جناح راست آمریکا در میانه یکی از عمیق‌ترین شکاف‌های تاریخ خود قرار گرفته است؛ شکافی که بر سر یک پرسش بنیادین شکل گرفته: آیا راست آمریکا باید منافع ملی خود را برگزیده یا همچنان در اولویت‌دادن به اسرائیل پایدار بماند؟ از جنگ غزه تا رسوایی اپستین، هر رویدادی این انشعاب را عمیق‌تر کرده و جریان MAGA را در برابر نهادهای قدرتمند MIGA قرار داده است—نبردی که اکنون آینده راست‌گرایی آمریکایی را بازتعریف می‌کند.

به گزارش سرویس بین‌الملل جماران، وبسایت کرادل نوشت: «اگر ضد اسرائیل باشید، نمی‌توانید بخشی از  ماگا (MAGA) باشید.»؛ عبارتی که از سوی بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، نقل شد و اکنون مرکز یک شکاف عمیق در جناح راست آمریکا را نمایندگی می‌کند. شکافی که به‌مراتب فراتر از جنگ‌های فرهنگی یا اختلافات سیاست‌گذاری درون‌حزبی است. 

در بطن این شکاف، دو چشم‌انداز متضاد قرار دارد: یکی MAGA (دوباره آمریکا را عظیم کنیم)، و دیگری MIGA (دوباره اسرائیل را عظیم کنیم).

 این اختلاف، برخوردی بنیادی بر سر این مسئله است که چه منافع و چه اولویت‌هایی باید راست آمریکا را تعریف کند: منافع ملی ایالات متحده یا منافع یک متحد خارجی. و تنها یکی از این دو می‌تواند آینده حزب جمهوری‌خواه را رقم بزند.

اگر آمریکا اولویت باشد، سیاست‌ها، منابع و قدرت نظامی آن باید در خدمت نیازهای داخلی قرار گیرد، نه جاه‌طلبی‌های یک دولت خارجی. اما اگر اسرائیل در جایگاه اول قرار گیرد، حاکمیت آمریکا به‌طور ضمنی در رتبه دوم قرار خواهد گرفت. این شکاف پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تشدید شد و اکنون در لحظه، در حال بازسازی ساختار راست آمریکا است.

 

شورش MAGA علیه نظم مستقر

برای دهه‌ها، نخبگان جمهوری‌خواه سیاست‌های خود را بر اساس دکترین نئومحافظه‌کاران تنظیم کردند: جنگ‌های پی‌درپی، نقش پلیس جهانی برای آمریکا، بازارهای باز و وفاداری بی‌چون‌وچرا به اسرائیل. اما این اجماع در سال ۲۰۱۶ فرو ریخت؛ زمانی که رأی‌دهندگان سرخورده پشت دونالد ترامپ جمع شدند—کسی که چهره‌هایی مانند جب بوش، آخرین عضو یک خاندان جنگ‌طلب، را به تمسخر می‌گرفت. تحت پرچم MAGA، پایگاه حزب به ائتلافی جدید تبدیل شد: محافظه‌کاران، انجیلی‌ها، یهودیان مذهبی، فعالان ضدنظم‌مستقر، مستقل‌های سرخورده و حتی برخی ضدجهانی‌گراهای چپ. شعار ترامپ، «اول آمریکا»، بازتاب تقاضای فزاینده برای اولویت‌بخشی به منافع ملی به‌جای درگیر شدن در مسائل خارجی بود. اما این مسیر خیلی زود با دیوار وفاداری قدیمی حزب به اسرائیل برخورد کرد. آیا یک کشور می‌تواند واقعاً منافع خود را در اولویت بگذارد و هم‌زمان به‌طور مطلق متعهد به یک دولت دیگر باشد؟

 

جنگ غزه و انفجار تضاد درونی MAGA

این تناقض پس از آغاز حمله اسرائیل به غزه در پی عملیات «طوفان الاقصی» در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، به نقطه انفجار رسید. در ابتدا، مفسران و سیاستمداران محافظه‌کار مطابق سنت از تل‌آویو حمایت کردند. اما با گسترش تصاویر ویرانی غزه، بسیاری از محافظه‌کاران پایگاه MAGA شروع به پرسش کردند که این اتحاد دقیقاً چه آورده‌ای برای آمریکا دارد. واشنگتن بدون هیچ بحث و بدون بازگشت ملموس، میلیاردها دلار به جنگ اسرائیل اختصاص می‌داد—حتی بیش از اوکراین. اگر «اول آمریکا» معنایی داشت، چرا در اینجا غایب بود؟

سال‌ها گفته می‌شد اسرائیل «بزرگ‌ترین متحد آمریکا» است، در حالی که اسرائیل نه شغل ایجاد می‌کند، نه فناوری ارائه می‌دهد و نه امنیت آمریکا را تضمین می‌کند؛ بلکه نیازمند حمایت نظامی واشنگتن است و این کشور را درگیر بحران‌هایی می‌کند که در غیر این صورت از آن‌ها دور می‌ماند. پرسش‌ها ابتدا در فضای آنلاین و رسانه‌های مستقل مطرح شد، اما خیلی زود وارد جریان اصلی شد. بن شپایرو، چهره شاخص جناح راست ضد‌وُک، در موقعیتی قرار گرفت که باید از سرکوب اعتراضات حامی فلسطین در دانشگاه‌ها دفاع می‌کرد—آن هم کسی که کتاب «واقعیت‌ها اهمیتی به احساسات شما نمی‌دهند» را نوشته بود. اکنون اما «در حمایت از دانشجویان یهودی»، آزادی بیان توسط جمهوری‌خواهان محدود می‌شد. برای نسل جدید محافظه‌کاران—نسل MAGA—این چیزی جز خیانت به اصول خود نبود: اگر مخالف «فرهنگ لغو» هستید، چرا چهره‌های هنری و دانشگاهی را به‌دلیل موضع‌گیری علیه نسل‌کشی حذف می‌کنید؟

 

جنبشی که با دیوارهای قدرت برخورد کرد

جنبش MAGA نه‌تنها با سیاست خارجی، بلکه با کل ساختار قدرت نخبگان آمریکا—رسانه، دانشگاه، سرمایه و لابی‌های خارجی—وارد چالش شده بود. و یکی از این لابی‌ها، بیش از همه غیرقابل لمس بود. تاکر کارلسون پس از انتشار دیدگاه‌های انتقادی درباره اسرائیل از فاکس‌نیوز کنار گذاشته شد. کندیس اوونز پس از درگیری با شپایرو از دیلی‌وایر حذف شد. استیو بنن شروع به هشدار درباره نفوذ اسرائیل در حلقه‌های محافظه‌کار کرد. نیک فوئنتس، که از مناظرات دانشجویی به شهرت رسیده بود، به مرکز جنگ نسلی بر سر موضوع اسرائیل تبدیل شد. وقتی کارلسون با او مصاحبه کرد، شپایرو یک برنامه کامل را به حمله علیه هر دو اختصاص داد و کارلسون را به «نرمال‌سازی یهودستیزی» متهم کرد. اما مخالفت دیرینه فوئنتس با کمک نظامی آمریکا به اسرائیل برای نسل جوان محافظه‌کار—به‌ویژه مردان—جذاب بود.

 

نقطه عطف: ترور چارلی کرک

در این میان، چارلی کرک، بنیان‌گذار Turning Point USA، موقعیت حساسی داشت. او خود را صهیونیست معرفی می‌کرد و انکار می‌کرد اسرائیل در غزه مرتکب نسل‌کشی شده است. اما همین که به منتقدان اسرائیل فرصت صحبت داد، حامیان مالی‌اش حمایت خود را قطع کردند. او هشدار داده بود: «یک زمین‌لرزه در آمریکا درباره این موضوع در راه است.» اما پیش از ترورش، به اطرافیان گفته بود از این می‌ترسد که اسرائیل او را بکشد—ادعاهایی که رسانه‌های جریان اصلی سریعاً «تئوری توطئه» نامیدند. ترور کرک باعث شوکی عظیم در جنبش شد و نتانیاهو ناچار شد بیانیه‌ای منتشر کند و تأکید کند اسرائیل هیچ نقشی در این حادثه نداشته است. با این حال، جمله‌ای که او چند هفته قبل در Breitbart گفته بود—اینکه «نمی‌توانید MAGA باشید اگر ضد اسرائیل باشید»—در ذهن‌ها باقی ماند و برای بسیاری شبیه یک تهدید بود.

 

رسوایی اپستین

هم‌زمان با تشدید بحران غزه، مسئله جفری اپستین نیز بار دیگر مطرح شد. هواداران MAGA تصور می‌کردند این فرصتی برای افشای شبکه‌های منحرف نخبگان است، اما ترامپ مردد بود. او قبل از انتخابات ۲۰۲۴ گفت ممکن است «حقیقت آشکار شود»، اما هشدار داد «بسیاری بی‌گناهان ممکن است آسیب ببینند.» پس از آن، به اعضای حزب خود که پیگیر پرونده بودند—مارجوری تیلور گرین و توماس مَسی—حمله کرد. گرین اعلام کرد در ۵ ژانویه ۲۰۲۶ از کنگره کناره‌گیری می‌کند و دلیل آن را «حاشیه‌نشینی توسط رهبری MAGA» دانست. ارتباط‌های اپستین با دستگاه اطلاعاتی اسرائیل—از جمله از مسیر رابرت ماکسول و ایهود باراک—بار دیگر پرسش‌هایی را مطرح کرد. ایمیل‌های افشاشده توسط دموکرات‌ها حتی نشان می‌داد اپستین گفته بود ترامپ «از ماجرای دخترها خبر داشته است.» به این ترتیب، مواجهه MAGA با فساد نخبگان، بار دیگر زیر سایه اسرائیل قرار گرفت.

 

چه کسی آینده آمریکا را تعیین می‌کند؟

اکنون راست آمریکا در برابر دو مسیر قرار گرفته است: مسیر اول به سمت بازسازی حاکمیت ملی، پایان‌دادن به تعهدات خارجی و اولویت‌بخشی به منافع آمریکا می‌رود؛ مسیر دوم ادامه اولویت‌دادن به اسرائیل بر منافع داخلی است. امروز MIGA قدرت نهادی را در دست دارد: آیپک بر انتخابات مسلط است، مخالفان تنبیه می‌شوند، حلقه نزدیک ترامپ پر از چهره‌های صهیونیست تندرو مانند لارا لومر است و خانواده میلیاردر ادلسون تأمین مالی کمپین‌ها را بر عهده دارد. اما MAGA پایگاه مردمی را در اختیار دارد، و محبوبیت اسرائیل در میان جمهوری‌خواهان از ۶۵ درصد مثبت به ۵۰ درصد منفی سقوط کرده است.

ترامپ میان دو جریان حرکت می‌کند: از اسرائیل حمایت نظامی می‌کند، اما با تل‌آویو وارد چانه‌زنی‌هایی می‌شود؛ از MTG انتقاد می‌کند اما از آزادی بیان تاکر کارلسون دفاع می‌کند؛ علیه ایران موضع می‌گیرد اما حاضر به تعهد به تغییر نظام نیست. این تعادل نمی‌تواند ادامه پیدا کند. جمهوری‌خواهان مجبور خواهند شد یکی از دو مسیر را انتخاب کنند. اگر به ریشه‌های نئومحافظه‌کاری بازگردند، پایگاه MAGA ممکن است از حزب جدا شود. و اگر با پایگاه همراه شوند، باید از MIGA فاصله بگیرند.

تنها یک حقیقت در پایان روشن است: برای بقای یکی از این دو چشم‌انداز، دیگری حتماً باید شکست بخورد.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.