پایگاه خبری جماران: سید علی حسینی طی یادداشتی همزمان با سالگرد درگذشت شهادت گونه مرحوم ابوترابی از آزادگان برجسته دفاع مقدس نوشت:

در ابتدا با نقل خاطره‌ای از مجاهدت‌های مرحوم ابوترابی در دوران اسارت، به نکته‌ای کلیدی در حکمرانی برسیم. پس از آزادی اسرا و شنیدن خاطرات آزادگان، بسیار از درایت، مدیریت و نقش ارزنده ایشان سخن به میان می‌آمد. روزی با یکی از آزادگان گفت‌وگو می‌کردم و از او به‌صورت جدی پرسیدم که این نقش ویژه که موجب شده آزادگان با عشق و احترام از ایشان یاد کنند، چیست؟ البته برخی نیز نقدهایی وارد می‌کردند و می‌گفتند ایشان با بعثی‌ها روابط نزدیکی داشته است.

 

مرحوم ابوترابی در برابر دوگانه اکثریت و اقلیت چه کرد؟

آن آزاده چنین پاسخ داد: تا پیش از ورود آقای ابوترابی به اردوگاه اسارت، حدود ۱۰ درصد اسرا بر این باور بودند که باید نماز جماعت برگزار کنیم، دعای کمیل و زیارت عاشورا بخوانیم و در برابر دشمن محکم بایستیم؛ همین مناسک موجب  شکنجه و ضرب و شتم شدید آزادگان می گردید. اما ۹۰ درصد دیگر آزادگان حاضر نبودند به چنین تقابلی تن دهند و ترجیح می‌دادند با حفظ جان، زندگی دراسارت خود را بگذرانند.

آقای ابوترابی پس از ورود به اردوگاه، همه را گرد آورد و به آن اقلیت مذهبی و مقاوم گفت: «اولویت ما این است که میان ما تفرقه نباشد؛ باید با هم باشیم. نماز جماعت، دعای کمیل و مراسم مذهبی مستحب‌اند، اما وحدت، برادری و همدلی واجب است.»

او با قدرت فکر، شخصیت کاریزماتیک و جایگاه روحانی خود توانست فضای اردوگاه را آرام کند. اسرا به جای تفرقه، به هم روحیه می‌دادند. ایشان می‌گفت: همین که در بند اسارت هستیم کافی‌ست؛ نباید با رفتارهای تحریک‌آمیز، زمینه شکنجه، ضرب‌وشتم یا شهادت برخی را فراهم کنیم. به‌این‌ترتیب، نظم و هماهنگی‌ در اردوگاه ایجاد شد.

بعثی‌ها نیز از این فضا رضایت داشتند، چرا که آنان نیز خواهان اردوگاهی آرام بودند. همین باعث شد برخی تندروها، ایشان را به داشتن روابط نزدیک با بعثی‌ها متهم کنند. در حالی که هدف ایشان، حفظ جان و کرامت اسرا و کاهش درد و رنج آنان بود.

 

مخالفت با فرار اسرا

در موضوع فرار اسرا نیز، آقای ابوترابی مخالف بود. چرا که اسیری که می‌گریخت، معمولاً به مقصد نمی‌رسید؛ یا شهید می‌شد یا دوباره دستگیر می‌گشت، و دیگران نیز زیر شکنجه‌های شدید قرار می‌گرفتند. ایشان می‌گفت: «ما همچون کسانی هستیم که تا کمر در باتلاق فرو رفته‌ایم. اگر کسی بخواهد پایش را روی سر دیگری بگذارد تا خودش را بالا بکشد، این جوانمردی نیست.»

به‌مرور، فرارها نیز متوقف شد. نه کسی شهید می‌شد، نه دیگران شکنجه می‌شدند. از طرف دیگر، بعثی‌ها نیز آرامش بیشتری داشتند. همین آرامش موجب شد هرگاه آقای ابوترابی اردوگاهی را آرام می‌کرد، او را به اردوگاهی دیگر می‌فرستادند تا همان آرامش را به آنجا نیز ببرد.

 

تعمیم سلوک مرحوم ابوترابی به حکمرانی امروز

اگر بخواهیم از این ماجرا درسی برای حکمرانی امروز بگیریم، باید به واقعیت جامعه توجه کنیم. شاید حدود ۱۰ درصد از مردم آمادگی دارند که در سختی‌ها و مرارت‌های زندگی دنیوی بمانند اما استکبارستیز باشند، از جبهه مقاومت دفاع کنند، و آرمان‌هایی چون نابودی اسرائیل را دنبال کنند. در مقابل، حدود ۱۰ درصد دیگر هم ممکن است با اصل نظام مخالف باشند و در پی براندازی آن باشند، هرچند جمعیت واقعی آنان شاید به این میزان نرسد.

اما در میانه، حدود ۸۰ درصد مردم به دنبال یک ایران آباد، زندگی آرام، باثبات و همراه با رفاه هستند. مردمی که می‌خواهند در چارچوب نعمت‌های خدادادی این سرزمین، زندگی عادی و آبرومندی داشته باشند.

حکم عقل چیست؟ آیا جز این است که باید راهی برگزینیم که این مردم را از تنگنای سختی معیشت خارج کند؟ ما نمی‌توانیم دور کشور دیوار بکشیم و تصور کنیم که در قلعه‌ای به نام ایران زندگی می‌کنیم. در دنیای امروز، تعامل با جهان ضروری است.

 

تعامل عقلانی در جهانی بی‌عدالت

تعامل با جهان البته باید با درایت و احتیاط باشد، چرا که روابط بین‌الملل مبتنی بر عدالت و عقلانیت نیست. آنچه در دنیای کنونی می‌بینیم، وحشی‌گری مدرن با ابزار تکنولوژیک است. برای نمونه، اسرائیل دو سال است که غزه را با خاک یکسان می‌کند و به نسل‌کشی ادامه می دهد.

در دو دهه گذشته، آمریکا به بهانه حملات ۱۱ سپتامبر، افغانستان و عراق را اشغال کرد، هزاران انسان را کشت و در نهایت عقب‌نشینی کرد. در هر دو کشور، جان انسان‌هایی بود که نابود شد.

روسیه نیز به‌دلیل اختلاف با غرب و به‌خاطر اشتباهات حاکمان اوکراین، به این کشور حمله گسترده‌ای کرد، بخش‌هایی از خاک آن را ضمیمه خود نمود و میلیون‌ها انسان را کشته ، آواره و زخمی کرد.

ما در چنین جهانی زندگی می‌کنیم. باید با عقل، درایت و تعامل سنجیده، کشور را اداره کنیم و رفاه مردم را تأمین نماییم. هنر حکمرانی در این است که با شناخت واقعیت‌ها، گلیم کشور را از آب بیرون کشید.

 

پاسخ به یک نقد محتمل: آیا دشمنی ما با جهان است یا دشمنی جهان با ما؟

شاید برخی منتقدان به آنچه گفته شد این‌گونه پاسخ دهند که ما با جهان دشمنی نداریم، بلکه این جهان استکبار است که با ما سر جنگ دارد؛ ما را تحریم می‌کند، به ما حمله رسانه‌ای می‌کند و به بهانه‌هایی چون برنامه هسته‌ای یا مسائل دیگر، تحریم های سنگین برقرار می کند. در ظاهر، این ادعا می‌تواند درست باشد و نمی‌توان واقعیت رفتارهای خصمانه‌ی قدرت‌های جهانی با ایران را انکار کرد. اما در پاسخ باید گفت: چگونه پس از توافق برجام چنان خادمان ملت را خائن برشمردید؟! چگونه فساد گسترده‌ای که امروز در کشور مشاهده می‌شود، هم محصول دشمنی خارجی است؟   آیا آمریکا، اسرائیل یا کشورهای غربی عامل این فساد داخلی‌اند؟  

یا باید ریشه‌ی آن را در ضعف حکمرانی، سوء‌مدیریت، و ناتوانی در کنترل ساختارهای اقتصادی و سیاسی جست‌وجو کرد؟

 

تحریم عامل فساد است یا بهانه‌ای برای آن؟

ممکن است گفته شود که یکی از دلایل اصلی بروز فساد، همین تحریم‌ها هستند؛ چرا که برای دور زدن تحریم‌ها، ناگزیر شده‌ایم مسیرهایی غیراستاندارد و غیررسمی را طی کنیم و همین، بستر فساد را فراهم کرده است.

اگر این ادعا را هم بپذیریم، عقل حکم می‌کند که ریشه‌ی مسأله را اصلاح کنیم، نه اینکه آن را بهانه‌ای برای تداوم فساد قرار دهیم. وقتی می‌دانیم تحریم چنین اثراتی دارد، باید تدبیری اندیشیده شود که اساساً مسیرهایی برای تجارت، سیاست‌گذاری و اداره کشور تعریف شود که امکان رشد فساد در آن به حداقل برسد.

اما واقعیت این است که حتی در شرایط تحریم نیز می‌توان کشور را با کمترین فساد اداره کرد، اگر آزادی انتخابات ، اراده‌ی اصلاح، شفافیت و قانون‌گرایی وجود داشته باشد. عملکرد کشورهای مختلف نیز این را ثابت کرده است.

 

شکل‌گیری باندهای مافیایی در سایه‌ی تحریم و بی‌نظمی

متأسفانه در شرایط فعلی، آنچه ما با آن مواجهیم، فسادی پیچیده و سازمان‌یافته است. باندهای قدرت و گروه‌های مافیایی بر منابع حیاتی کشور، از نفت گرفته تا گاز و پتروشیمی، سیطره یافته‌اند. این گروه‌ها نه‌تنها منافع ملی را به گروگان گرفته‌اند، بلکه با ساختن شبکه‌هایی در دل نهادهای رسمی، عملاً روند سیاست‌گذاری و اقتصاد را نیز به نفع خود منحرف کرده‌اند.

در ماجرای فروش نفت و فرآورده‌های آن، بارها گزارش‌هایی واصل شده است از اینکه چه افراد و چه ساختارهایی، از این وضعیت سودهای کلان به‌دست آورده‌اند. فساد در این سطح دیگر فقط یک اختلاس نیست؛ بلکه یک نظام موازی از اقتصاد رانتی و قدرت پنهان شکل گرفته است.

حال پرسش این است: آیا این باندها و فسادهای درهم‌تنیده نیز محصول غرب و آمریکا و اسرائیل هستند؟ یا نتیجه‌ی غفلت، مماشات، و نبود شفافیت در درون خود ماست؟

 

لزوم بازنگری در حکمرانی و خروج از تله‌ی تحریم و فساد

از مجموع آنچه گفته شد، می‌توان نتیجه گرفت که ما ناگزیر به بازنگری در شیوه‌ی حکمرانی خود هستیم. کشوری با این میزان از منابع خدادادی، نیروی انسانی توانمند و موقعیت راهبردی، نباید در تله‌ای گرفتار شود که خروج از آن مستلزم پرداخت هزینه‌هایی سنگین برای مردم باشد.

واقعیت این است که نوع حکمرانی ما به‌گونه‌ای بوده که دشمنان توانسته‌اند ما را به دام تحریم بیندازند؛ تله‌ای که نه‌فقط اقتصاد کشور، بلکه ساختارهای اجتماعی، رفاهی، آموزشی و حتی اعتماد عمومی را نیز تحت تأثیر قرار داده و موجب گسترش فساد و ناکارآمدی شده است.

باید این واقعیت را پذیرفت که نباید در این تله گرفتار می‌شدیم. باید در بزنگاه‌های تاریخی، با تدبیر و عقلانیت بیشتری تصمیم می‌گرفتیم. تجربه‌ی برجام در دوران ریاست‌جمهوری باراک اوباما نشان داد که می‌توان از پنجره‌ی فرصت‌ها استفاده کرد. با وجود آن‌که آن توافق در نهایت با بدعهدی آمریکا نیمه‌تمام ماند، اما حقیقت این است که از سوی بخشی از ساختار سیاسی کشور، مورد هجمه قرار گرفتیم؛ همان اقلیتی که با رفاه مردم سر سازگاری ندارند و منافع‌شان در تحریم و انزوای کشور تأمین می‌شود.

حتی در همان دوره‌ی نخست دولت ترامپ نیز فرصتی جدی برای بازتعامل با جهان فراهم شد، اما آن فرصت نیز از دست رفت. امروز اگرچه رفتار ما در عرصه بین‌الملل عاقلانه‌تر از گذشته شده، اما نیازمند دقت و درایت بیشتری هستیم، به‌ویژه در حوزه‌ی سیاست خارجی.

 

مردم نباید تاوان حکمرانان بد را بپردازند

نکته‌ی کلیدی این است که مردم ایران، با تمام نجابت، صبوری و وطن‌دوستی، نباید قربانی اشتباهات ، سوء‌مدیریت یا فساد مسئولان شوند. آنان که در رأس امور هستند باید به‌شدت در برابر ملت پاسخگو باشند. بسیاری از بحران‌های امروز کشور، نه حاصل تهاجم نظامی یا حادثه‌ای طبیعی، بلکه نتیجه‌ی تصمیمات نادرست و حکمرانی ناپاسخ‌گوست.

اکنون نیز هنوز فرصت باقی است. حکمرانان کشور، در هر رده‌ای که هستند ، باید بدانند که وظیفه‌ی میهنی  و دینی آنان، اصلاح مسیر و جبران خسارت‌هاست. باید برای حل ابر بحران‌های کشور راهی پیدا کرد و به آینده‌ای متفاوت اندیشید.

 

بازگشت به اصل مردم‌محوری؛ توصیه‌ای از امام راحل

در پایان، باید بار دیگر به آن اصل مغفول‌مانده‌ای که امام راحل، بنیان‌گذار جمهوری اسلامی، بارها بر آن تأکید داشتند بازگشت: همراهی با مردم، محور و اساس مشروعیت و بقای نظام است. امام خمینی (ره) از آغاز تا پایان عمر خود، همواره بر مردمی‌بودن نظام تأکید داشتند. باید این آموزه را سرلوحه‌ی عمل قرار داد و از وضعیت بحرانی کنونی، با اتکا به عقلانیت، پاسخ‌گویی، و همراهی مردم‌ عبور کرد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.