غلامرضا ظریفیان «معاون امور دانشجویی وزارت علوم در دولت اصلاحات» گفت: برگرداندن اختیارات دانشگاه به این نهاد که در دورههایی محدود شد، کار سنگینی است و انتظار دانشگاهیان این است که اگر از آنها به عنوان یکی از پیشرانهای توسعه میخواهید به فهم و حل مسئله بپردازند پس باید این حق را داشته باشند که بر اساس مکانیزمهای درونی به اداره دانشگاه بپردازند.
به گزارش جماران؛ معاون امور دانشجویی وزارت علوم در دولت اصلاحات با اشاره به اینکه رئیسجمهور معتقد است باید امور دانشگاه را به دانشگاهیان واگذار کرد، گفت: برگرداندن اختیارات دانشگاه به این نهاد که در دورههایی محدود شد، کار مهم و سنگینی است و اگر این اتفاق نیفتد دانشگاه بیش از این که نقش توسعهای بیابد نقش تزئینی خواهد داشت.
ایرنا نوشت: ۱۶ آذرماه در تقویم ایرانیان به نام «روز دانشجو» سند خورده است تا برای همیشه اهمیت رسالت دانشگاه و دانشگاهیان را دو چندان کند. هر چند دههها از ریخته شدن خون «مصطفی بزرگنیا»، «احمد قندچی» و «مهدی شریعترضوی» در دانشگاه تهران سپری شده است اما این روز همچنان برای دانشگاهیان و یکایک مردم کوچه و بازار نمادی از جسارت و ایستادگی دانشجو در برابر خودکامگیها است.
البته اگر انصاف رعایت شود، شایسته است تمام روزها به نام دانشگاه و دانشگاهیان ثبت شود زیرا هویت آنها با ایستادگی به پای آزادی و تلاش خستگیناپدیر برای روشنی افکندن بر زوایای تاریک زندگی بشر در هم آمیخته است تا جامعه از این رهگذر به توسعه در تمام ابعادش از جمله علم و دانش دست یابد.
پس از پیروزی انقلاب نظر به اهمیت نقش کلیدی دانشگاه در امر توسعه و بنمایه قوی مبارزات شمار زیادی از دانشگاهیان در سرنگونی استبداد رژیم پهلوی، این نهاد توانست جایگاه خود را در عرصه تصمیمسازی کشور حفظ کند. هر چند جایگاه دانشگاه و دانشگاهیان در دورههایی با برخی بی مهریها روبرو شد اما اکنون که از سویی جامعه با ناترازی هایی در عرصههای مختلف روبرو است و از سوی دیگر دولت مصمم است تا از بیعدالتی ناشی از ناترازیها با شفافیت، اجرای عدالت و بهرهگیری از توانمندی کارشناسان و متخصصان بکاهد، بنابراین چه راهکاری را باید در پیش بگیرد تا سریعتر به سر منزل مقصود برسد؟
در آستانه ۱۶ آذر و به مناسبت «روز دانشجو» میزبان غلامرضا ظریفیان «معاون امور دانشجویی وزارت علوم در دولت اصلاحات» بودیم و این پرسش را با وی در میان گذاشتیم.
متن کامل گفتوگو با وی بدین شرح است:
برای ورود به بحث درباره اهمیت «روز دانشجو» و جایگاه «دانشگاه» در «توسعه پایدار» جامعه توضیح بفرمایید.
ظریفیان: دانشگاه به عنوان یک پدیده مدرن از حدود چند سده پیش در غرب بالیدن گرفت و ماموریت اصلی آن «تولید» و «توزیع» علم و «پژوهش» در مرزهای مختلف است که نقش مهمی را در «توسعه پایدار» جوامع دارد. در طی قرون متمادی هر چه بر دانش بشر افزوده شده، نقش دانشگاه نیز پررنگتر شد البته به مرور زمان ساخت دانشگاه تغییر جدی کرد و امروزه با «نسل پنجم» دانشگاهی در جهان مواجهیم. بر این اساس دانشگاه به عنوان یک کانون توسعه مورد توجه ویژه در حکمرانی هر جامعه توسعه یافته قرار دارد.
دانشگاهها در بسیاری از کشورها نقش «جامعهپذیر کردن» نیروی انسانی را هم بر عهده دارند. یعنی علاوه بر تربیت نیروهای متخصص تلاش میکنند آنها به نیرویی تبدیل شوند که بیارتباط با جامعه نباشد و آن تخصص حتما یک «پیوست اجتماعی» داشته باشد. بنابراین علاوه بر نقش «تولید»، «توزیع» و «پژوهش» در مرزهای دانش، نهاد دانشگاه همواره در تاریخ خود، نقشی تحت عنوان «مسئولیت اجتماعی» داشته است.
از زمان تاسیس دارالفنون دانشکدههایی که به عنوان مدرسه شناخته میشدند، در کشورمان ایجاد شدند اما مبدا شکلگیری دانشگاه به مفهوم جدید با تاسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ آغاز شد تا نیازهای فنی، حرفهای و علمی جامعه را تامین کند ولی از سویی به علت ارتباط پیوسته دانشگاه با بدنه جامعه و از سوی دیگر به علت ضعف نهادهای مدنی مانند احزاب و سندیکاها در ایران بار سنگین «مسئولیت اجتماعی» به دوش دانشگاه افتاد.

جالب است بدانید یک سال پس از تاسیس دانشگاه تهران، در سال ۱۳۱۴ تحصنی در این دانشگاه برای دستمزد معلمان - یعنی امری بیرون از دانشگاه - برگزار شد و این تصمیم نشان میدهد دانشگاه در ایران از بدو تاسیس درگیر مسئولیت اجتماعی شد. نهاد دانشگاه در کشورمان همواره روی دو الی سه مسئله حساس بوده است که یکی از آنها مساله «تجاوز بیگانگان» است بنابراین در کشورمان شاهد یک بیگانهستیزی ناشی از تجاوز در تاریخ دانشگاه هستیم.
از ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ «مسئولیت اجتماعی» دانشگاه پررنگتر شد
البته نهاد دانشگاه در ایران صرفا به مسائل نگاه بیرونی نداشته بلکه نسبت به حقوق اساسی مردم مانند «عدالت»، «توزیع عادلانه ثروت و قدرت» و آزادیهای مصرح نیز همواره حساسیت داشته است. در ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ به دلیل همین «مسئولیت اجتماعی» به نهاد دانشگاه حمله شد. در آن دوران دانشگاه یکی از نهادهای فعال در دفاع از «دولت ملی» مرحوم مصدق بود و در یکی از راهپیماییها ۶ هزار نفر از جمعیت ۱۰ هزار نفری دانشجو در دفاع از وی به صحنه آمدند.
سرانجام دانشگاهیان نتوانستند اهدای دکترای افتخاری به نیکسون را تحمل کنند و در در دفاع تمام قد از دولت مرحوم مصدق - در پی کودتای ننگینی که رخ داده - و با نگاه بیگانهستیزی و ضد استبدادی اعتراض کردند که البته این اعتراض نیز صرفا «مدنی» بود اما رژیم پهلوی همین مقدار را هم تحمل نکرد و دانشگاهیان ۳ شهید دادند. از آن زمان به بعد «مسئولیت اجتماعی» دانشگاه پررنگ و پررنگتر شد و این نهاد همواره در کنار دفاع از «حقوق اساسی مردم» باقی ماند.
پیش از پیروزی انقلاب، بزرگان حوزه علمیه حتی تحصنهایهای خود را مسجد دانشگاه تهران که نماد «مسئولیت اجتماعی» بود، برگزار میکردند. پس از پیروزی انقلاب نیز چون دانشگاه احساس میکرد در شکلگیری انقلاب نقش دارد همچنان نقش توسعهای خود را حفظ کرد. در ایام دفاع مقدس نیز دانشجویان نقش بسیار مهمی به دوش کشیدند و شاید دومین گروه شهدای کشوری از جمعیت دانشجویان باشد. در عین حال با توجه به جایگاه علمی که داشتند نقش بسیار کلیدی در ارتباط با تامین نیازهای جنگ ایفا کردند.
اگر بخواهیم تاریخ سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران را از سال ۱۳۱۳ تاکنون که ۹۱ سال از آن زمان سپری شده را به رشته تحریر درآوریم بدون در نظر گرفتن جایگاه دانشگاه میسر نیست و تصویر آن بسیار ناقص و ناتمام خواهد بود. هر چند نقش دانشگاه اکنون تغییر کرده است اما همچنان آن نقش نمادین خود را در زمینه «مسئولیت اجتماعی» حفظ کرده است. بر اساس پیمایشهایی که در دهههای اخیر انجام شده است، دانشگاه همچنان نهاد مورد اعتماد جامعه است و رتبه بسیار خوبی را به لحاظ «سرمایه اجتماعی» دارد البته این اعتماد به یکباره بدست نیامده و حاصل تبار دانشگاه در طی این چند دهه است.
رئیسجمهور تاکید زیادی بر اهمیت نقش دانشگاه و استفاده از نخبگان و دانشگاهیان برای ارائه راهکار و کمک به دولت در مسیر حل مشکلات و بحرانها دارد، نگاه دولت به دانشگاه و دانشگاهیان را چگونه ارزیابی میکنید؟
ظریفیان: آقای پزشکیان یکی از چهرههای دانشگاهی است و علاوه بر این، سوابق فعالیتهای اجتماعی و سیاسی در دانشگاه را نیز دارد و طبیعی است که نگاه وی و دولتش به دانشگاه مثبت است. اما به طور کلی هر ساختی چند شاخصه کلیدی دارد که اگر از وی گرفته شود از هویتش تهی میشود مثلا اگر از انسان نطق یا خرد وی را بگیریم دیگر انسان نیست. دانشگاه نیز در تعریف جهانی دو شاخصه اساسی دارد که اگر آن دو شاخصه را به رسمیت نشناسیم، نمیتواند نقشهای توسعه علمی و اجتماعی خود را ایفا کند.
«خودگردانی» و «آزادی آکادمیک» دو شاخصه اساسی دانشگاه است
اولین شاخصه، «خودگردانی» نهاد دانشگاه است. در جهان پذیرفته شده که دانشگاه به عنوان «اجتماع نخبگان» این حق را دارد که قوانین و مقررات خود را در مسائلی مانند گزینش استاد، تعیین فصول دانشگاهی، تعیین اولویتهای علمی، پارکهای علم و فناوری - البته با تکیه بر قوانین بالادستی - وضع کند. مسئله «استقلال» جزئی از امور ذاتی دانشگاه است زیرا اگر این نهاد فاقد استقلال باشد نمیتواند از چابکی لازم برای حل مسائل جامعه بهرهمند شود. مثلا اگر دانشگاه این امکان را نداشته باشد که به سرعت یک استاد خوب را استخدام کند، آن استاد بلافاصله به استخدام کشورهای دیگری درمیآید.
متاسفانه در دورههایی «استقلال» دانشگاه تا حدود زیادی خدشهدار شد زیرا به علت اهمیت این نهاد عدهای خواستند مانند یکی شی قیمتی با آن برخورد کرده و طوری از آن محافظت کنند که آسیب نبیند اما بالهایش را بستند و سقف پروازش را محدود کردند. در این دوره تا حدی اجازه استخدامها را از دانشگاه گرفتند و این نهاد در مسائلی مانند ارتقای اساتید محدود شد.
در حالی که اساسا در اروپا و آمریکا دانشگاهها با همین شاخصه «استقلال»، مهمترین و پرتلاشترین نهاد برای خدمت به کشور هستند. بنابراین این گونه نیست که اگر به دانشگاه استقلال بدهیم نقش توسعهای خود را فراموش کند بلکه ظرفیت بالایی پیدا میکند تا راحتتر به نقش خود بپردازد.
دومین شاخصه، «آزادی آکادمیک» است. دانشگاه یک حزب یا بنگاه سیاسی نیست بلکه کانون «فهم مسئله» و «حل مسئله» است و باید بتواند مانند یک پزشک با مسائل برخورد کند، بیمار خودش را در اختیار پزشک قرار میدهد تا وی بتواند فهم درستی از مسئله پیدا کند و سپس به راحتی آن مسئله را به بیمار بگوید البته جامعه ما بیمار نیست اما نیازمند توسعه است.
اگر اختیارات دانشگاهها به آنها برنگردد، نقش این نهاد تزئینی خواهد شد
برگرداندن اختیارات دانشگاه به این نهاد که در دورههایی محدود شد، کار سنگینی است و انتظار دانشگاهیان این است که اگر از آنها به عنوان یکی از پیشرانهای توسعه میخواهید به فهم و حل مسئله بپردازند پس باید این حق را داشته باشند که بر اساس مکانیزمهای درونی به اداره دانشگاه بپردازند. اگر این اتفاق نیفتد دانشگاه بیش از این که نقش توسعهای بیابد نقش تزئینی خواهد داشت.
نسل اول دانشگاهی که از ۳۰۰ سال پیش در دنیا شکل گرفت، نقش «آموزش محور» داشت و آمده بود تا نیروی متخصص را تربیت کند. نسل دوم دید که آموزش بدون «پژوهش» معنا ندارد زیرا نیازها روزآمد هستند و به میزانی که در یک جامعه پژوهش صورت بگیرد آن جامعه بیشتر میتواند از منابع خود استفاده کند. سپس نسل سوم این نهاد دریافت که دانشگاه موظف است مسئله «کارآفرینی» جامعه را در عرصههای مختلف حل کند زیرا باید بتواند نیرویی تربیت کند که توانایی تولید کار داشته باشد. کمی جلوتر به این نتیجه رسیدند که «کارآفرینی» نیز کافی نیست و وظیفه دانشگاه بسیار بالاتر است.
نسل چهارم دانشگاهی، نسل «جامعه محور» است زیرا دانشگاه باید بتواند مسائل جامعه را رصد کرده و متناسب با نیازها به تعیین سرفصلهای درسی، استاد، دانشجو و ... بپردازد. این وظیفه دانشگاه است که بتواند تشخیص دهد مثلا چگونه میتوان بر آلودگی هوا فائق آمد. البته نسل پنجم دانشگاهها نیز با بوجود آمدن هوش مصنوعی در راه است.

بنابراین توجه حاکمیت به مناسبات حکمرانی دانشگاه، برای ایفای نقش این نهاد ضرورت دارد. آقای پزشکیان معتقد است باید امور دانشگاه را به دانشگاهیان واگذار کرد اما برای تحقق این باور باید پروسه سنگینی را طی کند. در این بخش میتوان نقدهایی را به دولت چهاردهم وارد کرد زیرا اگر راهحل مسائل ما «دانش بنیان است»، تعلل فعلی فرصت را از کشور میگیرد. مضاف بر اینکه در جهانی زندگی میکنیم که دیگر مشابه عصر قاجار و ... نیست و هر ثانیه عقب ماندن در عرصههای دانش شاید به قیمت یک سال تلاش جبران شود.
همچنین در معرض مقایسه لحظهای با سایر کشورها هستیم بنابراین نقش دانشگاهها برای حل مسائل و «دانش بنیان کردن» راه حلها بسیار مهم است. با این حال به نظر میرسد در این بخش همچنان با تعلل روبرو هستیم مثلا در انتخاب رؤسای دانشگاهها اختیارات لازم به دانشگاهها داده نمیشود. البته نگاه دولت به دانشگاه نگاه مثبتی است و به همین دلیل دولت هر دو وزیری که در اریکه اداره آموزش عالی و علوم پزشکی قرار دارند، از وزرایی هستند که مسئله جامعه را می شناسند و در حال تلاش برای حل آن هستند اما به هر حال موانعی همچنان وجود دارد که ممکن است فرصتها را از دانشگاه برای حل مسائل جامعه بگیرد.
رئیسجمهور در زمینه استفاده از نخبگان و ظرفیتهای علمی، بر استفاده از تجربیات کشورهای خارجی و بینالملی تاکید دارد، برای اینکه راه برای استفاده از تجربیات بینالمللی در حل مشکلات کشور باز شود، چه راهکاری پیشنهاد میکنید؟
ظریفیان: فرد نخبه علاوه بر علایق شخصی میخواهد از علم برای حل مسائل جامعه خود کمک بگیرد. اما گزارشهای رسمی درباره محافظت از نخبگان گزارشهای خوبی نیست، گزارشی منتشر شده که امیدوارم درست نباشد. بر اساس این گزارش در طی دو دهه اخیر به ویژه چهارده الی پانزده سال گذشته، بیش از ۱۲ هزار از نفر از اعضای هیات علمی از ایران خارج شدهاند که علاوه بر کشورهای اروپایی بسیاری از کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز با امکانات بسیار خوب آنها را جذب کردهاند.
جهان این نتیجه رسیده که «شرط بقاء»، «توسعه علمی» است
جهان به این نتیجه رسیده که «توسعه علمی»، «شرط بقاء» است و به میزانی که توسعه علمی ضعیف میشود، بقاء آسیب میبیند و ناترازیها نیز افزایش مییابند. بنابراین در کشورهای حاشیه خلیج فارس مانند عربستان یک رقابت جدی برای به خدمت گرفتن اساتید مطرح دنیا بویژه ایران بوجود آمده است. در حال حاضر نزدیک به ۸۰ هزار عضو هیات علمی داریم و اگر رقم ۱۲ هزار نفر که پیشتر ذکر شد، درست باشد نسبت آن را با رقم ۸۰ هزار نفر بسنجید، به چه نتیجهای میرسید؟
اولین آسیب این مهاجرتها، «افت کیفیت دانشگاهها» است و این آسیب بسیار جدی است. در زمینه مهاجرت بعضی دانشجویان نیز گزارشهای نگرانکنندهای وجود دارد البته آمار در برخی دورهها کمتر و در برخی دورهها بیشتر شدهاست. کشورهای جهان به این نتیجه رسیدهاند که رقابت اصلی میان آنها، رقابت بر سر «علم» است و بلافاصله نیروی علمی کارآمد را شناسایی کرده و آن را جذب میکنند.
«توسعه ملی» بدون پیوست «توسعه علمی» هدر دادن «سرمایهها» است
دولت فنلاند، وزارتخانهها و نهاد دولتی را موظف کرده است تا ۳۰ درصد از پژوهشها را از طریق دانشجویان انجام دهند و این کار بسیار هوشمندانه است زیرا میداند وقتی پژوهش را به دانشگاه میسپارد علاوه بر اینکه با هزینه کمتری انجام میشود بهرهوری نیز بالاتر میرود. اگر روند توسعه کره جنوبی را بررسی کنید، خواهید دید که چهل سال پیش بسیار عقبتر از ما بود اما بخش عظیمی از پیشرفت فعلی را مدیون دانشگاهها است. این کشور از زمانی به بعد به این نتیجه رسید که اساسا «توسعه ملی» بدون پیوست «توسعه علمی» هدر دادن «سرمایهها» است.
اگر «توسعه ملی» با «توسعه علمی» پیوند نخورد، بخش زیادی از شاخصهای «توسعه ملی» محقق نمیشود. دانشگاه علاوه بر نهاد جهانی یک نهاد ملی نیز است و «پژوهش»، نقش شش این نهاد را دارد، اگر شش را از فردی بگیرید دچار خفگی میشود. اگر بودجه پژوهش از تولید ناخالص ملی برخی کشورها کشورها که با ما مخاصمه دارند را با بودجه پژوهش ما مقایسه کنید، خواهید دید برخی از آنها ۵ درصد بودجه ناخالص ملی را به امر پژوهش اختصاص دادهاند اما بودجه پژوهش در ایران زیر نیم درصد است!
یعنی یک دهم کشوری که در وضعیت مخاصمه با ما قرار دارد! کار اساتید دانشگاه پژوهش و تحقیق است اما وقتی امکان لازم برای پژوهش و تحقیق را در اختیار ندارند به طور طبیعی میل به مهاجرت در آنها تقویت میشود.
چرا ناترازیها در مسائلی مانند آب و هوا، فرو نشست زمین، شکافهای اجتماعی و ... در ایران افزایش پیدا کرده است؟ کشورهای دیگر چگونه توانستهاند بر بخش زیادی از این مسائل فائق بیایند؟ اگر به برنامههای توسعه سایر کشورها بنگرید، ریشه اصلی حل این مسائل نزد «نهاد علم» است. «نهاد علم» در ایران در سیر تاریخی خود نشان داده به کشورش علاقمند است. دانشگاهیان ما حتی وقتی به خارج از کشور میروند دلشان برای ایران میتپد ولی انتظار دارد لوازم لازم برای حل مسائل جامعه در اختیار آنها قرار گیرد.
در سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ بین «توسعه ملی» و «توسعه علمی» پیوند عمیقی برقرار شد
پاسخ به پرسش شما را اینگونه به اتمام برسانم، در دورههایی که به «نهاد علم» توجه شد به عنوان مثال در دورهای که بنده مسئولیت داشتم یعنی سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ حدود ۲۰۰۰ بورسیه دانشجویی به خارج از کشور داشتیم و جالب است تعداد کسانی که با هزینه خودشان به خارج رفته و بازگشتند از بورسیههای دولتی بیشتر بود. علت این مسئله نیز در شعار آن زمان که یعنی «توسعه علمی، شرط بقا» نهفته بود. بر این اساس برنامه چهارم توسعه نیز برنامه «دانش بنیاد» شد زیرا در آن دوران بین «توسعه ملی» و «توسعه علمی» پیوند عمیقی برقرار شده بود.

سند چشمانداز ۲۰ ساله هم در همان دوران نوشته شد.
ظریفیان: بله، همینطور است. بنابراین براساس تجربه جهانی و تجربه کشور خودمان به میزانی که برای محققان فرصت ایجاد کنیم از مهاجرت آنها جلوگیری کرده و اشتیاق بازگشت به ایران را در این افراد افزایش میدهیم. البته این مسئله صرفا شامل نخبگان علمی نمیشود بلکه سرمایهگذاران، نخبگان فرهنگی و... را نیز در برمیگیرد و کار پیچیدهای نیست.
به طور مشخص پیشنهاد شما برای دولت چهاردهم چیست؟
ظریفیان: نکته اول این است که تا جایی که میتوانیم حکمرانی دانشگاه را به خود دانشگاه بازگردانیم. این حکمرانی اگر بازگردد، قطعا دانشگاه ظرفیت خواهد داشت مانند بسیاری از کشورها تغییرات جدی در ایران ایجاد کند. برای ایجاد این تغییرات نیاز به زمان ۱۰۰ ساله و ۲۰۰ ساله هم نیست. تجربیات کشورهایی مانند مالزی، کره جنوبی، هند، کشورهای حاشیه خلیج فارس مؤید این امر است.
نکته دوم این است که باید بدانیم که دانشگاه نهاد «مصرف کننده» نیست بلکه نهاد «تولید کننده» است بنابراین اگر برای آن هزینه کنیم خرج یک نهاد مصرف کننده نکردهایم بلکه هر چقدر در دانشگاه سرمایهگذاری کنیم صدها برابر آن به جامعه بازخواهد گشت.
به عنوان نکته سوم نیز باید بگویم جامعه نیاز به «امید» دارد و به میزانی که نخبگان یک جامعه امیدوار شوند، این امیدواری به آحاد جامعه نیز تسری پیدا میکند. در حال حاضر ۸۰ هزار عضو هیات علمی، ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار دانشجو و ۱۴ میلیون فارغالتحصیل دانشگاهی داریم که بخش عظیمی از این مجموعه بزرگ شیفته ایران و فرهنگ آن هستند. اگر نیازهای آنها را در حد امکان تامین کنیم، مطمئنم طی دو الی سه برنامه، بسیاری از مشکلات ما از وضعیت بحرانی خارج شده و امید در جامعه افزایش پیدا میکند. بسیاری از کشورهای دنیا از طریق اهتمام به نیازهای نهاد دانشگاه توانستند خود را در مرزهای توسعه قرار دهند.
امروز نیاز اولیه جامعه ما زندگی است
در راستای حفظ و تقویت «سرمایه اجتماعی»، «اعتماد عمومی» و «انسجامی» که پس از جنگ ۱۲ روزه در کشور شکل گرفت نیازمند پاسخگویی به دغدغههای جامعه در عرصههای مختلف اعم از اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و ... هستیم با این وجود شاهد شکافی بین بخشهایی از جامعه و حاکمیت نیز هستیم، به نظر شما در راستای پر کردن این شکاف و پاسخ به مطالبات مردم، نهاد دانشگاه چه اقدامی میتواند انجام دهد؟
ظریفیان: دفاع مقدس ۸ ساله و جنگ ۱۲ روزه نشان داد جامعه ایرانی چه ظرفیتهایی دارد و چه علاقهای به میراث ملی و دینی خود دارد و تا چه اندازه به دنبال استقلال است. جامعه ما در بستر تاریخی خود همواره جنگستیز بوده مگر اینکه بحث تجاوز بیگانگان به میان آمده باشد. بنابراین این جامعه باید احساس کند که بین نیازهای واقعی او و نیازهای حکمرانی تعارضی وجود ندارد و به میزانی که این تعارض کم شود سرمایه اجتماعی افزایش مییابد.
حل مسائل جامعه نیازمند به کارگیری نیروهای توانمند است اما متاسفانه «سیستم گزینش» ما گاهی فرصت بهرهمندی از نیروهای توانمند را از حاکمیت میگیرد یا به قدری تعلل میکند که آن فرد توانمند از گردونه خارج شود و حتی بعضا سراغ نیروهای میانمایه میرود. امروز نیاز اولیه جامعه ما «زندگی» است و در این زمینه زیادهخواه هم نیست. مردم میخواهند امنیت شغلی، اقتصادی و ... داشته باشند تا بتوانند برای آینده برنامهریزی کنند و مسائل اقتصادی، بهداشت و درمان به دغدغه آنها تبدیل نشود.
بنابراین اگر مردم احساس کنند حاکمان برای رفع موانع زندگی آنها تلاش میکنند حتی ممکن است از مسئولینی که با آنها بد کردهاند نیز بگذرد زیرا در رویه آن مسئولین تغییر ایجاد شده است. چنانچه جامعه به این نتیجه برسد که مسائل اصلی مردم مورد اهتمام حاکمیت است و برخی حکمران مسائل فرعی را تبدیل به مسائل اصلی جامعه نمیکنند و برعکس، مطمئن باشید این سرمایه اجتماعی بزرگ همانگونه که در دفاع مقدس و جنگ ۸ روزه به کمک جدی نظام حکمرانی آمد، همچنان کمکها را ادامه میدهد.
ویل دورانت در کتاب تاریخ و تمدن جمله زیبایی دارد که میگوید: «دولتها و تمدنها به این دلیل آسیب میبینند که میخواهند به نیازهای جدید پاسخهای قدیمی بدهند.» باید نیازهای جامعه را بازبینی کنیم و به نیازهای جدید، پاسخ جدید بدهیم نه پاسخی که جامعه مکررا شنیده و دریافته است که این پاسخها، حلال مشکلات نیست.