نویسنده کتاب «اصغر طاهرزاده اصفهانی» تا کنون نزدیک به ۷۰ جلد کتاب در موضوع‌های مختلف معرفتی، انقلاب اسلامی، زنان، تمدن اسلامی، مهدویت و ولایت فقیه به رشته تحریر درآورده است.

وی در این کتاب که در مجموع ۱۰ فصل مجزا را شامل می‌شود، به دنبال چرایی‌ها و چگونگی‌های پوچ شدن کارها و برنامه‌های فرهنگی از دیدگاه درون دینی و گاهی هم برون دینی است و باور دارد: «بی توجهی‌ها به قدسی بودن فعالیت‌ها به بی‌ثمری آنها می‌انجامد و آسیب‌های دیگری را نیز ایجاد می‌کند».

نقد نگاه سکولاریستی و غیرقدسی به مسایل دینی در این کتاب مورد توجه است و در مقدمه آن نوشته شده: فرهنگ شیعه امکان‌های فراوانی فراروی خود دارد که امکان نجات از مهجوریت بشر دوران جدید در آن نهفته است اما اشکال کار امروز ما این است که آن فرهنگ با قرائتی غیر از بیان و هدف قرآنی خوانده می‌شود.

بلای دوران کنونی در این کتاب معنویت معکوس نام نهاده شده که ناشی از عقل حسی و سیطره و سلطه کمیت بر کیفیت است و به صحنه آمدن عرفان‌های دیگری به جای عرفان حقیقی را به دنبال می‌کنند، به گونه‌ای که ظاهر آنها حفظ می‌شود اما روحشان مرده است.

نویسنده در سراسر این کتاب تلاش کرده تا روشن کند، هنگامی دین تاثیر خود را می‌گذارد که رابطه‌ها حضوری و بازیگرانه باشد، نه تماشاگری صرف.

صد انداختی تیر و هر صد خطاست/ اگر هوشمندی یک انداز و راست

این بیت و همچنین آیه ۱۰ سوره فاطر اشاره بدین موضوع دارند که اگر کار فردی یا اجتماعی به نحوی شایسته به خدا متصل نشود و دارای پشتوانه اعتقادی درستی نباشد، هر چه تلاش و چاره‌جویی شود، نتیجه آن پوچی، بایر شدن و بی‌ثمری است.

امام خمینی (ره) نیز در این‌باره سروده بود: از جمع کتب نمی‌شود رفع حجُب/ در رفع حجب کوش نه در جمع کتب

در مورد خدادانی و خداداری هم نوشتند، که اگر دیدیم پس از مدتی فعالیت دینی و فرهنگی می‌کنیم اما چیزی نشدیم، همه چیز داریم اما هیچ نداریم، بدانیم که خدادان هستیم اما خدادار نیستیم.

خطر انحراف اما همیشگی است، زیرا چیزهایی که نمی‌دانیم از چیزهایی که می‌دانیم بیشتر است و با میزان ندانسته‌هایمان خطر انحراف برای دیگران داریم، پس همواره ناقص هستیم.

هنگامی که بنا نباشد با دین‌داری تحولی بنیادین در شخصیت، روح و روان خود ایجاد کنیم و خود را مناسب قیامت نماییم، فعالیت‌های فرهنگی و دینی ما بی‌ثمر شده و همه این مشکلات موجب می‌شود که دین‌دانی خود را دین‌داری بپنداریم.

فاجعه اما آنجاست که هولدرلین، شاعر آلمانی می‌گوید: بیداری از همان جایی آغاز می‌شود که فاجعه شروع شد؛ یا در سخن شهید مرتضی آوینی، غربی‌ها هنر ما را خراب کردند و به ابتذال کشاندند و اکنون اندیشمندان آنها به عمق فاجعه پیش‌آمده، پی بردند.

طاهرزاده اصفهانی باور دارد: ابتدا غرب به پوچی رسید و سپس سایر ملت‌ها به اندازه‌ای که به آنها نزدیک شده بودند، به همان حالت  دچار شدند؛ ما با استقبال از فرهنگ غرب با زندگی پوچی‌زده ارتباط گرفتیم.

به گفته نویسنده کتاب، دیگر مشکل امروز نگاه ریاضی داشتن به عالم است زیرا همین دیدگاه محدودیت ایجاد می‌کند؛ ماه را یک سنگ نورانی صرف جدا شده از عالم هستی می‌بینیم یا به کعبه که می‌رویم، جنس و رنگ و متراژ سنگ کعبه را می‌بینیم، اما حقیقت آنها را نمی‌بینیم.

صفحه ۷۱ کتاب در مجموع این موضوع را می‌رساند که در گذشته دین‌داران بیشتر بودند اما امروز دین‌دان های زیادی داریم؛ چرا که مشغول ظواهر شدیم و از عالم قدس بهره‌ای نداریم.

مشکل غرب هم این بود که متوجه نشد خدایی که می‌شناسد، مفهوم خدا و محدود به ذهن است؛ نه خود خدای نامحدود. نویسنده برای این استدلال خود، سخنانی از «دکارت» و «هگل» را آورده و نتیجه می‌گیرد که خدای غرب، ساخته ذهن محدود بشری است.

مسلمانان صدر اسلام هم وقتی جایگاه معرفتی امیر مومنان را نشناختند، فکر کردند او هم انسان خوبی است و اگر از متن حاکمیت حذف هم بشود، خسارت عمده‌ای به جامه وارد نمی‌شود؛ بنابر این انسان‌های قدسی با بشر غیرقدسی برای ایشان برابر آمد و در همین نگاه است که حضرت امام حسین (ع) به عنوان یک انسان شورشی برابر حاکم کشور در نظر گرفته شد.

مولف اما دیدگاهی درباره فعالیت‌هایی دارد که آنها را شبه‌قدسی می‌نامد و برای آن «اَلنَّظَافَةُ مِنَ اَلْإِیمَانِ، وَ اَلْإِیمَانُ مَعَ صَاحِبِهِ فِی اَلْجَنَّةِ» را مثال آورده و معتقد است: زمانی که فهم قدسی را به شبه‌قدسی تغییر دادیم، این می‌شود که حدیث بالا را تا حد نظافت و بهداشت ظاهری تنزل می‌دهیم اما باید بدانیم افق انسانی این حدیث بسیار بالاتر از بهداشت مادی و ظاهری است وگرنه وضو گرفتن هم شست‌وشوی اعضای بدن با آب است.

شهید مرتضی مطهری درباره علت مارکسیست شدن مجاهدین خلق می‌گوید: عامل این تغییر و تحول، کتاب های مهدی بازرگان بود که در آنها تلاش اشت همه دستورهای دینی را تا حد منافع دینی پایین بیاورد و یا آنها را در محدوده فهم علم تجربی، محدود کند.

درباره تفاوت‌ها نیز نوشته‌اند که برتراند راسل، فیسلوف انگلیسی درباره دزدی نکردن نکته‌ای عجیب دارد و می‌گوید: «من گوساله همسایه را نمی‌زدم، چون گاو من را خواهد دزدید» شما روی این جمله کمی فکر کنید که تعلیم و تربیت در انگلستان و غرب با چنین مبناهایی شکل گرفته است که نوعی منفعت‌طلبی را مطرح کرده و چیزی به نام رعایت حقوق افراد در آن مطرح نیست.

فصل چهارم نیز اشاره‌ای به زندگی ۱۵ ساله ابن سینا در اصفهان دارد و سپس آمده که در فرهنگ غرب (دیوید هیوم) مفید و مضر بودن مطرح است اما در اسلام و عالم قدسی، حق و باطل؛ مفید بودن، انسان را تا کنار امام حسین (ع) می‌کشاند اما تا شهید شدن در راه اسلام نه مانند ضحاک ابن عبدالله مشرقی.

در زمانه سیاه پهلوی ما دچار همین وضع بودیم، به ظاهر مومن و دیندار اما همه چیز در حال سکولار شدن بودن حتی عبادت‌ها و مناسک دینی.

پوچ شدن یعنی۲۰ سال نماز بخوانید اما دست آخر همان اول راه باشید. اگر نماز من موجب نشود دوستی دنیا در من از بین نرود، یقین بدانید که در خطر فروافتادن در پوچی در شما از بین نرفته است.

موضوع دیگر پرداخته شده در کتاب «غفلت از نیازهای متعالی» است و برای آن «رفاه ژاپنی» مثال شده است که نتیجه‌اش این می‌شود؛ پس از چند دهه با نسلی روبه‌رو هستیم که آنچنان که باید وفادار به «حقایق غیبی» نیستند تا بتوانند با عالم غیب و کمال مطلق ارتباط پیدا کنند، بلکه برعکس احساس بی ثمری و پوچی می کنند.

ریشه اعتراض جوانان امروز مساله دیگری است که نویسنده می‌گوید: علت این مشکلات این است که ما فعالیت‌های فرهنگی را شبه قدسی کردیم و دارایی را به جای دانایی قرار دادیم؛ طبیعی است اگر کسی به سوی چیزی شبیه چشمه به  امید رفع عطش برود اما تشنه برگردد، کلافه می‌شود.

اهمیت «وقت» در اوراق پایانی کتاب آمده و درباره‌اش آورده‌اند: چون بود فکرت همه مشغول حال/ ناید اندر ذهن تو فکر محال

عمر در بیان اولیای دین همین لحظه و وقت کنونی است وگرنه گذشته که از دست رفته و آینده هم که نیامده و معلوم نیست؛ بنابر این امام علی (ع) می‌فرمایند: عمر تو همان وقتی است که در آن هستی.

یا در جایی دیگر فرموده‌اند: مشغول شدن به امور گذرا، عامل ضایع شدن وقت است؛ پس معنی پوچ شدن فعالیت‌های فرهنگی بهتر از این که حضرت می‌فرمایند نیست که، گرفتار آینده و گذشته شویم و وقت خود را ضایع نماییم.

به قول مولوی: عمر من شد فدیه فردای من/ وای از این فردای ناپیدای من/ هین مگو فردا که فرداها گذشت/ تا به کلی نگذرد ایام کشت

نتیجه اینکه اعمالی که بی‌باطن، بی آینده هستند و به قول شاعر: یک حمله مردانه مستانه نمودیم/ از علم رهیدیم و به معلوم رسیدیم

پس یک همت بلند می‌طلبد که قانع نشویم تا از پشت حجاب مفاهیم فقط بدانیم حقایقی هست، بلکه باید با یک همت مردانه مستانه جهت جان را از مفهوم به حقیقت تغییر دهیم و هزینه‌های آن را که پایدار نگه داشتن قلب در محضر حق است، و همچنین تزکیه‌های لازم آن را به جان بخریم.

کتاب «آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود» از سوی انتشارات لب المیزان اصفهان و گروه فرهنگی المیزان در ۳۷۷ صفحه منتشر شده است.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
73 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.