چند روزی همقدم با شهید اندرزگو-۲

شهید اندرزگو چگونه از دست ساواک گریخت؟

می گفت: هول نکن، نترس، من به مادرم فاطمه زهرا (س) توسل کرده ام. ان شاءالله بازرسی نمی کنند.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس - منصوره جاسبی: در ادامه تعقیب و گریزهای آقا[1]، این بار مرا در زابل گذاشته و حدود یک ماهی بود که نبود. وقتی برگشت فرزندمان را بغل کرد و بوسید و بسیار گریست و بعد گفت که باید از اینجا برویم و من سه کلت کمری دارم اگر می شود آنها را در زیر لباست مخفی کن چون ممکن است زن ها را نگردند.

سید محمود را باردار بودم، اسلحه ها را نیز به شکمم بستم و راهی شدیم. آقا می خندید و می گفت: اگر ما را بگیرند تکه بزرگمان گوشمان خواهد بود اما نگران نباش و هول نکن، من به مادرم حضرت زهرا (س) توسل کرده ام، ان شاءالله که ما را نمی گردند.

به ایستگاه بازرسی که رسیدیم، از ماشین پیاده شد و گفت: من پزشک هستم و برای رسیدگی به روستاهای اطراف اینجا آمده ام و این بار همسرم را هم با خود آورده ام و امروز حالش بد شده است.

به آقا گفتند که مرا به داخل پاسگاه ببرد تا کمی استراحت کنم. داخل که شدیم عکسش را که با شمایل روحانی و با نام شیخ عباس تهرانی بود به دیوار دیدم، آقا لبخندی زد و گفت: نگران نباش، هیچ مشکلی پیش نمی آید و همین هم شد و تحمل همه این فشارها و سختی ها فقط به خاطر اسلام بود.[2]

 


  1. شهید سید علی اندرزگو که در تیم ترور حسنعلی منصور، نخست وزیر وقت شرکت داشت، ساواک که از یافتن او مأیوس شده بود، به طور غیابی حکم اعدام وی را صادر کرد. او با چهره ها و نام های مختلف سال ها بعد از این ترور به زندگی پرداخت تا اینکه شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 57 شناسایی و به شهادت رسید.
  2.  برگرفته از گفت و گوی کبری سیل سه پور، همسر شهید.

 

دیدگاه تان را بنویسید