به گزارش جماران؛ محمد محمودی کیا در یادداشتی با تحلیل حواشی رویداد ماراتن کیش، آن را نمادی از «گذار فرهنگی» و شکاف میان فرهنگ رسمی و عمومی خواند و تأکید کرد که حل این چالش مستلزم به رسمیت شناختن پویایی‌های جامعه، اجتهاد روزآمد و تعامل نهاد حکمرانی با نهاد علم است.

 

ماراتن کیش که در روزهای اخیر به یکی از حوادث جنجالی در محافل رسانه‌ای و فرهنگی تبدیل شده، فرصتی پدید آورده تا یکبار دیگر ماهیت، شیوه‌ها و ابزارهای سیاست‌گذاری فرهنگی به بوته نقد و بررسی گذاشته شود. مرور اخبار مرتبط با ماراتن کیش حکایت از آن دارد که برجسته‌شدن مصادیق نقض هنجاری - عرفی در پوشش برخی بانوان حاضر در این رویداد، منجر به قرار گرفتن این رویداد در کانون توجهات محافل مذکور شده است. نگارنده در این فرصت قصدی برای ارزیابی، قضاوت و یا ارزش‌گذاری بر آنچه در ماراتن کیش گذشت ندارد چراکه اساساً معتقد است منشأ مشکل اصالتاً نه از ساختار تصمیم‌گیری و مشی مدیریتی کیش که در سطحی بالاتر در نظام تدبیرپردازی و سیاست‌گذاری امر فرهنگی در کشور قابل تعقیب است.

 

به نظر می‌رسد تحولات پر شتاب چند سال اخیر، تکانه‌های وسیع و قدرتمندی را به ساخت نظم هنجاری و زیست عمومی جامعه وارد کرده تا جایی که می‌توان از ساخت دوگانه فرهنگ رسمی - فرهنگ عمومی در جامعه ایرانی معاصر سخن به میان آورد؛ ساختی که ماهیت و کارکرد نظم پیشین را ندارد و نظم جدیدی نیز تاکنون بر آن حادث نشده! ساختی که در مرحله گذار و در فرآیند «شدن» قرار دارد و ماهیتی رقابتی و تا حدودی آگونیستی در مرزبندی‌ها و غیریت‌سازی‌های خود دارد و چنانچه این مرحله با هوشمندی و مبتنی بر یک طرح علمی و واقع‌بینانه مدیریت نشود، احتمال گذار به نوعی آنارشیسم فرهنگی و حتی نوعی وضعیت آنتاگونیستی در لایه‌های گفتمانی آن وجود دارد که می‌باید به هر طریق ممکن مانع از تحقق چنین وضعیتی شد.

 

مسئله اصلی در این رابطه به این مهم بازمی‌گردد که ماهیت عنصر سیاست‌گذاری در این مقطع مهم باید چگونه باشد؟ چگونه می‌توان نظام انتظارات اقشار و طبقات مختلف و یا به تعبیر دیگر ذائقه‌های مختلف فرهنگ گفتمانی جامعه را در یک هماهنگی و نوعی وضعیت تعادل ترمودینامیکی قرار داد تا امر فرهنگی نه تنها درون آن موجد چالش نباشد بلکه در نقطه مقابل، مکانیسمی برای برقراری و صیانت از تعادل اجتماعی باشد؟

 

پاسخ به این سؤال، با دشواری‌ها و دشواره‌های فراوانی روبه‌روست. دشواری‌های ناشی از تصلب ساختاری نظم بروکراتیک مستقر و دشواره‌هایی چون فقدان روایت‌های قابل اتکا و عدم مفصل‌بندی و گفتمانی‌شدن قرائت‌های فرهنگی موجود در سطح نظام اجتماعی؛ چه این‌که خوانش غالب که در اتصال با جامعه دیگر وضعیت تفوق و اغلبیت پیشین خود را ندارد و چه خوانش‌های رقیب آن که فرصت ظهور در ساحت علمی کمتری داشته‌اند و یا به حاشیه رانده شده‌اند.

 

از سوی دیگر، نظام تدبیرپردازی و سیاست‌گذاری نیز همچون گذشته میل به سیاست‌های دستوری از بالا به پایین دارد و هنوز در حوزه مبانی هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی نظم اندیشگی خود، ماهیتی مکانیکی و هدایت‌پذیر برای نظم اجتماعی قائل است و اصالتی برای جامعه قائل نیست و یا به تعبیری دیگر آن را تا سرحد یک ابژه منفعل، تأثیرپذیر، و تابع تنزل می‌دهد و در یک معنا همچنان به دنبال، مهندسی دستوری فرهنگی است؛ حال آن که اساس انتظام اجتماعی بر مدار عنصر وفاق و همبستگی و اقبال حداکثری افراد هر جامعه معنا و مفهوم پیدا می‌کند و مبتنی بر وجود و حضور نوعی اندیشه و تصویر بیناذهنی مشترک افراد انسانی است که می‌توان وفاق اجتماعی را ایجاد کرد و آن را استمرار بخشید.

 

بر اساس این مقدمه و نیز طرح برخی جوانب و محدودیت‌های معرفتی در حوزه سیاست‌گذاری فرهنگی، به نظر بیش از آنچه حواشی ماراتن کیش اهمیت داشته باشد، سخن گفتن و اندیشیدن در باب ضرورت اجتهاد روزآمد و بازصورتبندی در مبانی معرفتی، شیوه‌ها و الگوهای اقدام در حوزه سیاست‌گذاری فرهنگی باید در صدر دغدغه متفکران و اندیشمندان و کارگزاران قرار گیرد تا به صورت مبنایی برای این‌گونه موضوعات علاجی تدبیر گردد.

 

در زمانه کنونی، دوگانه‌های جدی و قدرتمندی در طیف‌های مختلف رویکردی در جامعه ایرانی نسبت به این مهم و یا دیگر مسائل مشابه وجود دارد که باید به دور از حواشی سیاسی و امواج رسانه‌ای، بدان پرداخته شود تا با به رسمیت شناختن پویایی‌هایی جاری در جامعه و تحولات شگرفی که زیست انسانی را به شدت تحت تأثیر خود قرار داده، راهی ایمن فراروی جامعه گشود.

 

ذکر این نکته ضروری است که آنچه نگارنده تلاش در طرح آن دارد در یک لایه زیرین و مبنایی، کاملاً مسئله‌ای علمی و نخبگانی بوده و بر ضرورت تعامل هر چه بیشتر و جدی نهاد حکمرانی و نهاد علم تأکید دارد.

 

در اهمیت این نکته همین بس که خواه بپذیریم و خواه تغافل نماییم، امروز با یک ماهیت و منطق گفتمانی از انسان که سوژه امر فرهنگی است مواجه هستیم تا جایی که می‌توان از ظهور و هویت‌یابی نوعی انسان‌ اسطوره‌ای نوین یا همان هویت انسان سایبرنتیک، تعاملی و هوشمند سخن به میان بیاوریم که پردازش این انسان جدید نیازمند بهره‌گیری از دانشمندان در حوزه‌های مختلف ادبیات، انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی، الاهیات و کلام، منطق و فلسفه، اقتصاد و حقوق و فناوری است؛ لذا تنها در گرو یک تلاش علمی با منطق چندرشته‌ای می‌توان به ظرافت‌های انسان سایبرنتیک راه یافت و هر آنچه مرتبط با اوست را به میدان اندیشه‌ورزی، سیاست‌گذاری و عمل واگذارد.

 

در سایه تحولات یادشده در صدر این یادداشت و نیز وجود تشویش‌های سیاستی و فقدان یک سازوکار علمی و مورد اتفاق، تکرار آنچه در ماراتن کیش به وقوع پیوست، امری طبیعی و قابل انتطار است؛ مسئله‌ای که بیش از هر چیز به تعمیق گسل‌های موجود در نظم دوساختی فرهنگ عمومی - فرهنگ رسمی دامن می‌زند و مسئله را بجای میز گفتگوهای علمی به فضای رسانه‌ای و نزاع پردامنه در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی می‌کشاند و حل آن به دورنمایی دست‌نیافتی‌تر می‌سپارد.

 

نگارنده بر این باور است جامعه ایرانی و نخبگان آن، بزرگترین امکان و فرصت برای نظام تدبیرپردازی و سیاست‌گذاری کشور هستند و این جامعه، با آن سابقه دیرینه تمدنی خود، نه چالش، که راه حل واقعی هستند چنانچه در قبال جنگ ۱۲ روزه شاهد بودیم آنچه اساس طمع‌ورزی‌های رژیم غاصب و موقت را نقش بر آب کرد، ایستادگی، وفاداری و مقاومت جامعه نسبت به کلان‌انگاره‌های خود چون وطن، مرز، نظم و نظام مستقر بود. جامعه نمونه مورد اشاره در صدر این یادداشت، بخشی از همان جامعه دیروز است با همان انگاره‌ها و وفاداری‌ها؛ گرچه ظواهر پوشش قلیلی از آنان مطابق با نظم هنجاری مستقر و چارچوبه‌های الگوی کنش فقهی نبود، با این همه، همه جزئی از ایران بودند و ما لاجرم از زیستی مشترک و مسالمت‌آمیز در سایه وجود تمام اختلافات هستیم.

 

باید توجه داشت نظم هنجاری تنها از رهگذر اقناع عمومی، معناسازی جمعی، جامعه‌پذیری فرهنگی و قانون‌گذاری مؤثر می‌گذرد؛ تحمیل نظم هنجاری بدون این پشتوانه، تکرار وضع موجود است. 

 

تقاضای نگارنده از اصحاب اندیشه و فضیلت و نیز سیاست‌گذاران این است امر فرهنگ را دریابید پیش از آن که در فقدان حوزه عمومی مجازی قاعده‌مند و شرایط مطلوب سخن در آن، نزاع‌ اکانت‌ها در این جهان‌زیست موازی و مجازی، معناسازی مطلوب خود را شکل بخشد و تصویر ادراکی بیناذهنی مشترک و فراگیر جامعه را نسبت به آن در یک وضعیت دوگانه رقیب و یا متخاصم تثبیت و تقویت نماید؛ گذار به تعادل ترمودینامیکی در عرصه اجتماعی مقدور است چنانچه هر کس در هر موقعیت و مسئولیتی که به واسطه جایگاه و یا دانشی که دارد به رسالت خویش عمل نماید.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.