برخورد همسر امام در مواجهه با مهمانان

خانم همه این ضعف و درد را با صبوری می پذیرفت؛ شاید می خواست به کلام امیرالمومنین(ع) عمل کند که می فرمایند: متقین کسانی هستند که چون بیمار می شوند لب به شکوه و گلایه نمی گشایند و چون بهبودی می یابند خداوند را شکر می گذارند. و خانم واقعا چنین بود.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس: از سال 1385 آثار ضعف و ناتوانی جسمی بیش از پیش بر وجود نازنین خانم ظاهر می شود به طوری که رفته رفته قدرت رفت و آمد و نشست و برخاست در جمع اقوام و دوستان و علاقه مندان را از دست می دهد و به توصیه پزشکان، ناچار بعضی از دیدارها را تعطیل می کند و بسیاری از بازدیدها را از دست می دهد و دیگر قادر نیست روزانه چندین ساعت در حضور مهمانان بنشیند یا به استقبال و بدرقه آنها برود. رفت و آمد به خانه آشنایان هم برایش سخت و خسته کننده است اما هنوز بهترین تفریح او دیدار اقوام و دوستان است. افسوس که طاقتش را ندارد. اگر در این روزها از خانم می پرسیدی که از چه چیز بیشتر ناراحت هستید هرگز از دردهای متعددی که جسم او را می آزرد یا تالمات روحی که از روزگار دیده بود، حرفی نمی زد و فقط دلتنگ آمد و رفت دیگران می شد که اینک کمتر خبری از آن بود؛ به همین جهت دختران گرامی و عروس محترم ایشان خانم طباطبایی و نوادگان حتما هر روز به او سر می زدند و ساعتی را با خانم به گفت و شنود می گذراندند تا شاید خلأ مهمانان را پر کنند و خانم کمتر آزرده خاطر شود. طبیعی بود که هر چه به سال های پایانی حیات آن اسوه صبر و مقاومت می رسیدیم این دیدارها کمتر می شد.

خانم همه این ضعف و درد را با صبوری می پذیرفت؛ شاید می خواست به کلام امیرالمومنین(ع) عمل کند که می فرمایند: متقین کسانی هستند که چون بیمار می شوند لب به شکوه و گلایه نمی گشایند و چون بهبودی می یابند خداوند را شکر می گذارند. و خانم واقعا چنین بود.

خانم دو عید بزرگ اسلامی - یکی ولادت خانم فاطمه زهرا(س)، بیستم جمادی الثانی 1429 مصادف با پنجم تیرماه 1387 و دیگری تولد امام علی(ع) سیزدهم رجب مصادف با بیست و ششم تیرماه همان سال را توانست با کسالت شدید، پذیرای مهمانان خود در منزل باشد. در این دومی وقتی حاج سید حسن آقا برای تبریک عید آمدند و خانم را با آن حال دیدند گفتند: خانم استدعا دارم اینهمه خود را به زحمت نیندازید و سفارش کردند حتما خانم را به اتاقشان ببرند تا روی تخت دراز بکشند. بالاخره به اصرار ایشان خانم روی تخت خوابیده از مهمانان پذیرایی کرد. اما بعد از این روزها دیگر مهمانان به ملاحظه حال خانم کمتر به خانه می آمدند و تلفنی حال ایشان را جویا می شدند و خانم اصرار داشت هر کس تلفن می کند یا خود گوشی را بگیرد و پاسخ دهد یا اگر نمی شد حتما سلام برسانند و تشکر و عذرخواهی کنند.

بنا به نقل انسیه خانم، خادمه ایشان روز پنجشنبه یکم شهریور ماه 1387 خانم وقتی صبح از خواب برخاستند روی تخت نشستند با همان صورت نورانی در حالی که به طرف درب اتاق خیره شده بودند شروع به فرستادن صلوات کردند و سخنانی زیبا به همراه اسامی مقدس پنج تن بر زبانشان جاری بود. من از این حالت خانم جا خوردم و وضع را غیرمترقبه دیدم اتفاقا آن شب خانم صدیقه مصطفوی (دختر بزرگ خانم) در اتاق وسطی خوابیده بود. من رفتم خدمت ایشان و گفتم: خانم مصطفوی لطفا تشریف بیاورید اتاق خانم. امروز رفتار خانم با هر روز متفاوت است. خانم مصطفوی آمد دیدیم خانم دستشان رابه طرف پنجره روبرو گفته اند و نام پیغمبر(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام را می برند و صلوات می فرستند. خانم مصطفوی پرسیدند: خانم چه شده است؟ خانم فرمودند: «هیچ؛ پیمانه عمرم پر شده است.» خانم مصطفوی به گریه افتاد و گفت: فورا حاج سید حسن آقا را خبر کنید تا برای خانم دکتر بیاورند. اتفاقا حاج آقا دفتر بودند. به محض تلفن من، ایشان آمدند و گفتند: چه شده است؟ گفتم: رفتار امروز خانم با روزهای دیگر فرق دارد وقتی خواستم ایشان را از تخت پایین بیاورم پاهایشان بی حس بود. حاج سید حسن آقا آمد، دست خانم را بوسید با ایشان صحبت کرد و به خانم مصطفوی فرمود: عمه جان هیچ نیست نگران نباشید و به من فرمود سریعا آقای دکتر عارفی را خبر کنید. آقای دکتر عارفی آمد و مشغول معاینات شد. چند روز بعد مجددا حال خانم نامساعد شد که ابتدا در بیمارستان بقیة الله جماران و سپس در بیمارستان خاتم الانبیا(ص) بستری شدند و حدود هفت ماه دروان بستری بودن ایشان به طول انجامید.

آن سال ماه محرم مصادف با ایام دی 1387 بود وقتی به خانم گفته شد که فردا نهم دی ماه روز اول محرم است اولین چیزی که فرمود این بود که پس لباس های مشکی من کجاست؟ خانم رسول زاده می گوید: من که به اخلاق خانم وارد بودم از قبل چند روسری مشکی آماده کرده بودم. فورا گفتم قربانتان شوم الان روسری مشکی برایتان می آورم ایشان دنبال لباس مشکی بودند اما چون مقررات بیمارستان اجازه پیراهن خاص را نمی داد خانم با کمال رضایت پذیرفتند و روسری مشکی را به سر کردند و شروع به خواندن ابیات شعر محتشم کاشانی کردند:

باز این چه شورش است که در خلق عالم است       باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین               بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست                      این رستخیز عام که نامش محرم است

او همان طور ادامه داد و آن ها که در اتاق بودند با اشک و آه از این حافظه و عرض ارادت به پیشگاه امام حسین (ع) اظهار تعجب کردند و هنوز خانم ادامه می داد که:

در بارگاه قدس که جای ملال نیست                   سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

هنوز محرم تمام نشده بود که قوای جسمی خانم دیگر توان حداقلی خود را از دست داده بود و ریه ها دچار آسیب و تنفس ایشان با مشکلاتی روبرو شد و سرانجام روز اول فروردین سال 1388 بعد از اذان صبح خانم قدس ایران به ملکوت اعلی پیوست.

روز دوم فروردین ماه سال 1388 پیکرمطهر خانم بالای دست صدها هزار مشتاق امام و همسرش تا مرقد پاک امام بدرقه و همان جا به خاک سپرده شد.

 

 

برشی از کتاب بانوی انقلاب؛ ص 154-158؛ چاپ اول (1394)؛ ناشر: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س).

دیدگاه تان را بنویسید