خاطره عروس امام از اولین سفر حج و دریچه ای که آقا به رویش گشود

او که هنوز بیست سالگی را هم تجربه نکرده بود، گمان می کرد که زود است عزم حج کند اما صحبت های آقا، دریایی از معرفت را پیش چشمانش گشود و دانست که نه پس از پایان حج که بعد از فریضه نماز نیز باید روحش تعالی پیدا کند.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس: بانو فاطمه طباطبایی از تجربه اولین سفر حجش اینگونه تعریف می کند:

پس از آنکه مقدمات ظاهری سفر آماده شد دغدغه دیگری پیدا کردم و آن فهم حقیقی حج بود. به نزد امام رفتم و ایشان بعضی از مسائل و مناسک حج را برایم گفتند و جملات زیبایی بازگو کردند که به اندازه درک و دریافتم آن را به یاد سپردم. مضمون گفته های امام این بود: تلاش کنید در سرزمین وحی، بت هایی را که خود تراشیده اید، بشکنید و فقط به خدا متوجه باشید. این را نیز بدانید تا باور نکنید، تا ایمان پیدا نکنید، مؤثری جز خداوند در جهان وجود ندارد، نمی توانید از شرک رهایی پیدا کنید. تا زمانی که موجودات را مستقل می پندارید، نمی توانید به توحید راه یابید. تا نعمت هایی را به ولی نعمت آن باز نگردانید به نعمت های خدا کافر هستید. این مطلب را باور کنید که همه نعمت ها از اوست، با جدیت به قلب خود بقبولانید که همه دایره هستی از اوست و جز او کسی وجود ندارد که بخواهد به او چیزی نسبت داده شود. سخنان امام به دلم نشست تصور درستی از آنها نداشتم و معنای دقیق آن را نفهمیدم اما متوجه شدم که چقدر از حقیقت دین ناآگاه و در عقاید و باورهای خودساخته ام غوطه ورم.

تا آن روز گمان می کردم کسانی که به حج می روند و به اصطلاح حاجی می شوند، باید سنی را پشت سر گذاشته باشند و پس از این سفر باید در رفتار و گفتارشان تغییری محسوس حاصل شود؛ یعنی حاجیه خانم و حاجی آقا تنها نام و عنوانی برای شخص به حج رفته نیست، بلکه باید بیان کننده تکامل و تعالی روح فرد باشد. پس من که هنوز به بیست سالگی نرسیده ام و از معنویت و تعالی روح بی بهره ام زود است عزم حج کنم، اما با صحبت های آقا متوجه شدم، این تصور از جهتی درست است زیرا از عدم آگاهی من به مسائل شرعی حکایت می کرد و من حج را غیر از دیگر فرایض می شمردم در حالی که همین اعتقاد را می بایست درباره نماز و روزه و... می داشتم. یعنی باید می فهمیدم که نمازگزار هم باید پس از هر نماز تعالی روح پیدا کند. اگر باور دارد که نماز معراج مؤمن است و او را از گناه و زشتی دور می کند، باید پس از هر نماز به اندازه شناخت اندکش از پلشتی و خودکامگی دور شود بنابر این نباید فقط درباه حج اینگونه اندیشید. حج نیز یک وظیفه دینی است که باید در صورت توانایی آن را انجام داد و انتظار دریافت نتیجه معنوی از حج نیز مانند فرایض دیگر است.

با خود فکر کردم از آنجا که حج، قصد و عزم است پس امروزِ ما با روزهای گذشته باید تفاوت داشته باشد؛ زیرا ما اراده و عزمی کرده ایم که می تواند زندگیمان را سویی بخشد و افق تازه ای را به روی ما بگشاید.

رفته رفته روز سفر فرا رسید. امام مبلغی پول که به آن اقورراهی می گفتیم به ما دادند و در گوش ما دعای سفر خواندند: ان الذی فرض علیک القران لرادک الی معاد با اندوه فراوان از اینکه نمی دانستیم دیدار دوباره کی خواهد بود؟ راهی سفر شدیم. قرار ما این بود که پس از سفر حج به ایران بازگردیم.

در سرمای اواسط دی ماه با اتوبوس بسیار تمیزی به دمشق و به خانه ای که حاج آقا مصطفی سال گذشته به آنجا رفته بود، رفتیم و اتاقی کرایه کردیم. دو روز آنجا ماندیم. آقای ستاری راهنما و آشنا به طریق بود. سفارش کرد بار اضافی با خود برندارید و گفت: در این سفر هر چه کم بارتر باشید راحت ترید. به یاد کلام حضرت علی(ع) افتادم: تخففوا تلحقوا. آقای ستاری بلیت تهیه کرد و به فرودگاه دمشق رفتیم و سوار هواپیما شدیم. سفر چندان طولانی نبود. پیشنهاد سبک بار شدن آقای ستاری در حقیقت هشداری بود بر اینکه قلبمان را نیز باید از بغض، شک، هوس و امور زاید خالی کنیم. به یاد کلام خدا افتادم: فان خیر الزاد التقوی اما تهیه این توشه به سادگی ممکن نبود. هنگامی که هواپیما پرواز کرد و از ابرها فراتر رفت با خود گفتم: کاش کسی وسیله ای می ساخت و روح و جان ما را از فضای ابرآلود تردید و دودلی بیرون می کشاند. آرزوی محالی بود؛ زیرا خداوند فرموده است: ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.

بنا براین رهایی از ظلمت و تیرگی و قرار گرفتن در فضای بی آلایش، تلاش و معرفت می طلبد. برخی از زائران لباس سفید احرام را تن کردند و با صدایی زیبا و پرامید دعوت خدا را پاسخ دادند: لبیک اللهم لبیک... طنین این شعار زیبا و دلنشین اشک همه را جاری کرد.

در فرودگاه جده فرود آمدیم و پس از بازرسی و دیدن برگه گواهی بهداشت، سلامت ما را تایید کردند. هم سفری می گفت: خدا کند هنگام سفر آخرت نیز سلامت ما تایید شود و گرفتار نشویم. 

دیدگاه تان را بنویسید