مرحوم آیت الله صانعی در بخشی از نهمین جلسه سخنرانی در ماه رمضان سال 1390 بیان می کند: اگر می‌خواهیم رنگ خدایی بگیریم باید اهل تساهل و مسامحه باشیم. اهل آسانی باشیم، این‌طور نباشد که در همه ‌اوقات عصبانی مزاج باشیم. خداوند آسانی را می‌خواهد ما هم می‌خواهیم رنگ آسانی بگیریم، در خانه‌ با زن و بچه‌مان، با دوستان خود، با هم کلاسی‌مان و با هم دوره‌ای‌مان آسان برخورد کنیم، مشکل نگیریم. اگر کسی اشتباهی کرد و خطایی نسبت به ما انجام داد، اهل آسان‌گیری و بخشش باشیم. خودمان روزی هزار تا گناه می‌کنیم. روزی هزار تا غیبت می‌کنیم طوری نیست، حالا یکی آمده می‌گوید آقا! غیبت ترا کرده‌ام، بگو گذشتم، نباید این کار را می‌کردی ولی من گذشتم.

به گزارش جماران؛ مرحوم آیت الله صانعی جلسه نهم سخنرانی ماه مبارک رمضان سال 1390 را این گونه آغاز می کند: الحمد لله رب العالمین و الصلاۀ و السلام علی رسول الله ابی القاسم محمد، و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین الهداة المهدیین واللعن علی اعدائهم اجمعین.

قال الله العظیم فی کتابه الکریم: (وَمَن کانَ مَرِیضاً أَوْ عَلَى سَفَر فَعِدَّةٌ مِنْ أَیام أُخَرَ یرِیدُ اللهُ بِکمُ الْیسْرَ وَلاَ یرِیدُ بِکمُ الْعُسْرَ)؛[1] در این آیه بعد از آن­که روزه را واجب می‌کند، می‌فرماید: اگر کسی مریض یا مسافر است در وقت‌های دیگر روزه بگیرد، (یرِیدُ اللهُ بِکمُ الْیسْرَ وَلاَ یرِیدُ بِکمُ الْعُسْرَ)؛ خداوند اراده آسانی دارد و مشکل را اراده نمی‌کند، آسانی را برای شما می‌خواهد و عُسر و مشکل را نمی‌خواهد.

 

خداوند حرج قرار نداده است

دو آیه دیگر هم در قرآن هست که دلالت بر نبود حرج در اسلام می‌کند که یکی از آن‌ها در آیه تیمم است: (وَإِن کنتُم مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَر أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنکم مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیمَّمُوا صَعِیداً طَیباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکمْ وَأَیدِیکم مِنْهُ مَا یرِیدُ اللهُ لِیجْعَلَ عَلَیکم مِنْ حَرَج وَلکن یرِیدُ لِیطَهِّرَکمْ وَلِیتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیکمْ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ)؛[2] «و اگر بیمار یا در سفر بودید، یا یکى از شما از قضاى حاجت آمد، یا با زنان نزدیکى کرده‌اید و آبى نیافتید پس با خاک پاک تیمّم کنید، و از آن به صورت و دست‌هایتان بکشید. خدا نمى‌خواهد بر شما تنگ بگیرد، لیکن مى‌خواهد شما را پاک، و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس [او] بدارید». در آیه تیمم هم بعد از آن­که حکم وضو و غسل را بیان می‌کند، می‌فرماید: اگر آب گیرتان نیامد و برایتان تهیه آب مشکل بود، تیمم کنید. دست‌هایتان را به خاک بزنید و بعد از آن به پیشانی و روی دست‌هایتان بکشید، خداوند حرج قرار نداده است: (مَا یرِیدُ اللهُ لِیجْعَلَ عَلَیکم مِنْ حَرَج)؛ خدا نمی‌خواهد برای شما حرجی قرار بدهد، یعنی در قوانین تشریعی اراده حرج ندارد. باید توجه کرد در سراسر قوانین اسلام از اول کتاب الطهاره تا آخر کتاب الدیات خداوند اراده حرج ندارد، در سوره حج هم دارد: (وَمَا جَعَلَ عَلَیکمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَج)؛[3] «و در دین بر شما سختى قرار نداده است‌»، اصلاً در دین حرجی قرار نداده است، از ریشه می‌گوید جعل نکردم، در آن آیه می‌گوید اراده نکرده است، در آیه صوم می‌گوید اصلاً من جعل نکردم: (وَمَا جَعَلَ عَلَیکمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَج)، مشکلی را قرار ندادم. این که قرآن در ذیل آیه صوم متعرض این جهت شده، جهتش را عرض کردم برای این است که می‌خواهد مسأله صوم و انجام این وظیفه الهی با رحمت و برکت را برای مردم آسان کند، و لذا راه‌هایی را برای تقریب به ذهن و برای این‌که مردم را وادار کند که خودشان دنبال وجوب روزه بروند طی کرده تا به قول امروزی‌ها برایشان یک فرهنگ ‌بشود و قربة الی الله این کار را انجام بدهند، جهاتی را ذکر کرده که بعضی‌هایش گذشت، یکی هم این است که خدا اصلاً عمل مشکلی را اراده نکرده و شما یک وقت فکر نکنید روزه گرفتن مشکل است و برای شما قرار داده است، روزه را قرار داده، اما اگر مریض یا مسافر هستید وقت‌های دیگر بگیرید، خوب این‌گونه که می‌گوید، لازمه‌اش این است که خداوند اراده یُسر دارد و اراده عُسر ندارد.

شهید اول در الفوائد و القواعد یک قاعده راجع به نفی حرج دارد، در آن جا موارد نفی حرج را ذکر کرده است. باید توجه داشت که قانون نفی حرج هم در جعل احکام بوده و ریشه در جعل دارد و هم نسبت به مواردی که قانون عام است، تبصره به آن می‌زند، خداوند بعضی از احکام را چون حرجی بوده، اصلاً از اول جعل نکرده است، شهید اول مواردش را در القواعد دارد، برای مثال یکی عدم وجوب وضو و غسل است در وقتی که آب نباشد، که در این صورت وضو و غسل را برای نفی عسر و حرج و برای اراده آسانی واجب نکرده است، و یا موارد دیگر.[4]

یکی هم تبصره‌ای به مواد قانونی است، اگر یک­ جا قانونی برای کسی و برای عده‌ای مشکلی دارد آن‌­جا هم باز به وسیله ادلّه نفی حرج، اطلاق و عموم ماده قانون به وسیله نفی حرج تخصیص می‌خورد، این نکته را از آیت‌الله بروجردی عرض کنم که درباره نجاست اهل کتاب، روایات متعارض است که آیا اهل کتاب نجسند یا نه؟ البته راجع به غیر اهل کتاب اصلاً روایت نداریم و فقط همان آیه (إِنَّـمَا الْمُشْرِکونَ نَجَسٌ)؛[5] «حقیقت این است که مشرکان ناپاک هستنند»، دلیل بر نجاست آنها است. علت این­‌که فقها متعرض نجاست مشرکان نشده‌اند و برای نجاست یا عدم نجاست آنها استدلال نکرده‌اند، این است که در روایات مورد تعرض نبوده است، سرّش هم این است که مسلمانان با مشرکان، گرفتار و روبه رو نبوده‌اند، ولی مسلمانان با اهل کتاب مخصوصاً در مدینه و سایر جاها روبه رو بوده‌اند. درباره اهل کتاب روایات یک نحوه تعارضی با هم دارند، یک راهی را که حاج آقا رضای همدانی طی کرده و شفاهی نقل شده و عملاً هم آیت‌الله بروجردی آن را قبول کرده بود، این است که بگوییم روایاتی که می‌گوید اهل کتاب پاک هستند، مربوط به آن جایی است که برخورد با نجس بودن آنها دردسر دارد، و آنهایی که می‌گوید نجس هستند مربوط به جایی است که برخورد با آنها مشکلی پدید نمی‌آورد. این­ را کجا آیت‌الله بروجردی فرموده است؟ حاج آقارضا این مطلب را دارد. نقل شده دانشجویانی که به خارج می‌رفتند از آیت‌الله بروجردی می‌پرسیدند ما که به خارج می‌رویم با اهل کتاب روبه رو می‌شویم، مباشرت و معاشرت داریم، مرتب که نمی‌شود دست‌هایمان را آب بکشیم یا فرضاً یک دوست و رفیق دانشجو داریم و می‌خواهد به ما دست بدهد به او بگوییم عرق‌های دستت را پاک کن و به ما دست بده، یا در جایی نشسته‌ایم با هم غذا می‌خوریم و غذاها هم غیرگوشتی است، نگاه کنیم ببینیم آن ظرفی که خورده است بگوییم نجس است. در معاشرت هم مشکلاتی به وجود می‌آید اگر آنها را اهل نجاست بدانیم. گفتند که آقای بروجردی می‌فرموده وقتی می‌روید خارج، آن­جا خیلی لزوم ندارد این مسأله را مراعات کنید، سرّش هم این بوده که از باب نفی حرج می‌خواسته بگوید اینها محکوم به نجاست نیستند. همان جمعی که حاج آقارضا در کتاب الطهاره مصباح الفقیه دارد،[6] تقریباً همان جمع را آقای بروجردی پذیرفته بود، منتهی آقای بروجردی زعامت مطلقه داشت، اما همیشه حرف خود را قوی می‌زد و لذا جرأت نمی‌کرد صریح فتوا بدهد. دیدید که امام امت (سلام الله علیه) دو جا که فتوا داد، چه بلایی که بر سرش نیاوردند! این از الطاف خداوند است که ما توانسته‌ایم یک مقدار نظریات را بگوییم، ولو مورد اشکال قرار بگیرد، اشکال کنند و جواب بدهند، مهم این است که بحث پخته بشود، امروز دیگر کم کم دارد جا باز می‌کند منتهی گفت خودش را بیاور، اسمش را نیاور! می‌بینید راجع به دیه، نمی‌خواستند بگویند دیه زن و مرد مساوی است، چون آن همه نسبت به قائلین به تساوی مثل بنده حرف زده بودند، گفتند خلاف نص قرآن است، یکی گفت کدام نص قرآن؟ قرآن می‌گوید: (لِلْذَّکرِ مِثْلُ حَظِّ الاُْنْثَیینِ)؛[7] مرد دو برابر زن می‌برد، جواب داده‌اند که این آیه مربوط به ارث است نه دیه! بحث دیه را به بحث ارث کشانده‌اند، اصلاً معنای آیه را نمی‌فهمند!

خوب می‌بینیم که آقای بروجردی با توجه به شرایط سختی که حاکم بوده، جرأت ندارد، امروز هم شرایط، شرایط سختی است، ولی آگاهی هم زیاد شده است. دیگر خیلی نمی‌شود کلاه سر کسی گذاشت، البته یک عده هنوز کلاه سرشان می‌رود کلاهی که تا توی گردنشان هم می‌آید، ولی خیلی نمی‌شود کلاه گذاشت، یعنی هنوز آن طور آگاهی نیست که روی بحث‌ها تحلیل کنند که آقا این­ را که مطرح می‌کنند و می‌گویند این فتوای فلان و فلان است، ظاهراً دارند بحث علمی می‌کنند، اما حقیقت چیز دیگری است، بحث سیاسی است، می‌خواهند گوینده را به هر بهانه‌ای بکوبند و گرنه اگر بحث ردّ و نقد علمی باشد که ما از آن استقبال می‌کنیم. این دعوای زرگری است، یک سری چیزها را مطرح می‌کنند برای این­که بر جنایات خودشان روپوش بگذارند.

در زمان بنی‌عباس با غصب حاکمیت ائمه، از هدایت ایشان نیز جلوگیری می‌کردند، با زندانی کردن موسی بن جعفر و مسموم کردن هر یک از ائمه و این که امام صادق حق مسأله گفتن هم نداشت، مثلاً این­که سه طلاق مرسل یک طلاق است، یا نه؟ مجبّره و مشبّهه و مجسمه می‌آیند و حرف‌هایی مطرح می‌کنند، قرآن کلام حادث یا غیرحادث است؟ کلام نفسی است؟ به چه درد من می‌خورد که اینها را بدانم؟ من دنبال نان و امنیت هستم. بنی‌العباس یک چیزی راه انداخته‌اند که بگویید قرآن کلام حادث است یا نه؟ این مسائل چه دردی از جامعه را دوا می‌کند؟! این‌ها برای این است که ذهن مردم را از جنایت‌هایشان به جای دیگر ببرند، یعنی نگویند چرا موسی بن جعفر در زندان است؟ چرا در زندان تاریک است؟ چرا از تمام حقوق خود حتی از حقوق یک برده هم محروم است؟ نگویند چرا باقرالعلوم و امام صادق حق مسأله گفتن هم ندارند؟ نگویند چرا ابی‌عبدالله حق مسأله گفتن ندارد؟ بحث‌های متفرقه‌ای را راه انداخته‌اند که بسیار هم فراوان است.

 

یادتان باشد جباران، دعوای زرگری ‌زیاد دارند

مرحوم آیت‌الله احمدی میانجی نقل ‌کرده  من خودم ندیدم ـ که در مکه، مردی آمد در جایی که ابی‌عبدالله ‌کنار ابن عباس نشسته بود. ظاهراً سؤالی راجع به حج کرد، ابی عبدالله خواست جواب بدهد، به این عنوان که بیان احکام بر آن‌ها واجب و لازم است، آن مرد با کمال پررویی برگشت گفت از شما نپرسیدم، من از ابن عباس پرسیدم. ابن عباس گفت این پسر زهرا است، وحی در خانه این‌ها بوده، گفت باشد، من از او نپرسیدم، از تو پرسیدم. بعد ابن عباس مجبور شد جوابش را داد. این کار را می‌کنند تا مردم یادشان برود، یادتان باشد جباران، دعوای زرگری ‌زیاد دارند. هر دعوایی که به امنیت انسان، به روزی انسان، به سعادت انسان کاری نداشته باشد، دعوای زرگری است، این­که قرآن کلام حادث است یا نه؟ نفسی است یا غیر نفسی؟ وقت گذاشتن روی این مباحث، چه مشکلی از مجامع علمی و بشری حل می­کند؟! با این­که اشکالات جان­داری در دنیای امروز لاینحل مانده و ما باید وقت گذاشته و پاسخ­گوی به آن­ها باشیم.

این جمله را عرض کردم که آقای بروجردی جرأت نمی‌کرد فتوای خودش را بیان نماید، ولی الآن خیلی باید شکر‌گزار خدا باشیم، زیرا دنیا دنیای ارتباطات است. آقای واعظ‌زاده خراسانی که جزو اصحاب جامع احادیث شیعه بوده که ابتکار آقای بروجردی است نقل می‌کند و درست هم هست که آقای بروجردی به ما فرمود: راه ایجاد وحدت بین مسلمین این نیست که به تاریخ گذشته نگاه کنیم و به هم‌دیگر بد بگوییم، بلکه باید قوانینی را که مذاهب دیگر دارند، با قوانینی که ما داریم کنار هم بگذارید و یک فقه تطبیقی و حقوق تطبیقی ایجاد کنیم، و به جامعه بگوییم این آن­ طور است و آن این­ طور، ما این­ را می‌گوییم و برادران مسلمان سنی ما این­ را می‌گویند. جامعه خودش قضاوت می‌کند کدام بر حق می‌گوییم و کدام بر باطل؟ نتیجتاً مردم آگاه می‌شوند و به طرف حق می‌آیند، و لذا در دنباله این کار آقای بروجردی دستور داد این جامع احادیث شیعه که می‌خواهید بنویسید، روایت‌های سنی‌ها را هم بنویسید. در همان وسائل روایات شیعه بود، بنا شد مشترک را هم بیاورند، آیات قرآن را هم بیاورند، یک جامع احادیثی که مرحوم معزّی تلاش کرد و یک دوره‌اش چاپ شد. در باب وضو روایت‌های شیعه را بنویسید، روایات سنی‌ها را هم بنویسید، در باب غسل نیز همین­ طور، چه مانعی دارد؟ هر دوی روایات را از کتب آنها بنویسید. آقای واعظ‌زاده می‌فرمود: که یک روز دیدیم آقاسید حسن آقازاده بزرگ آیت‌الله بروجردی آمد و فرمود که آقا گفته است از این به بعد دیگر روایت‌های سنی‌ها را ننویسید. آنهایی را هم که نوشته‌اید بردارید. گفت ما کتاب الطهاره را نوشته بودیم. بهتمان زد، چهار تا پنج ماه زحمت کشیده‌ و نوشته و روایت‌هایش را جمع کرده بودیم، حالا آنها را برداریم؟ از آقازاده آقای بروجردی پرسیدم که چرا؟ گفت آمده‌اند به آقای بروجردی حمله کرده ‎اند که تو می‌خواهی در حوزه شیعه، مذهب سنی‌ها را ترویج کنی! تو با سهم مبارک امام زمان می‌خواهی مذهب سنی‌ها را ترویج کنی؟! و برای جلوگیری از این اتهام فرمود حذف کنید. ایشان می‌گفت ما آنها را پاک کردیم و بقیه هم که نوشته شده روایات اهل سنت در آن جا نوشته نشده است. آقای بروجردی آن فتوای آسان را شفاهی داد، اما جرأت نمی‌کرد بگوید. یا امام که دو مسأله مطابق با موازین گفت، اما چه حمله‌هایی که به امام نشد. حتی گفتند در نامه‌ای که به امام نوشته شده بود، نویسنده نامه آن قدر عصبانی بوده که روایت را برای امام ترجمه هم کرده بود![8] به هر حال اسلام دین آسانی است، یکی از وجوهی که مقدس اردبیلی در «مجمع الفائدة و البرهان» که شرح ارشاد علامه حلی است، خیلی به آن تمسک می‌کند آسانی در دین است، نه تنها مشکل نبودن، بلکه آسانی در دین. سهولت و عدم حرج، دو قاعده‌ای که در موارد زیادی به آن تمسک می‌کند. اما گاهی وقت‌ها این قدر عوام فریبی می‌شود، این قدر جنایتکاران جامعه را در جهل نگاه می‌دارند که نمی‌گذارند حقایق اسلام آشکار بشود. هم دیروز و هم در امروز. من یک روایت برای شما می‌گویم، ببینید می‌توانید به افراد بگویید؟ روایت در باب گرفتن ناخن‌ها است که شیخ صدوق در «من لایحضره الفقیه» دارد، ایشان روایتی را نقل می‌کند که مردان باید ناخن‌هایشان را بگیرند، اما زنان بگذارند ناخن‌هایشان بلند بشود، برای این­ که برای زینت آنان بهتر است[9] اگر شما جرأت دارید این را در یک جمعیتی بگویید که اسلام می‌گوید این­که امروز هم می‌گویند ناخن‌های بلند برای زنان خوب است، در «من لا یحضره الفقیه» شیخ صدوق است که می‌گویند وقتی قبرش را نبش کردند، نه تا ناخن‌هایش را گرفته بود یکی‌اش را نگرفته بود، تحلیل و تفسیر کردند که می‌خواسته احتیاط کند، یکی‌اش را گذاشته برای روز جمعه بگیرد. مرحوم صدوق که می‌گوید وقتی می‌خواهی تسبیحات حضرت زهرا را بگویی با بند انگشتانت بگو تا روز قیامت برایت شهادت بدهند و با تسبیح نگو، مگر با تسبیح تربت ابی‌عبدالله باشد، شیخ صدوق که آن جا این طور تعبد دارد و به اسلام و به مفاهیم اسلامی احترام می‌گذارد، این­جا که می‌رسد این حدیث را نقل می‌کند. اگر متوجه بودند این روایت را از من لا یحضر برمی‌داشتند، من گفتم خدا کند برندارند! چون فردا برمی‌دارند و می‌گویند نه! یعنی چه ناخن بلند؟ وضویش آن وقت چطور باشد؟ مگر واجب است به زیر ناخن‌ها هم آب برسد؟ این همان وسوسه‌ای است که جامعه مسلمان‌ها را گرفتار می‌کند، پیامبر با یک مختصر آب وضو می‌گرفته، بعد می‌بینید که فقهای ما (قدس الله ارواحهم)، در فقه به این قاعده کمتر توجه کرده‌اند. بعد رسیده‌اند به احتیاطاتی که خیلی کم توجه کرده‌اند. من چند مورد احتیاط را می‌گویم، ببینید چطور کار را مشکل کرده‌اند. یکی‌ این است که اگر آب نیست که میّتی را غسل بدهیم، باید تیمّمش بدهیم. حالا یک مسأله هم در میّت هست که تیمّم باید با دست میّت باشد یا با دست تیمّم دهنده؟ تنها مرحوم آیت‌الله العظمی‌آقا نجفی در غایة القصوی نوشته که اگر خواستید با دست خود میّت او را تیمّم بدهید در بغلش بنشانش و تیمّمش بده. من یادم هست پدرم که در مسجد مسأله می‌گفت، بعضی‌ها می‌پرسیدند چطوری؟ و او هم بیان می‌کرد، چون هم آدم متعبدی بود و هم مسأله را خوب می‌دانست. فقها گفته‌اند اگر آب نبود تیمّم کنید، چند تیمّم؟ بعضی‌ها گفته‌اند یک تیمّم بدل از همه اغسال، ولی بعضی دیگر گفته‌اند سه تا، یکی بدل از آب، یکی بدل از کافور و یکی هم بدل از سدر. بعضی دیگر احتیاط کرده‌اند و گفته‎ اند سه تای بالا و یکی هم احتیاطاً بدل از همه، خود اسلام سه بار آب ریختن را گفته است، با شیلنگ هم می‌شود. اخیراً شنیده‌ام در مشهد یک دستگاه غسل اتوماتیکی درست کرده‌اند، خدا کند رواج پیدا کند، چون لازم نیست که دست بکشیم، بلکه مستحب است غسل دهنده میّت دستش را در یک چیزی کند و به بدن میّت بکشاند، شیلنگ را می‌گیرد و خود دستگاه هم این دنده و آن دنده‌اش می‌کند، چون مسأله غسل میّت یک مشکلی بوده و الآن هم در جامعه ما مشکل است.

یا در باب کسی که نمی‌داند قبله کدام طرف است؟! گفته‌اند که چهار طرف نماز بخواند، یکی جنوب، یکی شمال، یکی غرب و یکی هم شرق، در حالی که شیخ بهایی در کتاب حبل المتین دارد که یکی کافی است،[10] بنده هم از نظر صناعت فقهی به این رسیده‌ام که یکی کافی است، چهار تا نماز خواندن آن هم برای کسی که در بیایان گیرافتاده است! ما از این مشکلات خیلی داریم که یک قدرتی می‌خواهد که هم قدرت استنباطش قوی باشد، خیلی هم اهل وسوسه و احتیاط نباشد و هم یک نحوه حریت‌هایی در فقه را از سیدنا الاستاد گرفته باشد و بتواند بگوید، تا اسلامی ‌را معرفی کنیم که همه به آن تمایل پیدا کنند.

 

اگر می‌خواهیم رنگ خدایی بگیریم باید اهل تساهل و مسامحه باشیم

با این فقهی که بنده دارم و خیلی‌های آن را نگفته‌ام و دارم می‌نویسم و ان شاء الله باید زمینه‌ای برای گفتن آن فراهم بشود، می‌توان دین اسلام را به جهانیان، دینی آسان معرفی کرد: (یرِیدُ اللهُ بِکمُ الْیسْرَ) یسر باید در فقه ملاحظه شود، در زندگی‌ و اعمال و رفتارتان هم یسر و آسانی را ملاحظه کنید. اگر می‌خواهیم رنگ خدایی بگیریم باید اهل تساهل و مسامحه باشیم. اهل آسانی باشیم، این‌طور نباشد که در همه ‌اوقات عصبانی مزاج باشیم. خداوند آسانی را می‌خواهد ما هم می‌خواهیم رنگ آسانی بگیریم، در خانه‌ با زن و بچه‌مان، با دوستان خود، با هم کلاسی‌مان و با هم دوره‌ای‌مان آسان برخورد کنیم، مشکل نگیریم. اگر کسی اشتباهی کرد و خطایی نسبت به ما انجام داد، اهل آسان‌گیری و بخشش باشیم. خودمان روزی هزار تا گناه می‌کنیم. روزی هزار تا غیبت می‌کنیم طوری نیست، حالا یکی آمده می‌گوید آقا! غیبت ترا کرده‌ام، بگو گذشتم، نباید این کار را می‌کردی ولی من گذشتم. اگر افرادی را تحت تأثیر قرار دادی به آنها هم بگو که از تحت تأثیر بودن در بیایند. گفتند شیطان آمد سراغ کسی که زندگیش به راه نبود و به هر دری می‌زد کاسبی‌اش نمی‌گرفت، گفت من یک راه به تو یاد می‌دهم، گفت چه؟ گفت یک دینی را اختراع کن، به اندازه خودت درآمد پیدا می کنی! این هم یک دینی اختراع کرد. روایت ظاهراً از امام صادق است ـ این شخص دینی را اختراع کرد و یک سِری هم دور و برش را گرفتند و همه چیزش رو به راه شد. یک وقت پشیمان شد که برای این زندگی چهار روزه این همه جنایت کردم مگر چه خبر است؟ فردا باید همه را بگذارم و بروم، فردا که غصه‌اش بیش از حالا است. فردا باید با عذاب قبر روبه رو بشوم، با غل‌های آهنین و زنجیری که به گردنم می‌اندازند مرا به جهنم می‌کشند، فردا در جهنم از آب چرکین حمیم به من می‌دهند، فردا در برابر انواع عذاب الهی قرار می‌گیرم، عذاب الهی عوض می‌شود، یک نوع نیست و آخر هم ندارد که چه وقت تمام بشود، هرچه هم بگویم: (رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً)؛[11] «پروردگارا! مرا بازگردانید، شاید من در آنچه وانهاده‌ام، کار نیکى انجام دهم». می‌گویند همه چیز گذشته و تمام شده است، پنجاه سال برای تو بس بود، شصت سال برای تو بس بود، دین هم اختراع کردی؟ اوف بر این طرز تفکر که برای ریاست و حب مقامات دنیوی، بخواهد به عقاید مردم خدشه وارد کند. به هر حال پشیمان شد که ما چه کار بدی کردیم، نزد پیامبر زمان آمد که چه کار کنم؟ به پیامبر خطاب شد که اگر پشیمان شدی گفتن «استغفرالله ربی و اتوب الیه» کافی نیست، باید همه آنهایی را که گمراه کرده‌ای به راه راست بیاوری تا توبه‌ات را قبول کنیم، دید کار از کار گذشته است و چاره‌ای ندارد.[12] این­که پدر مردم را درآوردم، حالا فقط طلب مغفرت می‌کنم کافی نیست! اگر کوچک‌ترین حقّی از مردم یا جامعه تضییع شده باشد باید جواب داد. اگر این ‌جا من مردم را مسخره ‌کنم، فردا مردم مرا مسخره می‌کنند. این‌جا من مردم را اذیّت ‌کنم، فردا تمام فرشتگان مرا اذیّت می‌کنند، تمام مجردات مرا اذیّت می‌کنند. ساده که نیست، مدّ «وَ لاَ الضَّالِّینَ» را محکم بگویید، ولی حقّ مردم را تضییع کنید، بعد بگویی مرا ببخش! چه را ببخشم؟ کجا را ببخشم؟

 

 

1- بقره(2): 185.

2- مائده(5): 6.

3- حج(22): 78.

4- القواعد و الفوائد، ص132-123، القاعدة الثانیة: المشقّةالموجبه للیسر.

5- توبه(9) : 28.

6-  مصباح الفقیه، ج‌7، ص235.

7- نساء(4): 11.

8- صحیفه امام، ج‌21، ص149.

9- من لایحضره الفقیه، ج1، ص128، ح315.

10-  الحبل المتین، ص198.

11- مؤمنون(23): 100ـ99.

12- . ثواب الاعمال، ص 257.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.