آیت‌الله خاتمی نوه‌ای داشت به نام محمدحسن...

عادت داشت شب که از نیمه می گذشت، برای نماز شب به پا می خاست اما امشب درد چنان سراسر وجودش را فرا گرفته بود که لحظاتی بعد،‌ روحش به آسمان پرواز کرد.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: هنوز سن و سالی بیش نداشت که رفتار، ادب و نزاکتش همه را به تحسین وامی داشت و این رعایت آداب در مورد بزرگترها بیشتر خود را می نمایاند. روزی محمدحسن[۱] یک کفش ورزشی سفیدی را نشان داد تا پدر برایش بخرد و چون حاج آقا بنا به دلایلی که خود می دانست با این کار مخالفت کرد، محمدحسن با نهایت ادب گفت: بابا جان من قانع نشدم ولی به خاطر اینکه شما می گویید، من هم می گویم،‌ چشم. هنوز کم سن بود که کتاب های شهید مطهری را به دقت می خواند و از روی مطالب آن یادداشت برمی داشت، منشی متفاوت با همسن و سال هایش داشت و همین بر جذابیت هایش می افزود. جریان پاوه خواب و قرارش را گرفت و او را راهی آنجا کرد و همین آغازی شد برای راه یافتنش به دفاع٫ عملیات بیت المقدس[۲] بود که به جنوب رفت و چند روز بعد به شدت مجروح شد تا اینکه او را به یزد انتقال دادند. شب از نیمه گذشته بود، درد چنان سراسر وجود محمد حسن را گرفته بود که هیچ مسکنی یارای آرام کردنش را نداشت. زبانش مانند شب های پیشین که برای نماز شب به پا می خاست، به ذکر مشغول بود که مژده جام طهور را به او دادند و انگار سال هاست که به خوابی عمیق فرو رفته است.

  1. شهید محمدحسن خلیلی اردکانی، نوه مرحوم آیت الله روح الله خاتمی و فرزند بانو سیده فاطمه خاتمی بود که در سیزدهم اردیبهشت ماه سال ۶۱ به درجه رفیع شهادت نائل شد. این شهید بزرگوار به هنگام شهادت ۱۷ سال بیش نداشت.
  2. این عملیات در تاریخ دهم اردیبهشت ماه سال ۶۱ و با رمز مقدس یا علی ابن ابیطالب باهدف آزادسازی حدود پنج هزار و ۴۰۰ کیلومتر مربع از خاک کشور و خارج کردن شهرهای سوسنگرد، اهواز و حمیدیه از برد توپخانه عراق آغاز و در روز سوم خردادماه منجر به آزادسازی خرمشهر شد.

دیدگاه تان را بنویسید