کتاب شعر «دیوان اشعار فان» شامل: اشعار فارسی و بختیاری است که سروده پشت جلد آن به زبان بختیاری، نشان از زبان مادری شاعر اشعار فان این دیوان دارد و گفته‌ها و ناگفته‌های ایل و کوچ و عشق را شاعرانه و منظوم کرده است.

شعر نخست با عنوان «وارگه‌ها» آخرین شعر کتاب و همان ابیات محلی است که پشت جلد آن هم حک شده است و از درس‌های کوچ و حکم خدا می‌گوید.

وارگه‌ها

عشق کوچ وست به دلم روز الَست/ تِی خدا کوچ بکنیم زی حال هست/ بار کردیم به ذر از وجود منتهی/ چند روزی خوش بُدیم بو حال مست

بار کردیم از مستی و وستیم به ره/ بار وندیم نابلد به ای وارگه پست/ وا بار کنیم ز ای وارگه ناسازگار/ وُ چریم اچو که جو ز اُچو ُورست

به وارگه پر گل و نابه و نیم بار/ به اول منزل که آدم ز چو جست/ به نشونی مال درور تی خدا/ به او توشه که هر کس هر چه وُربست

ونن مالا به او دشت خدایی/ به وارگه های بالا دست و زیر دست/ به حسب آه صُحو و هر شوگار/ یکی تی خان یکی تی که خدا وست

کوچ کَشه مرداب ور سمت دریا/ دیدی صالح که رسم کوچ حکم خداست

وامُنده از ایل

دلم تنگه خفه خلقم ز ای سالون در بسته/ ز درد  ای همه مردم زور درد سر بسته/ ز غمباری و دل گیری یه جا مُندن به آرومی/ سواره لشگر غم وی به قصد جو کمر بسته

نه وابو که خدا بینم به زیر تاق ای دالو/ ز غم نقشی ز درد مو؛ در و دیوار بر بسته/ خدا واکن در چاره به پیش ریم، ای مولا/ تمام زندی امروز همه جا جاس شر بسته

دواره رها وا بوم مِن صحرا به گل چینی/ رها وا ابون همه کوگون ز حال بال و پر بسته/ بهونان ز نیم تی یک به صحرا و به گلزاری/ وا ز وارگه ها بپرسیم همو اسرار سر بسته

چه بی راز گل و چشمه، بهار و کوچ مال صالح/ ز در چشمه آگاهی که چشمه چشم تر بسته

بعد از این اشعار بختیاری چند بیتی هم از اشعار فان این شاعر نجف آبادی را مرور کنیم، می‌رسیم به سروده‌ای با نام «داغ شقایق ها» که اشک، آه و فصل بهار و گذر عمر گران و پربها را تصویر کرده و زندگی را با شقایق‌ها گره زده است.

داغ شقایق‌ها

من به داغ شقایق/ زر گذر خورشید و زمان/ با دلی خونین/ می روم تا قله عمر/ آرام و پاورچین/ می روم در دشت! در روز! در بهار/ می شویَم چرک دلم با اشک/ لب آن جوی روان/ می پرم گه به فضا/ سواره طیاره فکر/ گاه به دریای مواج/ همسفر چلچله ها/ زمانی می روم تا به بهشت/ یا دگر جا که بسوزند مرا/ می کشم از ته دل آه و فغان/ باز بر می گردم به خودم/ گاه در تب و تاب زندگی/ می گیرم سراغ سایه ها/ سراغ سایه ها و سایه بان

سروده‌ای با عنوان «مسابقه» در ورق‌های ابتدایی کتاب خبر از عمر و زندگی و رفتن دارد؛ مزرع سبز فلکی که رنگ خزان گرفته است و اندیشه‌هایی سطحی و زودگذر که جای فکر و ذکرهای عمیق و آرمانی را امروز گرفته‌اند.

ره طولانی عمر من و تو/ رو به پایان خط است/ سوت داور زده شد/ بند کفشم زگِنه صد تکه شد/ کفش ایمن بطلب/ راه پر از خار و خس است/ چند خشتی که نهادم سر هم/ یا همان پول که در جیب من است

برده از یاد منزل و مقصود و هدف/ فکر فرزند و عیال و چند قلوه سنگ سر راه/ سوت پایان زمانم زده شد/ دل و پایم سر جای اول است/ کرده ام پشت به خدا و زندگی/ خو کرده ام به کارهای کودکی

در کوچه های نورانی/ در کوچه های خلوت این شهر قشنگ/ بعضی سوار طیاره عقل/ می گردند به دنبال کمال/ عقل و کمال محو شده اند در چلچراغ زندگی/ مزرع سبز فلک گرفته است رنگ خزان

علف ها گشته اند سالار گندمزارها/ باغبانان خفته اند در سایه ها/ داس مه نو پوسید از زنگ زنگار زمان

سروده‌ها همان گونه که ابتدای نوشتار آمد، گذرا، دل گویه و فی الوداعه‌هایی عامیانه و به قول شاعر، فان‌گونه هستند که در قالب شعر ریخته شدند و نظم و ترتیب به خود گرفتند.

انتشارات «مهر زهرا (س) نجف‌آباد» اصفهان «دیوار اشعار فان» یحیی صالحی را با تصویرگری مریم صالحی و صفحه آرایی مهدی صلواتی، در ۲۳۸ صفحه منتشر کرده است.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.