کتاب «۱۰۷ روز» با رویدادهای ۲۱ ژوئیه ۲۰۲۴ آغاز می‌شود؛ تاریخی بسیار دیرهنگام که در آن جو بایدن به معاون خود و به جهانیان اعلام کرد از رقابت انتخاباتی کنار می‌رود. فصل زیر، شرح رویدادهای ۲۴ ژوئیه و همچنین برخی از مشاهدات دقیق هریس درباره‌ی بی‌سابقه و عجیب بودن آن لحظه‌ی سیاسی را در بر می‌گیرد. این کتاب قرار است در تاریخ ۲۳ سپتامبر توسط انتشارات سایمون اند شوستر منتشر شود.

یادداشت سردبیر آتلانتیک:

بزرگ‌ترین شگفتی در کتاب تازه‌ی کامالا هریس درباره کارزار انتخاباتی فشرده، پرتنش و به‌غایت کوتاه او برای ریاست‌جمهوری با عنوان «۱۰۷ روز» شاید این باشد که خود کتاب مملو از شگفتی است. من هفته گذشته آن را مطالعه کردم و انتظار داشتم با نثری وکالتی، حساب‌شده و محتاطانه روبه‌رو شوم. این چهره‌ی محتاط هریس در کتاب دیده می‌شود، اما در کنار آن، چهره‌ی دیگری نیز از او آشکار است: رک، آگاه، پرشور، گاه با زبان تند، و در عین حال طنزپرداز و زیرک. همان‌طور که در گزیده‌ی زیر ــ و در سراسر این کتاب خبرساز ــ خواهید دید، او دیگر علاقه‌ای به خودداری و پنهان‌کاری ندارد.

کتاب «۱۰۷ روز» با رویدادهای ۲۱ ژوئیه ۲۰۲۴ آغاز می‌شود؛ تاریخی بسیار دیرهنگام که در آن جو بایدن به معاون خود و به جهانیان اعلام کرد از رقابت انتخاباتی کنار می‌رود. فصل زیر، شرح رویدادهای ۲۴ ژوئیه و همچنین برخی از مشاهدات دقیق هریس درباره‌ی بی‌سابقه و عجیب بودن آن لحظه‌ی سیاسی را در بر می‌گیرد. این کتاب قرار است در تاریخ ۲۳ سپتامبر توسط انتشارات «سایمون اند شوستر» منتشر شود.

جفری گلدبرگ

به گزارش سرویس بین‌الملل جماران، کامالا هریس، نامزد حزب دموکرات در انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۲۴ آمریکا، در بخش‌هایی از خاطرات تازه خود با عنوان «۱۰۷ روز» نوشت: اولین برنامه‌ی آن روز ماه‌ها پیش تنظیم شده بود. در جلسه‌ای در دفتر بیضی‌شکل کاخ سفید، که درباره‌ی فعالیت‌هایم در حمایت و توانمندسازی مدیران و کارآفرینان سیاه‌پوست برگزار شد، دکتر استیسی اِن. سی. گرانت مرا دعوت کرد تا در گردهمایی سالانه انجمن خواهرانه‌اش، زتا فی بتا، که با عنوان Grand Boulé شناخته می‌شود، سخنرانی کنم.

 

d95c6cab-833b-4be6-923a-6e88d64a7056

 

اکنون در ایندیاناپولیس حضور داشتم و به مرکز همایشی می‌نگریستم که با حضور شش هزار زن قدرتمند، همه با لباس‌های سرمه‌ای تیره و ژاکت‌های سفید، پر شده بود.من عضو انجمن خواهرانه‌ای دیگر هستم: آلفا کاپا آلفا، نخستین سازمان زنان سیاه‌پوست با حروف یونانی که در سال ۱۹۰۸ در دانشگاه هاوارد بنیان‌گذاری شد. اما این زنان هم خواهران من به‌شمار می‌آیند. ما همگی بخشی از Divine Nine هستیم؛ سازمان‌های دانشجویی با حروف یونانی که در دورانی شکل گرفتند که تبعیض نژادی در جنوب قانونی و در شمال نیز رویه‌ای رایج بود. دابلیو. ای. بی. دوبوآ و تورگود مارشال از نخستین اعضای اولین انجمن برادری سیاه‌پوست، یعنی آلفا فی آلفا بودند که در سال ۱۹۰۶ در دانشگاه کرنل تأسیس شد. Divine Nine برای نسل‌ها به‌عنوان موتور ارتقای اجتماعی مردان و زنان دانشگاهی سیاه‌پوست عمل کرده است و روحیه‌ی عشق به برتری، نوع‌دوستی و خدمت به همه‌ی انسان‌ها را در آنان نهادینه ساخته است. خانواده‌ی من در Divine Nine در طول کارزار انتخاباتی بارها در کنارم بودند. همان روز نیز خوشحال شدم که رئیس جوان فی بتا سیگما، کریس وی. ری، و رئیس برجسته دلتا سیگما تتا، السی کوک-هولمز، را در جمع دیدم.

در طول زندگی حرفه‌ایم همواره باور داشته‌ام که کسانی که در جایگاه قدرت هستند باید از خود بپرسند: «صدای چه کسانی را نمی‌شنوم؟» و سپس وظیفه‌ی خود بدانند که به سراغ آن افراد بروند و سخنانشان را بشنوند. من به کاخ سفید با این آگاهی پا گذاشتم که کسانی که در آن ساختمان مشغول به کارند باید صدای طیف بسیار گسترده‌تری از جامعه را بشنوند.

به‌عنوان معاون رئیس‌جمهور، جو بایدن مسئولیت‌های مختلفی را به من سپرده بود. اما نقشی که خودم برای خود تعریف کردم، ساختن و تقویت ائتلاف متنوعی بود که حزب ما دربر می‌گرفت. وظیفه‌ام می‌دانستم که به میان مردم بروم و مطمئن شوم هیچ جامعه‌ای نادیده گرفته نمی‌شود، به‌ویژه آن‌هایی که در گذشته به آن‌ها کم‌توجهی شده بود. زنان سیاه‌پوست ــ وفادارترین و قابل‌اعتمادترین پایگاه رأی دموکرات‌ها ــ یکی از همین جوامع بودند. گردهمایی بولِه در ایندیاناپولیس یکی از ده‌ها نشست Divine Nine بود که از زمان ورودم به کاخ سفید در آن سخنرانی کرده بودم.

 

a4e896b4-8570-4072-8b8c-c6485efacc13

 

آن روز، زمانی که روی صحنه رفتم، انرژی تازه‌ای در سالن موج می‌زد. یک زن سیاه‌پوست قرار بود نامزد حزب دموکرات برای ریاست‌جمهوری شود. آن فرد من بودم. و همه‌ی کسانی که در سالن حضور داشتند به‌خوبی می‌دانستند معنای این لحظه چیست: این مسیری بود همراه با شادی و هم‌زمان با رنج. در اتاقی پر از افرادی بودم که به‌دلیل تجربه‌ی مشترکمان، بسیاری از سخنان را لازم نبود بر زبان آورم. احساسی عمیق از بودن در مکانی پدید می‌آید که در آن مردم تو را می‌بینند، از تو حمایت می‌کنند و تو را می‌شناسند. مهربانی و عشق جاری در آن سالن زرهی را که معمولاً بر تن داشتم در هم شکست؛ زرهی که می‌دانستم به محض ترک سالن باید دوباره به تن کنم.

بزرگ‌ترین تشویق زمانی به‌پا خاست که شروع کردم به توضیح اینکه برای بازگرداندن حقوق ناشی از رأی تاریخی Roe v. Wade چه خواهم کرد. گفتم: «وقتی رئیس‌جمهور شوم—» و ناگهان غرش و فریاد جمعیت ادامه‌ی جمله‌ام را در خود غرق کرد. آن غرش به من گفت که آن‌ها این تصویر را می‌بینند. روشن، بی‌پرده و برای نخستین بار. این می‌تواند اتفاق بیفتد و باید هم رخ دهد. نه به خاطر جنسیت یا نژاد، بلکه با وجود همه‌ی آن‌ها.

من، همان‌طور که اغلب چنین می‌کردم، به شرلی چیزهلم فکر کردم و می‌دانم دیگران نیز چنین کردند؛ نخستین زن سیاه‌پوستی که به کنگره ایالات متحده راه یافت و اولین زنی که برای نامزدی حزب ما وارد رقابت شد. او راه را گشوده بود و اکنون من بر همان مسیر ایستاده بودم.

از ایندیاناپولیس به هیوستون پرواز کردیم تا با کارکنان مدیریت بحران دیدار کنیم و گزارشی درباره روند بازسازی پس از ویرانی ناشی از توفان «بریل» دریافت کنیم. این توفان دسته ۱، با برخورد دیواره چشم توفان به هیوستون، خطوط برق را بر زمین انداخت و مردم آسیب‌پذیر را در گرمای طاقت‌فرسای سه‌رقمی بدون تهویه مطبوع و آب رها کرد. دست‌کم ۲۰ نفر جان خود را از دست داده بودند و خسارت اقتصادی ــ در حد میلیاردها دلار ــ همچنان در حال برآورد بود.

 این‌گونه گزارش‌ها برای من غریبه نبود. به‌عنوان دادستان منطقه‌ای، شاهد پیامدهای توفان کاترینا بودم. به‌عنوان سناتور، پس از توفان ماریا به پورتوریکو سفر کردم و در ایالت خودم از جوامعی دیدن کردم که در آتش‌سوزی‌های گسترده نابود شده بودند. دیدن ابعاد این خسارت‌ها و چهره‌های خسته کسانی که در میان ویرانه‌های حاصل یک عمر کار و رؤیا ایستاده بودند، قلبم را می‌شکست. خشمگین می‌شدم از اینکه می‌دیدم فرصت‌طلبان مانند سوسک هجوم می‌آورند، قیمت‌ها را بالا می‌برند و اطلاعات نادرست پخش می‌کنند. اما الهام‌بخش هم بود وقتی با نیروهای امدادی صحبت می‌کردم که به دل خطر می‌زدند، گاه برای کمک به غریبه‌ها حتی زمانی که خانه‌های خودشان در معرض تهدید بود. و همچنین مردم عادی که پا پیش می‌گذاشتند و هر کاری از دستشان برمی‌آمد انجام می‌دادند: جمع‌آوری لوازم بهداشتی، درست کردن ساندویچ، سازماندهی کمک‌های پوشاک. در زندگی‌ام بارها دیده‌ام که اغلب آن‌هایی که کمترین دارند، بیشترین می‌بخشند.

وقتی تک‌تک با نیروهای پلیس و کارکنان امداد دست می‌دادم و از آن‌ها قدردانی می‌کردم، در هرکدام قهرمانی می‌دیدم؛ انسانی که ندایی درونی را اجابت کرده بود تا در خدمت سلامت و رفاه مردمی باشد که هرگز آن‌ها را ندیده است. در همین هنگام، یکی از خبرنگاران حاضر در جمع پرسشی درباره سخنرانی پیشِ‌روی بایدن مطرح کرد. کمی از ساعت پنج بعدازظهر در هیوستون گذشته بود و رئیس‌جمهور قرار بود همان شب از دفتر بیضی کاخ سفید خطاب به ملت سخن بگوید.

آن شب در هتل سخنرانی را تماشا کردم. سخنرانی خوبی بود که با بهره‌گیری از تاریخ ریاست‌جمهوری، جایگاه خود را در آن مشخص می‌کرد. اما همان‌طور که کارکنانم بعداً یادآور شدند، نزدیک به ۹ دقیقه از سخنرانی یازده‌دقیقه‌ای گذشت تا اینکه از من نام برد.

او گفت: «می‌خواهم از معاون عالی‌قدرمان، کامالا هریس، تشکر کنم. او باتجربه است، سرسخت است، توانمند است. او شریکی فوق‌العاده برای من و رهبری شایسته برای کشورمان بوده است.» و همین بود.

 

edf253cc-6517-403a-86dc-cd637053df6f

 

من انسانی وفادار هستم. در تمام آن ماه‌های آکنده از نگرانی رو به افزایش، آیا باید به جو می‌گفتم که در اندیشه انصراف از نامزدی باشد؟ شاید. اما مردم آمریکا پیش‌تر در همین رقابت او را برگزیده بودند. شاید او حق داشت باور داشته باشد که دوباره هم این کار را خواهند کرد. او، به‌نوعی، یکی از مداوماً دست‌کم‌گرفته‌شده‌ترین مردان در واشنگتن بود. او در تاکتیک‌هایش برای پیشبرد دستورکار خود از میان کنگره‌ای مقاوم، درست عمل کرده بود. کاملاً ممکن بود که در این مورد هم حق با او باشد. و در میان همه افراد حاضر در کاخ سفید، من در بدترین موقعیت ممکن بودم تا بتوانم استدلال کنم که او باید کنار بکشد. می‌دانستم اگر چنین توصیه‌ای کنم، در نظر او کاملاً خودخواهانه به نظر خواهد رسید. او آن را به‌عنوان جاه‌طلبی عریان، و شاید خیانت‌آمیز، تعبیر می‌کرد؛ حتی اگر تنها پیام من این بود: «نگذار طرف مقابل پیروز شود.»

«این تصمیمِ جو و جیل است.» ما همه این جمله را مانند ورد تکرار می‌کردیم، گویی همگی هیپنوتیزم شده‌ایم. آیا این نشانه بزرگواری بود یا بی‌احتیاطی؟ اکنون که بازمی‌نگرم، فکر می‌کنم بی‌احتیاطی بود. مخاطرات بیش از حد بزرگ بودند. این تصمیمی نبود که باید به غرور یا جاه‌طلبی یک فرد واگذار می‌شد. باید چیزی فراتر از یک انتخاب شخصی می‌بود.

بسیاری می‌خواهند داستانی از یک «توطئه بزرگ» در کاخ سفید برای پنهان کردن ناتوانی‌های جو بایدن بسازند. اما حقیقت همان است که من زیسته‌ام. جو بایدن انسانی باهوش، باتجربه و با باورهای عمیق بود که قادر بود وظایف ریاست‌جمهوری را به‌خوبی انجام دهد. در بدترین روزهایش نیز از نظر دانش، توانایی قضاوت و شفقت انسانی بسیار برتر از دونالد ترامپ در بهترین روزهایش بود. اما در ۸۱ سالگی، جو خسته می‌شد. و این همان زمانی بود که سنش خود را در لغزش‌های جسمی و زبانی نشان می‌داد. فکر نمی‌کنم عجیب باشد که آن مناظره فاجعه‌بار درست پس از دو سفر پیاپی به اروپا و پروازی طولانی به سواحل غربی برای یک گردهمایی هالیوودی رخ داد. من آن را ناتوانی نمی‌دانم. اگر چنین باوری داشتم، صریح می‌گفتم. هرچند وفاداری‌ام به رئیس‌جمهور بایدن انکارناپذیر است، اما وفاداری من به کشورم فراتر از آن است.

من به‌خوبی از موقعیت حساس و شکننده‌ام آگاه بودم. روایتی قدیمی وجود دارد که می‌گوید هر رئیس دفتر در پایان کار همیشه به رئیس دفتر رئیس‌جمهور جدید یک قانون شماره یک را یادآوری می‌کند: «مراقب معاون رئیس‌جمهور باش.» از آنجا که من در مناظره انتخاباتی مقدماتی سال ۲۰۱۹ او را بابت موضوع اتوبوس‌رانی (Busing) به چالش کشیده بودم، وارد کاخ سفید شدم در حالی که چیزی شبیه به آنچه ما وکلا «فرض قابل ابطال» می‌نامیم، بالای سرم بود. باید بارها و بارها وفاداری‌ام را اثبات می‌کردم.

وقتی شبکه فاکس‌نیوز از خنده‌ام، لحن صدایم، یا حتی روابط شخصی‌ام در دهه بیست زندگی‌ام حمله می‌کرد یا مدعی می‌شد که یک «استخدام بر اساس تنوع» (DEI hire) هستم، کاخ سفید به ندرت با رزومه واقعی‌ام پاسخ می‌داد: دو دوره دادستان منطقه‌ای منتخب، عالی‌ترین مقام قضایی در دومین اداره بزرگ دادگستری ایالات متحده، و سناتوری که نماینده یک‌هشتم کل آمریکایی‌ها بود. لورین وولز، رئیس دفترم، دائماً مجبور بود برای نقش من در مراسم‌ها پافشاری کند: «او قرار نیست مثل یک گلدان تزئینی بایستد. دو دقیقه فرصت صحبت به او بدهید. بگذارید رئیس‌جمهور را معرفی کند.»

آن‌ها یک تیم بزرگ رسانه‌ای داشتند؛ کارین ژان-پی‌یر هر روز در اتاق رسانه‌ها نشست خبری برگزار می‌کرد. اما گرفتن یک خبر مثبت درباره کار من یا حتی یک دفاع ساده در برابر حملات نادرست تقریباً غیرممکن بود. برای نمونه: در سال ۲۰۲۱ مرا به کاخ الیزه فرستادند تا روابط آسیب‌دیده ما با فرانسه را، پس از امضای پیمان امنیتی استرالیا-انگلستان-آمریکا (AUKUS)، ترمیم کنم. استرالیا با فرانسه قرارداد خرید زیردریایی داشت، اما آن قرارداد را لغو کرد چون ما و بریتانیا توافق کرده بودیم زیردریایی هسته‌ای در اختیار استرالیا قرار دهیم. این مسئله اصطکاک زیادی ایجاد کرده بود.

در دیدارم با امانوئل مکرون، با تمرکز بر حوزه‌های متعدد همکاری ــ از جمله کاوش‌های فضایی، تغییرات اقلیمی، امنیت فراآتلانتیک، امنیت سایبری، منطقه ساحل آفریقا و حوزه هند-اقیانوس آرام ــ توانستیم فضای سرد روابط را گرم‌تر کنیم. در همان سفر، به مؤسسه معتبر پاستور دعوت شدم؛ جایی که مادرم روی پژوهش‌های مرتبط با mRNA در زمینه سرطان پستان کار کرده بود. در گفت‌وگویی غیررسمی با دانشمندان آنجا گفتم که ای‌کاش سیاستمداران بیشتر از روش علمی پیروی می‌کردند: آزمودن یک فرضیه و تعدیل آن بر اساس نتایج، نه اینکه از همان ابتدا با «برنامه‌ای» قطعی وارد شوند، انگار همه پاسخ‌ها را از پیش می‌دانند.

واژه «برنامه» (the Plan) را با تأکید اغراق‌آمیز و با حالت «گیومه هوایی» ادا کردم. فاکس‌نیوز، نیویورک پست و نیوزمکس جنجال به پا کردند که گویا من لهجه فرانسوی جعلی درآورده‌ام. این کاملاً بی‌اساس بود، اما کاخ سفید ظاهراً خوشحال بود که گزارش‌ها درباره «لغزش زبانی» من دستاورد واقعی‌ام در بهبود روابط خارجی را تحت‌الشعاع قرار دهد. بدتر از همه اینکه، اغلب متوجه می‌شدم کارکنان رئیس‌جمهور خودشان به روایت‌های منفی درباره من دامن می‌زنند. یکی از روایت‌هایی که به‌شدت جا افتاد، این بود که دفتر من «آشفته» است و در سال نخست دوران کاری‌ام جابه‌جایی پرسنل غیرعادی بالایی داشته‌ام.

اما واقعیت ساده این است: بسیاری از کسانی که برای کار در یک دولت جدید وارد کاخ سفید می‌شوند، پیش‌تر چنین تجربه‌ای نداشته‌اند. این شغلی است متفاوت از هر شغل دیگری؛ و همه افراد ــ حتی اگر در موقعیت‌های پیشین خود بسیار توانمند باشند ــ نمی‌توانند در چنین محیط پرتنش و بیست‌وچهارساعته دوام بیاورند. برخی دیگر هم متوجه می‌شوند که اصلاً نمی‌خواهند کاری داشته باشند که دستمزد چندان بالایی ندارد، خانواده را فرسوده می‌کند و هر چیزی شبیه به یک زندگی عادی را ناممکن می‌سازد. من قرار نیست کسانی را نگه دارم که در کارشان موفق نمی‌شوند ــ این نه به نفع آن‌هاست و نه به سود کشور.

سال نخست در هر کاخ سفیدی با جابه‌جایی کارکنان همراه است. اما برای کارکنان من که با نخستین زن در مقام معاون رئیس‌جمهور کار می‌کردند، چالش مضاعفی وجود داشت: رویارویی مداوم با کلیشه‌های جنسیتی، نبردی بی‌پایان که می‌توانست فرساینده باشد. من نخستین معاون رئیس‌جمهوری بودم که یک گروه مطبوعاتی اختصاصی، تک‌تک حرکت‌های علنی مرا دنبال می‌کرد. پیش از من، معاونان رئیس‌جمهور تنها یک «پول مکمل» داشتند، مشابه آنچه برای بانوی اول وجود دارد، که صرفاً رویدادهای مهم را پوشش می‌داد. به‌خاطر این توجه مداوم، موضوعاتی که هیچ‌گاه درباره معاون رئیس‌جمهور چندان خبری یا قابل‌توجه نبودند، ناگهان گزارش می‌شدند و زیر ذره‌بین قرار می‌گرفتند. و زمانی که این گزارش‌ها ناعادلانه یا نادرست بودند، حلقه نزدیک رئیس‌جمهور ظاهراً مشکلی با آن نداشت. حتی به نظر می‌رسید که تصمیم گرفته بودند کمی بیشتر مرا تضعیف کنند.

«معاون رئیس‌جمهور باید مسئولیت مهاجرت نامنظم را بر عهده بگیرد.»

از مارس ۲۰۲۱، مأموریت من این بود که به ریشه‌های فلاکتی بپردازم که مردم را از خانه‌ها و روستاهایشان در گواتمالا، هندوراس و السالوادور آواره می‌کرد. از آنجا که پیش‌تر کارتل‌ها و قاچاقچیان انسان در «مثلث شمالی» را تحت پیگرد قرار داده بودم، با منطقه و مشکلاتش آشنا بودم و ایده‌هایی درباره نوع سرمایه‌گذاری‌ها و مداخلاتی داشتم که می‌توانست در طول زمان مهاجرت نامنظم را کاهش دهد، ثبات ایجاد کند و برای مردم آینده‌ای امن‌تر در جوامع خودشان فراهم سازد. بیشتر مردم نمی‌خواهند خانه‌شان را ترک کنند. آن‌ها نمی‌خواهند از مادربزرگشان، کلیسایشان، دوستانشان و زبانشان جدا شوند. و اگر هم چنین کنند، معمولاً به دو دلیل است: یا برای جانشان می‌ترسند یا نمی‌توانند امرار معاش کنند. بخش عمده‌ای از آن منطقه روستایی است و کشاورزان بیش از پیش از رخدادهای اقلیمی همچون سیل و خشکسالی آسیب می‌بینند. اگر دیگر نتوانید در سرزمین خود محصول بکارید و هیچ معیشت دیگری وجود نداشته باشد، خواهید رفت، زیرا هیچ گزینه‌ای باقی نمی‌ماند. در چنین شرایطی فساد و باندهای تبهکار رشد می‌کنند.

وقتی جمهوری‌خواهان نقش من را تحریف کرده و «تزار مرزها» نامیدند، هیچ‌یک از اعضای تیم رسانه‌ای کاخ سفید برای توضیح دقیق وظایفی که واقعاً به من محول شده بود یا برای برجسته کردن پیشرفت‌هایی که به دست آورده بودم، کمکی نکرد. من توانسته بودم تعهد ۵.۲ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری تازه از سوی شرکت‌های خصوصی برای منطقه بگیرم. نزدیک به یک میلیارد دلار از این پول، به لطف شرکای مشتاقی چون مسترکارت، مایکروسافت و نسپرسو، در همان زمان عملی شده بود.

با رهبران منطقه، به‌ویژه با رئیس‌جمهور آلخاندرو جیاماته‌ئی در گواتمالا و سپس جانشین او، رئیس‌جمهور برناردو آروالو، جلسات دوجانبه متعددی برگزار کردم. تماس‌های متعددی با جیاماته‌ئی داشتم و به او هشدار می‌دادم که انتظار انتخابات آزاد و عادلانه دارم؛ مشاور امنیت ملی‌ام، فیل گوردون، را فرستادم تا پیام را حضوری تقویت کند؛ و پس از اعلام انتخابات، از آروالو به‌طور علنی حمایت کردم. با گروه‌های فعال در زمینه مبارزه با فساد و دفاع از حقوق بشر در السالوادور، گواتمالا و هندوراس دیدار کردم. اعضای کابینه نیز کمک کردند: تام ویلسک از وزارت کشاورزی منابعی برای آموزش کشاورزان در تازه‌ترین روش‌های افزایش بازدهی فراهم کرد. همچنین با رئیس‌جمهور مکزیک، آندرس مانوئل لوپز اوبرادور، و سپس جانشینش، کلودیا شینبائوم، درباره نگرانی‌های مرزی مشترک همکاری نزدیکی داشتم. سرمایه‌گذاری‌هایی که به همراه آورده بودم، اهرم فشاری برای دولت‌های منطقه بود تا با سطوح فلج‌کننده فساد مقابله کنند. به آن‌ها می‌گفتم این شرکت‌های آمریکایی بدون اقدامات واقعی سرمایه‌گذاری نخواهند کرد. سرمایه‌گذاری‌هایی که تشویق کرده بودم، جوامع را به اینترنت متصل کرد و مردم را وارد نظام مالی رسمی ساخت، شغل و فرصت ایجاد کرد.

در مکان‌هایی که توانسته بودم کسب‌وکارهای تازه و ثبات بیشتری به ارمغان بیاورم، داده‌ها نشان می‌دادند که این تلاش‌ها نتیجه داده است. سرمایه‌گذاری‌های ما ۷۰ هزار شغل جدید ایجاد کرده بود، بیش از یک میلیون نفر را به برنامه‌های آموزشی رسانده بود، و ۲.۵ میلیون نفر را که پیش‌تر بدون حساب بانکی بودند، به خدمات بانکی و دسترسی به اعتبار متصل کرده بود. این افراد در سرزمین خود مانده بودند. می‌خواستم این خبر خوب منتشر شود، اما کارکنان کاخ سفید آن را متوقف کردند: «هنوز نه. به داده‌های بیشتری نیاز داریم.» بنابراین، این روایت گفته نشد. در عوض، بار مرز نفوذپذیر بر دوش من گذاشته شد؛ مسأله‌ای که برای دولت‌های دموکرات و جمهوری‌خواه به یکسان غیرقابل‌حل مانده بود. حتی بی‌رحمی حیرت‌آور سیاست جداسازی خانواده در دوران ترامپ نیز نتوانست ناامیدشدگان را بازدارد. این مسئله‌ای بود که نیازمند همکاری دوحزبی بود، آن هم در زمانی که سیاست حزبی به‌شدت متخاصم و ناکارآمد بود.

هیچ‌کس در اطراف رئیس‌جمهور نگفت: «موضوعی به او بدهید که بتواند با آن پیروز شود.»

سپس رأی دادگاه عالی در پرونده دابز صادر شد.

اینجا مسأله‌ای بزرگ پیش رو بود که رئیس‌جمهور تمایلی به رهبری آن نداشت. جو بایدن برای صحبت درباره حقوق باروری به شکلی که متناسب با سنگینی لحظه باشد، دچار مشکل بود. او این رهبری را به من واگذار کرد. من یک تور ملی آغاز کردم و خشم عمومی را هم در ایالت‌های جمهوری‌خواه و هم در ایالت‌های دموکرات برانگیختم. علاوه بر گردهمایی‌های عمومی بزرگ، میزگردهایی برگزار کردم که در ابتدا با ۱۰ یا ۱۲ قانون‌گذار ایالتی آغاز می‌شد و آن‌ها را به منابع وزارت دادگستری یا وزارت بهداشت و خدمات انسانی متصل می‌کردم. به‌تدریج فعالان اجتماعی، سپس ارائه‌دهندگان خدمات درمانی و بعد خانواده‌هایی که از قوانین محدودکننده آسیب دیده بودند به این نشست‌ها می‌پیوستند. تعداد این افراد گاه به صدها نفر می‌رسید و یک ائتلاف ملی شکل می‌گرفت. تمام این تلاش‌ها روایت شکست حتمی ما در انتخابات میان‌دوره‌ای را تغییر داد. ما برخلاف سابقه تاریخی عمل کردیم. (از سال ۱۹۳۴، حزب رئیس‌جمهور به‌طور میانگین ۲۸ کرسی در مجلس نمایندگان و ۴ کرسی در سنا را در انتخابات میان‌دوره‌ای از دست داده است. ما تنها ۹ کرسی در مجلس را از دست دادیم و کنترل سنا را حفظ کردیم.)

جو از قبل در موضوع سن در نظرسنجی‌ها عملکرد ضعیفی داشت، به‌طوری که حدود ۷۵ درصد رأی‌دهندگان می‌گفتند او برای ایفای نقش مؤثر به‌عنوان رئیس‌جمهور بیش از حد پیر است. سپس بابت آنچه به‌عنوان «چک سفید» به بنیامین نتانیاهو در غزه تلقی می‌شد، مورد انتقاد قرار گرفت. وقتی نظرسنجی‌ها نشان دادند که محبوبیت من در حال افزایش است، اطرافیان او از تضادی که در حال شکل‌گیری بود، ناخشنود شدند.

در سلما، آلاباما، در مراسم یادبود «یک‌شنبه خونین» ــ روزی که راهپیمایان حقوق مدنی پس از عبور از پل ادموند پِتِس مورد حمله و ضرب‌وشتم قرار گرفتند ــ سخنرانی قدرتمندی درباره بحران انسانی در غزه ایراد کردم. مردمی ناامید هنگام هجوم به سوی یک کامیون غذا هدف گلوله قرار گرفته بودند و من از خانواده‌هایی سخن گفتم که ناچار به خوردن برگ یا غذای دام شده بودند، زنانی که زودتر از موعد و با مراقبت اندک یا بدون مراقبت زایمان می‌کردند، و کودکانی که از سوءتغذیه و کم‌آبی جان می‌باختند. در عین حال حمایت قاطع خود را از امنیت اسرائیل تکرار کردم و از حماس خواستم گروگان‌ها را آزاد کند و آتش‌بس موجود روی میز را بپذیرد. همچنین از اسرائیل خواستم دسترسی بیشتری به کمک‌های انسانی فراهم کند. این سخنرانی پیش‌تر توسط کاخ سفید و شورای امنیت ملی بررسی و تأیید شده بود. اما وقتی منتشر شد، به‌سرعت پربازدید شد و بال غربی ناخشنود بود. مرا سرزنش کردند چون، ظاهراً، آن را بیش از حد خوب اجرا کرده بودم.

تفکر آن‌ها صفر و یک بود: اگر او بدرخشد، او (بایدن) کمرنگ می‌شود. هیچ‌کس درک نکرد که اگر من خوب عمل می‌کردم، او نیز خوب جلوه می‌کرد. با توجه به نگرانی‌ها درباره سن او، موفقیت آشکار من به‌عنوان معاون رئیس‌جمهور برایش حیاتی بود. این موفقیت گواهی بر قضاوت درست او در انتخاب من به شمار می‌رفت و اطمینانی به مردم می‌داد که اگر اتفاقی رخ دهد، کشور در دستان مطمئنی خواهد بود. موفقیت من برای او مهم بود.

اما تیم او این موضوع را درک نکرد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.