امام خمینی (س): بدخواهان باید بدانند هاشمى زنده است چون نهضت زنده است

گروهک تروریستی فرقان لیستی از بزرگان و تاثیرگذاران انقلاب تهیه و شروع به ترور آنها کرده بود. شهید مطهری به شهادت رسیده بود و حالا نام یکی دیگر از فرزندان امام یعنی آیت الله هاشمی در نوبت قرار گرفته بود اما فضل خدا یار بود و ترور نافرجام ماند.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه جی پلاس، به دنبال ترور نافرجام مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی که در شامگاه چهارم خرداد ماه سال 58 روی داد، امام خمینی در پیامی خطاب به ایشان آوردند: بدخواهان بدانند هاشمی زنده است چون نهضت زنده است. متن این پیام به شرح زیر است:

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

جناب حجت الاسلام مجاهد متعهد، آقاى هاشمى عزیز

مرحوم مدرس که به امر رضا خان ترور شد، از بیمارستان پیام داد: «به رضا خان بگویید من زنده هستم». مدرس حالا هم زنده است. مردان تاریخ تا آخر زنده هستند. بدخواهان باید بدانند هاشمى زنده است چون نهضت زنده است.

امریکا و دیگر ابرقدرتها بدانند ملت ما زنده است. اجتماعات عظیم این دو- سه روز شاهد زنده بودن انقلاب است. اینان با این تلاشهاى احمقانه نمى‏ توانند انقلاب اسلامى ما را ترور کنند؛ نمى ‏توانند شخصیت انسانى- اسلامى مطهرى و هاشمى را ترور کنند؛ هر چند ترورها حساب شده و سازمان یافته باشند و از لابه لاى آنها جاى پاى ابرقدرتها و جنایتکاران بین المللى به چشم بخورد.

ملت با تمام قوا باید در مقابل دسیسه ها مقاومت کنند، توطئه ‏ها را بشکنند؛ با کمال مراقبت انقلابى این جنایتکاران را شناسایى کنند و به دادگاههاى انقلابى معرفى کنند. پاسداران انقلاب و رؤساى آنان موظفند از این شخصیتهاى ارزنده انقلابى حفاظت کنند و رفت و آمدهاى مشکوک را تحت نظر بگیرند؛ اگر چه خود آنان راضى نباشند. ملت بزرگ اسلامى مصمم است به نهضت اسلامى خود ادامه دهد، و اجازه دخالت خیانتکاران را در کشور خود ندهد. ما ملتهاى بزرگ اسلامى را به همکارى در این نهضت اسلامى ایران دعوت مى‏ کنیم.

باید دست جنایتکاران از ممالک اسلامى و از عموم مستضعفین قطع شود، و وعده الهى به همت اقشار ملتهاى اسلامى تحقق یابد. من به آقاى هاشمى- فرزند برومند اسلام تبریک مى‏ گویم که در راه هدف تا نزدیک شهادت به پیش رفت. و سلامت و ادامه خدمت ایشان را از خداى تعالى خواستارم. و السلام علیه و على عباد اللَّه الصالحین.

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏»

صحیفه امام؛ ج 7، ص 495-496

                        

 

دیدگاه تان را بنویسید