روزی حاج احمدآقای خمینی که به نخست وزیری آمده بود به آقای عالی‌نسب گفت که روزی دو الی سه شکایت از شما پیش امام می‌آید. منتها امام هروقت اختلاف آراء در مسائل اقتصادی پیش می‌آمد می‌گفتند نظر عالی نسب چیست؟ همان را اجرا کنید. تعبیر امام این بود که «می‌گفتند عالی نسب در اقتصاد مُلّاست».

به گزارش جماران، روز پنجشنبه موسسه مطالعات دین و اقتصاد به مناسبت چهاردهمین سالگرد درگذشت استاد فقید میر مصطفی عالی نسب پرچمدار اقتصاد ملی، مراسمی را با سخنرانی فرشاد مومنی، علی رضاقلی، محمد بحرینیان و محمدرضا بهشتی برگزار کرد. 

فرشاد مومنی در این مراسم گفت: معمول و متداول این است که پس از درگذشت یک انسان بزرگ ابتدا باید او را همانطور که بود به جامعه معرفی کنیم و این ضرورت برای استاد فقید مرحوم آقای عالی نسب نسبت به مشابه‌های خودشان بیشتر می‌شود. زیرا ایشان در طول عمر با برکتش همواره مقید و مصّر به این بود که به هیچ‌وجه در مورد وجوه شخصی‌اش و همین‌طور خدماتی که به صورت یک فرد به جامعه کرده، حرفی زده نشود. در حالی که در این زمینه گفتنی‌های ناگفته بسیار زیاد است.

وی افزود: با کمال تاسف در دوره پس از رحلت استاد عالی‌نسب، اقتصاد و جامعه ایران دستخوش نابسامانی‌ها و تلاطم‌های کم‌سابقه و بعضاً بی سابقه‌ای شده، بنابراین باید به تدریج در عین‌حال که معرفی ایشان به عنوان یک اندیشه‌ورز بزرگ و قاعده‌گذار منحصر به فرد در تاریخ اقتصادی ایران موضوعیت دارد، باید از میراث اندیشه‌ای و ذخیره دانایی به یادگار مانده از آن استاد فقید نیز مدد بگیریم تا بفهمیم که منشاهای اصلی گرفتاری‌ها و بحران‌های اقتصادی موجود کشورمان چیست؟ و بتوانیم برای برون‌رفت از این شرایط، آن‌طور که سیره طیبه ایشان بود با ارائه سازوکارهای اجرایی عملیاتی متناسب با شرایط و اقتضائات امروز ایران گامی در جهت ارتقای توانایی‌ها و بنیه اندیشه‌ای نظام تصمیم‌گیری کشور برداشته باشیم.

مومنی گفت: ما امسال این افتخار را داریم به اعتبار یک پروژه تحقیقاتی که به سفارش موسسه دین و اقتصاد انجام شد و در قالب کتاب میرنامیرا منتشر شده است، وجوه شخصیتی استاد عالی نسب و خدمات کم نظیر ایشان را که به بقا و اعتلای ایران در این اثر پژوهشی منعکس شدهف واکاوی کنیم. لذا در این مراسم از تنی چند از کسانی که استاد فقید را به خوبی می‌شناسند و از عرصه‌های مختلف حیات جمعی ایرانیان باخبرند، دعوت کرده‌ایم تا ضمن اینکه نیم نگاهی به خطراتی که جامعه را تهدید می‌کند داشته به بُعد مسئولیت‌هایی که انسان ها در این شرایط دارند نیز توجه نشان دهند.

علی رضاقلی به عنوان اولین سخنران این مراسم گفت: امروز می خواهم راجع به موضوعی حرف بزنم که شاید طرح کردن و جمع بندی آن کمی سخت باشد. به دلیل اینکه می‌خواهم این صحبت‌ها را برای اولین بار مطرح کنم. از این رو، طرح آن نیاز به زمینه چینی‌هایی دارد. همه ما در اینجا به خاطر آقای عالی نسب گردهم جمع شدیم. من به ایشان بسیار ارادت دارم و راجع به ایشان هم مقاله نوشتم و هم سخنرانی‌هایی داشته‌ام.

وی افزود: می‌خواهم به گوشه ای از زندگی ایشان اشاره کنم که در ویژگی‌های ذکر شده برای او کمتر آمده است. در صفاتی که برای آقای عالی نسب به کار برده شده، واژه «وطن دوستی» کمتر استفاده شده است. در حالی که آقای عالی‌نسب خیلی وطن خود یعنی ایران را دوست داشت. وصف دوست داشتن کشور بسیار مهم است به نحوی که تمام کشورها برایش سرمایه‌گذاری می‌کنند. شما اگر نگاهی به تبلیغات و تاریخچه تمام کشورها بیندازید، یکی از سرمایه‌گذاری های مهمی که بودجه کشورها در آن مصرف می‌شود مربوط به وطن‌دوستی و دوست داشتن کشور است.

این پژوهشگر حوزه جامعه شناسی ادامه داد: وطن دوستی و علاقه به ایران در آقای عالی‌نسب مشهود بود و برای این کار سرمایه‌گذاری کرد که نظیر آن همین موسسه دین و اقتصاد است یا کارخانه سماورسازی‌ای که در زمان مصدق ایجاد کرد. ایشان با ساخت چراغ‌های خوراک پزی و سماور در کشور سرمایه‌گذاری نمود و همچنین به توصیه دوستانش و آقای طالقانی، کارخانه کارتن سازی را راه‌اندازی کرد. بنابراین وطن پرستی وی از شئون دیگرش کمتر نبود.

وی بیان کرد: از آنجا که ما به این ویژگی کم توجه می‌کنیم، این خصوصیت را در اوصاف به کار برده برای آقای عالی نسب کمتر به کار برده‌ایم. به نحوی شما اگر به بنرهایی که برای ایشان زده شده نگاه کنید، وطن دوستی یا پس از تدین و ایمان می‌آید یا اصلا نمی‌آید و این ناشی از مقوله ای است که نزد ایرانیان مغفول مانده، اگر بخواهم به سرعت رج بزنم و از تاریخ رد شوم، 1000سال از تاریخ بعد از اسلام ما در دست ایلات بوده و ایلات نمی‌توانستند آدم‌های وطن پرست تربیت کنند، بلکه آدم‌های ایلی تربیت می‌کردند.

رضاقلی اظهار داشت: اما از زمان مشروطه خیلی تلاش می‌شود تا ایران دوستی تقویت شود. به نظر من در دوره فعلی جایگاه وطن‌دوستی تضعیف شده است. در حالی که اگر به قبل از اسلام و زمان اسطوره‌ها برگردیم، می‌بینیم آموزش هایی که به افراد داده می‌شود و سمبل‌هایی که ساختند جایگاه مهمی برای ایران دوستی گذاشتند. دین با اسطوره‌ها و خرافات همپوشانی دارد و انسان‌ها با آنها سروکار دارند و به کمک آنها یکسری از مشکلات اجتماعی خود را حل می‌کنند. شاید خرافات اشکالی منفی داشته باشد، ولی اسطوره‌های ایران قبل از اسلام، اسطوره‌های بسیار عقلانی و خردمندانه‌ای بودند که جنبه‌های آموزشی بسیار مهمی به آنها واگذار شده بود.

وی بیان کرد: اسطوره‌های ایران از رستم و گیو و بیژن و منیژه و... قصه نیستند، بلکه آموزش‌هایی بودند که افراد بر مبنای آن بزرگ می‌شدند و کشور را همانطور که باید نگه می‌داشتند. بعد از اسلام، این نظام معنایی شکل‌های متفاوتی به خود گرفت. من از نگاه جامعه‌شناسی معتقدم که وطن پرستی به این معنا که با مرزبندی دور یک سرزمین از آن دفاع کنیم، بسیار راحت‌تر از زمانی است که رنگ و بوی دینی پیدا می‌کند. زیرا وقتی دینی شد، توتالیتر می‌شود که بر مبنای آن تمام رفتارها تحت کنترل قرار می‌گیرند.

این پژوهشگر حوزه جامعه شناسی ادامه داد: در نظام اسطوره‌ای قبل از اسلام، بعد از اینکه خداوند تعریف می‌شود، مهم ترین عنصری که وجود دارد دفاع از کشور است. اوصافی که به اسطوره‌هایی نظیر رستم و سایر پهلوانان داده شده، تجسم تمام صفات و فضایل اکتسابی‌ای است که افراد باید زندگی کردن در محیطی به نام ایران داشته باشند. بنابراین افراد باید هنر داشته باشند و در دعاهای اسطوره‌ای نیز وجود دارد که همیشه هنرمند بادا تنت.

وی بیان کرد: بنابراین اگر به نظام معنایی بخش اسطوره‌ای ایران نگاه کنید متوجه تفاوت‌هایش با نظام معنایی موجود خواهید شد. یعنی دفاع از مرزها، وطن پرستی و ...جزو اوصاف ذاتی‌اش است که به مرور زمان تضعیف شده، انگار ایرانی‌ها یادشان رفته که بدون وطن‌پرستی نمی‌توانند ایران را نگه دارند. امکان ندارد کشوری بدون آنکه افرادش دوستش داشته باشند و این دوستی‌شان در روابط و کنش های متفاوتشان تجلی پیدا کند، سرپا باقی بماند.

رضاقلی گفت: من باور نمی‌کنم یک نظام معنایی بدون وطن پرستی توام با شدت و حدت وجود داشته باشد و مرزهایش بتواند به مصر و دریای مرمره برسد. باید توجه کنیم همین‌طور که این نظام معنایی فروکش می‌کرد، کشور نیز آرام آرام از دست می‌رفت. به نحوی که ناحیه قفقاز، فرات و دجله با سرمنشأش، سیحون و جیحون، هرات و هلمند تا نزدیکی سند که در اختیار ایران بودند دیگر نیستند. آن زمانی که این مناطق در اختیار ایران بودند، نوع آموزش‌ها فرق می‌کرد. آدم هایی تربیت می‌کردند که مردان‌ و زنانشان ورزیده و اهل نبرد هستند. زن‌هایشان گردآفرید بودند و مردانشان نیز رستم و سهراب و گودرز و گیو.

وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: ایران دوستی در نزد ایرانیان ضعیف شده است. دلایل تاریخی، اقتصادی و اجتماعی زیادی هم دارد که به آن ورود نمی‌کنم. در حالی که در قبل از اسلام بسیار قوی بوده، سمبل آن هم آموزش‌هایی است که نمونه‌های آن وجود دارد. به نحوی که 15هزار بیت شاهنامه به این بخش اختصاص دارد. ضعیف شدن ایران دوستی در بین ما نیز به این دلیل است که نظام معنایی ما در طول تاریخ دچار تحولات زیادی شده و جهان‌بینی و طرز تفکر ما را عوض کرده است. البته 1000سال زندگی ایلات نیز در تضعیف جهان‌بینی وطنی ایران بی تاثیر نبوده است.

رضاقلی در فراز پایانی سخنان خود گفت: به نظر نمی‌رسد که وطن دوستی در تعارض با دینداری باشد و امیدوارم که خداوند به ما توفیق دهد که به این کشور خدمت کنیم.

فرشاد مومنی پس از پایان این سخنرانی گفت: در تحلیل‌هایی که از چرایی ناکام ماندن مشروطیت می‌شود، مهم‌ترین عامل را فقدان حس ملی ارزیابی کردند و شاید این افتخار برای دوره جمهوری اسلامی به حساب بیاید که تقریباً برجسته‌ترین متفکران ایران بر این باورند که قله حس ملی در تاریخ معاصر ایران بازپس‌گیری خرمشهر بوده است.

محمد بحرینیان هم به عنوان دومین سخنران این مراسم گفت: من برای سه دوره از تاریخ جدید ایران ارزش قائلم. دوره مرحوم زنده‌یاد دکتر مصدق، دوره 1341 تا 1348 مرحوم عالی‌خانی و دوره 1360 تا 1368. این سه دوره نقاط مشترک مفیدی برای کشور داشت و ایران ما مدیون آن است. اگر الان فشارهایی که مرتب وارد می‌شود را در نظر بگیریم با اینکه کمر کشور را خم کرده ولی نخواهد شکست. چون در این سه دوره اقداماتی صورت گرفته که باعث شد تا فضای جهش یا امکان پرش برای ملت ما فراهم باشد.

وی افزود: من به عنوان یک صنعتگر مطمئنم که با توجه به جوانانی که در داخل داشته و کسانی که در خارج از کشور داریم، می‌توانیم از این وضعیت خارج شویم. اما نه با این نظام تصمیم‌گیری سه قوه‌ای که وجود دارد. با این نظام تصمیم‌گیری اصلاً امکان‌پذیر نخواهد بود که ما بتوانیم کاری انجام دهیم. مولا علی(ع) در حکمت 114 نهج البلاغه می‌فرماید که از دست دادن فرصت، به دست آوردن غصه است و این واقعاً اتفاق افتاده و ما فرصت‌های عظیمی را از دست دادیم. ولی هنوز بی‌فرصت نبوده و امکان برون‌رفت را داریم.

این صنعتگر گفت: ما باید به یک وفاق جمعی و آگاهی در جامعه برسیم. آیزن هاور در سال 1953 بعد از سرنگونی دولت مصدق، زمانی که می‌خواست رئیس‌جمهور شود به صراحت گفت ما نباید بگذاریم ایران که قلب جهان است، بتواند سردربیاورد. ناتوانی‌ها، ناکارامدی‌ها و عدم اهلیت تصمیم‌گیران و ناتوانی در آینده‌نگری باعث شده که امروز در تله مشکلاتی خودساخته گرفتار شویم. من از منظر اقتصاد صحبت می‌کنم و سوادی در زمینه سیاست ندارم و به نظر می‌رسد که اقتصاد منشاء بیش از 90 درصد مشکلات جامعه امروز ما باشد. در واقع آنچه رضاقلی عزیز در صحبت هایش می‌گوید این است که بعد از قرارداد ترکمنچای، مفت‌خوارگی در ایران بیش از پیش رایج شد و من ضمن اینکه کاملا قبول دارم مانند احمد اشرف که می‌گوید مشکلات فعلی را باید از دوران سلجوقیان بررسی کنیم، معتقدم باید از دوره مشروطه به این سو نگاه کنیم و بررسی نماییم که چه اتفاقاتی افتاده است؟

وی بیان کرد: بعد از ترکمنچای گروه مفت خواره‌ای به وجود آمد که احمد اشرف در فصل سوم کتابش به درستی از آنها به عنوان «تاجرباشی» یاد می‌کند. این تاجرباشی ها عواملی بیرونی بودند یعنی پرچم روس‌ها یا انگلیس‌ها در بالای سردر خانه‌هایشان بود و وقتی به اولین احصائیه تجاری ممالک محروسه پادشاهی ایران نگاه می‌کنیم که در سال 1279 شمسی به زبان فرانسه منتشر شده، نوع کالاهایی که آن زمان وارد ایران می‌شود به خوبی نشان می‌دهد که چه اتفاقی افتاده است. اما تصمیم‌گیران نتوانستند یا نخواستند این‌ها را بررسی کنند.

بحرینیان ادامه داد: من در صحبت‌های خودم، با عدم اهلیت حرفه‌ای، ناکارآمدی و ناتوانی تصمیم‌گیران اقتصادی کشور کار دارم و نمی‌خواهم درباره ذینفعان و تاجرباشی‌های مدرن حرف بزنم. زیرا تخصص کارآگاهی ندارم که بتوانم کشف کنم این تاجرباشی های مدرن همان تاجرباشی های قدیم هستند یا نه؟ در این کشور از زمانی که مشروطه اتفاق افتاد، به صورتی دست بسته دولت مدرن به جای اینکه تشکیل شود، کپی شد. متاسفانه ما دولت و نهادهای مورد لزوم را به جای اینکه در بستر زمان به وجود آورده باشیم، کپی کردیم.

وی گفت: وقتی کپی شد اثراتش در تمام شئون با توجه به کارکرد بسیار خطرناکی که برای این کشور توسط تاجرباشی‌ها و عوامل دول نیمه استعماری داشت، جامعه را به سمت وضعیت بدی کشاند. به نحوی که از سال 1279 تا 1282 شمسی اولین منابع حاصل از صادرات نفت در احصائیه‌های گمرکی ایران قرار گرفت. جالب است که از آن زمان تا سال 1300 به طور مرتب ما با کسری تراز بازرگانی مواجه بودیم. یعنی هیچگاه نتوانستیم بدهکار جهان نباشیم. این نشان می‌دهد که ما دست و پا بسته و از طریق مصرف با دنیای مدرن آشنا شدیم، نه از مسیر تولید. بنابراین وقتی از طریق مصرف به دنیای مدرن پرت شدیم و کپی کردیم، می‌بینیم که سال 1284 در جایی که مردم به لحاظ گرسنگی ریشه‌های درختان را جوشانده و می‌خوردند، ما ماکارونی و ورمیشل وارد می‌کردیم.

این صنعتگر در ادامه گفت: از آنجا که تقلید می‌کردیم، امروز هم با همین مشکل مواجه‌ایم. از این رو، چون تقلید کردیم من مهندس نیز تمام دروسم را به وسیله ترجمه یاد گرفتم و مهندس شدم و همین مسأله در تمام علوم دیگر اتفاق افتاده است.

وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: آرتور لوئیس می‌گوید «قبول ندارم علم اقتصاد معیارهایی پدید آورده باشد که ما را قادر به تصمیم گیری درباره خوب یا بد بودن یک برنامه کند. «تصمیم‌گیری درباره مناسب بودن یک برنامه با توسل به عقل سلیم و تجربه انجام می‌شود نه با کاربرد آزمون‌هایی که علم اقتصاد طراحی کرده است.» این مسأله مهمی است که در این سه دوره از اقتصاد ایران به کار گرفته شده و در شرق آسیا نیز به نحو احسن به کار گرفته شده است.

بحرینیان گفت: ما دوره صنعتی شدن نداشتیم. ویل فرول ایران‌شناس بزرگ در کتاب صنعتی شدن ایران می‌نویسد: ایرانی‌ها کوشش هایی می کردند اما این کوشش‌ها خالی از حُسن نیت بود. تورم دوران زنده‌یاد مصدق به طور متوسط 8.2 درصد بود. در دوران عالی‌خانی نیز 1.8 و در دوران جنگ 18.9 درصد بوده و در دوران آیت‌الله هاشمی رفسنجانی 25.3 است. منابع ارزی کشور نیز به طور متوسط در دوران دفاع و جنگ 16میلیارد دلار، در دوران آقای هاشمی 19 میلیارد دلار و در زمان عالی‌خانی حدود 1میلیارد دلار بوده است. این منابع در دوران آقای خاتمی 29 میلیارد دلار، در دوران آقای احمدی نژاد 105میلیارد و در دوران آقای روحانی تا آخر سال 96، 95 میلیارد دلار بوده است.

وی ادامه داد: در دوران جنگ، اقداماتی که صورت گرفت به قول یکی از گزارشات دکتر مومنی، هیچ موقع در این کشور باب نبوده که ما تجارب خود را مکتوب کنیم تا بفهمیم قبلاً چه اشتباهی کردیم و 10 بار هم آن اشتباه‌ها را تکرار می کنیم، بدون اینکه به منشأ قضیه بپردازیم. باید بدانیم که تولید و صنعتی‌شدن ما نارس بوده است، زمانی که کشورها گرفتار صنعتی شدن نارس می شوند توالی را طی نمی کنند. یعنی ما مستقیماً از صنعتی شدن نارس بدون طی مراحلش گرفتار صنعتی شدن ناقص شدیم و در دام طبقه متوسط افتادیم و بعد یک مرتبه وارد بازار رفاه شدیم. لذا این پختگی برای ما نیاورده و در هر عملی ما نتوانستیم پخته باشیم.

این صنعتگر بیان کرد: امیرالمومنین(ع) در گفتار 82 نهج البلاغه می‌فرماید «آن کس که گفتار نمی‌دانم را از دست بدهد به هلاکت می رسد.» متاسفانه چنان دچار قمپز شدیم که اصلا حاضر نشدیم بگوییم بلد نیستیم. ولی دوره مرحوم مصدق فهمیدند که نمی‌دانند. بنابراین یارمالشاخت را آوردند و او برخی از مسائل را آموزش داد. شاخص تورم 8.2 بی دلیل نیست. تنها دورانی که تراز بازرگانی ما مثبت بوده در دوره مرحوم زنده یاد دکتر مصدق، دوره 1341 تا 1348 مرحوم عالی خانی و دوره 1360 تا 1368 بوده است.

وی گفت: مرحوم عالی‌نسب در دوره مصدق یکسری صنایع را راه‌اندازی کرد که من در سال 1335 دیدم که پدرم چراغی فیتیله‌ای را با خود به خانه آورد تا مادرم غذا را روی آن درست کند. در دوران آقای عالی‌خانی نیز، ایشان نیز به صراحت می‌گوید نمی‌داند. با وجودی که از دانشگاهی معتبر دکترای اقتصاد داشت اما شرافت کارشناسی را نگه می‌دارد و می‌گوید بلد نیست. او بعد از بیان نمی‌دانم، از خرده دانش‌های نخبگان استفاده می‌کند. همان کاری که زمان مرحوم مصدق اتفاق می‌افتد. عالیخانی به این نتیجه می‌رسد که اگر از این خرده دانش‌ها استفاده نکند، نخواهد توانست که حقایق بیرونی و پیرامونی را بشناسد. به نظر من افرادی نظیر او با شرافت بودند، به ویژه که او دو بار هم استعفا داده بود. افرادی نظیر او به میز خود شخصیت می‌دادند و از میزشان شخصیت نمی‌گرفتند.

این صنعتگر ادامه داد: در زمان 60 تا 68 نیز ما انسان‌های سالم و مدیران انقلابی زیاد داشتیم. آنها در عقل دیگران شراکت می‌کردند. برای نمونه شهید بهشتی می‌آمدند و با بقیه مناظره می کردند و آب از آب هم تکان نمی‌خورد. اتفاقی که در دوران انقلاب افتاد این بود که ما تحصیل‌کرده های سالمی داشتیم که از خارج آمده بودند ولی تصمیم‌گیران بالا متوجه بودند که دانش کافی ندارند و باید از دانش استفاده کنند. بنابراین امثال افرادی چون عالی‌نسب به میدان آمدند و تعادلی بین نظریات برقرار کردند.

وی بیان کرد: آنچه در دوران عالیخانی اتفاق افتاد، تکثیر صنایع و مونتاژ بود. او خود در کتاب تاریخ شفاهی نوشته است، «ما سه کارخانه لاستیک داشتیم و چهارمی آن را می‌خواستیم ایجاد کنیم تا انحصار نشود» حالا توجه کنید کشوری که 17 هزار خودرو تولید می‌کند و کلا 45 هزار خودرو در آن وجود دارد، 3 کارخانه لاستیک دارد ولی می خواهد یک کارخانه دیگر اضافه کند. درست مشابه همین دامی که کشور امروز در آن گرفتار شده است. فراموش نکنیم که 90 درصد آنچه در برنامه اول توسعه پس از انقلاب آمده ، در دوره 60 تا 68 برنامه ریزی شده است.

بحرنیان ادامه داد: قوه عاقله‌ای در این دوره وجود داشت که دریافته بود نواقص دوره عالیخانی که رشد اقتصادی طلایی برای کشور به وجود آورد، این بود که در عمق نرفته بود بلکه سطحی بود. چه کسی این را متوجه می‌شود؟ کسی که خود دست به آچار و تولید است. بنابراین اینجاست که نقش عالی نسب‌ها مشخص می‌شود. این افراد  نیز مغرور نبودند و فکر نمی کردند که فقط آنها می فهمند بلکه مشورت می‌کردند. بیشترین اشتغال کشور از سال 1335 تا سال 1395 در دوران آقای خاتمی اتفاق افتاده است. یعنی رقمی حدود 7 میلیون و خرده ای اشتغال را در این دوره داشتیم. طرح‌های دوره آقای خاتمی همان طرح‌هایی بودند که در دهه اول انقلاب تماماً عمقی طراحی شدند.

وی بیان کرد: سال 77 درآمدهای ارزی کشور حدود 9 هزار و خرده‌ای بود و نفت به بشکه ای 8 دلار رسید. بنابراین تولید افزایش یافت. اما از سال 82 که درآمدهای ارزی رفت روی 24 هزار میلیار دلار، همین اشتباهاتی که امروز شاهدیم از آن زمان به بعد تکرار شد و خاکسترنشینی بخش تولید صنعتی واقعی کشور شروع شد.

بحرینیان در بخش دیگری از سخنان خود گفت: عنصری که در این سه دوره به صورت مشترک وجود داشته و امروز هم من این عنصر را به عنوان نقطه ای برای برون رفت می‌بینم، این است که قوه عاقله ای از نخبگان کار را در دست گرفتند. از آنجا که آنها می‌دانستند دانش کافی ندارند باور داشتند که اگر خرده دانش ها در کنار هم قرار گیرند می‌توان کوه را جابه جا کرد. در نتیجه باید قوه عاقله ای مستقل از این سه قوه کشور برای اقتصاد تصمیم بگیرد. این راهی بوده که توانسته کشور را در این سه دوره جلو ببرد.

وی در بخش پایانی سخنان خود گفت: تصمیم‌گیران اقتصادی ما اهلیت حرفه‌ای نداشتند و در عین ناکارآمدی از آینده نگری ناتوان بودند. راه‌حل این مسأله نیز ایجاد قوه عاقله ای است که در کشورهایی نظیر چین، کره جنوبی، سنگاپور، تایوان و مالزی اجرا شده است.

محمدرضا بهشتی نیز به عنوان آخرین سخنران مراسم گفت: آقای رضاقلی بحث بسیار مهمی را درباره اسطوره‌ها مطرح کرد که فرصتی مستقل برای بحث می‌طلبد. هم در جایگاه اسطوره هم در نوع نسبت گرفتنی که بین انسان و هستی و جهان در اسطوره شکل می‌گیرد هم اینکه اسطوره تنها امری تاریخی نیست بلکه نحوه ای از نسبت گرفتن بوده که امروزه به همان اندازه زنده است که در داستان زنده است. بنابراین ما ناچاریم به فهم خوبی از اسطوره دست پیدا کنیم.

وی افزود: نکته دوم به رابطه بین دین و اسطوره برمی‌گردد. البته آشنایی من بیشتر با یونان باستان است. ولی تا آنجایی هم که در ایران باستان دنبال کردم، اسطوره‌ها به هیچ وجه جنبه‌ای غیردینی نداشتند و چه در دوره هخامنشی چه اشکانی و به ویژه در دوره ساسانی بُعد دینی‌شان فوق العاده غلیظ و عمیق است. به خصوص مفهوم ملیت مفهومی جدید شبیه دولت است و آقای دکتر فیرحی در بحثی که درباره مفهوم ملیت از دوره فتحعلی شاه به بعد دارد اشاره می‌کند که حتی کلمه وطن هم تفاوت معنا پیدا کرده و ایران دوستی در چارچوب بسیار کلی‌تری مطرح می شود و حتی محدود شدن آن به مرزهای جغرافیایی نیز مورد سوال قرار گرفته که آیا وطن دوستی باید محدود به مرزهای جغرافیایی باشد یا خیر؟

بهشتی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: در بررسی‌های تحقیقاتی یک چیزی مشخص است و آن اینکه تمدن‌ها وقتی که پا در توسعه سرزمینی گذاشتند، نقطه افول‌شان شروع شد. بنابراین اینکه بگوییم وقتی مرزهای ما به رود نیل و تا نزدیکی سند می رسید حتما دوره رشد و باروری بوده، درست نیست. چرا که در توسعه سرزمینی نیروی رشد مصرف شده و به نوعی پخش می‌شود.

وی بیان کرد: نکته ای که درباره وطن دوستی آقای عالی نسب مطرح بوده این است که ایشان حتی از یک سالی به بعد برای لباس‌های خود پارچه خارجی مصرف نکرد و بسیار در این زمینه جدی بود. همچنین در دوره‌ای که ایشان مصرف دخانیات داشت، غیر ایرانی مصرف نمی‌کرد. این عرق بالای ایشان را به کشور نشان می‌داد و از اینگه گاهی به وطن دوستی بی اعتنایی می شد ناآرام می‌شد. حتی یکبار که یکی از بستگان نزدیکش وارد تجارت موبایل شده بود، ایشان با شدت و حدّت می‌گفت که این مربوط به ما نیست و با او طوری برخورد کرد که انگار گفت دیگر به دیدن من نیا. برخوردهایی که عرق بالای ایشان به وطن را نشان می‌داد و این ویژگی در آقای عالی نسب ملموس بود.

بهشتی اظهار کرد: در دوره‌ای که آقای عالی نسب طی کرده بود و در بعضی از این حوادث به نظر می رسید که حرکت رو به رشدی وجود دارد و افق روشن است. اما گاهی هم ناکامی ها و سرخوردگی هایی بود که مرحوم شهید دکتر بهشتی در این باره گفته است: من سه دوره در زندگی ایشان دیدم؛ دوره ای که جامعه با تمام نیرو و توانمندی وارد شده اما به در بسته می خورد. ایشان می گفت واکنش های مختلفی در این شرایط به وجود می آید. بعضی ها به زندگی خصوصی خود روی می آورند و انجام هرکاری را بی فایده می دانند. این دسته به نوعی عرفان گرایی بیمار به تعبیر شهید بهشتی روی می آورند که غیر از عرفان ستیز و به تعبیر ایشان عرفان گریز است. شهید بهشتی گفت که من سه دوره از فراز و فرودهایی در زندگی دیده ام. در حالی که به نظر من این‌ها لوازم یک دیالکتیک درونی تحولات فرهنگی سرزمین ماست که علاوه بر فراز، فرودهایی هم دارد و باید دید که مجموعا به چه سمتی حرکت می کند.

وی گفت: اتفاقاً در این شرایط افرادی که دانش و تجربه کافی داشته به علاوه احترامی که برایشان وجود دارد ممکن است نقشی را ایفا کنند که خودشان هم تصور نمی‌کنند. به یاد دارم که آقای عالی نسب در مقطعی ضربه مالی عجیبی خورده بود ولی به قدری آرام بود که چهره‌اش در ذهن من حک شده است. این در حالی است که حتی وقتی انسان کیف پول خود را گم می‌کند بال بال می‌زند. ولی این عکس العمل آقای عالی نسب نشان می‌داد که تجربه داشته و چقدر عمیق به باورهایش ایمان دارد. باید پرسید چند نفر از ما چنین روحیه‌ای در مواجهه با ضرباتی که می خوریم داریم؟

محمدرضا بهشتی ادامه داد: یکبار در حضور آقای موسوی اردبیلی بودیم و آیت‌الله گفتند که باتوجه به مسأله تورم اگر بانک‌ها به اندازه تورم سود پرداخت کنند، این جبران وضعیت است و معلوم نیست که ربا محسوب شود. اما آقای عالی‌نسب بحثی فنی کرد که نشان داد آشنایی‌اش با اقتصاد دینی و اسلامی بسیار خوب است و حتما شنیدید که آیت الله بروجردی نیز تقلید را در مسائل اقتصادی بر آقای عالی نسب حرام کرده بود که این در سنت حوزوی به معنای آن است در این زمینه فرد مجتهد است و می فهمد چه می‌گوید. آقای عالی نسب در آن بحث جمع را متقاعد کرد که شما جایگاه علت و معلول را عوض کردید و نه تنها کمکی به حفظ سرمایه و برابری نمی‌کنید، بلکه به سرمایه غیرمولد جایزه بیشتری می‌دهید و در نتیجه با دومینویی که ایجاد می‌شود بدتر از ارزش سرمایه فرد کاسته خواهد شد.

وی افزود: دانش ایشان سرجای خودش، اما تجربه طولانی قبل از انقلاب ایشان نیز قابل توجه است. از 17 سالگی به تجارت و صنعت وارد شده بود و تعریف می‌کرد که اولین ذوب فلز را با استفاده از دو تنور سنگکی انجام داده، بنابراین تاریخچه متحرک صنعت ایران بود. من هیچ‌وقت فکر نمی کردم ایشان در دوران بسیار سخت جنگ، چنین نقشی را ایفا کند. امیدواری وی منحصر به فرد بود. در شرایطی که همه عوامل انسان را به سمتی هل می‌دهند که رها کن یا گوش شنوایی نیست، می دیدم که آقای عالی نسب عزم جزم‌تری پیدا می کرد.

بهشتی ادامه داد: ما در دوره ای با بحران تامین غلات مواجه شدیم. طوری که در دوره جنگ  متوجه شدیم تنها برای سه روز غلات داریم. به نظر نمی‌رسید که در عرض سه روز بتوان کاری کرد، اما آقای عالی نسب متوجه شد که آمار اشتباه است و پوشه‌ها را روی میز نخست وزیری گذاشت و گفت گزارش روزانه می‌خواهد و بعد ظرف سه روز ایشان چنان بسیجی از امکانات کشور ایجاد کرد که مشکل برطرف شد.

وی افزود: آقای عالی نسب می‌گفت این آقایان جنگ و قحطی را ندیدند، ولی من خود با بردار و مادرم سر سفره نشسته بودیم که در را باز کردند و نان را از سر سفره بردند. این باور کردنی نبود که وی توانست ظرف سه روز بحران غلات را برطرف کند. زمان نخست وزیری مهندس موسوی که جا دارد از ایشان هم یادی کنیم، کشور تکان نخورد در حالی که این مسأله می‌توانست کشور را زیرورو کند. روحیه‌ای در آقای عالی نسب وجود داشت شبیه همان پهلوان بودن که آقای رضا‌قلی به آن اشاره کرد و همین باعث می شد تا او به نبرد با مشکلات برود.

بهشتی در بخش دیگری از سخنان خود اظهار داشت: پشت سر ما حرکتی است که شاید در هیچ دوره‌ای مردم این میزان از اعتماد را به ما نسپرده بودند. کشور با همین اعتماد عمومی توانست جنگ را پشت سر بگذارد. اما متاسفانه کالای باارزش اعتماد عمومی را بعداً چقدر ارزان مبادله کردیم و معلوم نیست با چه مبادله کردیم؟ این اعتماد عمومی با تلاش‌های امثال آقای عالی‌نسب پابرجا مانده بود و اگر دوستان در چنین مراسماتی یا در روزنامه‌ها راجع به ایشان حرفی نزنند، کسی نمی‌داند او چه کرده است؟ و شاید تاریخ‌ها نوشته شود و اسمی از آقای عالی نسب برده نشود. چون ایشان هیچ گاه چهره ای مطبوعاتی نداشت و حتی گریزان هم بود.  

وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: وی در عین صداقت ذره ای طمع نداشت. کسی که برای کارخانه‌های خودش در طول مدتی که مشاور شورای عالی اقتصاد و مشاور دولت بود چیزی درخواست نکرد و لحظه ای که خود را بعد از انقلاب به این کار ملی سپرد، واقعا خود را فراموش کرد. نکته‌ای که می خواهم در پایان عرایضم به آن اشاره کنم این است که فراز و نشیب ها برای هر جامعه ای است، به خصوص جامعه ای که ما در آن زندگی می‌کنیم پیچ و تاب های بیشتری نسبت به سایر جوامع دارد. اما نحوه مواجهه و برخورد با آن مهم است. بنابراین نه باید دچار شتابزدگی شویم نه دچار یأس و ناامیدی.

بهشتی در فراز پایانی سخنان خود گفت: به عنوان فردی که چند سال از عمرش را در کشوری دیگر زندگی کرده می‌گویم که برخی فکر می کنند آسمان پشت بام همسایه رنگی دیگر است. ولی کافیست دوستان دوری در همین کشورهای همسایه خودمان بزنند و ببینند چقدر جوامع به انحای مختلف زندگی می‌کنند و آنها در این مدت قیاسی داشته اند که از سر آگاهی و عمق شناخت واقعیت های اجتماعی جوامع نبوده و آن را بر چرخه یأس و ناامیدی اضافه کرده‌اند و به نوعی کعبه آمال خود را حرکت به سمت بیرون تعیین کردند. لذا این مسأله دیگر جایی برای حرکت، گره گشایی و تحمل مشکلات برای گشودن راه باقی نمی‌گذارد و در پایان باید بگویم که معاشرت با فردی چون آقای عالی نسب آموزنده بود و خدا ایشان را بیامرزد.

فرشاد مومنی هم در پایان مراسم گفت: در یکی از جلسات کمیسیون مشترک که در ترکیه برگزار می‌شد، مهندس موسوی گفته بودند که من دوست دارم جنابعالی هم در این سفر به دلایل متعدد باشید. من که به آنجا رفته بودم دیدم که وقتی به زمان معرفی آقای عالی نسب رسید، مهندس موسوی گفتند ایشان کسی است که بارها و بارها دولت ما را از پرتگاهای بسیار مهلک نجات داده است. یعنی ماجرا این نبود که همه در آن زمان دو زانو نشسته باشند که ببینند آقای عالی نسب چه می‌گوید؟ بلکه همه گروه‌های رانت جو و فرصت طلب حداکثر فشار را می‌آوردند. به نحوی که روزی حاج احمدآقای خمینی که به نخست وزیری آمده بود به آقای عالی‌نسب گفت که روزی دو الی سه شکایت از شما پیش امام می‌آید. منتها امام هروقت اختلاف آراء در مسائل اقتصادی پیش می‌آمد می‌گفتند نظر عالی نسب چیست؟ همان را اجرا کنید. تعبیر امام این بود که «می‌گفتند عالی نسب در اقتصاد مُلّاست».

وی افزود: در آن مقطع مبارزه‌ای بسیار جدی میان توسعه خواهی و رانت جویی یا مفت خوارگی بود. در طول این مبارزه آقای عالی نسب از جانش مایه می‌گذاشت، خداوند رحمتش کند.  بخشی از شدت درخشندگی کارهایی که در دوره جنگ به وجود آمد به خاطر این است که هم امام خمینی آقای عالی نسب را قبول داشت، هم آقای خامنه ای به عنوان رئیس جمهور ایشان را قبول داشت و هم آقای موسوی با تمام وجود دولت خودش را در خدمت رهنمودهای آقای عالی نسب قرار می‌داد و می‌دانید که آقای مهندس موسوی به واسطه همین انتخاب، زخم های بزرگی از روحی و جسمی و حیثیتی از گروه های رانت جو و زیاده طلب خورد و انصاف این است که  از پایمردی‌های مهندس موسوی در این زمینه تقدیر کنیم. مساله آخر این است که آنچه ما را نجات خواهد داد، اسلوب اندیشه ورزی بر محور و مدار توسعه یا همان دورنگری‌ای است که آقای بحرینیان به آن اشاره کرد. من تا امروز چه در عرصه نظر و چه عمل، بدیلی برای آقای عالی نسب در سطح مدیریت اقتصادی کشور ندیدم و باورم این است که او فردی بود که بار نهادهای توسعه ای را بر دوش کشید.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.