سال را روز ملی جمعیت نام‌گذاری کنند.
در اینجا نگارنده ضمن گرامی‌داشت این روز به چند نکته اشاره می‌کند اول این که منظور رهبر انقلاب از ازدیاد موالید، افزایش جمعیت مولد است نه آن‌که با واردات بی‌رویه بر تعداد افراد مصرف‌کننده اضافه شود؛ کما اینکه در بعضی کشورهای فقیر جهان برخی خانواده‌ها با توجه ‌به داشتن چندین فرزند، بر اثر سوءتغذیه و نداشتن امکانات و احتیاجات اولیه چون لباس و سرپناه، در رنج و مرارت به سر می‌برند.
دوم این که جمعیتی برای کشور مفید است که پویندگی و بالندگی داشته و قدم اولش تلاش و کوشش و کار مداوم و مستمر برای تهیة مایحتاج خود و تأمین سلامت و شادابی و امید به زندگی باشد؛ در غیر این صورت، جمعیت بیکار، خموده و معتاد و بی تفاوت نه ‌تنها فایده ای ندارد، بلکه سرباری است برای جامعه و نتیجه‌ای جز آسیب‌های اجتماعی مانند طلاق، قتل و جنایت، بزهکاری، خیانت و تشکیل میلیون‌ها پروندة قضایی و هزینه‌ی استخدام صدها هزار پلیس و کارآگاه دربرندارد. از طرفی، دوره آن گذشته که یک نفر یک‌تنه کار می‌کرد تا هزینة یک خانوادة ده‌نفره را تأمین کند.
با این وصف، اگر بخواهیم به منویات مقام معظم رهبری در کشورمان عینیت ببخشیم، باید برای داشتن جمعیت مولد حتی تا دویست‌ میلیون نفر، برنامه‌ریزی صحیح داشته باشیم. نمونة بارز چنین برنامه‌ای کشور ژاپن است. در آن کشور، افراد از بدو تولد تا بیست‌وپنج‌سالگی همة مهارت‌های لازم را آموزش دیده و همة تجربیات لازم را به‌دست می‌آورند تا در اوج جوانی با نیروی جسمی و فکری کارآمد، جامعه‌ای مولّد و توسعه‌یافته بسازند. به‌طور قطع این آمادگی کاملاً متناسب با بازار کار و نیازهای اصلی کشورشان و ذوق و علاقه و استعداد افرادشان خواهد بود.،
با اندکی مقایسه متوجه این نقص می‌شویم که شوربختانه گردانندگان کشور ما هیچ برنامه‌ریزی درست و منسجمی برای مدیریت این مهم ندارند که متناسب با استعدادها و نیازهای جامعه باشد؛ مثلاً فلان دانشگاه شعبه‌ای در یک شهر دورافتاده در فلان رشتة تحصیلی دارد که بیش از صدها نفر فارغ‌التحصیل در دورة تکمیلی کارشناسی ارشد و دکتری تحویل جامعه می‌دهد؛ طوری‌که علاوه‌بر هدردادن عمر و جوانی فرزندان این آب و خاک، بالطبع هزینة گزافی به والدین نگون‌بخت این مدرک‌گرفته‌ها تحمیل می‌کند؛ درحالی‌که درعمل بازار کار کشور به تعداد انگشتان یک دست هم به این افراد نیاز ندارد. خوش‌بینانه‌ترین حالت این است که ایشان به کارهای غیرتخصصی خود روی آورند؛ در غیر این صورت، باید سرگردان باشند بدون اینکه آیندة روشنی برایشان متصور باشد.
فهم این موضوع چندان پیچیده نیست و به تخصص ویژه‌ای هم نیاز ندارد که رشد جمعیت مولد رابطة مستقیمی با رشد اقتصادی دارد و بالطبع رشد اقتصادی موجب افزایش درآمد سرانه می‌شود و بالابودن سطح درآمد سرانه باعث ازدیاد ثروت و رفاه در زندگی و شکوفایی استعدادها می‌شود و می‌بینیم که در دهه‌های اخیر به بعضی از عوامل پیشرفت و توسعه دست پیدا کردیم و در مقایسه با سال‌های گذشته تا حدودی برای مردم رفاه نسبی ایجاد کردیم؛ مثلاً در زمینة بهداشت پیشرفت چشمگیری داشته‌ایم و دیگر مانند گذشته مرگ و میر یک بیماری اپیدمی غوغا نمی‌کند. بنابراین، امید به زندگی رشد خوبی پیدا کرده و از طرفی خانواده‌ها توانسته‌اند برای خود سرپناهی تهیه کنند یا اتومبیل شخصی داشته باشند و مردم با رشد روزافزون وسایل ارتباط جمعی و منابع اطلاع‌رسانی، در کمترین زمان می‌توانند از همة اخبار سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و به‌ویژه علوم تجربی و پیشرفت‌های بشری باخبر شوند.
ولی شوربختانه در کنار همة این‌ها در مقایسه با بعضی کشورهای توسعه‌یافته یا درحال‌توسعه نتوانسته‌ایم آن سرعت لازم را داشته باشیم؛ کما اینکه اگر در دهه‌های گذشته یک کارمند معمولی فقط ماهی هفتصد تومان هفت هزار ریال حقوق می‌گرفت، معادل هزار دلار درآمد داشت؛ اما هم‌اکنون کسی‌که حداقل حقوق را دارد، باتوجه‌به قیمت دلار، کمتر از دویست و پنجاه دلار برابری می‌کند. مفهوم این سخن این است که درآمد او به یک‌سوم تقلیل پیدا کرده است. بنابراین نباید بگذاریم نیروی انسانی‌مان هرز برود و از طرفی شکاف بین فقیر و غنی بسیار کم شود، سوم آنکه مدیران ارشد ما در سطح افراد عادی جامعه باشند؛ همان‌گونه که مهاتما گاندی با پشم بزش برای خود لباس تهیه می‌کرد و تولید خود را بر فاستونی انگلیسی ترجیح می‌داد و این شد که در حال حاضر قریب به یک‌میلیارد نفر در یک کشور فقیر در کنار هم زندگی می‌کنند یا کشور چین با قوانین مترقی و قاطع و مدیران متفکر نبض اقتصاد دنیا را در دست گرفته اند.
جان کلام اینکه در ایران نبود برنامه‌ریزی منطقی برای کارآفرینی و نبود رابطة صحیح بین شغل و مدرک تحصیلی و نیز نداشتن برنامة کاربردی، موجب بی‌عدالتی، نابرابری، بیکاری و امتداد فقر و نداری شده است. واضح است که توسعة اجتماعی باید دو محور داشته باشد: ارتقاء رفاه اجتماعی و افزایش کیفیت زندگی و نیز دولتمردان ما باید توسعة اقتصادی را همگام با توسعة اجتماعی همچون دو بال پرنده درنظر بگیرند؛ چراکه این دو پدیده مکمل یکدیگرند. در این صورت، به‌طور قطع ازدیاد موالید هم به توسعة اجتماعی و هم به توسعة اقتصادی کمک شایانی خواهد کرد.
6026/7339
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.