چند روزی همقدم با شهید ناصر کاملی-۱۰

علاقه بی حد بانو و جورابی که سایز پای ناصر نشد

از شدت علاقه به ناصر تنها به بافتن فکر می کردم نه سایز و اندازه جوراب...

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: هر بار که ناصر[1] به جبهه می رفت تا برمی گشت دوست داشتم کاری برایش انجام دهم. می گفت: سرمای سومار سخت است و من به این فکر افتادم تا جورابی پشمی برایش ببافم.

میل و کاموا را دستم گرفتم و شروع به بافتن کردم، در این میان تنها علاقه به ناصر بود که برایم خودنمایی می کرد نه چیز دیگر تا جایی که سایز و اندازه جوراب از دستم در رفته بود.

ناصر که از جبهه برگشت، بافتن من هم به انتها رسیده بود، کاغذ کادو در خانه نداشتیم، آن را میان روزنامه پیچیدم و با کلی ذوق آن را به ناصر دادم و او هم مانند همیشه در مقابل هدیه من بسیار علاقه و سپاس از خود نشان داد و گفت: آفرین آفرین.

خواست جوراب را پایش کند که هر چه کشید،‌ پایش داخل آن نشد. خجالت زده شدم اما ناصر حسابی از من تشکر و قدردانی کرد مانند همیشه که در مقابل انجام کاری سپاسگزاری زیادی می کرد.[2]

 

ادامه دارد...

 
  1. شهید ناصر کاملی، جانشین فرمانده گردان حمزه سید الشهدا(س) لشکر 27 محمد رسول الله (ص) که در چهارم اسفند ماه سال 62 در عملیات خیبر (این عملیات در سوم اسفند ماه سال 62 با رمز یا رسول الله (ص) و در شمال بصره و مقابل استان های العماره و بصره و در دو محور هورالهویزه و زید آغاز شد) به شهادت رسید.
  2. برگرفته از گفت و گوی فاطمه (اکرم) جهان باقری، همسر شهید.

 

دیدگاه تان را بنویسید