جی پلاس؛

آیا امام اهل مطرح کردن کرامات بودند؟ آیت الله هاشمی پاسخ داده است

آیت الله هاشمی رفسنجانی در گفت و گویی در پاسخ به این پرسش که آیا امام اهل مطرح کردن کرامات بودند، گفت: هیچ حاضر نبودند یک کرامتی به خودشان منتسب بشود. من واقعاً هیچ ندیدم. دل ما می خواست ایشان از این کرامت ها داشته باشند ولی نمی شد، برعکس می شد.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش خبرنگار جی پلاس، در گفت و گویی که در خرداد ماه ۹۰ حجت الاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی با مرحوم آیت الله هاشمی به مناسبت بیست و دومین سالروز رحلت امام انجام داد، و این مطلب در روزنامه جمهوری اسلامی نهم خرداد ماه به چاپ رسید، پرسشی با مضمون زیر درباره کلاس های اخلاق امام مطرح شد که در ادامه پرسش و پاسخ را با هم می خوانیم:

 

بین سال 1320 تا 1325 درس اخلاق پررونق حوزه را داشتند، آقایانی هم که آن موقع شرکت می کردند خیلی تحت تأثیر بودند. تعبیر مرحوم آقای مطهری این است که ما بعد از آن جلسه سرمست می شدیم، آیت الله امینی می فرمودند من هر  بار از آن جلسه که بیرون آمدم در اثر مواعظ امام اصلاً حالت عادی نداشتم، حالت غیر طبیعی داشتم. بعد ایشان تقریباً همان مباحث را در کتاب های اخلاقی شان مثل اربعین نوشتند، بعد هم در طول درس فقه و اصول موعظه اخلاقی می کردند. سؤال این است که امام در این سفارشات و مواعظ اخلاقی شان، مکتوب یا شفاهی چه روشی داشتند؟ شاید تصورمان از اخلاق این باشد که معلم اخلاق یک داستان هایی، کشفی، کرامتی، عجایبی می گوید برای اینکه افراد تحت تأثیر قرار بگیرند. شما یادتان هست که حضرت امام برای تربیت و تهذیب از این شیوه استفاده کنند. اصلاً امام به این قضایا و حکایات و کرامات و امثال این ها گرایش داشتند؟‌

 

‌‌اگر داشتند در درون خودشان بوده است. ما از ایشان تظاهر و این چیزها را ندیدیم. انصافاً از این راه بخواهند به هدف برسند نبود بلکه نفی می کردند. مثلاً در دوره ای که مبارزات اوج گرفته بود، شایعاتی در تهران حسابی پیچیده بود که عکس ایشان را مردم شب ها در ماه می بینند - ما که هرچه نگاه می کردیم نمی دیدیم- ولی خیلی شایع بود، همه می گفتند عکس ایشان را می بینند. بعد که ایشان آمدند ایران من یک بار از ایشان پرسیدم. گفتم: وقتی این شایعات بود شما خودتان هم به ماه نگاه کردید؟ ایشان خندید گفت این بازی ها را هیچ وقت باور نکنید. کسی در ماه عکس ندارد، توهم می شود. البته توضیح دادند گفتند آدم وقتی به یک چیزی فکر می کند و از دور نگاه می کند ذهنش آنجا خلق می کند. مردم چون چنین چیزی شنیده بودند، نگاه که می کردند، یک شکلی برایشان ترسیم می شد. اینها را باور نکنید. هیچ حاضر نبودند یک کرامتی به خودشان منتسب بشود. من واقعاً هیچ ندیدم. دل ما می خواست ایشان از این کرامت ها داشته باشند ولی نمی شد، برعکس می شد. یک حادثه ای هم در این رابطه برای ما پیش آمد. یک بار که ما که در دفتر آیت الله خامنه ای جلسه سران داشتیم، یک دو تا دانشجو زن و شوهر از طریق آقای موسوی نخست وزیر که تبریزی بود اجازه گرفتند آمدند در جلسه ما. خیلی محکم و طلبکارانه می گفتند ما با امام زمان ارتباط داریم. یک پیامی امام زمان دادند که ما باید به امام برسانیم. می گفتند اگر این پیغام به امام نرسد ممکن است که کشور، انقلاب آسیب ببیند. - جنگ هم بود، ‌همیشه احساس خطر می کردیم- از ما می خواستند که این ها را ببریم پیش امام، پیام شان را بدهند. آقای خامنه ای حاضر نشدند، می گفتند من به امام چنین چیزی نمی گویم. من گفتم من این کار را می کنم. من روحیات این جوری داشتم که دلم می خواست چنین چیزها در من پیدا بشود. به هر حال ما به اینها وعده دادیم رفتیم پیش امام گفتیم که این ها آمدند می گویند یک پیامی از امام زمان برای جناب عالی دارند و شما اجازه بدهید بیایند پیام شان را بدهند. ایشان گفتند این حرف ها را باور نکنید، از این ها خیلی هستند. گفتم خیلی جوانند به آنها نمی آید که تیپ فریب کار باشند، یک پاکی ای دارند. خیلی قیافه های مظلومی هم داشتند! به هر حال من خیلی اصرار کردم، گفتیم چه ضرری دارد، می آیند، می نشینند پیام شان را می دهند. اگر درست بود بپذیرید، اگر نبود هم نصیحت شان کنید، بگویید از این کارها نکنند. ایشان این اصرار من را پذیرفت و اینها یکی دو روز بعد رفتند محضر امام.

 

آنها خواستند پیام را بدهند. امام گفتند من اول شما را امتحان می کنم بعد پیام تان را می گیرم. گفتند خیلی خوب امتحان کنید. امام گفتند سه موضوع هست که برای من حل نشده است، شما به امام زمان بگویید اینها را حل کنند، اگر حل شد، پیام را هم می پذیرم؛ یکی این است که من ربط حادث به قدیم را نمی توانم درست درک بکنم چطور می شود که موجودات حادث با موجود قدیم ارتباط برقرار می کند؟- این یک مقوله فلسفی سختی هم هست. امام خودشان بهترین فیلسوف زمان بودند ولی گفتند من این را خوب درک نمی کنم - دوم هم این است که من به یک عکسی علاقه مندم امام زمان بگویند آن عکس چیست؟ و سوم هم من یک دفترچه یادداشتی داشتم که یاداشت هایم در آن بوده و خیلی هم به آن علاقه دارم، گم کردم. امام زمان بگویند این کجاست. اگر این سه تا را امام زمان جواب دادند، و شما هم آمدید به من گفتید و درست گفتید، آن موقع من پیام شما را دریافت می کنم و عمل می کنم. اینها جلوی امام چیزی نگفتند، بیرون که رفته بودند به امام اهانت کردند. حالا مثل این که رفتند امام زمان را دیدند و امام زمان جواب دادند. به امام با اهانت پیغام داده بودند که فلانی می خواهد امام زمان را امتحان کند! حاج احمد آقا به من گفت امام از این که با اصرار ما ایشان این را پذیرفتند و حالا این ها رفتند این جوری برخورد کردند، حسابی رنجیدند. ما در آن زمان پیش خودمان خیال می کردیم روشنفکر هستیم و تحت ‌تأثیر قرار گرفتیم. هنوز هم همین جور هستیم اگر کسی بیاید ادعایی بکند فوری ردش نمی کنیم، می گوییم بیاییم امتحان کنیم.‌

 

 

 

برشی از مجله حضور؛ ج ۷۷، ص ۲۱۱-۲۱۲

دیدگاه تان را بنویسید