پایگاه خبری جماران؛ آنچه پیش روست خاطرات مرحوم کیومرث صابری مشهور به گل ‌آقا (طنز‌نویس معاصر) است که طی گفتگو و نیز در زمان حیات خویش به درخواست مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) تحریر و تحویل داده است.

یک روزی دیدم این بنی ‌صدر مرتب نامه می‌نویسد به رجایی. گفتم من باید جوابش را بدهم. رجایی گفت: تو جوابش را چه جوری می‌خواهی بدهی. گفتم: من می‌نویسم تو امضاء کن. گفت امام گفته است حرف نزنید. گفتم: امام گفته است حرف نزنید، نگفته است ننویسید.

گفت: صابری ما چه تأویلی بکنیم؟ امام گفته است آشوب نکنید. خب، نوشتن هم همان حرف زدن است دیگر. گفتم: آقا من نامه می‌نویسم مهر محرمانه می‌کنم پیش من یک نسخه می‌ماند پیش او یک نسخه می‌ماند. من 50 سال دیگر جواب تاریخ را چه جوری بدهم همه می‌گویند این [روزنامه] انقلاب اسلامی نوشت، کسی جوابش را نداد. ما 50 سال دیگر می‌گوییم مردم، ما جوابش را دادیم و بنا بر حرف امام آن را نگه داشتیم.

رجایی گفت آیا‌ بنی ‌صدر این را چاپ خواهد کرد. گفته بودم این دیگر مشکل خودش است. به هر حال نوشتیم. نامه‌ ها بعدا در کتاب مکاتبات شهید رجایی چاپ شد. من کتابش کردم و 120 هزار تا چاپ شد (در موقع خودش).

رفتیم پیش امام، من که نه، آقای رجایی. رجایی گفت: آقا شما گفتید حرف نزن، ایشان به ما بمباران می‌کند، می‌نویسد، اینها در تاریخ می‌ماند. من به احترام حرف شما حرف نمی‌زنم. اما این مشاور فضول ما این‌جوری می‌گوید. گفت: مشاور فضول تو درست می‌گوید. جواب بده ولی منتشر نکن. 

زمانی که احساس کردم بنی ‌صدر می‌خواهد سقوط کند، زمانی بود که اعضای انجمن اسلامی نخست وزیری (احتمالا) رفتند خدمت امام. امام وسط حرف‌هایشان یک حرف قشنگی گفتند؛ گفتند یک کاری نکنید که من هر چی به هر کی دادم ازش پس بگیرم.

من شروع کردم. رجایی گفت چه کار می‌کنی خوشحالی. گفتم: امام بنی ‌صدر را ساقط کرد. گفت: امام حرفی نزد. گفتم: تمام شد، بنی ‌صدر ساقط شد من امام را که می‌شناسم، الآن رادیو پخش کند حرف‌های امام را، من فعل‌ هایش را همین جور برایت می‌گویم. من فرهنگ واژگان امام را می‌شناسم بنی ‌صدر ساقط است.

منی که با رجایی در انتخابات ریاست جمهوری یک بحث مفصل کردم، گفتم تو خائنی، به بنی ‌صدر رأی ندادی چون امام به بنی ‌صدر رأی می‌دهد من این‌جوری می‌فهمیدم، به هر حال. از آنجا من شروع کردم به جمع ‌آوری این نامه ‌ها که کتابش کنم.

بعدها به تدریج سقوط کرد و سقوط کرد. [وقتی] سقوط کرد و کارش تمام شد رجایی گفت کتاب تو چی شد؟ گفتم: ببین اگر من به موقع کار نمی‌کردم شما کتابش را نداشتی. گفت: من آرزو دارم این  کتاب را ببینم.

من این کتاب را روزی‌ از چاپ، نسخه دستی ‌اش را در آوردم که اسمش هست 8 شهریور 1360. جناب آقای رجایی شهید شد و کتاب را ندید، که من برداشتم بردم پیش آقای خامنه ‌ای، و آقا در یکی از سخنرانی‌ها گفتند که باید خیلی متشکر شد از کسانی که این مقدار اسناد را فعلا جمع کردند و خیلی جالب است که امام گفته بودند: نه، حتما نامه را بنویسید؛ حتما سند برای تاریخ بگذارید.

 [امام] ـ خدا رحمتش کند ـ خیلی دوست داشت بنی ‌صدر آدم بشود و این مملکت دچار آن بحران نشود [چون] برداشتن یک رئیس جمهور کار آسانی نبود. 

 امام در آن وصیت نامه ‌شان یک نکته بسیار حساس و ظریفی را دیدند. گفتند که من یا حرف زدم یا نوشتم یا ضبط شده یا متنش هست؛ جز این، هر کس هر حرفی را بزند، دیگر این مال من نیست.

ما نمی‌توانیم بگوییم چون ما خودمان امت این امام هستیم کسان دیگری که با ما اختلاف سلیقه سیاسی دارند (طبیعی است که هستند) آنها امت این امام نیستند. ما حرف امام را بهتر می‌فهمیم، آنها حرف امام را بدتر می‌فهمند، این که حرف غلطی است.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
3 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.