حال که فقر نظری در کشور وجود دارد و به لحاظ نظریات مطرح شده در علم اقتصاد دچار فقر هستیم و آنها را به درستی درک نکرده‌ایم و از علم هم عقب افتاده‌ایم و نتوانسته‌ایم از آنچه بزرگانی مانند هیرشمن، شومپیتر، کارل پولانی و ... مطرح کرده‌اند، بهره ببریم، با موانع و مشکلاتی روبه‌رو خواهیم شد. یا حتی وقتی فریدمن که بحث اقتصاد آزاد را مطرح می‌کند، نکته مهمی را یادآور می‌شود و می‌گوید اقتصاد بازار یا اقتصاد باز، نیاز به دولت قدرتمند دارد و اگر نباشد همه چیز به انحراف کشیده می‌شود.

صنعتگر و پژوهشگر توسعه

به گزارش جماران؛ سید محمد بحرینیان صنعتگر و پژوهشگر توسعه که در یک نشست اینستاگرامی به مناسبت پانزدمین نکوداشت استاد میرمصطفی عالی نسب در موسسه دین و اقتصاد سخن می گفت، اهلیت و اندازه و مقیاس اقتصاد و نوع صنعت را ویژگی های موفقیت استاد عالی نسب دانست و  با اشاره به تجربه های خود صنعت ایران تأکید کرد: نوع تفکر و ارزش کار وی را به‌ویژه در دوران جنگی که به کشور ما تحمیل شد، می‌توانم درک و لمس کنم.

وی در آغاز سخنان خود با ادای احترام به همه شهدای ایران و طلب شفای عاجل برای جانبازانی که عمر خود را در آسایشگاه‌ها می‌گذارنند، یادآور شد: ما قرن‌ها شاهد انسان‌هایی بودیم که برای این کشور فداکاری کرده‌اند. سلام دارم خدمت ملت بزرگ ایران که همیشه در طول تاریخ درخشان بوده‌اند و همه این موضوع را قبول دارند. حتی فریدریش هگل و چارلز عیسوی که بسیار موارد تحسین‌برانگیزی درباره رفتار این ملت حتی اگر خاموش باشند، مطرح می‌کنند که این باعث افتخار است.

بحرینیان در ادامه به پاره از دیدگاه های دکتر رضاقلی و دکتر رنانی درباره چرایی توسعه نایافتگی ایران اشاره کرد و گفت: چند روز قبل با دکتر رضاقلی عزیز صحبت می‌کردم و ایشان درخصوص نورث و عجم اوغلو مطالبی جالب را بیان کردند که برایم مفید بود. می‌گفتند نورث در کتاب «فرآیند تحول اقتصاد» اشاره می‌کند که اگر یک ملت بخواهد توسعه پیدا کند و کسانی بخواهند دلایل توسعه‌نیافتگی را بررسی کنند و ببینند که مشکلات چیست، باید نخست تاریخ کشورشان را به صورت منفرد مطالعه کنند و نقاط ضعف تاریخی خود را بیابند و فهمی از توسعه پیدا کنند که مبتنی بر تاریخ کشورشان است.

بحرینیان ادامه داد: دکتر رنانی عزیز نیز بحثی را به صورت زنده در اینستاگرام داشتند که در آنجا به دو خصیصه مهم توسعه اشاره کردند: یکی حاکمیت خوب و مفید و دیگری حاکمیت توسعه‌خواه. بایستی این دو خصیصه در توسعه باشد، اگر هر یک به صورت مجزا باشد، به نتیجه منجر نمی‌شود. اما مصداقی را در این زمینه عنوان نکردند و چون این خصلت به دورانی که زنده‌یاد عالی‌نسب با دکتر مصدق برای ارتقای صنعت ملی همکاری می‌کردند، از نظر من تاحدی مربوط است، نکاتی را مطرح می‌کنم تا ذهنیت لازم را پیدا کنیم.

وی با اشاره به سفرنامه «ژان باپتیست تاورنیه» جهانگرد فرانسوی، گفت: اینکه موضع وی را قبول کنیم یا خیر بحث دیگری است، اما من اکنون دیدگاه این فرد خارجی را مطرح می‌کنم تا از آن برداشت نسبی را داشته باشیم. نقل او مربوط به زمان شاه عباس اول یا شاه عباس بزرگ است و مطالب فوق‌العاده‌ قابل تأملی را مطرح می‌کند. او می گوید: «شاه عباس که نام‌آوری را دوست می‌داشت، پیوسته درباره وسایل توسعه و ازدیاد ثروت و اداره صحیح مملکت می‌اندیشید و چون خیرخواه مردمش بود نمی‌خواست پول از مملکت خارج شود. در دوران سلطنتش اجازه نمی‌داد که هیچ هندی یا بانیان در ایران ساکن شود و داد و ستد کند و آنها در عهد شاه صفی اول و شاه عباس دوم که خیلی جوان بر تخت سلطنت نشسته بودند به ایران داخل شدند [یعنی رباخواران]. شاه عباس اول حق داشت که نمی‌خواست به آنها اجازه تجارت در ایالاتش را بدهد، زیرا آنها به واقع در رباخواری بدتر از به یهودیان‌اند وکم مانده است که همه نقدینه مملکت را در دست گیرند.» شما برخی از همین شواهد را هم در دنیای امروز کشورمان مشاهده  و آن را حس می‌کنید.

مهندس بحرینیان گفت: تاورنیه ادامه می‌دهد: «زیرا پول را از بزرگان با ربح ۹ یا ۱۰ درصد در سال می‌گیرند و همان پول را در مقابل وثیقه با بیشترین سود ممکن 2 تا 2.5 درصد در ماه قرض می‌دهند. ۲۴ تا ۳۰ درصد در سال می‌شود. شاه عباس تصمیم گرفت که مملکتش را از این طاعون و قانقرایا حفظ کند» و سپس می‌گوید: «شاه عباس نه تنها می‌خواست که همه تجارت در دست رعایای خودش باشد تا نفع آن عایدش شود و پول به مملکتش جلب کند، بلکه مایل بود که این پول در آنجا بماند و نمی‌توانست بپذیرد که آن را به جای دیگر ببرند...» با این رویه در اداره اقتصاد کشور بود که شاهد فزونی صادرات و پیشرفت نسبی در دوران اول حاکمان صفویه درکشور بودیم.

این صاحب نظر اقتصادی با توصیه به مطالعه کتاب تاورنیه، گفت: نویسنده ی آن، نکات بسیار مفیدی را بیان می‌کند و از لابه‌لای سطور آن می‌توانید استنتاج نمایید که در حال حاضر هم همان اشتباهات در حال تکرار شدن هستند و هنوز پس از چند سده، عبرت لازم برای جلوگیری از اشتباهات مشابه گرفته نشده است. این یکی از خصیصه‌های توسعه می‌تواند باشد که دکتر رنانی شرح دادند.

این فعال حوزه صنعت در ادامه به بحث دکتر رنانی اشاره کرد و گفت: درباره خصایصی که دکتر رنانی مطرح کردند، باید تأملی دوباره داشته باشیم تا ببینیم چه می‌شود که کشور حتی در دوره صفوی در زمان اشخاص و برخی از پادشاهان می‌تواند حرکتی در جهت مازاد تجاری و پیشرفت و توسعه داشته باشد، اما بعد از‌ آن مجدداً با خرابی‌های بیشتری روبه‌رو می‌شود.

 وی گفت: تاورنیه می‌گوید: «یکی از زرنگی‌های شاه عباس این بود که برای کسب اطلاع از آنچه در مملکتش می‌گذرد، آن هم با اقدام شخصی خودش و نه با اعتماد به گزارش وزیرانش، اغلب با لباس مبدل مانند یک شهروند ساده به بهانه خرید و فروش به شهر می‌رفت و می‌کوشید تا اگر فروشنده‌ای در وزن و کِیل خطا کند، از آن اطلاع یابد. شبی در لباس روستایی از قصرش خارج شد و به دکان نانوایی رفت و یک من نان خرید و از آنجا به دکان کبابی رفت و یک من گوشت کباب‌شده گرفت.شاه خریدش را کرد و به قصر بازگشت که در آنجا صاحب منصبان دربار منتظرش بودند، ابتدا به اعتمادالدوله (وزیر اعظم) فرمان داد تا ترازو بیاورند و در حضورش نان و گوشت را وزن کنند. از نان ۵۷ درهم و از گوشت ۴۳ درهم کسری دید، شاه عباس با دیدن آن بر سه چهار نفر از کسانی که وظیفه مواظبت از شهر را برعهده داشتند، به‌خصوص بر حاکم شهر سخت خشم گرفت و اگر التماس و درخواست بعضی از بزرگان نبود به دستور او شکم آنها را پاره می‌کردند. شاه آنها را به خاطر کم‌توجهی نسبت به خیر و صلاح عمومی و سهل‌انگاری در اجرای وظایف ‌‌خود سرزنش کرد و به آنها بی‌انصافی بزرگی را خاطرنشان کرد که مردم از این‌که با وزن نادرست به آنها چیز می‌فروشند، رنج می‌برند، چون یک مرد بیچاره که چندین بچه دارد و گمان می‌کند که به آنها برای خوردن ۹۰۰ درهم نان می‌دهد بدین‌گونه جز به ۸۴۳ درهم نمی‌دهد. سپس از بزرگانی که در حضورش بودند پرسید، چه کیفری باید به آنها داد؟»

 بحرینیان ادامه داد: تاورنیه دستور می‌دهد یک تنور بزرگ در میدان شهر درست کنند و یک سیخ بزرگ. آن نانوا را در تنور می‌اندازد و فروشنده گوشت را به سیخ می‌کشد و در آتش کباب می‌کند. حالا قبول کنیم یا نکنیم این نوع رفتار را، مهم این است که چگونه یک حاکمیت خوب که همه جوانب را در نظر می‌گیرد و می‌بیند، می‌تواند باعث رشد، توسعه و پیشرفت زندگی مردم شود. من قبلاً فکر می‌کردم، عامه این ها را درباره شاه عباس اول ساخته‌اند، اما می‌بینم یک خارجی که در آن دوران شش بار در ایران بوده این مطالب را گفته و مکتوب کرده است.

وی گفت: در اینجا باید به برخی ریشه‌ها، اشاره کنم که دیدگاه مرا درباره موضوع بحث روشن می‌کند. کشور ما پس از بیت‌الحکمه حدود قرن هشتم میلادی به بعد تا حدود قرن شانردهم میلادی شاهد رشد و افول دانشمندان مختلف بوده، ولی از سده شانزدهم میلادی از جریان پیشرفت علوم دنیا در تمام زمینه‌ها عقب ماند. بعد تقریباً با یک رخوت سنگین در حرکت جامعه، به دلیل این‌که پیشرفت در جاهای دیگر اتفاق افتاده بود، روبه‌رو شدیم. در تمام زمان‌ها فرزندان شایسته این کشور تلاش کرده‌اند تا مشکلات را رفع کنند و در حد وسع خود کارهایی انجام داده‌اند.

بحرینیان ادامه داد: اولین موردی که بیشترین تأثیر را در اوج‌گیری علوم و فنون در غرب گذاشت، این است که گوتنبرگ حروف قابل انتقال و ماشینی که بتواند این نوع حروف را به‌کار بگیرد، اختراع کرد. قبلاً چاپ سنگی بود. در اینجا او باعث تسریع حیرت‌انگیز در گسترش دانش و برهم انباشتن آن و اختراعات متعددی شد. از این دوران به بعد می‌بینیم که اثرات اختراع او با بسط و انباشت دانش ضمنی، تمام کشورهای اروپایی نمود عینی یافت.

وی گفت: ازجمله اختراعات مهم دیگر که به موضوع بحث ما مرتبط است، اختراع ساعت است. پیتر هنلین آلمانی ساعت قابل حمل را اختراع کرد و... اختراع این ساعت در حدود دوره حاکمان محلی همچون آق قویونلو، قراقویونلو و تیموریان بود. حدود ۱۵۰ تا ۱۸۰سال بعد تاورنیه در کتابش بحث معادن ایران را مطرح می‌کند که «ایرانی‌ها فلز و آهن دارند»، اما ببینید که سطح دانش آنها در بستر زمان چگونه افزایش یافته است. او می گوید: «اما آهنی که از آن فنر درست کنند، ندارند.» درنتیجه اگر دانش را دارا بودیم، می‌توانستیم خواص فنر را بشناسیم که یکی از نیازمندی‌های ساخت ساعت است. بعد شرح می‌دهد کسی به نام رودولف اشتدلر زوریخی که همراه وی به ایران آمده بود، یک ساعت کوچک درست می‌کند.

وی گفت: ما اگر این موضوع‌ها را درک نکنیم، نمی‌دانیم که چرا کشور ما با چنین عقب‌ماندگی و مشکلاتی مواجه شد. باید عمیق تحلیل کنیم که چرا این کشور در ناتوانی بسیاری از دولت‌های جاهل، خودشیفته و گاهاً فاسد در طول این سه چهار سده گذشته، به قول آقای تدینی، به دلیل درون‌زا نشدن صنعت، به صورت فلج شده نظاره‌گر پیشرفت غرب شدیم.

وی می‌گوید: این ساعت را انگلیسی‌ها می‌خواستند به قیمت ۱۰۰ اشرفی بخرند که به شاه عباس هدیه کنند، اما قبول نمی‌کند و ۲۰۰ اشرفی می‌خواهد، بعد امام قلی‌خان سردار سپاه که انگلیس‌ها به او مدیون بودند، می‌خواسته نزد شاه صفی برود. آنها این ساعت را می‌خرند و به امام قلی خان هدیه می‌کنند. وی خوشش می‌آید و می‌گوید این ساعت را می‌خواهم به پادشاه بدهم. شاه صفی از این هدیه چنان ذوق‌زده می‌شود که یک زنجیر طلا به آن بسته و آن را در ردای خود پنهان می‌کند، زیرا برای نخستین بار ساعت دیده بود. هر روز صبح رودولف اشتدلر باید این ساعت را کوک می‌کرده است. تاورنیه می‌گوید بعد از آن تمام کسانی که از اروپا می‌آمدند ساعت برای هدیه دادن به پادشاه و وزیر اعظم با خودشان می‌آوردند.

بحرینیان ادامه در ادامه به سفرنامه 5 جلدی شاردن اشاره کرد و گفت: وی در سفرنامه اش بحث ساعت را باز می‌کند و نکات مهمی را در تبیین عملکردهای مزمن و مخرب ما بیان می‌کند. شاردن بحث را اینگونه شروع می‌کند که ایرانیان آدم‌های بسیار باهوش اما آسان‌گیر هستند. بعد می‌گوید که با بدایع جدید نمی‌خواهند کار کنند، چون فکر می‌کنند این بدایع مورد نیاز زندگی ساده و طبیعی آنان نیست و دل بستن به آنها کاری بیهوده و خطاست. آیا این رفتارها نتیجه تاخت‌وتازهای اقوام مختلف به کشورمان بوده که چنین نااطمینانی و رواج حال دیدن را در میان ما بسط داده است؟

وی ادامه داد: نکته‌ای که شاردن می‌گوید بسیار مهم است و یکی از آن ها ریشه بحث من است و در خدمات مرحوم عالی‌نسب هم توجه به این نکته را می‌توان مشاهده کرد. او می‌گوید: «مردم مشرق زمین، هوشمند، زیرک و شکیبا هستند. در صنعت‌ و هنرهای زیبا پیشرفتی درخور توجه نکرده‌اند و اگر به نسبتی که خداوند به آنان عقل و استعداد و نیروی فراگیری و صبوری داده است، ذوق و لطافت طبع برای آموختن هنر  و صنایع مستظرفه به ایشان عطا می‌فرمود هر آیینه پیشرفت‌های شایانی نصیبشان می‌شد

این صاحب نظر اقتصاد ایران گفت: در اینجا می‌توان تا حدی توجه کرد که تمرکز بر ایجاد صنایع ظریف که متأثر از هنر باشد، اثری قابل توجه در پیشرفت غرب داشته و این نوع توانمندی در سابقه تاریخی سوئیس و دیگر کشورهای اروپایی قابل مشاهده است. شاردن متعاقباً در این زمینه بحث می‌کند که «مردم مشرق زمین اصولاً به اکتشافات نو و اختراعات جدید کاملاً بی‌اعتنا هستند و شوق و رغبتی بدین امور ندارند. همچنین بر این اعتقادند  اگر جز آنچه که دارند به چیزی نیازمندند، باید از کشورهای بیگانه بخرند. از وابستگی خود به بیگانگان غمی به دل راه نمی‌دهند و هرگز این اندیشه در ضمیرشان نمی‌گذرد که دست و فکر خود را به کار اندازند و آنچه لازم دارند خود بسازند و در طلب آن دست به سوی بیگانگان دراز نکنند.»  

وی این سخن را دربردارنده ریشه و آغاز توسعه نایافتگی دانست و گفت: اینکه چرا بحث ساعت را عنوان کردم، به دلیل آن است که او روشن می‌کند، می‌گوید که «ترکان عثمانی و ایرانیان هر سال مبلغ زیادی از کشورهای خارجی ساعت می‌خرند. اما آیا تنگنای ارزی فعلی نتیجه همین ناتوانی از آینده‌نگری نیست؟ او ادامه می دهد با این‌که دریافته‌اند که آموختن فن ساعت‌سازی چه سود سرشاری دارد، از میان آنان هیچ کس به فراگرفتن این هنر و فنون مشابه دیگری مثلاً کاغذسازی که مورد احتیاج آنهاست و می‌تواند منبع درآمد مهمی باشد، نکوشیده است. در ایران نیز کسی نیست که فن تعمیر کردن ساعت را بداند.» اثرات ناشی از تحریم، ارزش این گویش وی را می‌تواند کاملاً به ذهن ما متبادر کند.

این فعال صنعت بحث دیگر شاردن را یکی دیگر از ریشه های عقب ماندگی ایرانیان دانست و ادامه داد: شاردن درخصوص اصناف و صنعتگران کشور بحث جالبی را پیش می‌کشد. این نکته به گمانم، در دوران جنگ تحمیلی، مورد توجه مرحوم عالی‌نسب بود و نحوه عملکردشان در آن زمان این را می‌تواند نشان دهد. می‌گوید: «هر کس بخواهد در رشته‌ای به کار بپردازد همین بس است که پیش رئیس آن صنف برود، پولِ کمی بپردازد تا نامش در شمار دیگر افراد آن رسته ثبت شود. رئیس صنف به دیگر خصوصیات متقاضی کار ندارد.» هم اکنون بسیاری از بیچارگی‌هایی که در کشورمان در اقتصاد شاهد هستیم، از اینجا ریشه می‌گیرد، «مثلاً نمی‌پرسد که کجا به دنیا آمده و پیش کدام استاد کارآموزی کرده و مهارتش چقدر است. اصولاً حد و مرز صناعات مختلف معلوم و مشخص نیست و هر کس که دستش به کاری آشنا باشد خود را متخصص هر فن می‌شمارد. مثلاً اگر از یک رویگر بپرسند که آیا می‌تواند یک سینی نقره بسازد، نه نمی‌گوید.» نتیجه این است که این موضوع ریشه در تاریخ گذشته ما دارد.

وی گفت: بیم آن دارم که حادثه تأسف‌برانگیزی که همین چند روز پیش در یک درمانگاه در تهران اتفاق افتاد، به علت استفاده از همین‌گونه افراد همه فن حریف و بدون اهلیت حرفه‌ای باشد. به گمانم به همین دلیل بسیاری از منابع عظیمی که در این کشور داشته‌ایم، به واسطه همین نوع عدم اهلیت‌ها، از بین رفته است.

بحرینیان در ادامه با استناد به گزارشی در دفتر پژوهش‌های اقتصاد و توسعه اتاق مشهد، گفت: این گزارش نشان می‌دهد از سال ۱۳۳۸ و در حالی‌که در برنامه سوم عمرانی پیش از انقلاب بودیم، طبق آمارهای رسمی کشور تا آخر سال ۱۳۹۶، بالغ بر  حدود  2038 میلیارد دلار درآمدهای ارزی مستقیم داشتیم. همکارانم درآمدهای غیرمستقیم را هم محاسبه و عددی کردند که البته الان در این بحث ورود نمی‌کنم، اما به راحتی قابل مشاهده است که دستاوردهای اقتصادی کشورمان، به قواره این همه منابع نبوده است.

وی گفت: از سال ۱۳۶۸ که نخستین برنامه توسعه پس از انقلاب در کشور شروع شد، حدود 1712میلیارد دلار در اختیارمان بود. از زمان شروع تحریم‌ها ـ سال ۱۳۸۵ ـ  رقمی حدود 1252 میلیارد دلار در اختیار داشتیم. باز هم جلوتر بیاییم، الان مسئله ما این است که کره‌جنوبی ۷ میلیارد دلار مطالبات ما را نمی‌دهد ـ البته باید بدهد و بگیریم، بحثی در آن نیست ـ ولی از سال 1392 تا پایان سال 1396 هم مبلغی حدود ۴۷8 میلیارد دلار داشتیم. اما باوجود این منابع قابل توجه، اشتغال درکشور نیز به قواره اشتغال دیگر کشورها با منابع به مراتب کمتراز ما هم نبوده است.

بحرینیان گفت: دکتر نیلی با خوش‌فکری نشان دادند، ایجاد اشتغال خط مستقیم شده است. البته دکتر نیلی معلوم نکردند که با وجود این همه منابع در دسترس ارزی از سال ۱۳۸۵ تا سال ۱۳۹۰، اشتغال از کدام بخش‌ها کم و در کدام بخش‌ها زیاد شده است؟ طبق داده‌های مرکز آمار ایران، از زمان شروع تحریم‌ها در سال 1385 تا آخر سال 1390، حدود ۴15 هزار اشتغال از بخش ساخت صنعتی کم شده است. تعجب‌آور است که حدود ۱58 هزار اشتغال هم از بخش ساختمان کم شده است، آن‌هم درحالی که در آن دوره ادعاها و تبلیغ های فراوان روی ساختمان، طرح‌های عمرانی و مسکن مهر می‌شد! 284 هزار اشتغال هم از خرده‌فروشی و عمده‌فروشی، که می‌توان گفت تاحدودی در ارتباط با تولید صنعتی بوده،کم شده است. بعد با این همه منابع، کجا اشتغال ایجاد شده است؟ مشاهده می‌شود در جاهایی که نمی‌تواند ارزش‌افزوده‌ تازه و باکیفیت وارد اقتصاد کند. آنها را تحت عنوان «غیرقابل طبقه‌بندی» نامیده‌اند. ما در خیابان‌های تهران هم می‌بینیم که چقدر انبوه پیک داریم. حالا قصد ندارم وارد این موضوع شوم. اما به راستی چرا این اتفاق افتاده است؟

بحرینیان در ادامه به نکته تاریخی دیگری بازگشت و گفت: زمانی که علوم مختلف از جمله علم اقتصاد در اروپا شروع به رشد و خیزش کرد، ما از دوران اوج وجود دانشمندان ایرانی، در وضعیت افول قرار گرفتیم تا جایی‌که در زمان صفویه به دو دانشمند ختم شد: یکی شیخ بهایی در ریاضیات و دیگری ملاصدرا در فلسفه و از آنجا به بعد با برهوت نداشتن دانشمند و عقب‌ماندگی در خلق علوم و فنون روبه‌رو هستیم. از آن طرف اما با انبوه رو به تزاید دانشمندان و اختراعات در اروپا مواجه می‌شویم؛ چه در زمینه اقتصاد که علمی شد و چه در سایر علوم.

وی گفت: به دلیل عقب‌ماندگی مزمن در علوم مختلف و فناوری، با وضعیتی مواجه می‌شویم که برای تشریح آن از هانا آرنت کمک می‌گیرم. وی در کتاب «بحران‌های جمهوری» که توسط آقای معظمی ترجمه شده می‌گوید: «همیشه با آن داستان کهنه مواجه هستیم، جذب شدن به هر شعاری، ناتوانی در اندیشیدن یا شاید بی‌میلی نسبت به دیدن پدیدارها چنانکه واقعاً هستند و باور آوردن به این‌که پدیدارها با مقولاتی قابل دسته‌بندی هستند، بدون آن که این مقولات مفاهیم را برای دسته‌بندی آنها واقعاً به کار بسته باشند. درست همین است که درماندگی نظری به بار می‌آورد.»

بحرینیان در ادامه به پیشگفتار کتاب «امپریالیسم»، نوشته هانا آرنت، اشاره کرد و گفت: مترجم محترم آقای تدینی به نکته‌ای قابل توجه اشاره می‌کند که من معتقدم از 400 سال پیش وضعیت ما اینچنین بوده است. او  می گوید: «ما به‌ویژه در دو قرن اخیر در مواجهه با غرب برای نخستین بار با فرهنگی روبه‌رو شدیم که پیچیده‌تر و تواناتر از فرهنگ کهن ما بود، درنتیجه علاوه بر عقب‌ماندگی عینی به لحاظ ذهنی نیز «دستگاه نظری» لازم را برای شناسایی این هماورد جدید نداشتیم و ناگزیر ره به افسانه زدیم.... آنچه باید می‌شناختیم از ابزارهای شناختی‌مان پیچیده‌تر بود. با دستگاه‌های نظری قدیمی و دیرینه‌مان نمی‌توانستیم این پدیده مدرن را واکاوی کنیم.» درماندگی نظری و یا نداشتن دستگاه نظری بر اثر عدم برهم انباشتگی دانش ضمنی حاصل از علوم و فنون، نتیجه‌اش این می‌شود که ما عالی‌نسب‌ها ، ابتهاج‌ها، امیرکبیرها، عالیخانی‌ها، مهدی سمیعی‌ها یا حتی امثال نژادحسینیان و بهزاد نبوی و ... نظیر آن ها را در پس از انقلاب به صورت فرد داریم و به صورت فرآیند پایدار و مداوم نداریم. ما در اینجا گیر کردیم و مانده‌ایم. یک نظریه قابل کاربرد مبتنی بر سوابق تاریخی و دیدن تاریخ و ضعف‌هایی که در طول بیش از چهار سده گذشته طی کردیم، نداشتیم.

بحرینیان ادامه داد: حال که فقر نظری در کشور وجود دارد و به لحاظ نظریات مطرح شده در علم اقتصاد دچار فقر هستیم و آنها را به درستی درک نکرده‌ایم و از علم هم عقب افتاده‌ایم و نتوانسته‌ایم از آنچه بزرگانی مانند هیرشمن، شومپیتر، کارل پولانی و ... مطرح کرده‌اند، بهره ببریم، با موانع و مشکلاتی روبه‌رو خواهیم شد. یا حتی وقتی فریدمن که بحث اقتصاد آزاد را مطرح می‌کند، نکته مهمی را یادآور می‌شود و می‌گوید اقتصاد بازار یا اقتصاد باز، نیاز به دولت قدرتمند دارد و اگر نباشد همه چیز به انحراف کشیده می‌شود.

وی گفت: کشور ما معضلات بزرگی از دوران قاجار داشته، به‌ویژه از عهدنامه شرم‌آور ترکمانچای که به هیچ‌وجه اجازه پا گرفتن برنامه‌های واقعی برای قوام گرفتن صنعت را در این کشور ندادند. دکتر احمد سیف در یکی مقاله‌های خود واژه بسیار مهمی را به‌کار برد که به نظرم بسیار ارزشمند و کاملاً گویاست. ایشان می‌گوید که در قرن نوزدهم «گردن زدن صنعت» در ایران شکل گرفت، چراکه می‌تواند قرارداد ترکمانچای یکی از علل کلیدی باشد در کنار عوامل دیگر. وقتی گردن صنعت را زدند، به نظر من حداقل همان رگ و ریشه‌های یک گروهی میدان‌دار شدند که هنوز هم بیم آن دارم که همچنان وجود داشته باشند؛ اینکه که احمد اشرف با درایت مطرح کرد و از مستندات موجود عنوان «تاجرباشی‌ها» را به عرصه آورد. این تاجرباشی‌ها زیر بیرق اجنبی‌ها بودند و برای حفظ منافع شخصی خود، منافع اجانب را پاسداری می‌کردند. البته در دوران مدرن، بیرق‌ها نامرئی است و احتیاجی دیگر به بیرق نیست و ابزارهایی مدرن‌تر وجود دارد.

بحرینیان ادامه داد: به راستی چه اتفاقی افتاده است؟ درکنار پدید آمدن این تاجرباشی‌ها دراقتصاد، عواملی دیگر نیز در عقب‌ماندگی ما نقش داشته‌اند. جوامعی که بیش از ۴۰۰ سال سعی و خطا کرده و انباشت دانش نخبگان را برهم گذاشته و علم را قدم به قدم رفته است و بر اثر آن مفاهیم علمی شکل گرفته و به خدمت درآمده است و بستر تکاملی را با ایجاد بنیان قوی به سرانجام رساند. قطعاً ما باید علم را روی چشمان‌ و فرق سرمان بگذاریم و کسی منکر نیست و شکی وجود ندارد و به تبع آن مفاهیم علمی شکل گرفته در آن بستر را. اما باید توجه کرد که نه بستر تکاملی آنها را طی نمودیم و نه دستگاه نظری را به لحاظ ذهنی توانستیم درست کنیم. از سوی دیگر نیز با درماندگی و فقر نظری روبه‌رو بوده‌ایم.

این تحلیل گر اقتصاد ایران گفت: حاکمان ضعیف ما نیز بر اثر نداشتن حسن نیت و احتمالاً عدم خیرخواهی و ناتوانی در درک توسعه و الزامات آن، هر مشکلی را خواستند؛ همانطور که شاردن با زیرکی در 340 سال پیش توجه کرده بود، از طریق خارج حل کردند. گرچه به ظاهر واژه‌های تولید را به‌کار می‌بردند و نمایش‌هایی را هم اجرا می‌کردند، اما مفاهیم ترجمه و به عاریت گرفته شده که ریشه در واقعیت رگ و پی و ریشه اقتصاد ما نداشت، هیچگاه تعریف منطبق با شرایط واقعی کشور و قابل کاربرد در وضعیت‌های واقعی هم نشد. نتیجه‌ تقلید بی‌محتوا در به‌کارگیری واژه‌ها و مفاهیم بی‌هویت شده، همین محصولات تولیدی ارزبر دارای فناوری پایین می‌شود که با شرایط تحریم، اکثرشان در صادرات در موقعیت آچمز و تنگنا قرار گرفته و با رشد کوتوله‌پروری نتوانسته‌ایم بنیان قابل اتکا برای تاب‌آوری اقتصاد را ایجاد کنیم. در حال حاضر می‌بینید که هر چیزی را در این کشور تولید می‌نامند و تعریفی برای آن نداریم و حتی واردات‌چی هم اسم خودش را تولید کننده می‌گذارد، یا در خدمات جدید که ایجاد می‌شود به آن صنعت می‌گویند، همچون صنعت بیمه، صنعت بانکداری یا صنعت ماینینگ برای استخراج رمز ارز و امثالهم، اما تعریف آن ها مشخص نیست و با فقر مفاهیم ناشی از فقر نظری و عدم بسترسازی صحیح اقتصادمان روبه‌رو هستیم.

وی گفت: تنها در دورانی که یک عده فرزندان شایسته این ملت کارهایی کردند، اما به صورت جرقه‌ای بود که نتوانست مداوم باشد یا موجی بود که با انداختن یک سنگ ایجاد شده، ولی بعد در بسامدش میرا می‌شود. در هر صورت، همین اقدامات ساختارهایی را پایه‌گذاری کرده که می‌تواند نقطه اتکای حل مشکلاتمان دراین شرایط باشد.

این تحلیل گر اقتصاد توسعه گفت: حال چرا به چنین وضعی دچار شده‌ایم که موج کسانی مانند عالی‌نسب و کسانی دیگر در زمان‌های زنده‌یاد مصدق، عالیخانی یا دوران جنگ تحمیلی نتوانسته در کشورمان پایدار باقی بماند و ما در مسیر طی طریق فرآیندی روبه جلو قرار بگیریم؟ البته اصلاً  قائل به تقدیس کردن کسی نیستم و همه این افراد کارهای خوب انجام داده‌اند و خطاهایی هم ممکن است داشته باشند، اما در حفاظت آنها از منافع ملی و سلامت و پاکدستی آنان خدشه‌ای نمی‌توان وارد کرد. حال این ما هستیم که باید ساختار ایجاد کرده و اندوخته‌های دانشی را برهم انباشته کنیم. در بستر زمان می‌توان مشاهده کرد، هر زمان این کشور اندوخته‌ها و خرده‌دانش‌های نخبگانش را در کنار هم آورد، به پیشرفت رسید و توانست مشکلات را حل کند. در حال حاضر تصور نکنید راه‌حل نداریم، راه‌حل‌های بسیاری وجود دارد، اتفاقاً می‌توانیم خیلی هم قوی وارد شدیم، حتی تحریم‌ها را کم اثرتر کنیم، اما نمی‌توانیم مبالغه کرده و بگوییم می‌توان اثرات تحریم‌ها را صفر نمود. باید درباره این متقدمان فکر کنیم که چگونه در این زمینه توانستند موفق شوند.  

وی گفت: نتوانستیم مفاهیمی همچون رقابت یا انحصار قابل انطباق با درجه عقب‌ماندگی کشور را به تعریف در بیاوریم. از سوی دیگر، بر اثر همان فقر نظری نتوانستیم متوجه شویم که کشوری عقب مانده باید رقابت در سطح بین‌المللی را در نظر بگیرد و نه رقابت مخرب در جامعه خود را. زمانی که درماندگی نظری وجود داشته باشد و دستگاه نظری مناسب و قابل کاربرد نداشته باشیم، بیم آن می‌رود که القائات توسط تاجرباشی‌های عیان گذشته و نامرئی فعلی با تمرکز بر واژه‌های غیرکاربردی، انحراف دراقتصاد و سپس بهره‌برداری در راستای منافع خود و اجنبی را ایجاد نمایند، می‌بییند که ۶۴ واحد دارای پروانه بهره‌برداری به اصطلاح تولیدی خودرو داریم! و ۴۴ واحد در دست اجراست! یا 34 واحد دارای پروانه بهره‌برداری در زمینه تولید تلویزیون! و 33 واحد در دست اجرا! یا 147 واحد دارای پروانه بهره‌برداری در زمینه تولید سوسیس و کالباس و 177 واحد دردست اجرا! در فرش ماشینی و پارچه و همچنین تعدادی حیرت‌آور از وضعیت‌های مشابه در محصولات مختلف. یک گزارش تحلیلی مستند در دست تهیه است و امید که به زودی منتشر ‌کنیم. به قول آقای تدینی درمقدمه کتاب امپریالیسم هانا آرنت «درخصوص پیشرفت‌های غرب درنهایت از "توصیف روایی" تجاوز نمی‌نمودیم» و به نظرم هنوز هم نمی‌نماییم: «نمی‌توانستیم به پشت این سازه مدرن و پیچیده رویم، نمی‌توانستیم اجزای تشکیل دهنده‌اش را شناسایی و واسازی کنیم. این ناتوانی در شناسایی و فهم، پیامدهای سنگینی برای ما داشت

وی گفت: از کتاب ارزشمند بهمن احمدی امویی به نام «اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی ایران» برداشتم این بود که عالی‌نسب در زمینه اجرا با کاری که در زمینه ساخت سماور- در زمان تحریم نفت طبق خواسته زنده‌یاد مصدق انجام داد و خود مصدق اولین سماوری که توسط ایشان ساخته شد را جلوی دفترش گذاشت و با آن چای داد- اولین تجارب و سپس خرده‌دانش‌های ناشی از آن را انباشته و ذخیره کرده و در بستر زمان با تجارب عملی آنها راغنی بخشید. او اقتصاد را خوانده بود، اما هرگز گرفتار خودشیفتگی نشد. متأسفانه به دلیل تبعات عقب‌ماندگی، بسیاری از تحصیلکردگان ما خودشیفته می‌شوند. برای مثال یک اقتصادخوانده زمانی که مدرکی همچون دکترا می‌گیرد، دچار خودشیفتگی می‌شود. البته اقتصاددانانی داریم که بر اثر فهم ارزشمندشان از اقتصاد، ادعای بی‌محتوا نکرده و شرایط جامعه خود را از همه زوایا می‌بینند. یا جامعه‌شناسانی داریم که گمان می‌کنند مسائل جامعه را فقط آنها می‌توانند حل کنند. همین وضعیت را درخصوص فارغ‌التحصیلان فنی و مهندسی و دارندگان مدارک بالای آنها به صورت مشابه داریم.

وی گفت: بر اثر نحوه عملکردها، برداشتم از زنده‌یاد عالی‌نسب این است که او معتقد بود همه رشته‌ها باید در کنار هم قرار بگیرند، زنده یاد دکتر حسین عظیمی نیز به این واقعیت رسیده بودند.  واژگان ترجمه‌ شده از علوم مختلف غرب، همچون واژه رقابت، می‌تواند زمینه های این مشکل را به خوبی به تصویر بکشاند. با فهم عمیق ناشی از برهم انباشتگی خرده‌دانش‌ها باید به سراغ حل مشکل فقر نظری موجود رفت. نمی‌توانیم در جایی که عقب‌ماندگی وجود دارد، اجازه دهیم رقابت مخرب در داخل صورت گیرد و با اتلاف منابع ذیقیمت ملی روبه‌رو شویم. آیا تعداد واحدهای ذکرشده توانسته درجهت واقعی مارا به رقابت رهنمون نماید؟

وی گفت: منابع کشور متعلق به همه آحاد ملت و حتی کپرنشینان محروم است نه این‌که متعلق به یک عده آسان‌خور که ارزش افزوده واقعی به کشور نمی‌افزایند. در اینجاست که نحوه عملکرد دوران جنگ تحمیلی به احتمال زیاد می‌تواند ناشی از توصیه‌های مبتنی بر تجارب عملی زنده‌یاد عالی نسب باشد که مبنا باید بر داشتن اهلیت حرفه‌ای هر متقاضی انجام یک فعالیت صنعتی باشد.

بحرینیان با اشاره سخنان شاردن، گفت: او سابقه تاریخی این ضعف مزمن کشور را عیان می‌کند؛ به عبارتی همه‌کاره و هیچ‌کاره بودن بسیاری از افراد که تنها در لاف زدن مهارت دارند. در شرق آسیا برای حفاظت از منابع محدود و کمیاب خود به این نتیجه رسیدند که در انتخاب راهبرد توسعه بین سه تا شش رشته صنعتی را حمایت کنند؛ نه همچون ما بیش از 26 رشته مختلف نامتجانس را و آن ها اجرای این رشته‌ها را در دست افرادی قرار دادند که کاملاً اهلیت حرفه‌ای داشته باشند. حال می‌بینیم که نتایج اینگونه تصمیم‌گیری آن کشورها، برای بسیاری از ملت‌های دیگر آشکار شده است. اما بسیاری از حاکمان ما این نکات مهم را درک نکردند. آنان نشانه‌های غلطی نیز دادند و خود را در پشت تبلیغات پنهان کردند و گفتند در این زمینه رشد داشته‌ایم. اما آیا این رشد کیفیت داشته است؟ حال اگر رشد کیفی بوده، پس چرا تا این اندازه متغیر است؟ جرا پایداری نسبی در آن نداشته‌ایم؟ چرا نتوانسته‌ایم یک سرانه داخلی به قیمت ثابت و مناسب داشته باشیم؟ باید یادآور شد که رشد به تنهایی ملاک نیست. رشد باید کیفیت داشته باشد و کیفیت از توسعه به دست می‌آید و توسعه از صنعت حاصل می‌شود. هر ارزش‌افزوده‌ای نمی‌تواند به کشور کمک کند و باعث توسعه شود.

مهندس بحرینیان گفت: برداشت دیگرم از کتاب مزبور و همچنین مشاهدات عملی‌ام از سیاستگذاری‌های دوره جنگ تحمیلی این است که زنده‌یاد عالی‌نسب علاوه بر اهلیت افراد، معتقد به اقتصاد مقیاس و نوع صنعت مورد نیاز کشور برای پیشرفت بود و انحصار را به شرط نظارت نظام‌مند، کفر ابلیس نمی‌دانست. به نظرم ایشان به کوتوله‌پروری اعتقادی نداشت. اما باید بپرسیم که چرا در سال‌های ۱۳۶۰ تا 1367 به طور نسبی موفق بودیم؟ قحطی در کشور نبود، بدهی‌های قبل از انقلاب را پرداخت کردیم. صنایع اساسی به وجود آمد و بخش خصوصی به تدریج پا گرفت. رشته‌های صنعتی مفید قابل اتکا مثلاً تولید چرخ خیاطی یا تولید ابزارسازی و ... با حضور و مشارکت بخش خصوصی ایجاد شد. اگر مدیران اهلیت داشته باشند و منافع ملی را به منافع ذینفعان ترجیح دهند و این افراد در مناصب اقتصادی دولت‌ها قرار بگیرند، مثل الان چین، می‌توانند موفق باشند.

در اینجا به سخنان لوئیس اشاره می‌کنم، او معتقد به اقتصاد بازار آزاد بود، البته این سخن درست است، ما هم اقتصاد آزاد را قبول داریم، اما با شروطی. من این مفت‌خوارگی را به عنوان اقتصاد آزاد نمی‌پذیرم، چراکه هر کسی بدون اهلیت حرفه‌ای و با سوءاستفاده از عنوان اقتصاد آزاد هر کار که می‌خواهد انجام می‌دهد و این کار باعث می‌شود منابع ارزشمند کشور هدر رود. سرآرتور لوئیس، نوبلیست شهیر اقتصاد، در یکی از مباحث خود در انجمن اقتصاددانان غنا در سال ۱۹۵۹سخنی بسیار دقیق و طلایی را بیان کرد، تحت این عنوان که «قبول ندارم علم اقتصاد، معیارهایی پدیدآورده باشد که ما را قادر به تصمیم‌گیری درباره خوب یا بد بودن یک برنامه کند.... تصمیم‌گیری درباره مناسب بودن یک برنامه، با توسل به عقل سلیم و تجربه و نه با کاربرد آزمون‌هایی که علم اقتصاد طراحی کرده است؛ انجام می‌شود.» ما مستقیم نمی‌توانیم این مفاهیم را بگیریم و در اقتصاد عقب‌مانده‌ای که هیچ چیز آن مبتنی بر علم اقتصاد و یک سابقه طولانی شکل نگرفته، پیاده کنیم. این همان چیزی می‌شود که دیگر نوبلیست شهیر اقتصاد، گونار میرال و همچنین تاس مک لئود، مدیر اجرایی گروه مشاوران دانشگاه هاروارد که به ایران آمدند، صراحتاً اذعان کرده و گفتند این مفاهیم اینجا نمی‌تواند پیاده شود، اول باید بستر را ساخت.

وی گفت: معتقدم از دلایل مهم دوره‌هایی که ذکر نموده‌ام و در آن دستاوردهای بسیار مفیدی برای بسترسازی توسعه کشورمان فراهم شده، همانا پیروی از عقل سلیم وتجربه ناشی شده و زنده‌یاد عالی‌نسب هم در همین زمره قرار می‌گیرد.

بحرینیان در پایان، گفت: این اعتقاد خود را بازگو می‌کنم که این کشور همچون ققنوس از خاکستر برخواهد خاست. جوانان این کشور قطعاً از ما بهتر خواهند توانست این کشور را اداره کنند. بسیاری از نخبگان به خارج از کشور رفتند، اما همه آنهایی که رفتند، وطن‌فروش نیستند و آنها هم باید بدانند همه کسانی که مانده‌اند، عقب مانده نیستند. ما جوانایی داریم که سرمایه‌های عظیمی هستند، اما متأسفانه قدر آنها را نمی‌دانیم. برخی حاضر نیستند از سِمت خود کنار بروند و فضا را برای جوانان باز کنند. در حال حاضر باید ما فقط تجربیات خود را در اختیار جوانان بگذاریم و به آنها نشان دهیم که در کشور ما کلید واژه حیاتی «توسل به عقل سلیم و تجربه» و اتکا بر «سه نوع اهلیت» و تمرکز بر تولید صنعتی فناورانه، به عنوان «اسم رمز» عبور از بحران‌های اقتصادی و اجتماعی، باید هدف اصلی قرار گیرد تا این کشور پیشرفت کند. حال ممکن است در زمینه اقتصاد، دو اهلیت سیاسی و امنیتی واجب و ضروری باشد، اما اگر ریشه‌ای‌ترین محور یعنی اهلیت حرفه‌ای را در نظر نگیریم، نمی‌توانیم کاری انجام بدهیم. پاینده باشید

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
6 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.