روایت انقلابی که ۴۰ ساله شد-۷۴

دیدگاه وزیر خارجه دولت کارتر درباره سقوط رژیم شاه/او چه عواملی را محرک انقلاب اسلامی می داند؟

من این نظر را هم که سقوط شاه محصول یک برنامه حساب شده از طرف دولت شوروی برای بر هم زدن سیستم دفاعی و امنیتی امریکا در خاورمیانه و آسیای جنوب غربی بوده، یا اینکه روس ها نقش تعیین کننده ای در این جریان بازی کرده اند رد می کنم.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس: سایروس ونس، وزیر خارجه امریکا در زمان ریاست جمهوری جیمی کارتر در تحلیل خود نسبت به انقلاب اسلامی اینگونه آورده است: سقوط شاه یک زمینه غنی برای پژوهشگران و صاحب نظران فراهم آورده است ولی زمان زیادی باید بگذرد تا بتوان یک تحلیل واقع بینانه و بیطرفانه درباره علل سقوط رژیم شاهنشاهی در ایران به عمل آورد. با وجود این به علت تهمت های غلط درباره اینکه حکومت کارتر علیه شاه توطئه کرده و موجبات سقوط او را فراهم ساخته است یا اینکه سیاست حقوق بشر ما به سقوط شاه کمک کرده و در مقابله با سیاست تخریبی شوروی غافلگیر شده ایم نظریات شخصی خود در این مورد را عنوان می کنم تا در بررسی های پژوهشگران و قضاوت نهایی آنان مورد توجه قرار بگیرد.

به عقیده من سقوط شاه نمونه کاملی برای بررسی چگونگی برخورد تمدن و مدرنیزاسیون غربی با ساختار مذهبی و اقتصادی و اجتماعی یک جامعه سنتی است. فشاری که تزریق ارزش های جوامع غربی به جامعه ایرانی وارد می کرد با سرازیر شدن سیل درآمدهای نفتی از سال 1973 به بعد و تصمیم شاه برای تسریع صنعتی شدن کشور و افزایش قدرت نظامی ایران تشدید شد. ضربه ای که این حرکت سریع به زیربنای جامعه سنتی ایران وارد کرد خردکننده بود. سرازیر شدن ثروت ناگهانی به کشور از سویی موجب فساد فراگیر و از سوی دیگر باعث جابه جایی عمیق اقتصادی کشور و خروج آن از مسیر طبیعی خود شد.

من اعتقاد ندارم که برخورد مدرنیزاسیون و غرب گرایی با شرایط جامعه سنتی ایران سقوط سلطنت خاندان پهلوی را در ایران اجتناب ناپذیر ساخته و به تحقیق این عامل را نمی توان دلیل کافی برای استقرار یک رژیم مذهبی ضدبیگانه و خودکامه در ایران به شمار آورد. اگر شاه این آگاهی را داشت که تجددگرایی یا مدرنیزاسیون اقتصادی و اجتماعی باید با اصلاحات متناسب سیاسی و ایجاد تشکیلات دمکراتیک همراه باشد جلوگیری از این تراژدی امکان پذیر بود. حکومت های نیکسون و فورد با تمکین به تمایلات شاه و تغییر اولویت های برنامه های اقتصادی در ایران موازنه ای را که در زمان حکومت جانسن در برنامه های مدرنیزاسیون ایران به وجود آمده بود بر هم زدند و هنگامی که حکومت کارتر درصدد اصلاح این اشتباه برآمد هشت سال تلف شده بود. در این هشت سال شکاف های عمیقی در پیکر سازمان سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ایران به وجود آمد که ترمیم آن در مدتی کوتاه امکان پذیر به نظر نمی رسید.

در اواسط دهه 1970 خود شاه هم متوجه عدم هم آهنگی و شکاف رو به گسترش بین برنامه های مدرنیزه کردن کشور و ارزش ها و مقتضیات جامعه سنتی ایران شده بود. هنگامی که حکومت کارتر در امریکا زمام امور را به دست گرفت شاه خود در جستجوی راهی برای تجدید نظر در سیاست های خود بود. حمایت ما از سیاست آزادسازی یا ایجاد فضای باز سیاسی علی رغم بعضی مخالفت های داخلی او را در اجرای این سیاست تشویق کرد. به عقیده من آنچه شاه را به تعقیب این سیاست جدید وادار کرد آگاهی خود او از انزوای روزافزون خاندان سلطنتی در جامعه ایرانی و تلاش برای نزدیکی به نیروهای سیاسی موجود ایران بود، نه تمکین به خواست های ما در زمینه حقوق بشر که خیلی ها آن را دلیل دگرگونی های سیاسی اخیر در ایران می دانند.

بدون تردید شاه علاقه مند بود که در نظر ما هم یک زمامدار مترقی و اصلاح طلب شناخته شود و خیلی نسبت به اتهاماتی که در غرب به عنوان یک دیکتاتور به او زده می شد حساسیت نشان می داد شاه بارها در مذاکرات خود به ما گفت که با نظریات ما درباره حقوق بشر مخالفتی ندارد و این موضوع را تا حدی که به ثبات سیاسی و امنیت ایران لطمه نزند مراعات خواهد کرد. به طور خلاصه شاه خواهان حمایت غرب مخصوصا امریکا از رژیم خود بود ولی تصمیمات او برای اعطای آزادی های سیاسی بیشتر به مردم، به عقیده من ناشی از فشار حکومت کارتر در زمینه حقوق بشر نبود.

من این نظر را هم که سقوط شاه محصول یک برنامه حساب شده از طرف دولت شوروی برای بر هم زدن سیستم دفاعی و امنیتی امریکا در خاورمیانه و آسیای جنوب غربی بوده، یا اینکه روس ها نقش تعیین کننده ای در این جریان بازی کرده اند رد می کنم. شوروی ها همیشه مترصد فرصتی هستند تا از آشوب و عدم ثبات در هر نقطه از جهان به نفع مقاصد خود بهره برداری کنند، ولی ماجرای افغانستان و لهستان در این اواخر نشان داد که آنها بیشتر خواهان ثبات در مرزهای خود هستند. مسکو طی سال های طولانی حکومت شاه به نوعی تفاهم برای همزیستی با او دست یافته و او را به عنوان یک عامل ثبات و نیروی کنترل کننده بنیاد گرایی مذهبی شناخته بود. ما باید همیشه این موضوع را به خاطر داشته باشیم که کمونیست های ملحد و ضد دین روسیه همواره نگران رشد سریع جمعیت اقلیت مسلمان در جمهوری های آسیایی خود هستند و آنها را خطری برای خود می دانند. به این اعتبار آیت الله خمینی شاید به همان اندازه که برای واشنگتن خطرناک و ناراحت کننده باشد برای مسکو هم موجب نگرانی است. سوال مشکلی که در این میان وجود دارد این است که آیا امریکا می توانست با اتخاذ روش دیگری در ماه های نوامبر و دسامبر 1978 و ژانویه 1979 مسیر انقلاب ایران را تغییر دهد؟ پاسخ من این است که شاید اگر ما از همان ابتدا دخالت موثرتری در امور ایران می کردیم و با اتخاذ یک رشته تصمیمات بنیادی برای شاه او را وادار می کردیم بر تردیدهای خود فائق شود و قدرت خود را با مخالفانش تقسیم کند شاید کار به اینجا نمی کشید اما شاید برای این کار هم خیلی دیر شده بود، زیرا نیروهایی که انقلاب ایران را به حرکت در آوردند ریشه های عمیقی داشتند و زمینه این انقلاب از مدت ها پیش فراهم آمده بود.

 

 

برشی از کتاب توطئه در ایران؛ ص 53-56.

دیدگاه تان را بنویسید