خانم امام از ایام کودکی خود می گوید

خانم خدیجه ثقفی، همسر امام خمینی که دوران کودکی ویژه ای داشته است به طور اختصار آن را بیان کرده است.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس: همسر امام بنا به درخواست حاج احمد آقا خود را اینگونه معرفی می کند که به دلیل طولانی بودن مطلب فقط بخش مختصری از ایام کودکی ایشان در اینجا آورده شده است:

بنا به خواهش فرزند عزیزم آقا سید احمد خمینی مختصری از سرگذشت پنجاه ساله خودم با امام خمینی را به رشته تحریر در می آورم.

من قدس ایران در شناسنامه ام: خدیجه، فامیلی: ثقفی، متولد 1292 شمسی در صبح دوم ربیع الاخر 1333 هجری قمری در ناحیه 9 تهران در خانواده ای مرفه به ثمر رسیدم که از طرف پدری همه از علمای درجه اول محسوب می شوند که بسیاری از اهل علم آنها را می شناسند. جد اول: مرحوم حاج میرزا ابوالقاسم کلانتر معروف به صاحب تقریرات جد دومم مرحوم حاج میرزا ابوالفضل ثقفی تهرانی، صاحب کتاب های متعدد از قبیل زیارت عاشورا و دیوان شعر که از این قبیل بسیار است و پدرم که بحمد الله در قید حیات هستند آقای حاج میرزا محمد ثقفی تهرانی که مردی فاضل، ادیب و اهل علم هستند و امام همیشه از ایشان به عنوان مردی مجتهد جامع الشرایط یاد می کند؛ صاحب تفسیر روان جاوید و حاشیه ای بر درر و نیز دارای تالیفات دیگر است.

 

در همین رابطه بخوانید:

اولین دیدار آیت الله هاشمی با همسر امام چه زمان و چگونه صورت گرفت؟

از طرف مادری از اعیان و اشراف مملکت هستیم تا سه پشت وزیر بودند البته در زمان ناصر الدین شاه، میرزا کریم خان وزیر داخله، غلامحسین خازن الممالک وزیر خزانه، میرزا هدایت الله مستوفی خزانه که مورخین از آنان یاد کرده اند، حالا چگونه؟! بماند.

مادرم دختر خازن الممالک است که به مناسبت شغل پدرش او را خازن الملوک نامیدند. مرحوم حاج سقاباشی و میرزا علی اصغر اتابک هم از بستگان ما هستند و لابد این هم افتخاری بزرگتر از اولی ها!! پس یک طرف از علما و طرف دیگر از اعیان و اشراف مملکت.

من از طفولیت پیش مادربزرگم دختر میرزا هدایت الله و زن خازن الممالک که نامش خانم مخصوص بود بزرگ شدم. او ثروتی سرشار و دارای املاک فراوان و زندگانی قابل توجهی بود. زندگانی پر زرق و برق و بریز و بپاش و ولخرجی های عجیب و غریب و مرفه داشت. کلفت های متعدد، نوکرهای فراوان و رعایای بیشمار که دست بسته در خدمت خانم مخصوص بودند.

من روحاً آدمی ساده و صاف بودم چرا که در منزل مادربزرگم یک بچه که مثلا بخواهیم سر یکدیگر کلاه بگذاریم نبود. حتی برای یک مرتبه هم با خواهران و برادرم زد و خوردی نکردیم. این روشن است که اگر بچه یا در میان بچه های دیگر بزرگ شود صدها گونه زرنگی و شیطنت را ناگزیر تجربه می کند و می آموزد ولی من هر چه می خواستم بود و بچه ای هم نبود تا رقیبم باشد به همین جهت به قول معروف بی شیله پیله بزرگ شدم لذا کارهایی را که حالا می بینم کودکان دیگر انجام می دهند تعجب می کنم. من همان طور که گفتم در دوران بچگی ام هیچ گاه نه از پدرم نه مادرم نه مادربزرگم و نه هیچ کس دیگر نه پول و نه لباس و نه تزئینات - زیورآلات - هیچ کدام را نخواستم به محض اینکه مادربزرگم احساس می کرد من چیزی را میل دارم فورا برایم تهیه می کرد هر چه بود و هر قیمتی که داشت.

به این ترتیب عارم می شد درخواست پول کنم. باور کنید هنوز هم عارم می شود چیزی از کسی درخواست کنم و همین طور از لباس خواستن یا وسیله ای برای زندگی خودداری می کردم.

زندگی پانزده ساله اولیه خانم کاملا متفاوت از بقیه ایام حیات آن وجود نازنین است. او کمتر از یک سال داشت که بنا به درخواست مادربرزگش خانم مخصوص که به او خانم مامانی می گفتند از خانه پدری گرفته شد و تحت تعلیم و تربیت مادربزرگ قرار گرفت و چون بعدا مادرش صاحب اولاد دیگری شد خانم مخصوص که خود فرزندی نداشت و سخت دلبند این دختر نازپرورده شده بود او را نزد خود نگاه داشت به گونه ای که بنا به نقل سرکار خانم فریده مصطفوی این ارتباط آنقدر صمیمی و نزدیک بود که خانم تا هشت نه سالگی نمی دانست فرزند خازن الملوک و آیت الله ثقفی است. او خود را فرزند خانم مخصوص می دانست.

 

منبع: برشی از کتاب بانوی انقلاب؛ ص 11-14؛ چاپ اول (1394)؛ ناشر: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س).

دیدگاه تان را بنویسید