چند روزی همقدم با همسر شهید روزی طلب-۱

چگونگی ورود خانواده شهید حسینی به مسائل انقلاب از زبان دختر خانواده

هر چند روزهای کودکی به دور از هر گونه دغدغه بزرگترها می گذشت اما وقایعی که آن سال ها اتفاق افتاد از او که دختری بازیگوش بود، بانویی مسئولیت پذیر بار آورد و او را به جمع انقلابیون رساند.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: خانواده حسینی جمعیتی 9 نفره داشت که چهار پسر و سه دختر خدا به آنها بخشیده بود و جمیله[1] سومین فرزند این خانواده بود. پدر مشغول به کار بنایی بود و خانه ای دو طبقه نزدیک به کوه مرتاز علی در شیراز داشتند. هر چند خانه کوچک بود اما مانند بسیاری از خانه های قدیمی حوض آبی رنگ با ماهی های گلی در وسط آن، حال و هوای دیگری به خانه می داد و بچه ها بازی خود را دویدن های مداوم به دنبال یکدیگر دور حوض می دانستند و آن هنگام قهقهه بود که در فضای خانه می پیچید و دل پدر و مادر غنج می رفت برای این خنده های کودکانه.

خانه های محله در هم و پیچیده بود و همه اهالی کوچه نه غریبه که آشنایانی بودند که از ابتدای صبح تا دیروقتی از شب را با هم می گذراندند و غم و شادی شان با هم بود و برای هم؛ و همین عاملی بود که بچه ها هم به پیروی از بزرگترهایشان مدام با هم باشند و لذت های کودکی را بسیار و بسیار تجربه کنند.

دخترها و پسرها 15ـ 16 نفری با هم راهی کوه می شدند و آنجا فرشی پهن می کردند و غذایی که مادرهایشان آماده کرده بودند با هم می خوردند و بعد از کلی تفریح و بازی راهی خانه می شدند.

انگار که کوچه، حیاط بزرگی بود که همه باید در آن گرد هم جمع می شدند و نذری ها را هم آنجا می پختند و قسمت می کردند. مدرسه رفتن هایشان هم همین شکل را گرفته بود و بچه ها ساعتشان را با هم تنظیم می کردند و سر کوچه منتظر می ماندند تا بقیه به آنها ملحق شوند و راه بیفتند.

این قصه سال ها ادامه پیدا کرد تا دوره ای که تظاهرات علیه رژیم شکل گرفت که باز هم همه اهالی محل با هم راهی می شدند و شعار می دادند.

عبدالحمید[2] که فرزند بزرگ خانواده حسینی بود در معاشرت با خانواده روزی طلب[3] بیشتر با امام و مسائل انقلاب آشنا شده بود و همین، آشنایی خانواده را هم با این طور مسائل افزایش داده بود.

روز 22 بهمن ماه بود، مادر با وجود اینکه باردار بود نتوانست در خانه بنشیند، اهالی کوچه با هم به طرف حرم شاه چراغ حرکت کردند، آنجا مرکز درگیری ها بود و دقایقی قبل از رسیدن آنها به آنجا، کلانتری نزدیک حرم فتح شده بود اما از بالای ارگ کریم خانی به طرف مردم شلیک می شد، زن ها را به سمت کوچه ای پیچ در پیچ راهنمایی کردند و از جایی سر در آوردند که دیگر از درگیری ها هیچ خبری نبود.

به خانه رسیدند اما از حال حمید اطلاعی نداشتند، عصر بود که رادیو، پیروزی انقلاب را اعلام کرد و ساعتی بعد حمید با خون هایی که از حمل مجروحان بر لباسش داشت، وارد خانه شد و این ایام اولین تجربه های بانو بود و فکر می کرد که دارد بزرگ می شود.[4]

 

ادامه دارد...

 
  1. بانو جمیله حسینی، همسر شهید محمدجواد روزی طلب و خواهر شهید عبدالحمید حسینی.
  2. شهید عبدالحمید حسینی که در مرحله دوم عملیات بیت المقدس در اردیبهشت سال 61 در منطقه فکه به شهادت رسید.
  3. سه فرزند این خانواده در طول دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدند که یکی از آنها محمدجواد همسر بانو حسینی بود.
  4. برگرفته از گفت و گوی بانو حسینی.

 

دیدگاه تان را بنویسید