حمله پهپادی و موشکی گسترده ایران در ۱۳ آوریل، اگرچه با مهار بخش قابل توجهی از آن توسط پدافند چندلایه آمریکا و اسرائیل همراه شد، اما در عمل یک نقطه عطف راهبردی بود که ضعف‌های ساختاری دکترین پدافند هوایی غرب را آشکار کرد. این عملیات نشان داد که استفاده هوشمندانه از پهپادهای ارزان، کم‌ارتفاع و یک‌طرفه می‌تواند سامانه‌های پرهزینه، پیچیده و به‌شدت وابسته به هماهنگی اطلاعاتی دشمن را تحت فشار فرسایشی قرار دهد و هزینه دفاع را به‌مراتب بالاتر از هزینه حمله ببرد. تحلیل‌ها تصریح می‌کنند که حتی موفقیت نسبی در رهگیری، مستلزم مصرف انبوه موشک‌های گران‌قیمت، فرسایش شدید نیروی انسانی، آشفتگی در اشتراک داده‌ها و اتکای سنگین به پشتیبانی آمریکا بوده است؛ وضعیتی که در صورت تکرار یا گسترش چنین حملاتی، به‌ویژه در جبهه‌های دیگر مانند اروپا، به‌سادگی قابل تداوم نخواهد بود. از این منظر، عملیات ایران نه‌تنها توان بازدارندگی نامتقارن تهران را برجسته کرد، بلکه نشان داد «انبوه‌سازی ارزان» پهپادی می‌تواند موازنه هزینه–فایده جنگ هوایی مدرن را به زیان قدرت‌های غربی تغییر دهد.

آرون استاین، رئیس مؤسسه پژوهش‌های سیاست خارجی*، در یادداشتی تحلیلی با تمرکز بر حمله پهپادی ـ موشکی ایران در شب ۱۳ آوریل ۲۰۲۴ نوشت:

در شبی خنک در آوریل ۲۰۲۴، ارتش ایران برنامه‌ریزان جنگی آمریکا و نیروهای ائتلاف را غافلگیر کرد. در پی حمله هوایی اسرائیل به یک تأسیسات دیپلماتیک ایران در دمشق، تهران موج گسترده‌ای از پهپادها، موشک‌های کروز و موشک‌های بالستیک را به‌سوی اسرائیل شلیک کرد. حمله اسرائیل در دمشق به کشته‌شدن یک فرمانده ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انجامیده بود. حمله ۱۳ آوریل ایران پیش از آغاز «عملیات شیرِ خیزان» رخ داد؛ جنگ هوایی ۱۲روزه‌ای که اسرائیل در ژوئن ۲۰۲۵ علیه جمهوری اسلامی آغاز کرد. با این حال، دفاع چندلایه و چندملیتی اسرائیل در آوریل، از دو جهت افشاگرانه بود: نخست از حیث آنکه ارتش آمریکا و متحدانش چگونه توانستند یک حمله هوایی انبوه را مهار کنند، و دوم از این منظر که همین حمله تا چه اندازه شیوه آموزش و تجهیز ارتش‌های غربی برای نبرد را به چالش می‌کشد.

Screenshot 2025-12-16 062050

درس‌های شب ۱۳ آوریل ارتباط مستقیمی با آینده امنیت جهانی دارد؛ به‌ویژه در مرز ناتو و روسیه در کشورهای بالتیک و لهستان، و نیز در سراسر خاورمیانه. این فصل بر پایه مجموعه‌ای از مصاحبه‌هایی است که نویسنده با پرسنل آمریکاییِ مستقیماً درگیر عملیات رزمی آن شب انجام داده است. دفاع از اسرائیل و نیروهای آمریکایی در منطقه در آن شب واقعاً بی‌سابقه بود و به‌عنوان یک نقطه عطف بالقوه در آینده نبردهای هوایی، تا حد زیادی نادیده گرفته شده است. موفقیت‌های آن باید در همه ارتش‌های اروپایی و متحدان آمریکا تکرار شود. با این حال، ابزارهایی که این موفقیت را ممکن ساختند، به‌طور گسترده در نیروهای هوایی و پدافند هوایی متحدان آمریکا توزیع نشده‌اند؛ به همین دلیل، بخش بزرگی از اروپا در آینده نزدیک به‌طور خاص در برابر نفوذ پهپادهای روسی آسیب‌پذیر باقی خواهد ماند. درس کلی‌تر نیز بیش از هر چیز به چگونگی اندیشیدن درباره دفاع در برابر رگبارهای انبوه مهمات ارزان‌قیمت مربوط می‌شود.

در انتشار پس از انتشار و جلسه توجیهی صنعتی پس از جلسه‌ای دیگر، تمرکز بر تولید محصولاتی است که بتوانند پهپادها را به‌صورت ارزان و کارآمد سرنگون کنند؛ به بیان ساده، ساخت رهگیرهایی با قیمتی نزدیک به قیمت پهپاد مهاجم. این قطعاً بخشی از پاسخ به مسئله است، اما چالش بسیار فراتر از یک محاسبه ساده «هزینه در برابر هزینه» است. دفاع در برابر پهپادها و موشک‌های بالستیک انبوه، بیش از هر چیز به استانداردسازی تجهیزات، اشتراک‌گذاری داده میان نیروها و کشورها، و بازتعریف پدافند هوایی و موشکی در قالب یک رویکرد «ترکیبیِ تسلیحات» نیاز دارد. به‌طور خلاصه، این به معنای ایجاد توانمندی «کو-کیوینگ» متقابل است که امکان استفاده از «هر هدف / هر حسگر» را برای سامانه‌های شلیک‌کننده زمینی و هوایی فراهم می‌کند.

این فصل بر کار سام لِیر بنا شده است که با استفاده از ابزارهای متن‌باز، نرخ شلیک رهگیرهای ضد موشکی آمریکایی و اسرائیلی را مستند کرده است. چالش پدافند هوایی و موشکی بسیار فراتر از رهگیری موشک‌های بالستیک در پرواز و داشتن عمق انبار کافی از رهگیرهای گران‌قیمت برای تداوم عملیات رزمی طی ماه‌هاست. این فصل توضیح می‌دهد که پهپادها چگونه چالشی مشابه برای سامانه‌های آمریکایی ایجاد می‌کنند و چرا راه‌حل‌های ساده و صرفاً فناورانه ممکن است برای سناریوهای آینده ناکافی باشند.

دفاع از حباب: تاور-۲۲ و پل هوایی به سوریه

در سال ۲۰۱۵، نیروهای ویژه آمریکا یک پایگاه کوچک در سمت اردنیِ منطقه سه‌مرزی اردن، عراق و سوریه ایجاد کردند. این منطقه در بحبوحه جنگ داخلی سوریه ــ که آمریکا و متحدانش برای مهار گروه تروریستی داعش در آن مداخله کرده بودند ــ به نقطه‌ای بحرانی تبدیل شده بود؛ گروهی که کنترل سرزمینی گسترده‌ای بر بخش‌هایی از شمال عراق و شمال سوریه به دست آورده بود. پادشاهی اردن، متحد نزدیک آمریکا، نسبت به ورود گسترده پناهجویان سوری به منطقه و نیز احتمال حمله فرامرزی به رهبری داعش به خاک این کشور نگران شده بود. در ازای دسترسی به یک پایگاه دورافتاده F-16 اردن، ارتش آمریکا پایگاه «التنف» را ایجاد کرد؛ پادگانی برای آموزش نیروهای سوری به‌منظور اتصال به قدرت هوایی آمریکا و مقابله با داعش. این نیروها هرگز قرار نبود نیروی زمینی اصلی کارزار باشند، بلکه هدف، آزار و فرسایش خطوط داعش در امتداد رود فرات در شمال بود.

کارآمدی این تلاش همواره محل تردید بوده است. با این حال، پادگان به‌سرعت به نقطه‌ای حساس در روابط منطقه‌ای و جهانی تبدیل شد. پس از مداخله روسیه در سوریه در سپتامبر ۲۰۱۵، خطر درهم‌تنیدگی دو قدرت هسته‌ای بزرگ جهان در یک درگیری منطقه‌ای پدیدار شد. در نهایت، دو طرف بر سر سازوکار «رفع تداخل» برای عملیات زمینی و هوایی به توافق رسیدند که شامل ایجاد یک «حباب» ۳۰ مایلی (۵۵ کیلومتری) در اطراف منطقه بود. هدف آن بود که حوزه‌های عملیاتی آمریکا و روسیه در شمال و جنوب رود فرات از هم تفکیک شوند، با دو استثنا برای پایگاه‌های آمریکایی در حوزه عملیاتی روسیه.

حباب اطراف التنف به یک نقطه داغ و هدفی برای آزار و حمله از سوی شبه‌نظامیان همسو با ایران در دوره‌های تنش ژئوپلیتیکی تبدیل شد. روسیه نیز تلاش کرد برتری آمریکا در این منطقه را به چالش بکشد و اغلب با پرواز هواپیماهای ترابری بر فراز این پایگاه، روح توافق رفع تداخل را نقض می‌کرد. آسیب‌پذیری پایگاه در برابر حملات هوایی نامتقارن از زمان تأسیس همواره وجود داشته است. در اوج جنگ هوایی به رهبری آمریکا، نیروی هوایی ایالات متحده به‌طور مستمر در نزدیکی این پایگاه گشت‌زنی می‌کرد تا بتواند سریعاً اهداف زمینی را هدف قرار دهد یا هواگردهای سرنشین‌دار و بدون سرنشینی را که نیروهای زمینی را تهدید می‌کردند، رهگیری و سرنگون کند.

پیامدهای حملات ۷ اکتبر حماس در سراسر خاورمیانه احساس شد. اسرائیل یک کارزار هوایی ویرانگر در غزه آغاز کرد، دامنه جنگ را به هدف‌گیری رهبران حزب‌الله در لبنان گسترش داد، شبه‌نظامیان مرتبط با ایران را در سوریه هدف قرار داد و حتی قطر ــ متحد نزدیک آمریکا ــ را بمباران کرد. ماه‌ها پس از آن، شبه‌نظامیان شیعه مرتبط با ایران از پهپادهای مسلح برای آزار نیروهای آمریکایی در خاورمیانه استفاده کردند.

در آن مقطع، بنا بر مصاحبه‌های نویسنده، گروه‌های همسو با ایران «رگبارهای تک‌وتوکی» از پهپادهای موسوم به نوع ۲ و نوع ۳ شلیک می‌کردند؛ سامانه‌هایی ساخت ایران با ابعاد و بردی مشابه MQ-27 اسکن‌ایگل یا RQ-7B شَدو ساخت آمریکا. در سال‌های پیش از آن، خلبانان آمریکایی پهپاد شاهد-۱۲۹ ایران را در نزدیکی التنف سرنگون کرده بودند. با این حال، این موارد درگیری‌های موردی بودند و نه خلبانان و نه افسران سامانه‌های تسلیحاتی پیش‌تر برای مقابله با چنین تهدیدهایی آموزش ندیده بودند.

در آوریل ۲۰۲۴، یک پهپاد ساخت ایران از دفاع آمریکایی پیرامون التنف عبور کرد. این پهپاد به خوابگاه‌های «تاور ۲۲» اصابت کرد و سه نفر را کشت. این حمله نخستین باری در ۷۰ سال گذشته بود که نیروهای زمینی آمریکا بر اثر یک حمله هوایی کشته می‌شدند. این رویداد دولت بایدن را به انجام حملات هوایی تلافی‌جویانه واداشت. به گفته مصاحبه‌شوندگان، این حملات شلیک پهپادها را تا حدی کاهش داد، اما در واکنش به حملات اسرائیل به دارایی‌های مرتبط با ایران در خاورمیانه، این روند دوباره از سر گرفته شد.

بهبود دفاع نقطه‌ای: پیامدهای حمله به تاور ۲۲

پس از حمله به التنف، دارایی‌های هوایی آمریکا ابتدا ناچار شدند «چند بار آرایش خود را تغییر دهند تا سامانه‌های پدافند هوایی گشتی را در مکان‌های درست مستقر کنند» و به دفاع از التنف یاری رسانند. چالش اصلی این پهپادها برای رادارهای هوایی و زمینی آن است که بسیار آهسته و در ارتفاع بسیار پایین پرواز می‌کنند. ارتفاع پایین باعث می‌شود تا زمانی که بسیار به هدف نزدیک نشده‌اند، زیر افق راداری باقی بمانند. برای دارایی‌های هوایی، نخستین گام آن است که شلیک‌کننده‌های بالقوه در موقعیت‌های مناسب قرار گیرند تا بتوانند پهپادها را مشاهده و سپس برای شلیک احتمالی رهگیری کنند.

نخستین سرنگونی پس از حمله التنف «خوب پیش رفت». دومی «نه»، و هر دو سرنگونی درس‌های مهمی به همراه داشتند، به‌ویژه با توجه به آزمون‌های محدود پیش از استقرار در برابر این نوع تهدیدها. در نهایت، مؤثرترین دفاع، حملات هوایی گسترده ۲ فوریه ۲۰۲۴ بود که به نوعی وضعیت بازدارنده انجامید.

چالش اصلی دفاع در برابر پهپادها آن است که پرتابگرها کاملاً متحرک‌اند و به‌راحتی می‌توان آن‌ها را در قالب کامیون‌های غیرنظامی ــ که در بسیاری موارد واقعاً چنین هستند ــ استتار کرد. این موضوع پیش‌بینی نقاط پرتاب را دشوار می‌کند. در واکنش، برنامه‌ریزان آمریکایی ناچار شدند مسیرهای پروازی محتمل پهپادها را پیش‌بینی کنند. این مسیرها امکان تخصیص هواگردها در کریدورهای مختلف را فراهم کرد؛ هواگردهایی که به‌صورت جفت مستقر می‌شدند و مأموریت داشتند هم ارتفاع بالا و هم ارتفاع پایین را برای پهپادهای ورودی جست‌وجو کنند.

ایالات متحده تجربه گسترده‌ای در سرنگونی پهپادها دارد و نکته مهم آن است که جنگنده‌هایی که پس از حملات ۷ اکتبر به خاورمیانه اعزام شدند، به رادارهای آرایه اسکن الکترونیکی فعال (AESA) مجهز بودند؛ ارتقایی چشمگیر نسبت به رادارهای مکانیکی قدیمی نصب‌شده بر جنگنده‌ها. مزیت AESA آن است که با کنترل رایانه‌ای، بسیار سریع‌تر و با دقت بالاتری نسبت به رادارهای قدیمی اسکن می‌کند و به کشف اهداف کم‌سرعت و کم‌ارتفاع کمک می‌کند. ترکیب AESA با پاد اسنایپر امکان هم کشف هدف و هم تأیید بصری را فراهم می‌کرد تا اطمینان حاصل شود هدف واقعاً یک پهپاد است و نه یک خودروی زمینی.

پهپادهایی که ایران و نیروهای نیابتی‌اش استفاده می‌کنند معمولاً الگوی پروازی «پایین–بالا» دارند. در ابتدای پرواز، برای صرفه‌جویی در سوخت در ارتفاع حدود ۱۰۰۰ پا حرکت می‌کنند، اما هنگامی که به منطقه تهدید نزدیک می‌شوند، بسیار پایین می‌آیند و در ارتفاعی کمتر از ۱۰۰ پا از سطح زمین پرواز می‌کنند. هدایت آن‌ها از طریق سامانه ناوبری اینرسیایی (INS) از پیش برنامه‌ریزی‌شده یا با GPS انجام می‌شود. در نسخه‌های INS، هیچ‌گونه انتشار یا امضای الکترونیکی برای رهگیری وجود ندارد. INS با تعریف نقاط مسیر مشخص کار می‌کند که دستورات لازم را به سامانه کنترل پرواز می‌دهد. اپراتورهای ایرانی سامانه INS داخلی را به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی کرده بودند که «نقاط قبلی مسیر پرواز پاک شود» تا در صورت سقوط و بازیابی پهپاد توسط نیروهای آمریکایی، اطلاعات محل پرتاب پنهان بماند.

در مورد التنف، ایران و نیروهای نیابتی‌اش «در ارتفاع ۱۰۰ تا ۲۰۰ پا پرواز می‌کردند و تلاش می‌کردند مسیر خود را طوری تنظیم کنند که از اطراف پایگاه عبور کنند، زیرا در آنجا پادگانی مجهز به سامانه کویوت وجود دارد که می‌تواند آن را سرنگون کند». دفاع زمینی مستقر در پایگاه ــ در این مورد سامانه کویوت ــ «برای دفاع نقطه‌ای» طراحی شده است. این سامانه «دو موشک روی ریل‌ها دارد… و با توجه به احتمال اصابت هر موشک، اپراتور باید هر دو را به‌سوی یک هدف شلیک کند». در نتیجه، زمان بارگذاری مجدد سامانه حدود ۴۵ دقیقه است تا یک نماینده میدانی بتواند پادگان را دوباره تجهیز کند. این سامانه همچنین بر اساس ارسال سیگنال شناسایی دوست از دشمن (IFF) عمل می‌کند. به همین دلیل، یک جنگنده گشتی «باید بیش از ۱۰ مایل دورتر باشد، زیرا اگر سامانه یک ترانسپوندر دوست را در منطقه تشخیص دهد، عمل نخواهد کرد».

پیامد روشن این وضعیت آن است که تعداد محدود سامانه‌های دفاع زمینیِ مستقر باید با دارایی‌های هوابرد به‌دقت تفکیک مأموریتی شوند. این سامانه‌ها همچنین باید در تعداد زیاد مستقر شوند و زمان بارگذاری مجدد آن‌ها به‌طور قابل‌توجهی کاهش یابد. با این حال، اگر یک گام به عقب برداریم، رویکرد دفاع نقطه‌ای برای مقابله واقعی با رگبارهای انبوه ورودی به جنگنده‌های بیشتری در خطوط مقدم ــ یا مفهومی متفاوت از استقرار دفاع زمینی ــ نیاز دارد. این همچنین بدان معناست که دفاع زمینی آخرین خط دفاع است.

بنابراین، تأکید بر توانمندی‌های «پیش از پرتاب» اهمیت می‌یابد: شناسایی و نابودی اهداف پیش از شلیک. و برای آن دسته از تهدیدهایی که نمی‌توان آن‌ها را روی زمین منهدم کرد، دارایی‌های هوایی باید به کار گرفته شوند تا آن‌ها را در فاصله‌ای دور از اهداف مورد نظر هدف قرار دهند.

 

پالایش و تفکیک: شکار بوقلمونِ شاهد

ابعاد و گستره رگبار موشکی و پهپادی ایران در شب ۱۳ آوریل فراتر از انتظار بود. یکی از افراد به نویسنده توضیح داد: «باید بدانید که [اطلاعات] انتظار نداشت ایران ۱۲۰ موشک بالستیک شلیک کند. آن‌ها برایش آماده بودند، اما انتظارش را نداشتند.»

همین موضوع درباره تعداد پهپادهایی که ایران به‌سوی اسرائیل پرتاب کرد نیز صادق است. حجم انبوه این پهپادها تکنیک‌های پایه‌ای «پاک‌سازی» (sanitization) جنگنده‌ها را به چالش کشید. در شب ۱۳ آوریل، نخستین چالش این بود که چگونه یک روند عملیاتی دفاعی طراحی شود. این کار در ابتدا بر اطلاعات متکی است؛ مدافع باید حدس بزند که دشمن احتمالاً پهپادهای ورودی را از چه مسیرهایی هدایت خواهد کرد. ایران به اندازه کافی آگاه بود که «پهپادهای مهاجم را پیرامون رادارهای زمینی هدایت کند». برای مسیرهای یک‌طرفه به‌سوی اسرائیل، برنامه‌ریزان آمریکایی به‌درستی حدس زدند که ایران پهپادها را از فراز عراق و از طریق منطقه سه‌مرزی سوریه و اردن هدایت خواهد کرد. این ارزیابی بر منطق و رویه‌های پیشین ایران استوار بود.

با این حال، ایران رویکرد خود را به‌روزرسانی کرد و «در ادامه، آن‌ها را از مسیر عربستان سعودی شلیک می‌کرد؛ با پرواز بر فراز بلندی‌های جولان؛ یا از روی مدیترانه و سپس بازگشت به‌سوی اسرائیل». بنابراین، فضای هوایی مورد دفاع «بسیار گسترده بود — محور تهدیدی ۳۶۰ درجه». برای مقابله با این گستره وسیع، ایالات متحده سه کریدور ایجاد کرد: شمالی، میانی و جنوبی، در امتداد مسیرهای نفوذ پیش‌بینی‌شده پهپادهای مهاجم. در هر کریدور، آمریکا چهار جنگنده مستقر کرد؛ در کریدورهای شمالی و میانی دو دسته چهارتایی F-15E قرار داشتند که هر هواپیما هشت موشک حمل می‌کرد. یک دسته چهارتایی F-16 نیز به کریدور جنوبی اختصاص یافت که هر جنگنده شش موشک داشت. همه این هواپیماها به رادار AESA مجهز بودند.

با آغاز حمله، هر یک از این دسته‌های چهارتایی ابتدا باید فضای هوایی را «پاک‌سازی» می‌کردند. این یک اصطلاح اختصاری است برای «ورود اولیه به یک فضای هوایی که خلبان نمی‌داند چه چیزی در آن وجود دارد؛ بنابراین شروع به ایجاد ردهای راداری برای افزایش دقت می‌کند… و تنظیم حالت‌های مناسب رادار برای یافتن تهدید مشخص». در این زمینه، رادار AESA بسیار مهم است، زیرا به خلبان اجازه می‌دهد «فضای هوایی را تا ده‌ها مایل» برای این نوع تهدید پاک‌سازی کند. در مقابل، رادارهای مکانیکی قدیمی‌تر — که در نیروهای هوایی اروپایی بسیار رایج‌اند — محدوده اسکن محدودی در بُرد، سمت و ارتفاع ایجاد می‌کنند که «اثر نی نوشابه‌ای» را برای کشف، پاک‌سازی و دفاع در برابر پهپادها به وجود می‌آورد و هم‌زمان به اطلاعات بسیار دقیق برای تشخیص درست در یک رگبار بزرگ نیاز دارد. رادار AESA به مدافع آزادی عمل بیشتری برای کشف می‌دهد.

در شب ۱۳ آوریل، چهار دسته چهارتاییِ هواپیماهای پیشتازِ مدافع، پس از پاک‌سازی، حرکت کردند تا همه اهدافی را که از بیابان عبور می‌کردند به‌درستی شناسایی کنند. این کار به مدافع اجازه داد تصویر هوایی را بسازد، همه اهداف را به‌عنوان اشیای پرنده شناسایی کند و سپس تشخیص دهد که آیا شرایط برای درگیری طبق قواعد درگیری فراهم است یا نه. مشکل پهپادهای آهسته و کم‌ارتفاع این است که تقریباً با سرعت یک خودروی تندرو حرکت می‌کنند. سرعت پرواز شاهد بسیار کمتر از اغلب اشیای پرنده دیگر است. آن‌ها همچنین بسیار نزدیک به سطح زمین پرواز می‌کنند و «اگر پهپادها نزدیک جاده‌ها باشند، کار رادار و پاک‌سازی پیچیده می‌شود». در این حالت، مدافع باید از حسگر «الکترو-اپتیکی» یا «فروسرخ» استفاده کند تا تشخیص دهد هدف یک خودرو است یا یک پهپاد.

نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا که آن شب مأموریت‌های دفاعی انجام می‌داد، این امکان را دارد که «فیلتر سرعت رادارهای مکانیکی خود را روی صفر تنظیم کند». مشکل اینجاست که در این صورت «هر چیزی که در پس‌زمینه صاف بیابان حرکت می‌کند» شناسایی می‌شود. این امر نیروی هوایی سلطنتی را واداشت تا با نیروی هوایی آمریکا همکاری نزدیک داشته باشد تا اهداف «به آن‌ها نشان داده شود» و داده‌ها «از طریق لینک ۱۶» منتقل شود تا بتوانند «اهداف را سرنگون کنند».

در مقابل، نیروی هوایی آمریکا همگی با رادارهای مدرن‌تر و پاد اسنایپر پرواز می‌کردند. این امکان را به خلبانان می‌داد که ابتدا با رادار اهداف را بیابند و سپس با حسگر فروسرخ پاد اسنایپر آن‌ها را به‌صورت بصری شناسایی کنند. پهپادهای شاهد چراغ ندارند و به همین دلیل با چشم غیرمسلح به‌سختی دیده می‌شوند. با این حال، آن‌ها یک رد فروسرخ بسیار کوچک ایجاد می‌کنند که امکان شناسایی بصری با پاد را فراهم می‌سازد. بارزترین ویژگی آن‌ها، در نهایت، صدای موتورشان است که تا شعاع چند مایلی روی زمین با گوش قابل شنیدن است.

مدافعان به‌سرعت دریافتند که بهترین سلاح برای سرنگونی آن‌ها موشک AIM-9X است؛ جدیدترین نسخه از این موشک حرارتی پنج‌دهه‌ای. نسخه قدیمی‌تر، AIM-9M، برای مدافعان آمریکایی کارایی مطلوبی نداشت. نیروی هوایی اسرائیل اما تغییراتی در جستجوگر AIM-9M ایجاد کرده و آن را با موفقیت قابل توجهی به کار گرفته است، هرچند هنوز این فناوری را حتی با ایالات متحده به اشتراک نگذاشته است. مزیت AIM-9M این است که تعداد بسیار زیادی از آن وجود دارد؛ این موشک چهار دهه در خط تولید بوده و به‌طور قابل توجهی ارزان‌تر از AIM-9X است.

پس از پایان پاک‌سازی، نیروی هوایی آمریکا درگیری با بیش از ۲۰۰ هدف را آغاز کرد. بسامد شلیک موشک‌ها به حدی بود که خلبانان مجهز به عینک دید در شب «با نور فلاش موشک‌ها کور می‌شدند». این امر آن‌ها را مجبور می‌کرد «برای ایمنی پرواز، به ابزارهای پروازی رجوع کنند تا زمانی که نابینایی برطرف شود». آن‌ها مجبور بودند این کار را در ارتفاعی پایین‌تر از حداقل ارتفاع ایمن و با پادهای رادار دنبال‌کننده عوارض زمین انجام دهند؛ سامانه‌هایی که مدت‌هاست بودجه‌شان قطع شده و کارایی ندارند.

در آغاز درگیری، یک مدافع «حدود ۲۰ هدف روی صفحه خود» داشت و می‌توانست آن‌ها را شناسایی کند و با بالا آوردن نقشه متحرک مطمئن شود قواعد درگیری رعایت می‌شود. این نقشه نشان می‌داد که آیا جاده‌ای در منطقه وجود دارد یا نه، تا احتمال خودرویی بودن پرنده‌های کند رد شود. سپس مدافعان با حسگر اپتیکیِ هدف‌گیری به‌دنبال چراغ جلو یا رد خودروهایی می‌گشتند که شبانه در بیابان حرکت می‌کردند. پس از این مرحله، فرایند شلیک آغاز می‌شد و موشک پشت موشک به‌سوی شاهدهای ورودی شلیک می‌گردید.

جنگنده‌های مدافع «در کمتر از ۲۰ دقیقه تمام موشک‌های خود را مصرف کردند». سپس داده‌ها را به جنگنده‌های جایگزین که در وضعیت آماده‌باش بودند منتقل کردند تا روند سرنگونی ادامه یابد. سرعت پرواز کند پهپادها در اینجا به یک مزیت تبدیل شد. مدافعان این امکان را داشتند که اجازه دهند برخی پهپادها از پشت سرشان عبور کنند و تمرکز خود را بر انتقال داده به جنگنده‌های ورودی یا انهدام پهپادهای جلویی بگذارند. جنگنده‌ها سپس می‌توانستند دور بزنند، دوباره به پهپادهای کند برسند و فرایند شناسایی و شلیک را از نو آغاز کنند. به گفته یکی از مدافعان: «وقتی پهپادها این‌قدر آهسته حرکت می‌کنند، می‌توانی عقب‌نشینی کنی، به سمت دارایی مورد دفاع حرکت کنی، دوباره به حالت درگیری برگردی، تصویر را از نو بسازی و دوباره شروع کنی.»

سورتی‌های دفاعی «معمولاً حدود چهار ساعت طول می‌کشید»؛ مدت‌زمانی بسیار کمتر از مأموریت‌های متوسطی که بیشتر خلبانان جنگنده آمریکایی در جنگ‌های پس از ۱۱ سپتامبر به آن عادت کرده بودند. با این حال، شدت این دفاع بسیار بالا بود. پس از این دوره، مدافعان «کاملاً فرسوده می‌شدند… در کمتر از ۱۵ دقیقه هواپیماها را پاک‌سازی می‌کردید و حالا مسئولیت کنترل لایه بعدی دفاع به شما واگذار می‌شد».

مدافعان مأمور دفاع از اسرائیل و همچنین دارایی‌های آمریکا در منطقه بودند. با این حال، خود دفاع «به‌صورت مستقل از اسرائیل برنامه‌ریزی شد و تنها هماهنگی فضایی انجام گرفت؛ سطحی پایه از هماهنگی وجود داشت». نیروی هوایی اسرائیل اجازه نداد خلبانانش «روی همان فرکانس» با آمریکا و دیگر شرکای ائتلاف باشند. اسرائیلی‌ها برای دفاع هوابرد در برابر پهپادها رویکردی نو به کار می‌گیرند. پاسخ آن‌ها، البته، از حمایت آمریکا بهره‌مند بود، اما تاکتیک‌هایشان متفاوت است. هواپیماهای F-15 و F-16 آن‌ها همگی رادارهای مکانیکی دارند؛ بنابراین «از F-35 برای نشان‌دادن پهپادها استفاده می‌کنند و سپس F-16 و F-15 را به‌عنوان کامیون موشک به کار می‌گیرند».

آن‌ها همچنین در مصرف موشک‌های هوابه‌هوا صرفه‌جویی می‌کنند و سعی دارند مانند نیروی هوایی آمریکا از آن‌ها استفاده نکنند. افزون بر این، از بالگردهای تهاجمی مجهز به راکت و توپ استفاده کردند تا با تکیه بر داده‌های F-35 و رادارهای زمینی، پهپادهای شاهد را رهگیری کنند. اسرائیل برای رهگیری پهپادها به‌شدت به دفاع زمینی، به‌ویژه سامانه «گنبد آهنین»، متکی است؛ امری که به برنامه‌ریزان اسرائیلی انعطاف زیادی در حوزه پهپاد می‌دهد و به ارتش این کشور امکان می‌دهد تمرکز خود را تقریباً به‌طور کامل بر دفاع در برابر موشک‌های بالستیک بگذارد.

 

دفاع گسسته: مأموریت چندخدمتی پدافند هوایی و موشکی

حمله صرفاً به پهپادهای یک‌طرفه محدود نبود؛ ایران رگبار بزرگی از موشک‌های بالستیک و کروز نیز شلیک کرد. برای رهگیری موشک‌های بالستیک، مدافعان از چهار سامانه رهگیر مختلف استفاده کردند: SM-3، سامانه دفاعی ارتفاع بالای پایانی (THAAD)، پاتریوت و آرو. هر یک از این سامانه‌ها به شیوه‌ای متفاوت عمل می‌کنند. دوربردترین آن‌ها SM-3 و آرو هستند که برای رهگیری برون‌جوی طراحی شده‌اند. THAAD توان رهگیری هم برون‌جوی و هم درون‌جوی را دارد. اشباع حمله ایران باعث شد مدافعان هم‌زمان با پهپادهای بسیار کم‌ارتفاع درگیر باشند، در حالی که شاخه‌های مختلف نظامی به‌طور مستقل روی رهگیری موشک‌های بالستیک کار می‌کردند.

ابعاد و گستره حمله غافلگیرکننده بود. چالش‌ها — همان‌طور که سام لِیر اشاره کرده — از حجم آتش مورد نیاز مدافعان و زمان طولانی تولید موشک‌های جدید در صورت یک درگیری طولانی‌مدت با رگبارهای منظم موشک‌های بالستیک ناشی می‌شود. این همان مشکلی است که دفاع زمینی در برابر پهپادها نیز با آن روبه‌روست.

در سطحی تاکتیکی‌تر، نرخ بالای موفقیت رهگیری، چالش‌های ثانویه‌ای برای دارایی‌های هوابرد ایجاد کرد؛ چه آن‌هایی که مأموریت ضدپهپادی داشتند و چه هواپیماهایی که به پایگاه بازمی‌گشتند. در ۱۳ آوریل، «موشک‌ها به هدف برخورد می‌کردند و سپس همه ترکش‌ها به زمین بازمی‌گشت». ترکش‌ها و بقایای موشک‌ها از درون کریدورهای پروازی تعیین‌شده برای بازگشت به پایگاه فرو می‌ریختند. در بسیاری موارد، هواپیماها مجبور بودند مانورهای شدید انجام دهند تا آسیب نبینند. این موضوع برای نیروهای زمینی نیز یک نگرانی ایمنی بود. در آسمان بالای پایگاه، رهگیری موشک‌های بالستیک در حال وقوع بود و هم‌زمان ترکش‌ها فرو می‌ریخت، در حالی که نیروها روی اپرون مشغول سوخت‌گیری و تسلیح مجدد هواپیماها بودند؛ وضعیتی که خطر بروز حادثه‌ای مرگبار و نابودی هواپیماها روی زمین را افزایش می‌داد.

چالش این نوع دفاع آن است که هر یک از نیروهای مسلح آمریکا به‌صورت شبه‌مستقل از دیگری عمل می‌کرد. نیروی دریایی مسئول بخشی از دفاع موشکی بود، در حالی که ارتش بخش دیگری را بر عهده داشت. نیروی هوایی مأموریت دفاع پهپادی را انجام می‌داد، اما ارتش نیز در التنف چنین مأموریتی داشت. این هم‌پوشانی مأموریت‌ها چالشی آشکار ایجاد می‌کند: اینکه چگونه «مسیرهای شناسایی برای هر نیروی مجزا» تعریف شود و دکترین‌ها هماهنگ گردد، آن هم در شرایطی که هر نیرو اصطلاحات متفاوتی دارد، از واحدهای اندازه‌گیری متفاوت (کیلومتر در برابر مایل دریایی) استفاده می‌کند و راهی برای اشتراک‌گذاری داده‌ها وجود ندارد.

 

صحنه اروپا: نگهبان بالتیک و چالش‌های پاک‌سازی

چالش دفاع پهپادی مبتنی بر هوا از نحوه شناسایی و سپس هدف‌گیری اشیای کم‌سرعت و کم‌ارتفاع آغاز می‌شود. پهپادهای سبک شاهد که ایران — و اکنون روسیه — برای حملات انبوه ترجیح می‌دهند، با سرعتی معادل یک خودروی تندرو پرواز می‌کنند و بسیار نزدیک به سطح زمین حرکت دارند. برای رادارهای مکانیکی قدیمی، این مسأله مشکل بزرگی در شناسایی و اطمینان از غیرخودرویی بودن هدف ایجاد می‌کند. مزیتی که آمریکا و اسرائیل در آوریل نسبت به سوریه و عراق داشتند این بود که پهپادها بر فراز بیابان پرواز می‌کردند؛ زمینی صاف، بی‌عارضه و کم‌جمعیت که زیرساخت چندانی برای ایجاد ابهام در شناسایی نداشت.

این وضعیت در اروپا وجود ندارد. در ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۵، ۱۹ پهپاد ساخت روسیه وارد حریم هوایی لهستان شدند. این رویداد موجب به پرواز درآمدن جنگنده‌های آماده‌باش سریع F-16 لهستان و همچنین F-35های هلندی شد. از میان ۱۹ پهپادی که وارد حریم هوایی لهستان شدند، گزارش شده است که سه فروند توسط F-35های هلندی سرنگون شدند. جنگنده‌های F-16 لهستان که واکنش نشان دادند، به رادار مکانیکی AN/APG-68 مجهز بودند که برای دفاع پهپادی ایده‌آل نیست. در اوت ۲۰۲۵، دولت لهستان اعلام کرد که ارتقای ناوگان F-16 خود به رادار AESA مدل AN/APG-83 را آغاز خواهد کرد. F-35های هلندی به رادار AESA مدل AN/APG-81 مجهزند که آن‌ها را برای مأموریت دفاع پهپادی مناسب‌تر می‌سازد.

تفاوت در نوع رادار ممکن است توضیح دهد که چرا F-16های لهستانی آن شب هیچ پهپادی را سرنگون نکردند و نیز چرا در مجموع تعداد کمی از پهپادهای روسی ساقط شدند. بدون اطلاعات دقیق، تعداد اندک F-35ها احتمالاً به جست‌وجو در کریدورهای خاص، شناسایی پهپادها و سپس رعایت قواعد محدودکننده درگیری مأموریت پلیس هوایی ناتو محدود شده بودند. این چالش با نزدیکی نفوذ پهپادها به مناطق مسکونی تشدید شد.

نیروهای هوایی اروپا ارتقای رادارهای AESA را به تعویق انداخته‌اند؛ به این معنا که ستون فقرات ناوگان‌های کنونی اروپا به رادارهایی مجهز است که برای مقابله با رگبارهای بزرگ پهپادی ایده‌آل نیستند. بعید است سرمایه‌گذاری‌های منفرد در هواپیماهای آواکس بتواند این چالش‌ها را جبران کند. پهپادها آن‌قدر آهسته و پایین پرواز می‌کنند که ممکن است در آشفتگی‌های زمینی گم شوند و این امر مستلزم آن است که یک جنگنده آن‌ها را شناسایی کند. این موضوع همان چالش‌هایی را برای اپراتورهای هوابرد ایجاد می‌کند.

نبود رادار AESA در سایر جنگنده‌های اروپایی به این معناست که F-35، دست‌کم تا زمان انجام ارتقاهای لازم، بهترین گزینه برای دفاع پهپادی منطقه‌ای است. این واقعیت اساسی، کارایی واقعی «نگهبان بالتیک» — پاسخ ناتو به نفوذهای روسیه — را زیر سؤال می‌برد. استقرار تعداد بیشتری از سکوهای نظارتی بی‌تردید می‌تواند نفوذ جنگنده‌های سرنشین‌دار را شناسایی کند، اما چالش‌های دفاع پهپادی همچنان پابرجا خواهد ماند. خطر آنجاست که طرف روسی به‌خوبی از این آسیب‌پذیری در جناح شرقی ناتو آگاه است. در صورتی که ولادیمیر پوتین دستور نفوذ دوباره به حریم هوایی اروپا را صادر کند، افزایش استقرارها به‌تنهایی تضمین‌کننده پاسخی توانمند و پایدار نخواهد بود.

دفاع پهپادی از اسرائیل موفقیت‌آمیز بود. نیروی هوایی ایالات متحده و شرکایش توانستند یکی از ابعاد حمله هوایی ایران را خنثی کنند. با این حال، درس‌های قابل‌توجهی برای آموختن وجود دارد؛ از تجهیزات مورد استفاده گرفته تا شیوه‌ای که مدافعان آینده باید به این مأموریت بیندیشند. نخستین تغییر، افزایش کارایی دفاع زمینی مقرون‌به‌صرفه است. این رویکرد مستقیماً از الگوی اسرائیلی الهام گرفته شده است؛ الگویی با پدافندی واقعاً لایه‌مند که محور آن سامانه «گنبد آهنین» است. این امر به اسرائیلی‌ها امکان داد در مصرف موشک‌های هوابه‌هوا صرفه‌جویی کنند؛ کاری که البته با پشتیبانی گسترده ایالات متحده بسیار آسان‌تر شد.

گام دیگر، کاهش هزینه رهگیری پهپاد است. برای نیروهای هوایی با گرایش هوابرد، مانند ایالات متحده و بخش بزرگی از اروپا، هزینه هر ساعت پرواز عملاً جزئی از معادله است. صرفه‌جویی واقعی هزینه می‌تواند و باید از مسیر واداشتن اسرائیل به اشتراک‌گذاری اصلاح جستجوگر موشک AIM-9M با متحدانش حاصل شود؛ به‌ویژه با آن متحدانی که پیش از جنگ ۱۲روزه و در جریان آن از اسرائیل دفاع کردند.

بهبود دیگری نیز هم‌اکنون در ایالات متحده رخ داده است: یکپارچه‌سازی کیت راکت هدایت لیزری «سامانه سلاح کشتار دقیق پیشرفته» (APKWS) بر روی جنگنده‌های مجهز به رادار AESA. پاد راکتی APKWS به هر جنگنده امکان می‌دهد ۴۲ راکت، به‌همراه هشت موشک AIM-9X حمل کند. هزینه هر راکت APKWS معادل هزینه پهپادی است که رهگیری می‌شود و بدین‌ترتیب نسبت هزینه میان حمله و دفاع متعادل می‌گردد. با این حال، سامانه APKWS گلوله نقره‌ای نیست؛ زیرا خلبان باید برای هر رهگیری جداگانه از جستجوگر لیزری استفاده کند؛ وظیفه‌ای که در انهدام یک رگبار بزرگ از پهپادها باید ۴۲ بار تکرار شود.

راه‌حل بسیار ساده، اولویت‌دادن نیروهای هوایی اروپا و متحدان هوایی آمریکا به ارتقای رادارهای AESA است. این ارتقا به‌طور کلی کشندگی خلبان و جنگنده را افزایش می‌دهد و ابزارهای لازم برای مقابله با ازدحام پهپادی را در اختیار مدافعان می‌گذارد. این ارتقا و سپس یکپارچه‌سازی APKWS در نیروهای هوایی اروپا حیاتی است و به اروپا امکان می‌دهد یک توان دفاعی لایه‌مند و چندملیتی در برابر تهدید پهپادی روسیه ایجاد کند. با این حال، فناوری تنها زمانی کارآمد است که برنامه‌ای روشن برای پدافند هوایی وجود داشته باشد.

همان‌گونه که در دوران جنگ سرد نیز صادق بود، برنامه‌ریزان اروپایی و آمریکایی باید اطلاعات مربوط به مسیرها و کریدورهای محتمل نفوذ پهپادها را با یکدیگر به اشتراک بگذارند. سپس منطقی است که این مسیرهای بالقوه به کریدورها تقسیم و به هر کریدور جنگنده‌هایی اختصاص داده شود. در کوتاه‌مدت، بهترین مسیر پیش‌رو آن است که F-35ها یا جنگنده‌های نسل چهارمِ مجهز به AESA، رهبری دفاع از این کریدورها را بر عهده گیرند. جنگنده‌های قدیمی‌تر نیز باید پاد اسنایپر، یا معادل اروپایی آن، را حمل کنند تا اشیای کم‌سرعت و کم‌ارتفاع را شناسایی کنند. سپس می‌توانند خودشان شلیک کنند یا از تاکتیک «کامیون موشک» اسرائیلی—که نیروی هوایی آمریکا و نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا در ۱۳ آوریل به کار بردند—الگو بگیرند؛ الگویی آماده و در دسترس برای آموزش.

افزون بر این، کندی سرعت این پهپادها به نیروهای هوایی اروپا اجازه می‌دهد در امتداد مسیرهای نفوذ، مکان‌هایی بالقوه را تعیین کنند که سرنگونی پهپادها در آن‌ها کمترین خطر را برای غیرنظامیان دارد. این امر به جنگنده‌ها امکان می‌دهد نزدیک‌تر به این مناطق گشت‌زنی کنند و از داده‌های حسگرهای مستقر در جلو به نفع خود بهره ببرند.

راه‌حل ایده‌آل، تغییر در شیوه انتقال و اشتراک داده‌ها میان نیروهای نظامی است. ارتش ایالات متحده دفاع از اسرائیل را به‌صورت متمرکز برنامه‌ریزی کرد؛ اما با آغاز درگیری، هر بازوی پدافند هوایی به‌طور مستقل و در حمایت از یک هدف مشترک عمل کرد. نتیجه، افزایش خطر آتشِ خودی و ارائه راه‌حل‌هایی کمتر از حد مطلوب برای مسائل پیچیده بود. در حالی که ایالات متحده و دیگران به چگونگی مقابله با افزایش «جرم ارزان» در هوا می‌اندیشند، نقطه شروعی آینده‌نگر برای دفاعی مقرون‌به‌صرفه‌تر، به بهبود گردآوری و توزیع اطلاعات بازمی‌گردد.

همچنین شاید شایسته باشد تاکتیک‌های قدیمی و آزموده‌شده مقابله با یورش‌های هوایی انبوه دوباره مدنظر قرار گیرد. در جنگ جهانی دوم، مدافعان بریتانیایی از بالن‌های سدکننده ساده استفاده می‌کردند تا بمب‌افکن‌های شیرجه‌روِ کم‌ارتفاع را وادار به اوج‌گیری در میان دیوارهای آتش ضدهوایی کنند. چالش این پهپادها لزوماً دشواریِ کشف آن‌ها روی رادار نیست؛ بلکه این است که آن‌قدر نزدیک به سطح زمین پرواز می‌کنند که یافتن‌شان به راداری بسیار دقیق نیاز دارد. این چالش به‌طور کلی مشابه دفاع در برابر V-1، نخستین موشک کروز، است. آن موشک در ارتفاعات پایین و قابل پیش‌بینی پرواز می‌کرد و به مدافعان اجازه می‌داد موانعی را در مسیر پروازش قرار دهند. تهدید پهپادهای شاهد کمابیش همان است، با این قید که پهپادها همچنین ارزان‌قیمت‌اند. دفاعی ارزان‌تر می‌تواند از پیوند ارتقاهای آشکار قدرت هوایی با تغییرات ساده‌تر در نحوه درگیری نیروهای زمینی با اهداف حاصل شود.

چالش‌های رفع تداخل (deconfliction) در جریان یک رگبار انبوه قابل‌توجه است. برای تعداد محدود موشک‌های زمینی، تردید وجود دارد که آیا در حضور جنگنده‌های متحد در منطقه کارایی دارند یا اساساً باید به کار گرفته شوند. با این حال، اگر پهپادی از دفاع پیشرو عبور کند، سامانه‌های زمینی واقعاً آخرین خط دفاع هستند و دفاع نقطه‌ای در برابر تهدیدات نزدیک فراهم می‌کنند. راهی نوآورانه برای کاهش هزینه دفاع می‌تواند بهره‌گیری از توپ‌های ضدهوایی زمینی و ایجاد آتش سدکننده (فلک) در امتداد مسیرهای محتمل نفوذ باشد. سرنگونی می‌تواند با موانع فیزیکی—شاید الگوبرداری‌شده از بالن‌های سدکننده—کمک شود تا پهپادها به کریدورهای مشخص یا حتی ارتفاعات ایده‌آل برای دفاع زمینی هدایت شوند.

 

جمع‌بندی

درس‌های دفاع از اسرائیل در ۱۳ آوریل در جریان جنگ ۱۲روزه علیه ایران به کار گرفته شد. نیروی هوایی آمریکا به‌سرعت APKWS را عملیاتی کرد که صرفه‌جویی هزینه‌ای عملیات ضدپهپادیِ هوابردمحور را افزایش داد. درس کلی‌تر آن است که دفاع کم‌هزینه در برابر پهپادهای یک‌طرفه، مؤلفه‌ای حیاتی در برنامه‌ریزی نبردهای آینده است. تمرکز محدود صرفاً بر نسبت هزینه رهگیر، جنبه‌های متعددی از چالش را نادیده می‌گیرد؛ از جمله پاک‌سازی (sanitization) و ساخت یک تصویر هوایی جامع برای استفاده مدافعان. برای نیروی هوایی آمریکا و متحدانش، این کار عمدتاً با دارایی‌های هوابرد انجام می‌شود که به رادار AESA و اطلاعات نیاز دارند. یکی از گزینه‌ها، بهره‌گیری از تاکتیک‌هایی است که اوکراین توسعه داده است؛ استفاده از صدای پهپاد برای مثلث‌بندی موقعیت و ساخت تصویری از مسیرهای محتمل نفوذ. این روش برای ارائه یک نگاه پیش‌دستانه به برنامه‌ریزان جهت کمک به پاک‌سازی فضای هوایی، هم نوآورانه و هم مقرون‌به‌صرفه است.

گام آشکار بعدی، همسان‌سازی تصویر داده‌ای برای هر مؤلفه دفاع پهپادی است. این کار ساده نیست. ارتش ایالات متحده و متحدانش همچنان در انتقال داده میان شاخه‌های مختلف و نیز در اشتراک داده با یکدیگر در عملیات رزمی با مشکل مواجه‌اند. سازوکاری استاندارد برای اشتراک تصویر هوایی، هدفی ارزشمند برای بررسی است—even اگر به‌صورت افزودن یک سخت‌افزار ساده مانند تبلتی باشد که نرم‌افزارهای موجود سامانه‌ها را تکمیل کند. با ورود سامانه‌های جدید به خدمت، آن‌ها نیز باید توان اشتراک روان‌تر داده‌ها در میان سکوها را داشته باشند. این رویکرد به افزایش کارایی تخصیص تیراندازها به کریدورهای مختلف دفاع پهپادی کمک می‌کند و امکان یکپارچه‌سازی بهتر هوانوردی بالگردی و پرنده‌های کندتر را در عناصر دفاع لایه‌مند از اهداف فراهم می‌سازد.

چالش پهپادها بی‌تردید ادامه خواهد داشت. دفاع در برابر این پرنده‌های کند رویکردی جامع می‌طلبد: یکپارچگی بهتر میان شاخه‌ها و نیروهای متحد، و سازوکاری کارآمدتر برای انتقال و اشتراک داده‌ها. در سطح تاکتیکی، این به معنای نوسازی رادارها و کاوش در راه‌های کاهش بیشتر هزینه هر رهگیری است؛ خواه با APKWS، دفاع‌های زمینی لایه‌مند، یا حملات «پیش از پرتاب».

ابزارهای لازم برای دفاع مؤثر در برابر پهپادها از پیش وجود دارند. در کوتاه‌مدت، اروپا به‌طور حاد آسیب‌پذیر است؛ اما با سرمایه‌گذاری‌های درست، آموزش به‌روز و سرمایه‌گذاری‌های راهبردی، دلیلی وجود ندارد که ارتش‌های غربی نتوانند بر این تهدید غلبه کنند.

 

مؤسسه «پژوهش‌های سیاست خارجی»* (Foreign Policy Research Institute – FPRI) یک اندیشکده مستقل آمریکایی است که در سال ۱۹۵۵ تأسیس شد و مقر اصلی آن در فیلادلفیا قرار دارد. این مؤسسه با تمرکز بر سیاست خارجی، امنیت ملی و راهبردهای دفاعی آمریکا فعالیت می‌کند و تلاش دارد تحلیل‌های مبتنی بر تاریخ، جغرافیا و واقع‌گرایی راهبردی ارائه دهد.

FPRI به‌طور سنتی به نهادهای تصمیم‌ساز آمریکا، از کنگره و وزارت دفاع تا رسانه‌ها و دانشگاه‌ها، خوراک تحلیلی می‌دهد و در موضوعاتی مانند خاورمیانه، روسیه، چین، اروپا و رقابت قدرت‌های بزرگ نقش پررنگی دارد. گرایش فکری این اندیشکده معمولاً در چارچوب جریان «جریان اصلی سیاست خارجی آمریکا» تعریف می‌شود؛ نه کاملاً نومحافظه‌کار، نه ضد مداخله‌گرا، بلکه نزدیک به نگاه امنیت‌محور و عمل‌گرایانه واشینگتن.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.