پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی؛

روایت جهانگیر کرمی از 4 محور اصلی نامه امام به گورباچف

جهانگیر کرمی در پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی گفت: گورباچف معتقد بود پیام امام خمینی، نشانه بسیار مهمی است. این پیام فراتر از یک نشانه، بلکه نوعی علامت سیاسی است که بیایید همکاری کنیم. و دنبال فرصت های جدید باشیم. ما نیاز داریم که به این پیام جواب دهیم اما نباید خود را درگیر بحث درباره اسلام کنیم

به گزارش خبرنگار جماران، جهانگیر کرمی در پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی با بیان اینکه نامه امام خمینی به گورباچف را باید تحت 4 عنوان بررسی کرد، گفت: عنوان اول، به یک بحث نظری درباره دعوت و انتخاب مذهب و ایدئولوژی در تاریخ بشری مربوط می شود. عنوان دوم؛ وضعیت اتحاد جماهیر شوروری در دوره ای که این نامه نوشته شده را ترسیم می کند. عنوان سوم نیز نگاهی به متن نامه می اندازد و عنوان آخر؛ واکنش ها و پیامدهایی که این نامه در آن زمان و تا به امروز داشته است را بررسی می کند. با نگاهی به بحث نظری، موضوع دعوت و انتخاب مذهب، می توان گفت که این در تاریخ بشر موضوع مهمی بوده است.

مدیرگروه مطالعات روسیه دانشگاه تهران گفت: در ارتباط با روسیه و در حوزه ای که این کشور واقع شده است یکی از قدیمی ترین نمونه های انتخاب مذهب، امپراطوری خزرها بوده است. اساساً به دلیل نبود مراجع قانونگذاری و پارلمان هایی مشخص برای قانونگذاری، در امپراطوری هایی که آن زمان شکل می گرفتند، مذهب این نقش را ایفا می کرد و با ایدئولوژی، محتویات و اندیشه هایی که ارائه می کرده است می توانست هم انسجام امپراطوری ها را حفظ کند هم خلاء وجود قوانین و مقررات را برای امپراطوری های فراگیر پر کند.

وی در ادامه گفت: وقتی امپراطوری ها تشکیل شدند یکی از مشکلات مهم این بود که باورهای بت پرستانه ای که تا پیش از آنها وجود داشت دیگر برای ساختارهای جدید پاسخگو نبود. در آن مقطع، بحث انتخاب مذهب مطرح شد و در آن زمان نیز، اسلام، مسیحیت و یهودیت وجود داشت. از این رو، تجار یهودی توانستند  امپراطوری را قانع کنند که یهودیت انتخاب مناسبی است و هنوز هم آثار انتخاب یهودیت در این کشور وجود دارد.

وی ادامه داد: کلمه کریمه که در سال های اخیر در روابط بین الملل مطرح شده است و در چند سده اخیر، در مسائل مربوط به روسیه و محیط پیرامونی آن، بکار رفته است از اسامی یهودی است که روس ها امروز آن را به نام قریم تلفظ می کنند. با پایان یافتن امپراطوری خزرها، امپراطوری روسیه شکل گرفت و بحث انتخاب مذهب به وجود آمد.

جهانگیر کرمی گفت: با روی کار آمدن این امپراطوری، از نماینده مسلمانان، مسیحیان و یهودیان دعوت به عمل می آید تا به قلمروی آن امپراطوری روند و استدلال های خود را برای دین خود ارائه دهند. نهایتاً استدلال مسیحیان ارتدکس را انتخاب کردند. شاید بخش مهمی از این موضوع بدین خاطر بود که قسطنطنیه، نماد قدرتمندی امپراطوری بود و این برایشان از اهمیت بالایی برخوردار بود.

وی افزود: بعدها نیز در بحث انتخاب مذهب، ایدئولوژی مطرح شد به نحوی که فیدل کاسترو تا قبل از به قدرت رسیدن، سوسیالیست نبود اما بعد از آنکه به قدرت رسید باید یک ایدئولوژی را انتخاب می کرد و در آن عصر، ایدئولوژی چپ یا سوسیالیستی مطرح بود. ایدئولوژی ها یا برای مبارزه انتخاب می شوند یا جهت استقرار و احیا بکار می روند.

وی با بیان اینکه، برخی از ایدئولوژی ها دارای ویژگی های مبارزاتی بالایی هستند، گفت: برخی نیز ویژگی های بالایی در استقرار یا احیا دارند. از چنین مقدمه ای، چنین استنتاج می شود که نامه حضرت امام دقیقاً در زمانی نوشته می شود که اتحاد جماهیر شوروی در یک دوراهی برای انتخاب قرار دارد. لذا در همین زمان است که حضرت امام این نامه را می نویسد.

وی با اشاره به اینکه اساسا دعوت در ذات همه مذاهب است افزود: در مذاهب معمولا، دعوت به دین، دعوت به پیام الهی و ادیان همواره وجود داشته است و در دوره جدید نیز، امام از این ظرفیت استفاده می کند. این می تواند چارچوبی برای مباحثی باشد که می خواهم ارائه کنم.

مدیرگروه مطالعات روسیه دانشگاه تهران گفت: نکته دیگر، درباره رابطه نیاز است. رابطه مساله و ضرورت، پاسخ، ایدئولوژی و مذهب است. در واقع شرایطی به وجود می آید که احساس می شود باید تغییری رخ دهد و روش قبلی جوابگو نیست و باید روشی جدید امتحان شود. یا مسائلی مطرح می شوند که با پارادایم های سابق پاسخ داده نمی شود و نیاز به پارادایم های تازه دارد. لذا رابطه ضرورت با نسخه، یا رابطه نیاز با آن، یکی از موضوعاتی است که می تواند به ما در فهم بیشتر این وضعیت کمک کند.

این استاد دانشگاه گفت: دومین بحث، مربوط به «اتحاد جماهیر شوروی» است. این اتحاد از سال 1917 تا 1992 به مدت 74 سال، فراز و نشیب های زیادی را طی کرد. امروز می توان تفسیرهای مختلفی از چرایی حاکم شدن ایدئولوژی کمونیستی در روسیه داشت. یکی از این تفاسیر که از سوی خود کمونیست ها ارائه شد این بود که ملت روسیه این ایدئولوژی را انتخاب کرده است اما در مقابل آن، دیدگاه دیگری وجود دارد که معتقد است ایدئولوژی کمونیسم به روسیه تحمیل شد.

وی با بیان اینکه ایدئولوژی ها و جریان های فکری  مختلفی از قبیل لیبرال ها، مشروطه خواهان، ملی گرایان و ارتدکس گرایان در روسیه وجود داشتند گفت: یکی دیگر از این تفکرات، سوسیالیسم و چپ بود که در آن زمان در اروپا مطرح بود. کمونیست هایی که در اروپا بودند و بعدها به روسیه بازگشتند انقلاب را دزدیدند و آن را به نفع خود مصادره کردند. آنها انقلاب را به سمت چپ گرایی بردند و از رقابت درون جریانی سرانجام «بلشویک ها» توانستند بر سایرین غلبه کنند.

وی افزود: علت این مساله نیز آن بود که بلشویک ها دارای انسجام بودند و لنین هم از لحاظ تئوریک آدم برجسته ای بود هم حزبش، آمادگی و انسجام لازم را برای تصرف قدرت داشت. آنها سرانجام توانستند آینده روسیه را با استفاده از آموزه های مارکس ترسیم کنند. لنین همچنین توانست با تجدیدنظر نسبت به ایدئولوژی مارکسیستی، حزب را وارد مباحث تئوریک کند.زیرا در نگاه مارکس، حزب جایی نداشت و طبقه کارگر باید به خودآگاهی می رسید و بعد قیام می کرد و از آن طریق، سوسیالیسم تحقق می رسید.

کرمی در ادامه اظهار کرد: لنین معتقد بود حال که در روسیه چنین طبقه کارگری وجود ندارد یا باید صدها سال منتظر چنین قیامی ماند یا  می توان با ایجاد حزبی در کشور، انقلاب را تسریع کرد. وی با توجه به سازوکارهای موجود، این کار را انجام داد و در نهایت نیز، تفکر سوسیالیستی بر آن کشور حاکم شد. از سال 1917 تا 1991 می توان تاریخ این کشور را به دو مقطع تقسیم کرد. یک مقطع از سال 1917 تا 1945 است که مردم برای قدرتمندی کشور، درخدمت ایدئولوژی بسیج می شوند و روسیه ای که در سال 1917 پنجمین قدرت جهان بود تا انتهای این مقطع، تبدیل به دومین قدرت جهان می شود.

وی با اشاره به مقطع دوم تاریخ معاصر روسیه گفت: از سال 1945 به بعد که دنیا جنگ دوم جهانی را پشت سر می گذاشت و روسیه توانسته بود بر بخشی از اروپا سلطه پیدا کند و نقش جهانی پررنگ تری را ایفا می کرد. از آن به بعد مردمی که برای خدمت به انقلاب بسیج شده بودند. از آن سال به بعد، طلبکار شدند و توقعات بالایی پیدا می کنند. آنها تا قبل از آن، از خود می پرسیدند که برای انقلاب چه کاری کرده اند؟ اما از سال 1945 به بعد، این سوال را مطرح می کردند که انقلاب برای آنها چه کاری کرده است؟ از آن سال به بعد، ایدئولوژی در بسیج مردم، جنگ و بحران موفق بود دیگر آن کارآمدی را نداشت. شوروی در آن مقطع، می توانست نیمی از جهان را به لحاظ نظامی تامین کند اما کارآمدی اقتصادی آن روز به روز کاهش پیدا کرد.

وی افزود: در سال های نخست 1960، شوروی یکی از بزرگترین صادرکننده های دنیا در حوزه مواد خام، محصولات کشاورزی و حتی اقلام صنعتی بود اما در سال 1980، شوروری تبدیل به یکی از بزرگترین واردکننده های مواد خام شد و در حوزه صنعتی و فناوری نیز به شدت افول کرد. چرا چون، نتایج بسیج مردمی برای نوسازی شوروی بعد از 1945 کاهش پیدا کرد و شرایط برای فروپاشی نظام مهیا شد.این کشور، تنها به لحاظ نظامی رقیب آمریکا بود و به لحاظ اقتصادی، چنین موقعیتی نداشت.

مدیرگروه مطالعات روسیه دانشگاه تهران گفت: برای فروپاشی اتحادجماهیر شوروی، دلایل بسیاری بیان شده است. اولین دلیل فروپاشی این بود که اتحاد جماهیر شوروی، دارای نظامی چند ملیتی بود که در درون آن ملیت های مختلفی حضور داشتند و این ملیت ها از 1919، که اصول 14گانه ویلسون مطرح شد و جامعه ملل برای خاتمه استعمار ملیت ها، ساختاری را تعریف کرد با زیرکی لنین و مطرح شدن تئوری ملیت ها توسط او، درون اتحاد جماهیر شوروی مانده بودند. از این رو، لنین با استفاده از ایدئولوژی توانست خاتمه استعمار جماهیر شوروی را 74سال عقب بیاندازد.

وی افزود: در حقیقت استعمار شوروی باید در سال 1919 مانند سایر امپراطوری ها خاتمه پیدا می کرد زیرا ملت های تحت تصرف، مستعمره شده بودند. اروپایی ها نیز به خاطر اینکه سرزمینی محدود داشتند به سراغ آفریقا، آمریکای لاتین و آسیا می رفتند و کشورهای این مناطق را مستعمره خود می کردند. روس ها نیز سرزمین های کناری خود را مستعمره خود درآورده بودند.ایدئولوژی کمونیستی هرچند توانست 74 سال مستعمره های خود را حفظ کند اما در سال 1991، دیگر باید سرزمین های مستعمره آزاد می شدند زیرا آن کشورها نمی توانستند بپذیرند بیش از این تحت تصرف اتحاد جماهیر شوروی قرار بگیرند.

وی با بیان اینکه دلیل دوم فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اقتصاد بود گفت: ایدئولوژی کمونیستی، فاقد سازوکارهای طبیعی برای توسعه اقتصادی بود. زیرا توسعه و نوسازی اقتصادی، محصول انگیزه ها و منافع فردی است. در شوروی سابق، اقتصاد دولتی، تمرکزگرایی و برنامه ریزی متمرکز، انگیزه فردی را از بین برده بود و با اینکه ایدئولوژی جای آن را گرفته بود اما بعد از مدتی آن نیز کمرنگ شد و اقتصاد این کشور دچار رکود شد.نظام اتحاد جماهیر شوروی نه به لحاظ نظامی، بلکه به دلایل اقتصادی از داخل دچار فروپاشی شد.

این استاد دانشگاه گفت: سومین دلیل فروپاشی شوروی، به دلیل رقابت های بین المللی بود که شوروی با آن درگیر شده بود. این رقابت ها هزینه های بسیار گسترده ای دربرداشت. از این رو، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی فرو پاشید نزدیک 100 میلیارد دلار از کشورهایی که قرار بود راه سوسیالیسم را ادامه دهند و نهضت هایی در آن ایجاد شده بود طلبکار بود. از این رو،  رقابت با آمریکا که به لحاظ اقتصادی از وضعیت بسیار خوبی برخوردار بود یکی از دلایل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بود.

وی با تاکید بر اینکه اگر گورباچف می توانست اوضاع را مدیریت کند، چنین اتفاقی نمی افتاد، گفت: در چین نیز وضعیتی مشابه اتحاد جماهیر شوروی ایجاد شد و اصلاحات در آن کشور، منجر به فروپاشی نشد. بلکه چین را قدرتمند کرد به نحوی که امروز یکی از قدرت های بزرگ دنیاست. آنها توانستند کشور خود را مدیریت کنند اما گورباچف نتوانست. علت این موضوع نیز آن بود که گورباچف عامل از هم پاشیدن حزب(کا گ ب) و ارتش شد. در فقدان این سه، قدرت سیاسی نیز با چالش بزرگی مواجه شد و اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید.

وی ادامه داد: 11 دیماه سال 67، نامه امام خمینی(س) به گورباچف نوشته شد. متن این نامه در دسترس و بارها منتشر شده است. نامه دارای 4 محور اساسی است. انتخاب زمان برای ارسال نامه مهم بود و این کار دقیقاً با شروع سال نوی میلادی انجام شد. و تیمی که برای ارسال نامه انتخاب شدند ترکیبی از سیاستمداران، یک خانم و یک عالم شیعی بزرگ است. امام در آن نامه تاکید می کند که کمونیسم خاتمه پیدا کرده است و دیگر نمی توانید به آن تکیه کنید.

کرمی افزود: گورباچف در سال 1984 به قدرت رسید و تا سال 1989، خودش و تیم اطرافش همچنان بر حفظ کمونیسم تاکید کردند. اما تجدیدنظر و اصلاح در آن، بدین معنا که کمونیسم حفظ شود اما جنبه های سیاست خارجی که دارای ریشه های رقابت جویانه بود کاهش پیدا کند را در پیش گرفتند. امام خمینی در آن نامه تاکید کردند: ضرورت باور به خدا و آخرت در شکل دهی به نظام جدید، به نحوی که اگر کمونیسم را کنار می گذارید در ایدئولوژی جدید به دام غرب نیفتید. باور به معنویات و خدا در شکل دهی به سیستم جدید برایتان باید اهمیت داشته باشد.

وی با بیان اینکه، سومین موضوع مورد اشاره امام، دعوت به دین اسلام است گفت: امام برای گورباچف نوشت: عده ای از خبرگان خود را به قم بفرستید تا آموزش ببینند و با دین اسلام آشنا شوند.

کرمی گفت: چهارمین محور نیز، بحث احترام به روابط دو کشور است. روابط ایران و شوروی بعد از انقلاب اسلامی برهم خورده بود. حتی تیرگی روابط بعد از دستگیری سران حزب توده بیشتر شده بود. وقتی این نامه فرستاده شد گورباچف به آن گوش داد و گفت: ما نیز جواب این نامه را ارسال می کنیم. پس از آنکه هیات ایرانی به کشور بازگشتند پس از مدتی پاسخ گورباچف برای امام ارسال می شود. نامه حضرت امام را به دفتر سیاسی حزب کمونیست بردند و در آنجا در مورد مفادش بحث کردند.

این استاد دانشگاه به سند آرشیوی حزب کمونیست روسیه اشاره کرد و گفت: نتایج گفت و گوها میان گورباچف و هیات اعزامی از سوی امام خمینی در این سند چنین می آید: گورباچف پس از شنیدن نامه حضرت امام، رو به جمعیت کرد و با خنده گفت: امام خمینی پیشنهاد داده است که ما باید کمونیسم را نابود کنیم و ادامه می دهد: هر کسی ایران را می خواهد. اروپای غربی، فرانسه و آلمان موقعیت خود را در آنجا حفظ کرده اند. در ایران بخش زیادی از مردم در جستجوی راهی جدا از بنیادگرایی هستند. آنها منتظر زمان مناسب و دنبال حمایت ما در مقابل فشارهای غرب هستند. گورباچف می گوید: ایران می خواهد ما آنها را حمایت کنیم.

جهانگیر کرمی در ادامه گفت: گورباچف معتقد بود پیام امام خمینی، نشانه بسیار مهمی است. این پیام فراتر از یک نشانه، بلکه نوعی علامت سیاسی است که بیایید همکاری کنیم. و دنبال فرصت های جدید باشیم. ما نیاز داریم که به این پیام جواب دهیم اما نباید خود را درگیر بحث درباره اسلام کنیم. پیام امام یک دست نوشته است. لذا متخصصان ما باید کمک کنند تا جواب را تنظیم کنیم. ما دانشمندان مسلمان قابلی داریم، آنها می دانند که باید در چنین زمانی چه کار کنیم. ممکن است ما چند نفر را به ایران بفرستیم؟

وی افزود: در ادامه سند آمده است: گورباچف گفته است که با ارزیابی امام درباره وضعیت کمونیسم موافق نیست. و سپس به دستاوردهای کمونیسم و ارزش های انسانی سوسیالیسم اشاره کرده و گفته است: این چیزی نیست که از فرهنگ عمومی بشر جدا باشد. اما ما می خواهیم همه دستاوردهای تمدن برای استقرار ارزش ها و منافع مشترک بشری در جامعه جهانی مورد استفاده قرار گیرد. وی تاکید می کند که سوسیالیسم از ارزش های بشری مشترک است و از فرهنگ عمومی جدا نیست. در عین حال، تلاش می کند تا دستاوردهای تمدن و مذاهب برای استفاده بشر، مورد توجه قرار گیرد.

مدیر گروه مطالعات روسیه دانشگاه تهران گفت: دو ماه بعد، گورباچف نامه ای برای امام خمینی نوشت و در آن  چنین آورد: اعتقاد ما این است این یک مرحله جدید از روابط بین دو کشور است. آورنده نامه گفت: آقای گورباچف، پیام شما را سرشار از مفاهیم مختلف می داند. تمام اعضای هیات رهبری شوروی متن پیام شما را خواندند و شکی نیست که ما در موارد عمده ای اتفاق نظر و در مواردی نیز، اختلاف نظر داریم. اما مهم این نیست بلکه مهم آن است که پیام شما، ملاحظات عمیقی درباره سرنوشت بشریت دارد و گورباچف عقیده دارد که ما در بیشتر موارد اتفاق نظر داریم. همه باید باور کنیم که بشریت فناپذیر است و اگر انسان ها متحد نشوند فاجعه ای برای بشریت به وجود می آید.

وی افزود: در آن نامه نوشته شده است گورباچف و هیات رهبری شوروی، حسن نیت شما را درباره روابط حسنه و حسن همجواری مهم می دانند. ما مرز مشترک طولانی داریم و سنن دیرینه ای از روابط میان دو کشور وجود دارد. و در پایان آمده است: ملت ما نیز انتخاب خود را(کمونیسم) به عمل آورده است و این انتخاب در سال 1917 اتفاق افتاده است. علیرغم تمامی مشکلات، ما از دستاوردهای خود دفاع می کنیم زیرا انتخاب مردم درست بوده است.

امام خمینی در آنجا چنین گفتند: انشالله آقای گورباچف سلامت باشند. به ایشان بگویید من می خواستم جلوی شما یک فضای بزرگتر باز کنم. من می خواستم دریچه ای به دنیای بزرگ که همان دنیای جاوید است را برای آقای گورباچف بازکنم. محور اصلی پیام من این بود. امیدوارم بار دیگر، ایشان در این زمینه تلاش نمایند. امام در آنجا از خروج نیروهای شوروی از افغانستان استقبال کردند و بر حسن همجواری و توسعه مناسبات قوی در ابعاد مختلف در برابر شیطنت های غرب و بر خروج نیروهای بیگانه از خلیج فارس تاکید کردند و آرزو کردند که مردم شوروی و ایران برای همیشه در صلح و آرامش زندگی کنند.

این استاد دانشگاه در پایان افزود: گورباچف در نامه خود بیشتر بر حسن همجواری تاکید می کند در حالی که امام خمینی در نامه خود به آخرت اشاره می کند و می گوید بیایید در انتخاب مذهب و ایدئولوژی تجدیدنظر کنید. علت این نیز دو پارادایم متفاوت است. چرا که امام خمینی از منظر یک رهبر دینی، که وظیفه ابلاغ و دعوت دارد به این کشور نگاه می کند. ولی گورباچف از منظر دولتمردی که شرایط اقتصادی کشورش رو به وخامت گراییده و باید آن را نجات دهد به موضوع می نگرد. باید گفت در پارادایم دعوت گرایانه امام، گورباچف در انتخاب اسلام، پاسخی برای حل مشکلات کشور پیدا نمی کند زیرا او تنها کارآمدی کشورش را در اقتصادی قدرتمند می بیند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.