ناتو اکنون 30 عضو دارد و دارای مرز شرقی ناهموار و ناپایدار است و با چالش های جدیدی در آینده رو به رو خواهد شد.

به گزارش جماران به نقل ازسى ان ان استقرار نیروهای روسیه در مرز خود با اوکراین، یک بن بست دیپلماتیک بین روسیه و ایالات متحده، دو قدرت بزرگ هسته ای جهان، ایجاد کرده است.

 برای درک بهتر اینکه چگونه به این نقطه رسیدیم و چه اتفاقی می‌افتد، با مایکل کیماژ، استاد دانشگاه کاتولیک آمریکا صحبت کردم. او در روابط ایالات متحده و روسیه تخصص دارد و صدایی برای تعامل با روسیه و دیدگاهی متفاوت تر از کشور است.

تفاوت بین زمان حال و جنگ سرد

بیایید با یک سوال بسیار کلی شروع کنیم. اگر جنگ سرد در مورد سرمایه داری ایالات متحده در مقابل کمونیسم اتحاد جماهیر شوروی بود، امروز چه بن بستی بین روسیه و غرب وجود دارد؟

مایکل کیماژ :نسبت به جنگ سرد فراگیرتر است. این در هسته خود رقابتی برای نفوذ در اروپای شرقی و مرکزی است در مقابل، جنگ سرد با پرده آهنین تعریف شد وضعیت نظامی بیشتر پس از سال 1949 حل شد. به همین دلیل است که تضاد ایدئولوژیک (بر سر سرمایه داری و دموکراسی) بسیار شدید بود. میدان واقعی رقابت بود.

امروزه هیچ پرده آهنی در اروپا وجود ندارد. هیچ خط مشخصی وجود ندارد که روسیه را از اروپا یا اروپا را از روسیه جدا کند. و در این وضعیت مبهم تفاوت فاحشى بین  بینش یا جهان بینی وجود دارد.

ایالات متحده آمریکا تک تک کشورهای اروپایی را کاملاً دارای حاکمیت می داند و حق دارند در مورد امنیت، تجارت، اتحادها و غیره تصمیم گیری کنند. روسیه خود را دارای یک منطقه ممتاز مورد علاقه در امتداد مرز غربی خود می داند. به دلایل امنیتی و اعتباری، روسیه در این زمینه خواستار ترکیبی از نفوذ و احترام است و روسیه مایل است در جایی که خود را در این منطقه ممتاز ناکام می بیند، از نیروی نظامی استفاده کند.

اوکراین درست در میانه این رقابت سقوط می کند و از سال 2014 هم مسکو و هم واشنگتن به اوکراین به عنوان فشارسنج آینده اروپا نگاه کرده اند.

آیا این پایان غرب است؟

در مورد شکست احتمالی اتحاد غرب مطالب زیادی نوشته شده است. آلمان می خواهد خط لوله گاز طبیعی روسیه را تکمیل کند. فرانسه به دنبال اروپای مستقل تر است. آیا این آغاز پایان اتحاد ناتو پس از جنگ جهانی دوم است؟

مایکل کیماژ : اصلا. اتحاد همیشه کمی سرکش بوده است.

برای مدتی، فرانسه به طور رسمی در طول جنگ سرد از ناتو فاصله گرفت. و اوایل دهه 1980 شاهد اعتراضات گسترده در آلمان و جاهای دیگر در مورد استقرار موشک های ایالات متحده در اروپا بود. هر دو جنگ ویتنام و عراق باعث ایجاد اختلاف نظرهای عمده در میان بسیاری از کشورهای عضو ناتو شد. بنابراین هیچ چیز جدیدی در مورد برنامه ها و رویکردهای متفاوت در داخل ناتو وجود ندارد.

با برداشتن یک گام به عقب، اتحاد ناتو واقعاً از دسامبر 2021، زمانی که بحران فعلی به سرعت شروع شد، کاملاً متحد شده است.

سه کار را با هم انجام داده است: کمک نظامی به اوکراین از طریق آموزش و کمک کشورهای عضو ناتو به آمادگی نظامی اوکراین. به طور مشخص نشان داد که جنگ بین اوکراین و روسیه (که اکنون در هشتمین سال خود قرار دارد) مستقیماً به ناتو مربوط نمی شود، زیرا اوکراین عضوی از ائتلاف نیست و بنابراین خود ناتو در اوکراین نخواهد جنگید. و مجموعه جدید نگرانی های لهستان، رومانی و جمهوری بالتیک را جدی گرفت، که برخی از آنها ناشی از چشم انداز یک جنگ گسترده تر در اوکراین و برخی از استقرار نیروها و تجهیزات سخت افزاری روسیه در بلاروس است.

علاوه بر این، ناتو به روسیه اعلام کرده است که امتیازی نخواهد داد. همانطور که ولادیمیر پوتین از ناتو خواسته است، به جایی که در سال 1997 بود باز نخواهد گشت. این سیاست درهای باز را برای عضویت نمی بندد و احتمال پذیرش اوکراین در اتحاد را رد نمی کند. در مورد مسائل اساسی، ناتو در سه ماه گذشته میزان قابل توجهی از وحدت را نشان داده است.

ناتو در آینده چگونه باید باشد؟

ایالات متحده و کشورهای ناتو رسماً درخواست روسیه مبنی بر ممنوعیت اوکراین از ورود به ناتو را رد کردند. آیا ناتو همچنان باید در حال گسترش به اروپای شرقی باشد؟

مایکل کیماژ : به نظر من، ناتو دیگر نباید در کار گسترش به اروپای شرقی باشد. این سیاست عملاً ناتو در مورد مولداوی، اوکراین و بلاروس است که سه کشور اروپای شرقی هستند که می‌توانند به ناتو بپیوندند. مولداوی دارای یک درگیری منجمد است و در مولداوی حضور نظامی روسیه وجود دارد.

بلاروس در چند ماه گذشته عملاً به روسیه ضمیمه شده است. ارتش بلاروس و روسیه مدت‌هاست که ادغام شده‌اند. بلاروس در این شرایط هیچ راهی برای ورود به ناتو وجود ندارد. و اوکراین شامل کریمه و بخشی از خاک آن در شرق است که تحت اشغال نظامی روسیه است اینها مشکلات عملی است که گسترش ناتو در شرق اروپا با آنها برخورد می کند. به تعبیری دیگر، ائتلاف در حال حاضر 30 عضو دارد. دارای مرز شرقی عظیم، ناهموار و ناپایدار است. با هر اضافه شدن جدید، تعهدات نظامی جدید به وجود می‌آید و این اتحاد در دفاع از کشورهایی که قبلاً عضو هستند، با چالش‌های جدی در آینده روبرو خواهد شد.

تعیین محدودیت می تواند دردناک باشد. این مستلزم نه گفتن به شرکا و دوستان است. تعیین محدودیت خطرات خودش را دارد. اما زمان آن فرا رسیده است که ناتو خود را محدود کند -- نه به خاطر روسیه بلکه به خاطر انسجام خود و به خاطر ظرفیت های خود در دفاع از خود.

چرا این بن بست بر سر اوکراین متفاوت است؟

شما در The New Republic نوشتید که اوکراین به عنوان سابقه مهم است و روسیه نباید اجازه داشته باشد به یک کشور اروپایی حمله کند یا آن را تجزیه کند. چرا وضعیت امروز با زمانی که روسیه کریمه را از اوکراین در سال 2014 یا بخش هایی از گرجستان در سال 2008 را ضمیمه کرد، متفاوت است؟

مایکل کیماژ : این یک سوال سخت است. می توان شبه الحاق بلاروس را که روسیه در سال گذشته انجام داد به آن اضافه کرد. این هم یک مشکل است. من فکر می‌کنم نکته کلیدی در اینجا این است که هم گرجستان پس از سال 2008 و هم اوکراین پس از سال 2014، حاکمیت اساسی خود را حفظ کردند، همانطور که با الحاق روسیه به خاک آسیب دیده بود. و البته نه گرجستان و نه اوکراین متحد ایالات متحده یا ناتو نیستند، که اقدام نظامی را تنها به یک گزینه سیاسی از راه دور تبدیل می کند، اگر اصلاً یک گزینه باشد.

دو نگرانی در آینده وجود دارد که ممکن است معادله را تغییر دهد. یکی برش دادن سالامی از طرف روسیه است. مسکو چند مرز را می‌تواند تغییر دهد قبل از اینکه دوباره ترسیم نقشه اروپا را آغاز کند، و این مطمئناً یکی از نگرانی‌های جنگ گسترده‌تر در اوکراین است. در صورت عدم مخالفت، حتی الحاق بخش کوچکی از قلمرو اوکراین به سمتی خطرناک می‌رود.

اما نگرانی دیگر چشمگیرتر است: اگر روسیه با تمام نیرویی که در مرز اوکراین جمع آوری کرده به اوکراین حمله کند، ممکن است دولت را سرنگون کند و/یا بخش قابل توجهی از کشور را تجزیه کند. به جای اینکه حاکمیت اوکراین را از بین ببریم، حاکمیت اوکراین را از بین خواهیم برد. و اروپایی که در آن مرزها و حاکمیت عملاً تراشه‌های پوکر روی یک میز بزرگ هستند، که تعداد کمی از بازیکنان می‌توانند آن را به میل خود مرتب کنند، اروپای دهه‌های 1920 و 1930 است -- زمین بازی ناپایدار قدرت‌های بزرگ که در آن هیچ‌کس در امان نیست، هیچ‌کس امن نیست. و در آن هیچ چیز قطعی نیست.

پوتین چگونه تغییر کرده است؟

شما اشاره کردید که رویکرد پوتین به دیپلماسی در طول سال گذشته تغییر کرده است. چه چیزی جدید است و چه چیزی باعث تغییر شده است؟

مایکل کیماژ : سبک دیپلماتیک پوتین جدیداً تهاجمی، تازه تقابل‌آمیز و تازه عجولانه است. او اولتیماتوم می دهد، رفتار گستاخانه ای دارد و طوری رفتار می کند که گویی نیاز به پاسخ فوری دارد، که برای دیپلماسی به طور کلی و برای دیپلماسی روسیه به طور خاص غیرعادی است. من فقط می توانم در مورد دلایل این موضوع حدس بزنم.

این یک بخش ناامیدی است: پوتین احساس می کند که از سال 1991 برای روسیه سخنرانی کرد توسط غرب به آن دیکته شده است -- که گسترش ناتو یک اقدام انفرادی از سوی واشنگتن دی سی بوده است که معتقد است قدرت و حق دارد نه فقط در اروپای غربی (که خوب است) بلکه در آستانه روسیه، در اوکراین و جاهای دیگر (که برای پوتین خوب نیست). پوتین نارضایتی‌های خود را نسبت به غرب دارد و از این بحران برای ابراز آنها استفاده می‌کند.

این یک بخش اعتماد به نفس یا غرور است: پوتین قدرت نظامی عظیمی دارد و نشان داده است که مایل به استفاده از آن است (در اوکراین، گرجستان، سوریه و غیره). او معتقد است، نه بی دلیل، که این درجه از قدرت نظامی به او اهرمی می دهد. و همچنین فکر می کند که بین اهرمی که او (در اوکراین و جاهای دیگر) دارد و میزان احترامی که غرب به او نشان می دهد، تفاوت وجود دارد.

یکی دیگر از جنبه های اعتماد به نفس او رابطه اش با چین است که در سال 2014 نداشت و ممکن است او را به این فکر کند که می تواند مقاومت غرب یا فشار غرب را تحمل کند و بر آن غلبه کند. او همچنین حمله خود به سوریه در سال 2015 را موفقیت آمیز ارزیابی می کند و ممکن است فکر کند که در سیاست خارجی، او در حال چرخش است.

این نیز یک بخش از دیدگاه پست غرب است که رفتار او را هدایت می کند: او ادعا می کند که معتقد است غرب در حال افول است، آن چیزی نیست که قبلا بوده است، به ویژه سیاست خارجی آمریکا سابقه بیش از حد است. شکست (عراق، افغانستان و غیره)، ایالات متحده از نظر داخلی تقسیم شده است و کمتر از آنچه که می گوید به امنیت اروپا متعهد است - و اروپا به عنوان چنین، چه اتحادیه اروپا و چه کشورهای اروپایی، ضعیف است، فاقد قدرت نظامی سازمان یافته است و مرگبار از درگیری نظامی می ترسد. به طوری که تهدید این درگیری ممکن است در کسب امتیازاتی برای روسیه موفق شود. پوتین بیش از همتایان غربی خود فکر می کند که جهان در حدود 10 سال گذشته به نفع روسیه و به ضرر غرب تغییر کرده است. به یک معنا، جدول ها در حال چرخش هستند.

آیا بایدن اهرم کافی دارد؟

جو بایدن رئیس جمهورآمریکا  وعده داده است که نیروهای آمریکایی مستقیماً در جنگ روسیه و اوکراین دخالت نخواهند کرد. آیا آمریکا اهرم کافی برای دور نگه داشتن روسیه از اوکراین دارد؟

مایکل کیماژ : خیر. آنچه که پویایی را تغییر خواهد داد، ارائه نیروی هوایی و نیروهای آمریکایی به اوکراین خواهد بود. این می تواند پوتین را متوقف کند. تهدید تحریم های اقتصادی چیزی است که پوتین باید آن را بسیار جدی بگیرد، اما او باید قبل از تقویت نظامی خود این را پیش بینی کرده باشد.

و اهرم دیپلماتیکی که ایالات متحده دارد، اهرمی که ممکن است روسیه را از اوکراین دور نگه دارد، مستلزم تسلیم شدن در برابر روسیه است، چیزی که مطلقاً آن چیزی نیست که بایدن می خواهد انجام دهد یا بایدن انجام خواهد داد. اگر پوتین جنگ در اوکراین را گسترش نمی‌دهد، به این دلیل است که او هرگز قصد انجام این کار را نداشته است. زیرا او شکاف هایی را در بنای روابط فراآتلانتیک می بیند. یا به این دلیل که او می تواند از دولت اوکراین امتیاز بگیرد. به استثنای حفظ وحدت فراآتلانتیک، که دولت بایدن نشان داده است که می داند چگونه انجام دهد، ایالات متحده عامل تعیین کننده در اینجا نیست. عامل تعیین کننده، تحلیل هزینه و فایده ای است که پوتین در تصمیم خود برای حمله یا عدم تهاجم به ارمغان می آورد. توپ واقعاً در زمین اوست -- فعلا.

چرا باید این موضوع برای آمریکایی ها مهم باشد؟

در مورد اینکه چرا روسیه و اوکراین برای آنها اهمیت دارد به آمریکایی های روزمره چه می گویید؟

مایکل کیماژ : اوکراین و روسیه در زمستان 2022 برای آمریکایی ها اهمیت زیادی دارند. هیچ کدام از این کشورها عامل اقتصادی بزرگی برای ایالات متحده نیستند. این منبع ارتباط آنها نیست. اوکراین برای آنچه که هست مهم است: کشوری بزرگ از نظر سرزمینی با حدود 40 میلیون شهروند -- و کشوری که ایالات متحده از سال 2014 به آن تعهدات زیادی داده است. موفقیت اوکراین موفقیت اروپا خواهد بود.

و از بین بردن اوکراین، در میدان نبرد، منجر به اروپایی خواهد شد که بیشتر با جنگ تعریف می شود تا صلح. در طول قرن بیستم، ایالات متحده فداکاری های زیادی برای صلح در اروپا انجام داد. این اکنون چیزی است که در تعادل است.

روسیه برای آنچه هست مهم است: پس از ایالات متحده، قدرت هسته ای بزرگ جهان است. محور سیاست بین الملل؛ کشوری با بزرگترین ارتش متعارف اروپا؛ و کشوری با قدرت صدمه زدن به ایالات متحده و متحدانش. این دیگر جنگ سرد نیست. همه چیز به روابط بین مسکو و واشنگتن بستگی ندارد.

اما حتی با این وجود، این رابطه برای آنچه در اروپا اتفاق می‌افتد، در آسیا و آن‌چه در خاورمیانه می‌افتد، اساسی است.

ایالات متحده باید از چالش ها و تهدیدهای روسیه پوتین آگاه باشد، و در عین حال - کار آسانی نیست - ایالات متحده باید خطوط ارتباطی با روسیه را حفظ کند، نیاز به دیپلماسی دقیق با روسیه دارد. یافتن راهی برای برخورد با کشوری که به دلیل زرادخانه هسته‌ای‌اش قابل شکست نیست و با کشوری که جمعیت آن دشمن ایالات متحده نیست.

اوکراین و روسیه دو توپ مجزا هستند. فریبکاری همزمان با آنها سخت است، اما دولت بایدن باید با آنها دستکاری کند. هیچ حاشیه خطای زیادی وجود ندارد.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.