متن کامل این مصاحبه بدین شرح است:علی مظاهری از ما دقیق‌تر و منظم‌تر بود. سر وقت آمد و برای دقایقی هم معطل شد. زمانی که نشسته بود متوجه قد و هیکل‌اش نشدیم؛ اما همین که مصاحبه پایان یافت و بلند شد که برود تازه متوجه هیبت قهرمان بوکس آسیا شدیم. علی مظاهری دارنده یک مدال طلا و 2 مدال برنز مسابقات بوکس آسیا و یک طلا، یک نقره و یک برنز بازی‌های آسیایی دوحه، اینچئون و گوانگ‌ژو است. افتخارات او در بوکس ایران بی‌بدیل و درجه یک است. به این موارد اضافه کنید حضور در 2 المپیک و از همه مهمتر پرچم ‌داری کاروان ایران در المپیک 2012 لندن را.
با این همه، علی مظاهری از شهرت گریزان است. کمتر در رسانه‌ها حضور دارد و تلاشی برای چهره شدن نمی‌کند. او اینک مربی تیم ملی بوکس ایران و کارمند اداره کل ورزش و جوانان استان کرمانشاه است.
مهمترین تصویری که از علی مظاهری در ذهن مردم ثبت شده، نه قهرمانی‌ها و مدال‌های او از مسابقات مختلف، که تصویر بهت‌زده‌اش بر روی رینگ المپیک 2012 لندن بود. جایی که با ناداوری به حریف کوبایی باخت. همه دیدند که حق او برد بود ولی به تعبیر رسانه‌ها علی مظاهری مشت‌ زن بی‌دفاع بود. مظاهری کاپیتان تیم ملی بوکس و پرچم‌دار کاروان ایران بود. او در گفت‌ وگویی پیش از شروع رقابت‌های المپیک به رسانه با تاکید بر این که اصلاً دوست ندارد در بازی‌های المپیک 2012 لندن یک توریست باشد، گفته بود:«به خوبی می‌دانم که شاید در المپیک بعدی نباشم. من تجربه یک بار حضور در المپیک را دارم و تمام لحظات‌اش را لمس کرده‌ام. نمی‌خواهم بعد از بازگشت از آن رقابت‌ها حسرت این روزها را بخورم. می‌‌خواهم با مدالی خوش‌ رنگ از این رقابت‌های مهم بازگردم. خود را در دهکده المپیک و بازی‌های لندن می‌دانم و می‌بینم. از همین حالا شرایطم را طوری برنامه‌ریزی کرده‌ام که هیچ ‌چیز تمرکزم را بر هم نریزد. می‌‌خواهم تمام حواسم معطوف آن بازی‌ها باشد. می‌‌خواهم طلسم شکن بوکس ایران باشم که دور از دسترس نیست.» اما مافیای بوکس نگذاشت این اتفاق برای علی مظاهری رخ دهد.
- جدای از افتخارات ورزشی‌تان که اتفاقاً این افتخارات هم برای ایران باارزش بوده هم برای کرمانشاه؛ موردی که برای ما جالب توجه است پرچم‌داری شما برای کاروان ایران در مسابقات المپیک لندن بود. از فرآیند انتخاب‌تان به عنوان پرچم‌دار کاروان و همچنین حس و حال‌تان بگویید.
مسابقات سهمیه المپیک در کشور قزاقستان برگزار شد؛ من در آن مسابقات توانستم در وزن 91 کیلوگرم، مدال طلا را کسب و برای ایران سهمیه بگیرم. بعد از اینکه از مسابقات کسب سهمیه به ایران بازگشتیم، به روسیه رفتیم و پس از آن برای برگزاری یک اردوی مشترک راهی ایتالیا شدیم. در ایتالیا بودیم که با من تماس گرفتند و گفتند به عنوان پرچم‌دار کاروان جمهوری اسلامی ایران در المپیک لندن انتخاب شده‌ای.
پرچم‌دار شدن در مسابقات المپیک یک افتخار بزرگ است. زمانی که در بین آن همه ورزشکار و تیم‌های مختلف به عنوان پرچم‌دار یک کشور انتخاب می‌شوی حسی خوشایند به انسان دست می‌دهد. من پرچم‌داری کاروان را از نظر افتخار، برابر با یک مدال المپیک می‌دانم. وقتی پرچم ‌دار می‌شوی، در جایی قرار می‌گیری که پیش از تو، کسانی همچون غلامرضا تختی، حسین رضازاده و دیگر افتخارآفرینان ایران، قرار داشته‌اند. پرچم ‌داری کاروان وظیفه‌ای سنگین را بر دوش ورزشکار می‌گذارد؛ و خدا را شاکرم که این قرعه به نام من افتاد.
- در اردو بحث نبود که افراد دیگری مدعی پرچم‌ داری کاروان باشند؟
چند نفر کاندیدای پرچم‌داری المپیک بودند که نهایتاً طی قرعه‌کشی، پرچم‌ دار را انتخاب کرده بودند.

- چه کسانی کاندیدا بودند؟
من در جریان اسامی نبودم.
- چه کسانی شاخص بودند که فکر می‌کردید ممکن است پرچم‌دار شوند؟
افراد مختلفی همچون سعید نوروزی، حمید سوریان، بهداد سلیمی، احسان حدادی و دیگر قهرمانان ایرانی حضور داشتند؛ اما باید ببینی به چه دلایلی پرچم کاروان به این افراد نرسیده است. عرض کردم، تصمیم با کمیته ملی المپیک بود که طی قرعه‌کشی، پرچم ‌دار را انتخاب کرده بودند.
- گفتی که در اردوی ایتالیا به شما گفتند که پرچم‌دار کاروان ایران هستی؟
بله. یک ماه پیش از مسابقات المپیک بود که در ایتالیا حضور داشتیم. جالب اینجاست که رئیس فدراسیون بوکس هم با ما در ایتالیا بود و ایشان زمان قرعه‌کشی در ایران حضور نداشت که به من رأی بدهد. خود ایشان هم آن زمان متوجه شد من به عنوان پرچم ‌دار ایران انتخاب شده‌ام.
- خودت فکرش را می‌کردی روزی پرچم‌دار کاروان ایران بشوی؟
اصلاً فکرش را نمی‌کردم. گفتم که قهرمانان بزرگتری هم بودند که امکان داشت آن‌ها پرچم‌دار المپیک شوند؛ اما نهایتاً قرعه به نام من افتاد.
- روزی که ورزش را شروع کردی به این فکر می‌کردی روزی به این سطح برسی که در المپیک حضور داشته باشی؟
هر فردی اگر بخواهد در هر عرصه‌ای به بالاترین درجه برسد باید برای خودش هدف تعیین کند. من روزی که بوکس را شروع کردم، به این فکر می‌کردم که به بالاترین حد یک بوکسور ایرانی برسم. بوکسور خارجی را در دسترس نمی‌دیدم؛ اما ایرانی را چرا.
ما نسلی بودیم که ناجی بوکس ایران شد. پیش از ما وضعیت بوکس ایران به‌گونه‌ای بود که مثلاً در مسابقات آسیایی نهایتاً یک برنز کسب کنیم! یا مثلاً تک‌ ستاره‌هایی بودند که یک بار موفق می‌شدند بیایند در مسابقات طلا بگیرند و تمام. اما نسل ما آمد بوکس ایران را به دنیا شناساند. ما کاری کردیم که بوکس دیده شود. خود من به عنوان یک بوکسور 2 بار جزو 10 ورزشکار برتر ایران انتخاب شده‌ام؛ این کمک می‌کرد بوکس در ایران هم دیده شود.
ما نسلی بودیم که در ورزشگاه شیرودی در یک کانکس تمرین می‌کردیم. این در حالی بود که باقی ورزشکارها و تیم‌ها در بهترین مکان‌ها حضور داشتند. اما نسل ما به‌گونه‌ای کار کرد که مسئولان مجاب شدند بهترین امکانات را در ورزشگاه انقلاب در اختیارمان بگذارند. به این دلیل است که می‌گویم نسل ما ناجی بوکس ایران بود. امیدوارم نسلی همچون نسل ما آموزش ببینند تا بتوانند برای ایران افتخارآفرینی کنند.
- گفتی که وقتی در تیم ملی بودی، در کانکس تمرین می‌کردید. وقتی کرمانشاه بودی کجا و چگونه تمرین می‌کردی؟
در یک باشگاه در زیرزمین میدان آزادی تمرین می‌کردیم. آنقدر شرایط آنجا سخت بود و اکسیژن وجود نداشت که بعضاً حالت خفه‌گی به ما دست می‌داد. اما انگیزه‌ای که داشتیم باعث می‌شد کارمان را ادامه بدهیم. من با همین شرایط سخت تمرین، قهرمان کشور شدم. ما فیلم‌های آموزشی بوکس را تهیه می‌کردیم و سعی داشتیم به بهترین شکل تمرین کنیم. اما خب در مجموع یک باشگاه واحد در کرمانشاه نبود و هر گروهی در یک مکان تمرین می‌کرد؛ همین باعث می‌شد که بیشتر ورزشکاران خوب و استعدادهای ورزشی ما هدر بروند.
این نکته را هم اضافه کنم که من بعدها در کرمانشاه در باشگاه خصوصی حشمتیان‌فر تمرینات‌ام را ادامه دادم.
- اشاره کردید که شرایط‌ تمرین‌تان بسیار سخت بوده؛ سنتی تمرین می‌کردید؟
می‌شود گفت تمرینات‌مان سنتی بود؛ به این جهت که مربیان با علم روز دنیا آشنایی نداشتند. وسایل ارتباط ‌جمعی در دسترس نبود که مربیان بخواهند با مربیان کشورهای دیگر در ارتباط باشند. و یا حتی شرایط به‌گونه‌ای نبود که بخواهند از اینترنت، فیلم‌های آموزشی را دریافت کنند. نهایتاً یک دوره مربی‌گری برگزار می‌شد و مربیان نکاتی را در آن دوره‌ها یاد می‌گرفتند و به ورزشکار منتقل می‌کردند. اما می‌بینیم که تا امروز شرایط تغییر کرده؛ ورزشکاران ما اکثراً تحصیل‌کرده هستند و راحت می‌توانند از برنامه‌های صحیح ورزشی استفاده کنند. همچنین امروزه به دلیل سفرهای خارجی متعددی که ورزشکاران و مربیان می‌روند، وضعیت به‌گونه‌ای شده که ورزشکاران و مربیان با جدیدترین شیوه‌های تمرینی آشنا شده‌اند و نتیجه‌اش را هم دیده‌ایم.
- حالا که بحث از روزهای ابتدایی ورودتان به بوکس شد؛ بگویید که چه‌ زمینه‌ای وجود داشت که بوکسور شوید؟
من خیلی اتفاقی بوکسور شدم. آقای پرویز غلامی از بستگان ماست. یک روز من و اخوی و دیگر بچه‌های فامیل را جمع کرد و به سالن برد و همین باعث شد که جسته‌وگریخته بوکس را شروع کنم.
- به خاطر فیزیک بدنی‌ات چه ‌طور به سمت ورزش دیگری همچون بسکتبال کشیده نشدی؟
سال‌ها پیش یک مربی خارجی به ایران آمد و برای والیبال یک طرح استعدادیابی برگزار کرد. من آن زمان اول دبیرستان بودم که به من گفتند شرایط شما خوب است، بیا برای تست والیبال برو. من نرفتم! هیچ‌ گاه فراموش نمی‌کنم که معلم ورزش آن زمان‌مان به دلیل اینکه من برای تست والیبال نرفتم نمره ورزش‌ام را صفر داد. من ورزشکاری هستم که در کارنامه‌ام صفر ورزشی دارم!
- این ماجرایی که تعریف کردی با بوکسور شدن‌ات چقدر فاصله داشت؟
ماجرای والیبال همان‌ طور که گفتم به دوران دبیرستان برمی‌گردد که سال اول دبیرستان بودم که در تست‌ها شرکت نکردم و نرفتم. اما در مورد بوکس، زمانی که آقای غلامی ما را به بوکس برد کلاس چهارم بودم و به صورت جسته ‌وگریخته بوکس کار می‌کردم. آن زمان، حضورم در باشگاه قطع می‌شد؛ مثلاً 3 ماه می‌رفتم، 6 ماه نمی‌رفتم. تا اینکه سال 78 به صورت جدی بوکس را شروع کردم و پله ‌پله قهرمان استان شدم، قهرمان جوانان کشور شدم و موفقیت‌ها در سطح بزرگسالان هم ادامه داشت و همین‌گونه ادامه دادم تا به امروز...
- بعدها سراغ معلم ورزشی که به شما صفر داده بود، رفتید که ببینید چرا با شما این برخورد را داشته؟
بعد از اینکه قهرمان جوانان کشور شدم، با ایشان در ارتباط بودم. ایشان بعدها به من گفت که دوست داشته من در ورزش موفق باشم و این نوع برخوردشان به دلیل این بوده که ایشان احساس می‌کرده من در والیبال موفق خواهم شد. الان اطلاع ندارم که ایشان سر کار می‌روند یا بازنشسته شده‌اند؛ اما امروز می‌گویم که آن معلم و دیگر معلمان‌ام در موفقیت من تاثیر داشتند. دوران ما برای این که یک دانش‌آموز به مسابقات برود کمی شرایط سخت بود؛ اما واقعاً معلمان‌ام همیشه کمک ‌حال من بودند.
- معمولاً در بین خانواده‌ها این ‌گونه جا افتاده است که بوکس ورزش خشنی است و به فرد آسیب می‌زند. شما که به سمت بوکس رفتید، از طرف خانواده مخالفت و ممانعتی صورت نگرفت؟
نه. مخالفتی صورت نگرفت.
متاسفانه در جامعه ما بوکس مظلوم ‌است و این مظلومیت دلایلی دارد. یک دلیل آن صنعت فیلم‌سازی است؛ به‌گونه‌ای که اگر بخواهند یک درگیری را به تصویر بکشند، می‌گویند طرفِ دعوا بوکسور است. این موضوع در اصل صحت ندارد.
دلیل دوم این است که ما به مربیانی اجازه فعالیت می‌دهیم که شناخت درستی از این ورزش ندارند. مربیان می‌آیند و بدون اینکه از لحاظ فکری با یک نوجوان یا جوان تازه‌ وارد به بوکس، کار کنند و آموزش‌های لازم را به او بدهند، او را فوراً به مسابقات می‌برند. البته این را اضافه کنم که امروز وضعیت کمی بهتر شده و مربیان بهتر عمل می‌کنند.
دلیل سوم و اتفاقاً مهم‌ترین دلیل هم هست، رسانه‌ها هستند که به درستی بوکس را معرفی نمی‌کنند. بوکس اینی نیست که مردم می‌شناسند. ورزشکار در بوکس آموزش می‌بیند که مشت نخورد و در مقابل، مشت صحیح بزند. بوکس که درگیری خیابانی نیست.
- ورزش بوکس به انسان انگیزه و اعتماد به نفس می‌دهد؛ با توجه به اینکه وقتی بوکس را شروع کردی دانش‌آموز بودی و وقتی در دبیرستان بودی قهرمان کشور شدی؛ بوکسور بودن و اعتمادبه‌نفسی که از طریق قهرمانی به دست آورده بودی، چالش‌هایی را برای تو به وجود نیاورد؟
من اصلاً اهل دعوا و درگیری نبودم. هیچ‌گاه اتفاقی برای‌ام پیش نیامد که بخواهم با کسی درگیر بشوم؛ حالا شاید دیگران مراعات حال مرا می‌کردند (با خنده).
من در دوران دبستان بسیار خجالتی بودم و زیاد وارد جمع نمی‌شدم. اما ورزش خیلی به من کمک کرد و به من اعتماد به نفس داد. من به واسطه ورزش، دوستان جدیدی پیدا کردم. بعد ورزشی‌اش به کنار، از لحاظ اجتماعی هم به من کمک کرد.
- به همان اندازه که ورزش برای‌ات مهم بود، به تحصیل هم اهمیت می‌دادی؟
تا وقتی دیپلم گرفتم خیر، زیاد به درس اهمیت نمی‌دادم. زمان ما در مدارس زیاد با ورزشکاران کنار نمی‌آمدند و شرایط سخت بود. مثلاً اگر می‌رفتیم مسابقه و در یک کلاس غیبت می‌کردیم معلمان به ما نمره نمی‌دادند. اما امروز این‌گونه نیست و مدارس بسیار خوب با دانش‌آموزان ورزشکار کنار می‌آیند و ما مشکلی در اعزام ورزشکاران نداریم.
اما خب دیپلم‌ام را که گرفته بودم، در یک مسابقه آسیایی مقام سوم را کسب کردم، با خودم گفتم که ورزش بدون تحصیل نمی‌شود؛ پس آمدم و تحصیل را ادامه دادم و اینبار واقعاً خوب درس خواندم.
- چه ‌کار کردی؟
بعد از چند سال دوری از درس، ادامه تحصیل دادم و درس‌هایم را به خوبی پاس کردم و کاردانی‌ام را گرفتم. بعد لیسانس گرفتم و بعد از آن نیز فوق‌لیسانس؛ و اکنون نیز برای دکتری برنامه دارم و می‌خواهم ادامه بدهم.
- از دوران دانش‌آموزی و ورودت به بوکس و پس از آن پرچم‌داری کاروان ایران در المپیک گفتی؛ حالا از اولین بار که به اردوی تیم ملی دعوت شدی، بگو. طبیعتاً اولین بار که به اردو دعوت می‌شوی شرایط خاصی است و تکرار نشدنی.
قطعاً همین‌ طور است. سال 79 اولین مدال جوانان کشور را کسب کردم و به اردوی تیم ملی دعوت شدم. بعد از آن گهگاهی به اردوها دعوت می‌شدم؛ اما خب از سال 82 تا سال 94 عضو فیکس تیم ملی ایران بودم.
- در اردوها معمولاً اتفاقات خاصی برای ورزشکار می‌افتد. مهم‌ترین اتفاقی که در ذهن شما ثبت شده، چه موردی است؟
در اردوها می‌توان اعضای همراه را مثل خانواده دانست. چندین سال صبح، ظهر و شب با اعضا در ارتباط بودیم. زمان خوشحالی و ناراحتی با هم بودیم. حذف شدن و اعزام شدن بود. باختن و بردن بود. من با تک‌ تک این لحظات زندگی کرده‌ام؛ طبیعتاً همه این‌ها برای من خاطره است.
من یک زمان فقط با خودم می‌گفتم کی می‌شود تمرین و مسابقات تمام شود و بروم به زندگی شخصی‌ام برسم. اما اکنون که وارد زندگی شده‌ام، می‌گویم کاش به گذشته برگردم؛ به زمانی که پای رینگ با برد دوستان خوشحالی کردم و با باخت‌شان اشک ریختم. همه این‌ها برای من خاطره است و فراموش‌شان نمی‌کنم.
- یعنی فشار تمرینات آنقدر زیاد بود که به پایان دوران قهرمانی و خداحافظی فکر می‌کردی یا پایان یافتن آن تمرینات؟
در دوره‌ای آنقدر تمرینات سخت بود که نمی‌شود در موردش گفت. یک زمان می‌خواستیم سال 2005 اعزام بشویم مسابقات آسیایی، یکی از دوستان آمد دم خوابگاه که من او را ببینم و بعدش تا مقصدی همراهی‌اش کنم. من بعد از چهار ماه لباس رسمی تن‌ام کردم و وقتی بیرون آمدم و مردم را دیدم احساس می‌کردم از غار خارج شده‌ام.
زندگی ورزشی بسیار سخت است. ورزش کردن زمان ما بسیار سخت بود و پیش از ما سخت‌تر. من بعضی‌اوقات 6 ساعت در روز تمرین می‌کردم. فشار تمرینات به‌گونه‌ای بود که وزنم از 91 کیلوگرم به 86 می‌آمد. اما ورزشکاران الان علمی‌تر ورزش می‌کنند و مکمل‌های ورزشی در دسترس‌شان است. اما ما آن زمان علم استفاده از مکمل‌ها را نداشتیم که یک‌ وقت دوپینگ محسوب نشود. اما امروز وضعیت به‌گونه‌ای دیگر است.
- اولین مسابقه بین‌المللی که شرکت کردی، تجربه پیشینی وجود داشت که ورزشکاری بیاید میدان را برای‌ات ترسیم کند؟
اولین دوره بازی‌های خارجی من سال 82 بود که برای مسابقات آسیایی رفتم. متاسفانه گروهی که با ما بودند آنقدر ما را می‌ترساندند که حد نداشت. می‌گفتند ازبک‌ها و قزاق‌ها این‌گونه‌اند و آن‌گونه‌اند.
من در آن مسابقات به بوکسور قزاق باختم و سوم شدم. اما سال بعدش که به مسابقات رفتیم، آنقدر تمرین کرده بودیم که از ازبک‌ها و قزاق‌ها هراس نداشتیم. من بیش از 10 بار با بوکسور ازبک بازی کرده‌ام که یکی- دو بار باخته‌ام. با بوکسورهای قزاقستان بیش از 8 بار بازی کرده‌ام، با روس‌ها بیش از 15 بار و اوکراینی‌ها همچنین. یک زمانی بوکسورهای ما آرزو داشتند وقتی در مقابل این بوکسرها قرار می‌گیرند، بتوانند سه راند در مقابل آن‌ها دوام بیاورند. اما نسل ما آمد کاری کرد که ازبک‌ها و قزاق‌ها از بعضی از اوزان ما می‌ترسیدند. به این جهت است که می‌گویم نسل ما ناجی بوکس ایران بود.
- منظورت این است که افراد باتجربه‌ای که در تیم بودند شما را می‌ترساندند؟
ترساندن که نه، سطح بوکس ‌شان در حدی بود که مدال نمی‌گرفتند؛ و چون مدال نمی‌گرفتند، احساس می‌کردند ازبک‌ها و قزاق‌ها قَدر هستند. این در ذهن آن‌ها نهادینه شده بود که نمی‌توانند ازبک‌ها و قزاق‌ها را ببرند؛ اما نسل ما آمد و موفقیت کسب کرد و بعد از آن، ما توانستیم در آسیا حرفی برای گفتن داشته باشیم.
این را اضافه کنم تک ‌ستاره‌هایی پیش از ما در بوکس بوده‌اند که بعضاً از لحاظ تکنیکی از بوکسورهای الان هم موفق‌تر بوده‌اند؛ اما حضورشان مقطعی بوده و نه دائمی.
- در اردوها بیشتر با چه کسانی دمخور بودی؟
دور اولی که رفتم اردوی تیم ملی، با مرتضی سپهوند هم‌ اتاق بودم. بعد از او با مهدی قربانی و بعد هم با محمد ستارپور. من با این سه نفر بیشتر در ارتباط بودم.
- در بازی‌های آسیایی چه طور؟ در دهکده مسابقات با ورزشکاران رشته‌های دیگر در ارتباط بودید؟
بله.
- بیشتر با چه کسانی ارتباط داشتی؟
من با همه ورزشکاران رابطه‌ام خوب بود. اگر کسی مدال می‌آورد، در سالن غذاخوری می‌رفتم و تبریک می‌گفتم. اکنون نیز با بعضی از ورزشکاران در ارتباط هستم.
- ارتباط دوستانه‌ تر چه طور؟
من آنچنان زیاد با افراد دوست نمی‌شوم.
- همان روحیه دوران کودکی را حفظ کرده‌ای؟
نه به آن شکل. من همه ورزشکاران را دوست دارم و مسابقات‌شان را دنبال می‌کنم. شماره تلفن بعضی از دوستان را هم دارم که اگر کاری پیش بیاید با هم تماس می‌گیریم.
- تورنمنت‌هایی همچون المپیک و بازی‌های آسیایی به‌گونه‌ای است که ورزشکاران رشته‌های مختلف ورزشی در آنجا حضور دارند؛ اجحافی که در حق بوکس می‌شود این است که یک بُعدش را خودتان گفتید این که رسانه‌ها بد به بوکس می‌پردازند و بُعد دیگرش این است که اصلاً به بوکس نمی‌پردازند! و به لحاظ پخش تلویزیونی مشکل وجود دارد؛ و یا حتی رسانه‌های مکتوب نیز به بوکس به مانند دیگر ورزش‌ها نمی‌پردازند. به مسابقات که می‌رفتید، ورزشکاران دیگر رشته‌ها را می‌دیدید حسرت نمی‌خوردید که این‌ها چه‌طور آنقدر مورد توجه‌اند؟
من سه دوره مسابقات آسیایی رفتم که خوشبختانه بوکس هم مورد توجه بود. وقتی ما وارد بوکس شدیم و به مسابقات آسیایی رفتیم، می‌دانستند که بوکس قطعاً مدال خواهد آورد.
در مورد اینکه بحث توجه به بعضی رشته‌های ورزشی، من به آن‌ها حق می‌دهم. بعضی مدال‌ها برای کاروان ایران ارزشمند است و در رنکینگ بسیار تاثیرگذار. مثلاً در رشته‌ای مانند کشتی روی 5 یا 6 مدال آن حساب می‌کنند. اما روی بوکس برای مدال‌آوری به مانند کشتی حساب نمی‌کنند؛ پس چرا بیایند زیاد برای‌اش وقت بگذارند؟
ما اول باید ببینیم چه رشته‌هایی شانس مدال‌آوری دارند. مثلاً در بوکس 40 مدال تقسیم می‌شود؛ 10 طلا، 10 نقره و 20 برنز. ما بسیار راحت می‌توانیم از بین این 40 مدال، تعداد زیادی مدال کسب کنیم. پس باید روی رشته‌هایی که شانس کسب مدال داریم، کار کنیم؛ البته این با یک سال و 2 سال و 3 سال کار نمی‌شود.
- من از جهت شانس مدال‌آوری نگفتم. بحث‌ام این است که بعضی ورزشکاران در بعضی رشته‌ها تبدیل به سلبریتی می‌شوند؛ مثلاً در فوتبال، ما 40 سال است در جام ملت‌های آسیا هیچ مقام درخوری کسب نکرده‌ایم. یا مثلاً در وزنه‌برداری که مدال‌های زیادی کسب کرده‌ایم حجم توجه به مدال‌آوران آن رشته با کسی که در بوکس مدال آورده، متفاوت است. یعنی وزنه‌بردار، بیشتر تبدیل به سلبریتی شده است.
مشکل اصلی ما مسئولین‌اند که مدال‌ها را کارشناسی نمی‌کنند. برای مثال، کسب مدال بعضی رشته‌ها در بازی‌های آسیایی بسیار راحت‌تر از دیگر رشته‌هاست. برای همین است که مسئولان فقط به دنبال مدال طلای یک رشته خاص هستند.
- این تفاوت نگاه‌ها در روحیه شما تاثیر داشت که مثلاً بگویید کاش می‌رفتم فوتبال یا یک رشته دیگر؟
در روحیه‌ مان که تاثیر داشت؛ اما من هیچ‌گاه نگفته‌ام کاش می‌رفتم یک رشته ورزشی دیگر! من اگر باز هم برگردم عقب، بوکس را انتخاب می‌کنم. چون خودم و مربیان‌ام می‌دانیم که به لحاظ زحمتی که کشیده‌ام ارزش مدالی که کسب کرده‌ام چقدر است.
من این را باید اینجا بگویم؛ معروف شدن بسیار راحت است! من خودم علاقه‌ای به دیده شدن نداشته و ندارم. من اگر می‌خواستم در تهران زندگی کنم خیلی معروف‌تر از خیلی از ورزشکاران بودم. من زیاد دنبال شهرت نبودم.
بسیاری از ورزشکاران که مدال آنچنانی هم ندارند، وقتی می‌خواهند به دیدار مدیرکل بروند، از سه روز قبل برای آن دیدارشان هماهنگی می‌کنند که پشت در مدیر نمانند. من مانند یک ارباب‌رجوع معمولی به دیدار فلان مدیر می‌روم؛ اگر وقت داشت می‌روم داخل، اگر نداشت، نمی‌ روم. من زیاد علاقه ندارم خودم را از دیگران جدا کنم.
- پس روحیه کسب شهرت نداری؟
شهرت را همه دوست دارند. همه دوست دارند دیده بشوند و مردم بشناسندشان!
من همه جا می‌روم و با همه هم به یک شکل برخورد می‌کنم و علاقه‌ای ندارم خودم را برای مردم بگیرم. من هیچ جا تایم مربی‌گری ندارم؛ اما زمانی که به باشگاه برادرم می‌روم، سعی می‌کنم با کوچک و بزرگ به یک شکل برخورد کنم.
- به هر حال شما شهرت دارید؛ علی مظاهری برای همه شناخته شده است. اما خب بحث‌ام بدان جهت بود که مثلاً متناسب با زحمتی که کشیده‌ای و تلاشی که کرده‌ای چهره بشوی! از این منظر گفتم.
متوجه صحبت شما شدم. صحبت شما درست است. عده‌ای خودشان تلاش می‌کنند که چهره بشوند. مثلاً با حضور در فلان جا، با نشست‌وبرخاست با افراد خاص. ما خیلی ورزشکاران را داریم که حد و حدود آنچنانی در ورزش ندارند؛ اما خودشان تلاش می‌کنند که چهره بشوند. متاسفانه امروز می‌بینیم که اینستاگرام هم به معضلی تبدیل شده که افراد برای معروف کردن خودشان از این بستر استفاده می‌کنند. مثلاً افرادی هستند که خود من شناخت خوبی از آن‌ها دارم و می‌دانم که دانش‌شان در بوکس تا چه حد است، حتی با خود من هم بازی کرده‌اند؛ اما می‌بینیم در اینستاگرام کلی فالوور – دنبال کننده – برای خودشان دست و پا کرده‌اند و مردم به آن‌ها مراجعه می‌کنند و از آن‌ها سوال می‌پرسند. جالب اینجاست که پاسخ بسیاری از سوالات را هم نمی‌دانند؛ اما خب اینستاگرام باعث شده است معروف بشوند!
- سخت‌ترین بازی‌ات در مسابقات آسیایی کدام بازی بود؟
سخت‌ترین بازی‌ام در مسابقات آسیایی با حریف قزاقستانی بود که سال 2006 در دوحه قطر انجام شد. حریف قزاق‌ام بسیار خوب بود که توانستم در بازی ماقبل فینال شکست‌اش بدهم. در فینال هم توانستم حریف ازبک را شکست بدهم.
- تلخ‌ترین خاطره‌ات از بازی‌های آسیایی؟
تلخ‌ترین خاطره‌ام در بازی‌های آسیایی به سال 2010 برمی‌گردد که ازبکستان را بردم؛ اما من را به بوکسور سوریه‌ای بازاندند! سوریه در آسیا کرسی داشت و می‌خواستند یک طلا را به آن‌ها بدهند. من را به حریف سوری بازاندند و نگذاشتند به فینال بروم و نهایتاً در آن مسابقات برنز گرفتم. بوکسور سوری در فینال با بوکسور هندوستانی بازی کرد و طلا هم گرفت. 6 ماه بعد، من در مسابقاتی که برگزار شد هم حریف سوری و هم هندوستانی را که جفت‌شان فینالیست بازی‌های آسیایی بودند با اختلاف بردم. و مشخص شد که این‌ها در مسابقات آسیایی 2010 من را بازانده‌اند.
- و یک خاطره شیرین؟
کسب مدال طلا برای اولین بار. برای اولین طلا بردن در رشته بوکس آن هم پس از 16 سال! باور کنید در سالن مسابقات ما فقط یک خانم خبرنگار حضور داشت؛ چون کسی توقع نداشت در بوکس مدال کسب کنیم. اما در بازی‌های آسیایی بعدی همه می‌آمدند. اما آن سال در سالن، فقط من بودم و ناطق نوری و چندتن از مسئولین رشته بوکس؛ و دیگر کسی نبود!
- از آن شیرین‌ترین خاطره تا تلخ‌ترین‌اش که گفتی، طبیعتاً فشار روحی – روانی شدیدی به علی مظاهری وارد شده است. خودت بخواهی این فشار ر ا توصیف کنی، چگونه توصیف‌اش می‌کنی؟
مانند درد دندان است؛ درد دندانی که آزار دهنده نیست و می‌شود با یک خلال‌دندان، قلقلک‌اش داد و با آن بازی کرد.
مهم آن هدف بود که ما می‌خواستیم به آن برسیم. من در چند جبهه می‌جنگیدم؛ دوری از خانه و خانواده؛ توقع‌هایی که از مسئولین داشتیم و محقق نمی‌شد. یک بچه شهرستانی می‌آید در انتخابی‌ها اول می‌شود و بعد از آن فیکس تیم ملی می‌شود، بعد از فیکس شدن به فکر مدال‌آوری است؛ بعد از کسب مدال با خودت فکر می‌کنی خب الان در زندگی‌ام چه دارم؟ باید برای کار بجنگم و ...؛ یک ورزشکار ایرانی در مسیر قهرمانی باید در چند جبهه بجنگد تا بتواند موفق بشود.
- یک سال بعد از مسابقات المپیک لندن در مسابقات آسیایی با حریف اردنی بازی داشتی و بازی را به این حریف واگذار کردی. بعد خیلی‌ها اعتراض کردند که ناداوری رخ داده و از این دست صحبت‌ها؛ اما خودت آمدی و گفتی نه، ناداوری نبوده؛ بلکه من از قوانین جدید آگاهی نداشتم و به همین جهت باختم. پس از آن، نشریات تیتری برای شما زدند: «مشت‌زن بی‌دفاع»، بعد در گزارش‌شان ماجرای ناداوری المپیک لندن را آوردند و دیگر مسابقات و گفته بودند که مظاهری هر مسابقه‌ای می‌رود، ناداوری علیه‌اش رخ می‌دهد و کسی ازش دفاع نمی‌کند.
ما تازه از المپیک برگشته بودیم و برای مسابقات 2013 زمان زیادی نداشتیم. آن زمان فشارها روی فدراسیون بسیار زیاد بود و نمی‌دانم بگویم دوستان یا دشمنان می‌گفتند شما می‌خواهید المپیکی‌ها را بدون انتخابی به مسابقات آسیایی ببرید. من برای حضور در مسابقات آسیا چندین مسابقه انتخابی انجام دادم و واقعاً خسته شدم؛ بعد از آن نیز برای مسابقات خوب ریکاوری نشدم.
به مسابقات رفتیم و من بسیار نزدیک به حریف اردنی باختم؛ به حدی نزدیک که حتی می‌توانستند بازی را به نفع من اعلام کنند. آن زمان چون علی مظاهری در بوکس یک برند بود، عده‌ای تلاش می‌کردند بگویند دلیل باخت من ناداوری بوده است؛ اما فردای مسابقه، خودم مصاحبه کردم و گفتم ناداوری نبوده و من باختم.
- موضع جالبی بوده. معمولاً ورزشکاران پس از ناکامی می‌آیند باخت‌شان را توجیه می‌کنند؛ اما شما صراحتاً اعلام کردید که من باختم و ناداوری نبود!
من رسانه‌ها را به خوبی رصد می‌کنم؛ می‌بینم که فلان ورزشکار بعد از باخت‌اش می‌آید و می‌گوید حق من را خوردند. می‌روم بازی‌اش را نگاه می‌کنم و می‌بینم که او بازی را واگذار کرده؛ پس چرا می‌گویی ناداوری و حق خوری شد؟
من در آن مسابقه در یک بازی نزدیک به حریف اردنی باختم؛ خودم هم صراحتاً اعلام کردم. اما بعد از آن گفتم در بازی بعدی این حریف اردنی را خواهم برد؛ که این ‌گونه هم شد و در 2014 او را بردم.
اما دوستان تلاش می‌کردند باخت من به حریف اردنی را به حق‌ خوری و ناداوری ربط بدهند که بعداً بار را از دوش خودشان بردارند و نگویند تمرینات ما ایراد داشت و ...؛ بعد هم عده‌ای آمدند گفتند که المپیکی‌ها دیگر تمام شده‌اند! همین صحبت‌ها و موضع‌ گیری‌ها باعث شد من مدال طلای بازی‌های آسیایی دور بعد را هم از دست بدهم.
- بعد از آن باخت، یکی از مربیان در مصاحبه‌ای گفته بود «مظاهری دیگر تمام شده است و باید خداحافظی کند»؛ اما شما ماندی و باز هم مسابقه دادی.
من همین الان هم بوکس بازی کنم، تمام بوکسورهای 91 کیلوگرم ایران را می‌برم. من در اردوهای تیم ملی به عنوان مربی هستم؛ پس هرکدام‌شان که مدعی هستند من آماده‌ام با آن‌ها مسابقه بدهم.
من امروز اگر مسابقه نمی‌دهم، می‌خواهم عرصه برای جوانان باز شود. من 13 سال فیکس تیم ملی بودم و با مسابقات انتخابی که می‌دادم و برنده می‌شدم، اجازه نمی‌دادم کسی به مسابقات خارجی برود. بعد کلی حرف پشت سر من زدند که مظاهری خودش می‌رود مسابقات؛ خب من الان اینجا می‌گویم کدام بازی‌ها را بدون انتخابی رفتم؟ من قهرمان بازی‌های آسیایی بودم که برای 2007 انتخابی بازی کردم. 2007 از مسابقات برگشتم، سرماخوردگی شدید داشتم، با من تماس گرفتند، گفتند یک هفته بعد انتخابی تیم ملی است، شما بیا. گفتم سرما خورده‌ام؛ گفتند بیا. رفتم و اتفاقاً طلا هم گرفتم. می‌خواهم بگویم من هرجا رفتم، با انتخابی تیم ملی رفته‌ام و حق کسی را پایمال نکرده‌ام. من یک بچه شهرستانی بودم که با ناطق نوری هم دوست نبوده‌ام که بخواهد کاری برای من انجام دهد؛ من همیشه در رینگ حرف خودم را زده‌ام. هر مربی هم علاقه داشت با من کار کند، می‌آمد من را با خودش به مسابقات می‌برد و برای‌اش طلا می‌گرفتم.
- چند بوکسور در 91 کیلوگرم پشت نام شما مانده بودند و عده‌ای در کرمانشاه می‌گفتند مظاهری به جهت لجاجت با فلان بوکسور در تیم مانده است.
لجاجت که نه. من با کسی لجی نداشتم. مربیان و فدراسیون از من می‌خواستند بمانم. من بعد از مسابقات 2010 با فدراسیون درگیر شدم و گفتم شما در بازی مقابل حریف سوری نتوانستید حق من را بگیرید. درگیر شدم و رفتم. بعد از 6 ماه از فدراسیون با من تماس گرفتند و گفتند شما بیا اردوی تیم ملی برای سهمیه المپیک. یکی از دوستان را برای کسب سهمیه برده بودند و او باخته بود. در یک شرایط سخت از من خواستند برای مسابقات سهمیه المپیک بروم؛ من در صورت رفتن و نرفتن، به خودم ظلم می‌کردم. یعنی هردو حالت برای من سخت بود. اما اگر می‌پذیرفتم بیشتر به خودم ظلم می‌کردم؛ چرا که این‌ها می‌خواستند بگویند علی مظاهری را بردیم و نتوانست سهمیه بگیرد. من گفتم می‌آیم مسابقات قهرمانی کشوری، اگر طلا گرفتم، می‌آیم اردوی تیم ملی. رفتم مسابقات قهرمانی کشوری طلا گرفتم و بعد از آن هم رفتم اردو و اتفاقاً سهمیه را هم گرفتم.
من با کسی لج نمی‌کردم. دوست داشتم اگر مدالی می‌گرفتم، بعدها حرف‌ وحدیثی پشت سرم نباشد.
- ماندن‌ات در تیم ملی به این دلیل نبود که حس می‌کردی در کلکسیون افتخارات‌ات جای مدال المپیک خالی است؟
من به گونه‌ای برای مسابقات برنامه‌ریزی می‌کردم که بعد از وزن‌کشی می‌گفتم بازی اول را ببرم، بعد از بردن بازی اول می‌گفتم خب حالا بروم برای مدال برنز. یعنی به برنز قانع بودم. بعد از این که برنز قطعی می‌شد، می‌گفتم حالا بروم برای طلا! برنامه‌ریزی من این‌گونه بود. یعنی این‌گونه نبود که من وقتی به مسابقات اعزام می‌شدم با خودم بگویم، می‌روم برای طلا! من همیشه روانشناسی معکوس می‌کردم. پیش از مسابقات می‌گفتم من در این مسابقات مدال نمی‌گیرم، بعد که برگشتم جواب رسانه‌ها را چه بدهم، برخوردم با مردم چگونه باشد و ...؛ این نبود که بگویم حتماً طلا می‌گیرم.
- طلا که نه؛ مدال المپیک؟
مدال المپیک برای هر ورزشکاری ارزشمند است. اما خب واقعاً به دست آوردن‌اش بسیار سخت است. من در المپیک لندن می‌توانستم مدال بگیرم که متاسفانه مافیای بوکس اجازه نداد مدال بگیرم!
- واکنش‌ها به آن ناداوری جالب بود. تماشاگران داور را هو کردند. نشریه گاردین هم بعدش مطلبی با این عنوان نوشت: «مظاهری مانند یک جنتلمن رفتار کرد؛ کنار داور نیستاد، اما با مربی حریف دست داد.»
بله، تیم حریف که مقصر نبود. مربی تیم کوبا سال‌ها پیش در ایران بود و من او را می‌شناختم. بعداً او را در دهکده مسابقات که دیدیم، گفت ما واقعاً مقصر نبودیم.
بعد هم به دستور رئیس فدراسیون جهانی جلسه‌ای تشکیل شد. اما چون بازی من نیمه‌ تمام بود، نمی‌توانستند رأی بازی را عوض کنند؛ اما داور را محروم کردند.
- بعد از اینکه داور آلمانی نتیجه بازی را اعلام کرد؛ شما خیلی مظلومانه دستان‌ات را بالا گرفتی و به گونه‌ای رفتار می‌کردی که کسی بیاید حق علی مظاهری را بگیرد. اما این اتفاق نیفتاد.
شرایط خیلی سخت بود. اگر بیش از حد اعتراض می‌کردیم و بعد ثابت می‌شد که حق با ما نبوده، امکان داشت کاروان ایران را اذیت کنند.
من از رینگ که پایین آمدم آقای ساعی هم آنجا بود و با من صحبت کرد و گفت اخطاری که به تو دادند درست نبوده.
بعد مسئولان آمدند فرار رو به جلویی کردند و به من گفتند چون با داور دست نداده‌ای احتمال دارد محروم‌ات کنند و ما هم زیر سوال می‌رویم. فردای مسابقه داخل اتاق نشسته بودم که به من گفتند بیا برو با عادل فردوسی‌پور مصاحبه کن. بعد که با آقای فردوسی‌ پور صحبت کردیم؛ از اتاق که خارج شدیم، گفتند رئیس فدراسیون جهانی آمده از آقای ناطق نوری عذرخواهی کرده است. بعد مسئولان ما آمدند نامه اعتراضی نوشتند و گفتند که حق بوکسور ما را خورده‌اید و از این دست صحبت‌ها. مسئولان ایران وقتی فهمیدند حق با من است شروع به اعتراض کردند.
آن زمان عده‌ای هم داخل ایران شیطنت کردند. یکی می‌گفت حق با مظاهری نبوده، یکی می‌گفت بوده...
- مسئولان تیم به شما گفتند کنار داور نایست؟
خیر. مربیان گفتند با داور دست بده؛ اما خودم به دلیل حق خوری که داور بالا انجام داده بود، حاضر نشدم با او دست بدهم. من از بالا که به داوران پایین نگاه می‌کردم، همگی سرشان را پایین انداخته بودند. داور حق من را خورد و بعد از آن نیز 5 روز اخراج شد!
- برگردیم به موضوع مشت‌زن بی‌دفاع! در مسابقات المپیک تا آستانه کسب مدال پیش می‌روی؛ به سادگی حق تو را می‌خورند، و کسی هم نیست که از تو دفاع کند. از حال و هوای آن لحظه‌ات بگو.
زمانی که از سالن برگشتم، به وقت محلی ساعت هشت شب بود. من تا صبح نخوابیدم و به هر موضوعی فکر می‌کردم؛ حتی به دور بعد! اما کدام دور بعد؟ چه تضمینی است که دور بعد باشی؟ المپیک چهار سال یک بار برگزار می‌شود. به همین سادگی یک ورزشکار را حذف کردند و تمام. این اتفاقات باز هم خواهد افتاد تا زمانی که ما در فدراسیون‌های جهانی کرسی داشته باشیم. این را فقط در مورد بوکس نمی‌گویم؛ بلکه در مورد باقی رشته‌های ورزشی هم همین نظر را دارم. ما باید تلاش کنیم، هزینه کنیم و بتوانیم کرسی بگیریم.
- علیرضا کریمی بعد از آن ماجرای معروف 'باید ببازی'، در اینستاگرام فایلی منتشر کرد و موزیکی را پلی کرده بود که 'آخرین سنگر سکوته'؛ با توجه به اینکه شما چهره مأخوذبه‌حیایی هستی و به قول خودت دنبال این نیستی خودت را مطرح کنی؛ آخرین سنگر شما چه بود؟
من سکوت نکردم، فقط کمی داد و فریاد کردم (با خنده). حضرت علی (ع) می‌فرماید حق‌تان هرجا بود، باید بروید بگیریدش. من تا جایی که توانستم از خودم دفاع کردم و به گوش مسئولان خودمان رساندم که باید از حق من دفاع کنید.
- بعدش به خداحافظی فکر کردی؟
من هیچ موقع خداحافظی نکرده‌ام. اعلام کردم که فعلاً نیستم. هنوز هم خداحافظی نکرده‌ام.
- یعنی ممکن است برگردی؟
نه؛ برنمی‌گردم. خیلی جالب است که اصلاً برای مسئولان مهم نیست که علی مظاهری هست، نیست؛ خداحافظی کرده یا نکرده! می‌خواهی بروی؟ بمانی؟ هدف‌ات چیست؟ می‌خواهی خداحافظی کنی؟ برای‌ات مراسم بگیریم؟
من یک کارمند ساده هستم؛ اهل بزرگ‌نمایی هم نیستم. یک زمانی من ماشین پراید داشتم، دوستان می‌گفتند این ماشین برای تو زشت است، عوض‌اش کن. من گفتم چرا باید عوض کنم؟ من مثل باقی مردم‌ام؛ حتماً که نباید ماشین شاسی‌بلند سوار بشوم. بگذارید تمام مردم بدانند من چگونه زندگی می‌کنم. من با مردم زندگی می‌کنم. اصلاً دوست ندارم با شخصی در یک کافه لاکچری قرار بگذارم و با فلان تیپ انسان نشست‌ و برخاست داشته باشم که بخواهم به واسطه آن‌ها خودم را بزرگ کنم.
من اگر می‌گویم به ورزشکاران رسیدگی شود، به آن جهت است که زمانی که علی مظاهری مدال می‌گرفت، سالن جای سوزن انداختن نبود. اما بعدش چی؟ الان شرایط اقتصادی خانواده‌ها به‌گونه‌ای است که اگر فرزندان‌شان را می‌فرستند ورزش، به دنبال این هستند فرزندان‌شان بعد از قِبل ورزش درآمدی هم داشته باشند. پدر من یک زمانی می‌گفت بروید ورزش که سالم بمانید. ورزش هم هزینه آنچنانی نداشت. اما الان خانواده‌ها اقتصادی فکر می‌کنند و آینده فرزندان‌شان را در نظر می‌گیرند.
من در انتخابات سال 96 شورای شهر ثبت‌ نام کردم و فقط یک هدف داشتم که اگر رأی آوردم، از طریق کمیسیون‌های ورزشی، به ورزش این استان کمک کنیم. خیلی راحت می‌شود از طریق شورای شهر به ورزش کرمانشاه کمک کرد و نوجوانان و جوانان را با کمترین هزینه به سمت ورزش کشاند.
مسئولان اما آنچنان که باید به ورزشکاران اهمیت نمی‌دهند. الان حسن و حسین محبی کجا هستند؟ کوروش باقری کجاست؟ کیانوش رستمی هم همین‌ طور! ما باید این افراد را به عنوان سَمبل معرفی کنیم. این‌ها سرمایه‌های کرمانشاه هستند. باید تلاش بشود به این افراد رسیدگی بشود تا دیگران هم سرنوشت این افراد را ببینند تا به پای این قله‌ها برسند.
- اتفاقاً این بحث که مطرح کردید خیلی مهم است. ما بحثی داریم به عنوان 'سرمایه‌های نمادین' که هم وجوه مثبت دارد هم منفی. اما آنچه به یک جغرافیا اعتبار می‌دهد 'سرمایه‌های نمادین' هستند که باید تبدیل به معیار، الگو و نمادی بشوند که نهایتاً به ارتقای یک منطقه کمک کنند. متاسفانه در شهر ما به سرمایه‌های ورزشی توجه نمی‌شود. باید به برادران محبی، کوروش باقری، کیانوش رستمی، کاوه رضایی، مسعود حجی‌زواره و ... توجه شود که همین توجه باعث شود مسیر توسعه کرمانشاه به درستی طی شود.
ما یک مشکل اصلی که داریم، ورزشکاران سطح ملی‌مان پس از کسب یک مدال آسیایی می‌آیند به دولت می‌گویند ما را ببرید سر کار. حالا علی مظاهری می‌تواند چه کارکردی برای دولت داشته باشد؟ من کارمند همیاری شهرداری‌ها بودم. می‌گفتند بنشین آنجا و کار کن! می‌گفتم چه کاری از دست من برمی‌آید؟ خود ما هم مقصر هستیم که نمی‌دانیم برای چه کاری ساخته‌شده‌ایم.
باید آنقدر به ورزشکاران ما برسند که اصلاً به فکر شغل نباشند. دولت چرا باید دغدغه شغل ورزشکاران را داشته باشد؟ بهتر نیست بیاییم بگوییم علی مظاهری این باشگاه و 5 ورزشکار در اختیار تو، برو کار انجام بده و درآمدزایی کن. ورزشکاران ما چه کاری می‌توانند انجام بدهند؟ حالا استثنا هم وجود دارد، قهرمان‌های ورزشی هستند که دارای مدرک دکتری فلان رشته‌اند؛ بعد از دوران قهرمانی‌اش بگویند چون تخصص داری بیا برو فلان جا مشغول به کار شو. اما اکثریت ورزشکاران چه کاری می‌توانند انجام بدهند؟ مثلاً شرکت نفت چرا باید مقصد ورزشکاران باشد؟ به‌تازگی هم صدای وزیر در آمد و گفت ورزشکاران در وزارت نفت به کار ما نمی‌آیند.
مسئولان آنقدر ضعیف به ورزشکاران رسیدگی می‌کنند، ورزشکاران وقتی طلای المپیک می‌گیرند، بعدش که به دیدار رئیس ‌جمهور را می‌روند، به جای اینکه مشکلات و معضلات ورزشی را بیان کنند، می‌گویند من بیکارم!
- اعتقاد شما بر این است که ورزشکار ورزش‌اش را بکند، مدیر مدیریت‌اش را؟ یعنی هرکس بنا به تخصصی که دارد عمل کند؟
بله. مانند کشورهای خارجی، ورزشکار تا زمانی که در سطح قهرمانی فعالیت دارد حمایت شود؛ پس از آن به عنوان مربی یا مشاوران ورزشی به کار گرفته شوند. مگر سخت است ورزشکاران را در ورزش به کار بگیریم و فلان میزان حقوق را هم به‌شان بدهیم؟ سخت است بدون باندبازی، ورزشکاران را حمایت کرد و در مقابل ازشان جواب خواست؟ مثلاً بیایند بگویند علی مظاهری این امکانات، این نیرو، ولی فردا باید بیایی گزارش بدهی که بوکسورهایی که تربیت کردی در چه مرحله‌ای هستند!
- از منظر جایگاه اجتماعی ورزشکاران می‌خواهم نکته‌ای را بیان کنم. اوکراین یک بوکسور دارد به نام ولادیمیر کلیچکو که در اتفاقات آن کشور آمد و رهبر مخالفان کشورش شد و اتفاقاً بعد از تغییرات سیاسی آن کشور وضعیت به‌گونه‌ای پیش رفت که حتی امکان داشت کلیچکو رئیس‌ جمهور اوکراین شود. یا مثلاً محمدعلی کلی، یا همان حریف سوریه‌ای که خودت هم بارها با او کل‌کل داشتی؛ همه این افراد در کشورشان از منظر جایگاه اجتماعی به حدی به آن‌ها توجه کردند که به عنوان یک نماد مورد توجه مردمشان قرار گرفتند. حالا می‌خواهم این را بیان کنم، علی مظاهری که به جرات می‌توان گفت پرافتخارترین بوکسور تاریخ ایران است و حالا حالاها زمان می‌برد کسی به پای او برسد چرا باید در کشور و حتی استان خودش مورد توجه نباشد و اگر در خیابان قدم بزند، از ده نفر، 5 نفر او را نشناسند؟
بخشی از آن را خودم خواستم، بخشی هم مسئولین مقصر هستند. مثلاً در همین استان خودمان همین چند وقت پیش برای اولین بار استاندار وقت در حضور تمامی رسانه‌ها از ورزشکاران کرمانشاهی حاضر در مسابقات آسیایی جاکارتا تجلیل کرد و اتفاقاً این کار پسندیده، خیلی خوب در رسانه‌ها و فضای مجازی بازتاب داشت. خب این را مقایسه کنید با زمان ما؛ اگر یک مدال طلا در مسابقات کسب می‌کردیم ما را مخفیانه می‌بردند گوشه‌ای و هدیه‌ای هم می‌دادند و چند عکس هم می‌گرفتند و در نشریات همسوی خودشان منتشر می‌کردند و تمام.
این اقدام استاندار کرمانشاه ارزشمند و بزرگ بود؛ ورزشکاران آمدند خیلی راحت با استاندار صحبت و گلایه‌هایشان را بیان کردند. استاندار هم به صحبت‌های ورزشکاران با دقت گوش داد. این کار خیلی زیبا بود که انجام شد و اعتقادم بر این است که این اقدام های باید تداوم داشته باشد.
نکته بعدی که می‌خواهم بیان کنم این است که زمان ما زیاد اینستاگرام مد نبود؛ اما اینستاگرام امروز به شناساندن افراد کمک زیادی کرده است.مثلاً همین مراسم که با حضور استاندار کرمانشاه برگزار شد، به خوبی در فضای مجازی بازخورد داشت. اگر اینچنین مراسم‌هایی برگزار شود ورزشکاران دیگر در صحبت با رسانه‌ها آنچنان گلایه‌هایی نخواهند داشت؛ چرا که ضمن تجلیلی که از آن‌ها به عمل آمد، خودشان مستقیماً با مسئولان حرف‌هایشان را بیان کردند.
من خاطرم هست طلای مسابقات آسیایی را که کسب کردم، بعد از بازگشت به ایران 2 سکه طلا پاداش گرفتم. 2 سکه طلا به اندازه حقوق یک ماه یک کارمند می‌شد که مبلغ آن بسیار ناچیز بود. اما اکنون دیگر میزان پاداش‌ها تغییر کرده و خیلی وضعیت بهتر شده است. می‌خواهم بگویم زمان ما این‌گونه نبود و ورزشکاران خیلی مظلومیت کشیدند.
- شما همیشه در کرمانشاه مخالف داشتید. هر زمان به مسابقه‌ای اعزام می‌شدی جمعیتی خوشحال بودند و جمعیتی ناراحت و دست به دعا که ببازی! مخالفان هم از نزدیک‌ترین افراد به خودت بودند. دلیلش چه بود؟
من انسانی هستم که به هیچ فرد غیرورزشی اجازه نمی‌دهم خودش را ورزشکار و قهرمان معرفی کند. اگر در جایی باشم که 5 قهرمان آسیا حضور دارد، فردی هم که قهرمان نیست بیاید خودش را قهرمان معرفی کند، شفاف می‌گویم تو قهرمان نیستی! خیلی‌ها از این نوع برخورد من خوش‌شان نمی‌آید. متاسفانه عده‌ای با بزرگ‌ نمایی می‌خواهند خودشان را مطرح کنند. جدای از این هم به سادگی در مورد دیگر ورزشکاران اظهارنظر می‌کنند؛ مثلاً می‌گویند «شاگرد من شاگرد فلانی را می‌برد»؛ «فلانی! نه بابا او که کشتی‌گیر نیست»؛ اگر کشتی‌گیر نیست پس چرا در تیم ملی است؟ اگر شاگرد شما خوب است پس چرا مدال نمی‌گیرد؟ آن ورزشکار چقدر مافیا دارد که چندین و چند سال فیکس تیم ملی باشد؟ چقدر مافیا دارد که در جهان به او مدال هدیه کنند؟! ما مردم کرمانشاه متاسفانه خیلی کم هوای همدیگر را داریم. من در اردوها می‌دیدم که بوکسورهای مازندران تمرین را تعطیل می‌کردند و می‌رفتند کشتی همشهری‌هایشان را نگاه کنند. می‌گفتند همشهری‌های ما مسابقه دارند، باید برویم تشویق ‌شان کنیم. این موارد به ندرت در کرمانشاه دیده می‌شود.
بله، درست می‌گویید، علی مظاهری در کرمانشاه زیاد دشمن دارد؛ چرا که رک است و حرف‌هایش را بی‌پرده می‌زند. هرکس به ناحق جایگاهی را بگیرد من ناراحت می‌شوم و صریحاً اعتراض می‌کنم.
- نکته دیگری که مخالفان در مورد شما مطرح می‌کنند این است که می‌گویند علی مظاهری با بوکسورهای کرمانشاهی تیم ملی سر ناسازگاری دارد. سالار غلامی که با خودت نسبت فامیلی دارد و فروتن گل‌آرا هم که برای بازی‌های آسیایی انتخاب شد؛ اما نهایتاً بدون هیچ دلیلی نام‌اش خ
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.