گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت و گو با جماران؛

محمدعلی رحمانی: محتشمی پور از استوانه های نهضت امام خمینی(س) بود/ به جرم دفاع از رأی مردم، «انقلابی نما»ها با او چه کردند؟

حجت الاسلام و المسلمین محمدعلی رحمانی در خصوص مرحوم محتشمی پور به جماران گفت: ایشان در زمره کسانی است که از آغاز انقلاب در سایه سار رهبر کبیر و معظم انقلاب حضرت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) بوده اند و سال های پر رنج و مرارت انقلاب را از سال 1342 تحمل کرده اند و پا به پای امام در حوزه های علمیه قم و نجف اشرف سختی ها را دیده اند؛ و البته شهد شیرین پیروزی انقلاب اسلامی بر کفر جهانی را هم شاهد و در طول سالیان پس از پیروزی انقلاب منشأ اثرهای زیادی هم بوده اند.

پایگاه خبری جماران: پس از درگذشت حجت الاسلام و المسلمین سیدعلی اکبر محتشمی پور در 17 خرداد ماه 1400، افراد متعددی از جناح های مختلف سیاسی به ذکر سابقه مبارزاتی او با رژیم شاه و همچنین رژیم صهیونیستی و جانباز شدن او در راه دفاع از آرمان های ملت مظلوم فلسطین پرداختند و همچنین به خدمات او در دوران وزارت کشور و نمایندگی مجلس شورای اسلامی فراوان اشاره شد. 

اما به نظر می رسد بخش علمی مرحوم محتشمی پور از مدرسه علوی گرفته تا حوزه های علمیه قم و نجف و تلمذ از محضر اساتید بزرگی مثل امام خمینی(س)، شهید حاج آقا مصطفی خمینی، آیت الله العظمی بروجردی، آیت الله میرزا حسن بجنوردی و دیگر اساتید بزرگ آن دوران مغفول واقع شده و در ظل خدمات ارزشمند «ابوالفضل انقلاب» به درجه علمی او کمتر توجه شده است.

در گفت و گو با حجت الاسلام و المسلمین محمدعلی رحمانی، یکی دیگر از شاگردان امام خمینی(س) سعی کردیم خاطرات او از سال های مبارزه در نجف و ویژگی های مبارزین آن سال ها از جمله حجت الاسلام و المسلمین سیدعلی اکبر محتشمی پور را مرور کنیم؛ که مشروح آن را در ادامه می خوانید:

در آستانه چهلمین روز درگذشت حجت الاسلام و المسلمین سیدعلی اکبر محتشمی پور قرار داریم. با توجه به اینکه شما از نخستین سال های نهضت امام خمینی(س) با مرحوم محتشمی پور در کنار امام امت بوده اید و سابقه آشنایی و دوستی حدود 50 ساله دارید، برای ما بفرمایید که از نظر شما مهمترین ویژگی های مرحوم محتشمی پور چیست؟

در آستانه چهلمین روز درگذشت یکی از برادران فاضل، دانشمند، انقلابی و از یاران باوفا، مبارز و مجاهد امام، قرار گرفته ایم. ایشان در زمره کسانی است که از آغاز انقلاب در سایه سار رهبر کبیر و معظم انقلاب حضرت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) بوده اند و سال های پر رنج و مرارت انقلاب را از سال 1342 تحمل کرده اند و پا به پای امام در حوزه های علمیه قم و نجف اشرف سختی ها را دیده اند؛ و البته شهد شیرین پیروزی انقلاب اسلامی بر کفر جهانی را هم شاهد و در طول سالیان پس از پیروزی انقلاب منشأ اثرهای زیادی هم بوده اند. من فقدان چنین استوانه ای از استوانه های نهضت رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی(س)، را به همه رهروان راه امام تسلیت عرض می کنم.

برای ما فقدان شخصیتی مثل آقای محتشمی واقعا خیلی زود بود و برای خانواده رنج کشیده ایشان هم چنین است. من به خاطر این می گویم که دوران تبعید امام در مدرسه نواب مشهد طلبه بودم و چون اینها را دیده ام، ذکر می کنم که بعد از تبعید امام رژیم سفّاک شاه چه جنایت هایی مرتکب شد. برای ارعاب به حوزه ها و مدارس علمیه مشهد ریختند و طلبه های جوان را می گرفتند و به بهانه سربازی می بردند و در صحن مدرسه کتک می زدند و لباس های آنها را پاره می کردند.

برای همه کسانی که در سراسر کشور به نهضت امام پیوسته بودند و به نحوی مؤثر بودند، نه تنها از روحانیون سرشناس بلکه حتی از طلابی که در مدارس شهرستان ها هم بودند، همین برنامه را اجرا می کردند و انتقامشان را از کسانی که فریاد می زدند «ما پیرو نهضت خمینی هستیم»، حتی کسبه، می گرفتند. مثل پدر من که یک کاسب بود ولی مؤثر بود. از روزهایی که به فیضیه ریختند، امام را به زندان بردند، آزاد شد و بعد به بهانه کاپیتولاسیون ایشان را به ترکیه تبعید کردند، دست انتقام رژیم شروع شد و افراد مؤثر را تبعید می کرد.

یکی از کسانی که باید تبعید می شد خانواده ما در شهرستان بود که باید به گنبد می رفتیم. آن وقت ها می شنیدم جلوی مغازه هایی که بسته بودند را دیوار می کشیدند و این مغازه هرچه داشت، در بازار تهران جلوی خیلی مغازه ها را دیوار کشیدند که جرأت نداشته باشند مغازه های خود را باز نکنند و اگر هم می آمدند فوری آنها را دستگیر می کردند.

پدرم می گفت با این جوّ ارعاب نکند اینها از لباس روحانیت بترسند. البته من لباس روحانیت نداشتم ولی تحصیلات حوزوی داشتم. من به پدرم گفتم نمی خواهم طلبه شوم و حالا این طور می زنند و لباس پاره می کنند و بعد از تبعید امام معلوم نیست می خواهند چه کار کنند. ولی زمینه فراهم شد و چون عموی من هم در نجف بود، پدرم گفت می خواهی به عراق بروی و آنجا ادامه تحصیل بدهی؟ تقریبا اوایل سال 44 من به عراق رفتم. سختی های قاچاق رفتن به عراق هم مسأله هایی دارد ولی چون کانون خانواده مذهبی بود توجیه داشت که آدم در راه مکتب و اسلام از آغاز اسلام این مرارت ها را تحمل کند.

وقتی بنده به نجف رفتم حضرت امام در ترکیه تبعید بودند. فضای آنجا مثل خود ایران بود که مردم حامی اسلام بودند و به صحنه آمدند. اقشار مختلف از سراسر کشور به امام اظهار علاقه می کردند اما وقتی نوبت شکنجه، فشار و دستگیری بود، همه در این حد حاضر نبودند. حکومت پهلوی می خواست نام امام از صحنه سیاسی کشور محو شود و تلاش وسیعی کرده بود اما همان وقتی که من به نجف رفتم دیدیم کسانی که از ایران فرار کرده اند و شخصیت های مهمی که همراه امام بودند فریاد آزادی می کشند و توانسته اند در فضای آزادتری علیه رژیم شاه و اقدامات این رژیم فعالیت کنند.

حضرت امام که از ترکیه به نجف تبعید شدند زمینه برای حضور طلاب انقلابی، فاضل، سختی دیده و زندان رفته فراهم شد که در کنار رهبرشان باشند. چون عراق یک کشور زیارتی است، اوایل رژیم فکر نمی کرد اینها برای چه می روند. یکی از این افراد آقای محتشمی بود. من عضو دفتر امام در نجف بودم ولی بعد از انقلاب از خود آقای محتشمی شنیدم که بعد از تبعید امام تمام تلاش رژیم این بود که اسمی از امام در قم برده نشود. آقایان محتشمی، ناطق نوری، سیدمحمد هاشمی و همه کسانی که امروز جزو فضلا و آیات حساب می شوند و در حوزه علمیه قم درس می دهند می گویند مسجد بالای سر حرم حضرت معصومه(س) برنامه راه انداختند که شب های جمعه دعای کمیل و صبح دعای ندبه بخوانند و آخر آن نامی از امام بیاورند تا نام امام در قم به فراموشی سپرده نشود.

یکی از فعالان این برنامه جوانی به نام «سید علی اکبر محتشمی پور» است که از همان آغاز شیفته امام بود و خانواده او شیفته امام بودند و محیط تربیتی اش هم همین طور بود. با رحلت آقای بروجردی مواجه شدند و ایشان می گوید وقتی با پدرم برای تشییع ایشان به قم رفتم دیدم برای فقدان یک مرجع تقلید در این شهر جای سوزن انداختن نیست و علاقه مند شدم که روحانی شوم. گفت در تهران به مدرسه مجتهدی رفتم. آدم می بیند که امام چه مراکزی را از اساس برای پرورش انقلابیون فراهم کرد. یکی از شاگردان امام مرحوم آیت الله مجتهدی است. آقای محتشمی می گوید من درس را از آنجا شروع کردم. وقتی صحبت از امتیازات افراد برای مرجعیت می شد، آیت الله مجتهدی می گفت «آنچه خوبان همه دارند آیت الله خمینی تنها دارد». آقای محتشمی می گفت ایشان جوری مطالب را تنظیم می کرد که ما در انتخاب مرجع تقلید تردید نکردیم. چون خودش درس اصول و فقه امام بوده و می گفتند عدالتخواهی، ظلم ستیزی، مبارزه با استعمار و استکبار و آزادی خواهی بعد از آقای بروجردی در آقای خمینی متصور است.

 

آقای محتشمی از چه سالی وارد حوزه علمیه قم شدند و در درس چه اساتیدی شرکت کردند؟

ایشان از سال 42 وارد حوزه علمیه قم شده و درس ها را در مدرسه آقای مجتهدی خیلی پایه ای و خوب خواندند. آقای مجتهدی واقعا طلبه های خوب، متدیّن و متعبّد تربیت کردند. ایشان می گوید خودم و پدرم با خواهش گفتیم اجازه بدهید ما به قم برویم. در دارالشفاء اتاق پیدا می کنند و اساتید خوبی مثل استاد فشارکی، فاضل هرندی، اعتمادیان، سید ابوالفضل موسوی تبریزی، آیت الله جعفر سبحانی، آیت الله گرامی و مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی انتخاب کرده است.

امام اواسط سال 44 وارد نجف شدند و آقای محتشمی هم سال 46 به نجف رفته اند. ظاهرا محرم یا ماه رمضان بوده که در کرمانشاه سخنرانی می کردند و منبر خوبی هم داشت. از آنجا به صورت قاچاق به نجف می روند و به مراد خودشان می رسند و بقیه سطح را هم پیش اساتید بالا گذرانده است. چون خود من در حوزه بوده ام این شخصیت ها را می دانم. هرکسی درس اینها نمی رفت و کسی که اهل درس بود و می خواست خوب درس بخواند و مدارج حوزه را درست طی کند به این کلاس ها می رفت.

 

مرحوم آقای محتشمی پور در این کلاس ها تا چه سطحی پیش رفت؟

ایشان از نظر علمی مراحل بسیار خوبی را طی کرد. در نجف پیش مرحوم آیت الله شیخ مجتبی لنکرانی رفتند. ایشان یکی از اساتید مهم نجف در درس های سطح عالی بود. مرحوم حاج صدرا بادکوبه ای از افراد با شخصیت علمی بالا از دیگر اساتید آقای محتشمی در نجف بود. سال 46 سطح را کامل به پایان رساند. یعنی دیگر باید تحصیلات عالی خارج را شروع می کرد. بعضی ها سطح را ناقص می خوانند و اگر 20 سال هم درس خارج بروند به جایی نمی رسند. اما مکرر ایشان را می دیدم که مشغول درس و بحث است و کم کم می شنیدم که ایشان یکی از طلبه های مبارز خوب قم بوده و به نجف آمده و درس می خواند.

آیت الله میرزا حسن بجنوردی هم یکی از مراجع آن وقت بود و شاگردان نخبه ای هم داشت و هرکس جرأت نمی کرد درس این افراد برود. اگر کسی آن درس را درک نمی کرد اصلا نمی توانست اظهار وجود کند و خود به خود می رفت. مثل این است که کسی کنکور دکترای حقوق قبول شود. می شود درس نخواند و بعد از چهار سال مدرک بگیرد؟!

 

ظاهرا آقای محتشمی پور در کلاس امام و حاج آقا مصطفی هم شرکت می کردند.

آیت الله حاج آقا مصطفی(رضوان الله تعالی علیه) معیاری برای شناخت و جذب طلبه های مبارز بود. از سال 46 تا پاییز سال 57 یکی از شاگردان مبرّز و فاضل حضرت امام و آیت الله حاج آقا مصطفی، آقای محتشمی است. هرکسی در نجف به امام نزدیک می شد اولین سفارش امام این بود که درس بخوانید و می گفت مبارزه جای خودش را دارد ولی از مباحث علمی غافل نشوید. کسانی هم که دور امام جمع شده بودند همه آدم های فرهیخته بودند. چون کسانی که حتی در داخل ایران دنبال تخریب اطرافیان امام بودند می گفتند اینها دنبال مبارزه بوده اند و درس نخوانده اند.

آقای محتشمی یک دوره اصول آیت الله حاج آقا مصطفی را درک کردند. یک کتاب 9 جلدی از درس اصول حاج آقا مصطفی چاپ شده و همه می دانند یکی از بهترین حوزه های اصولی بود که ایشان درس می دادند. علاوه بر آن، بعد از اینکه سطح را به پایان رساندند در درس خارج امام شرکت می کردند و تصاویرش هم هست. در واقع ایشان عصاره مراتب علمی امام و حاج آقا مصطفی بود. ایشان یکی از طلبه هایی بود که یک ساعت و نیم به غروب درس اصول حاج آقا مصطفی می رفتند، دو ساعت و نیم به ظهر مرتب درس امام بودند و سوم که گاهی از آنها می پرسیدیم می گفتند صبح زود درس آیت الله العظمی میرزا حسن بجنوردی شرکت می کنند. لذا همبحث های فاضلی هم داشت.

 

سال های مبارزه در نجف با چه سختی هایی مواجه بودید؟

ما فقط در ایران تحت تعقیب نبودیم و در عراق هم خیلی مشکلات داشتیم. عوامل رژیم شاه که چهره عوض کرده بودند، مثل تیمور بختیار اولین رئیس ساواک، به آنجا آمده بود و حزب بعث آن را آورده بود که به رژیم ایران بگوید ما مخالفین تو را جمع کرده ایم. اینها که دنبال نهضت اسلامی نبودند؛ عوامل رژیم بودند و انقلابیون را هم خوب می شناختند. وقتی تیمور بختیار به عراق آمد خواست به دیدن امام بیاید. قبلا وقت خواسته بود و امام مخالفت کرد. از طریق استانداری نجف با مراجع دیگر ملاقات کرد و امام ملاقات را قبول نکرد.

بعد در دوره ای وزیر کشور عراق با جمعی به ملاقات امام آمدند و تیمور بختیار وسط آنها خودش را جا داد. در این ملاقات امام با همه احوالپرسی کرد و وقتی به این آقا رسید، رد شد. دید که امام اعتنایی نکرد و گفت من تیمور بختیار هستم و دوست داشتم با شما ملاقات خصوصی داشته باشم. امام با همان صراحتی که در ایران هم داشت، فرمود من با کسی ملاقات خصوصی ندارم. گفت من می خواستم مطالب تازه ای را به شما بگویم. امام گفت مطالب شما کهنه است و برای من ارزشی ندارد. گفت من از مبارزین ایران هستم. امام گفت شما جزو مبارزین نبوده اید و تا مرفق دستت به خون ملت ایران آغشته است؛ من با شما حرفی ندارم و رد شد. بعد هم به وزیر کشور عراق پیغام داد که به چه مناسبتی این آقا را با خودتان آورده اید؟ چرا با من هماهنگ نکردید؟

البته آیت الله آقابزرگ تهرانی هم راه نداد. چون پسر او را کشته بودند و گفت تا زمانی که مشخص نشود شما قاتل پسر من بوده اید یا نه، چرا می خواهید با من ملاقات کنید؟

منظورم آزاری است که دوستان ما می دیدند. وقتی برگشت بغداد برای اینکه یک جوری پاسخ امام را داده باشد به بهانه ای که مثلا اینها مخالفین بعث را تقویت می کنند، حکومت را وادار کرد همه رفقای ما را دستگیر کردند. آیت الله محمدرضا رحمت و دیگر رفقا را دستگیر کردند به بهانه اینکه شما نشریه های ضد بعثی هم پخش می کنید. یعنی آن روز برای رفت و آمد، گذرنامه و مسائل دیگر تحت فشار می گذاشتند ولی یاران امام با صلابت به راه خود ادامه می دادند.

یکی از وفاداران به این راه مرحوم آقای محتشمی بود و تمام سختی ها را تحمل می کردند. ما به ایران رفت و آمد داشتیم ولی برای کارهای انقلابی هیچ وقت با گذرنامه نمی آمدیم. مثلا بنده به الشّار روبروی پاسگاه تنومه می آمدم و کسی بود که از تهران به آبادان پیش مرحوم آیت الله قائمی می رفت و می دانست که باید کجا بیاید و ما هم می دانستیم چه کسی به آنجا می آید تا مثلا یک کتاب مفاتیح را از ما بگیرد. اعلامیه و نامه ها در کتاب ها جاسازی می شد. بعد به تهران می آوردند و مراکزی بود که چاپ و توزیع کند.

ایشان هم از نظر مبارزاتی جزو نفرات درجه یک بود و هر وقت خطر بود مسئولیت را قبول می کرد. یکی از آن خطرها رساندن پیام امام در ایام حج به عربستان سعودی بود. آن سال با آیت الله محمدرضا ناصری و تعداد زیادی از رفقا به حج رفتند که پیام امام را منتقل کنند و آقای ناصری گرفتار شد و دو سال هم زندان سعودی بود. ما خیلی تلاش کردیم و کسانی مثل مرحوم شیخ علی کاشف الغطا را دیدیم و ایشان از ملک خالد خواست و هدایایی برد که آقای ناصری را آزاد کردند و به ایران تحویل ندادند.

 

همه یاران امام در نجف همان طور که اشاره فرمودید در کنار کارهای علمی، فعالیت های مبارزاتی و مذهبی هم داشتند. اگر خاطره ای در این زمینه به یاد دارید برای ما بفرمایید.

در کتاب یازده جلدی اسناد امام در ساواک، اسامی یاران امام در نجف را آمده است. یکی از آنها آقای محتشمی است. ایشان از سال 42 تا آخر عمرش یک مبارز مؤثر بود. ویژگی بارز شخصیت آقای محتشمی پور ایمان، تعهد و صلابت است. آقای محتشمی و خیلی از برادران ما که در عراق بودند، به حق افراد متعهد، متدیّن و متعبد بودند. کسانی که در اطراف امام بودند، شعاع معرفتی امام در جان آنها اثر گذاشته بود. آقای محتشمی و آقای دعایی جزو آنها هستند. اهل اخلاص و متخلق به اخلاق اسلامی هستند.

آقای محتشمی تمام ظهرها خودش را به نماز جماعت امام می رساند و التزام داشت که در نماز جماعت ظهر امام حضور داشته باشد. بعد هم که درس حاج آقا مصطفی می رفتند، با ایشان و یا جدا، تمام نمازهای مغرب و عشاء آقای بروجردی را بود و در تمام مراسم هایی که برای اهل بیت عصمت و طهارت گرفته می شد حضور داشت.

از افتخارات ما آنجا این بود که توفیق تشرف به زیارت حرم امیرالمؤمنین(ع) و بقیه اهل بیت داشته باشیم. اگر شب جمعه توفیق پیدا می کردیم، می دیدیم یکی از کسانی که در کربلا حضور دارد، آقای محتشمی است. یک وقتی یکی از اساتید معرفتی خود من وارد صحن حضرت امیر(ع) شد و گفت شاید یک روزی این توفیق از من و شما سلب شود و عراق نباشیم. شما که هر شب به زیارت حضرت علی(ع) می آیید؛ چرا شب های جمعه از زیارت امام حسین(ع)، حضرت ابوالفضل(ع) و شهدای کربلا غافل هستید؟ گفت یک روزی می رسد حسرت می کشید که چرا من از این زیارت ها باز ماندم.

سیره امام این بود که در تمام ایام زیارتی امام حسین(ع) کربلا بودند. درس جای خودش بود. امام منظم ترین کرسی درس را داشت و شاگرد پرور بود. ولی امام تنها کسی بود که هم واجبات و هم تمام این سنت ها را کامل ادا می کرد. امام تا زمانی که در نجف بود، هر شب زیارت امیرالمؤمنین(ع) را انجام می داد. یک وقتی به امام گفته بودند مراجع این طور نیستند. امام فرموده بود من اینجا یک تبعیدی هستم و اگر از فرصت زیارت امیرالمؤمنین(ع) غافل شوم یک وقت دیدید من را از اینجا بیرون کردند و جای دیگری فرستادند و دیگر هرگز توفیق زیارت پیدا نکنم. آیا نباید این فرصت را مغتنم شمرد؟! هرچه می خواهند بگویند.

شاگردان امام همین طور بودند. آقای محتشمی در تمام پیاده روی های کربلا حاضر بود. گاهی که با حاج آقا مصطفی پیاده می رفتیم، می گفت آقای محتشمی هنگام راه رفتن ذکر می گوید؛ خیلی جوان پاکی است. بارها در پیاده روی های کربلا کمالات ایشان را از حاج آقا مصطفی می شنیدیم. آقای محتشمی صدای خوبی هم داشت و روضه خوب می گفت. گاهی در پیاده روی کربلا که چند نفر یک جا جمع می شدیم، حاج آقا مصطفی می گفت اگر حالش را داری توسل بخوان و ما استفاده می کردیم.

 

یکی دیگر از ویژگی های امام و شاگردان ایشان «ساده زیستی» است. آقای محتشمی را در این زمینه چه طور دیدید؟

من گاهی فکر می کردم آقای محتشمی چون بچه تهران و پدرش کاسب است، حتما وضع مالی ایشان از بقیه بهتر است. ولی متوجه شدیم که این طور نیست و ایشان در زندگی نجف خیلی سختی می کشد. خدا به ایشان توفیق داده بود و هم صورت زیبا و هم سیرت پاکی داشت.

این سید بزرگوار یک حال خوش عبادی داشت و به «زهد» هم عادت کرده بود. یک وقتی به مناسبتی صحبت از سختی های نجف شد و گفت آقای رحمانی یک روزی می خواستم از خانه بیرون بیایم و همسرم به من گفت ناهار هیچ چیزی نداریم؛ دوری در خانه زد و گفت البته مختصری عدس، لوبیا و نخود داریم. گفت آن روز غذای ما اینها بود. فردای آن روز همسرم گفت دیگر هیچ چیزی نداریم. بعد از درس امام به این فکر بودم که چه چیزی بگیرم و به خانه بروم. گفت چشمم به حرم امیرالمؤمنین(ع) افتاد و گفتم از ما این جور پذیرایی می کنید؟! همین طور که به سمت حرم می رفتم آیت الله سیدعباس خاتم به من رسید و سلام کرد و گفت امروز از یزد برای من وجوهی رسیده که به طلبه ها بدهم و از جیبش دو دینار پول به من داد. آن موقع تمام حقوق ما سه یا چهار دینار بود. گفت زیارتم را انجام دادم و با دست پر به خانه رفتم.

هیچ کس نیامد بگوید ایشان زیّ طلبگی ندارد. اینها در حوزه ها مهم است. کسی نتوانست به دوستان ما انگی بزند چون بعضی از دوستان ما در اوج تعبد، تقوا و پاکی بودند. یکی از آنها آقای محتشمی بود و یکی از آنها آقای دعایی است که الآن هم قدرش را نمی دانند.

 

این موارد مربوط به قبل از پیروزی انقلاب است. اما بعد از انقلاب هم آقای محتشمی فعالیت های زیادی داشته اند. از جمله آنها تأسیس حزب الله لبنان است. فعالیت ایشان در این زمینه چه طور رقم خورد؟

همان زمان هم که نجف بودیم یکی از کسانی که بیروت می رفت و فعالیت های فرهنگی برای انقلاب داشت، آقای محتشمی است. از همان وقت آنجا نفوذ داشت. چه کسی سیدعباس موسوی(اولین دبیرکل حزب الله لبنان) را معرفی کرد؟ ایشان گروهی به نام «قوات مؤمنه» از روحانیون و مبارزین آنجا درست کرد و اصل حزب الله از این گروه است. الحمدلله برکت این کار مبارزه عملی با رژیم صهیونیستی بود. اسرائیل فهمید وجود این عنصر در سوریه به عنوان سفیر نقشه مبارزه با اسرائیل را خوب پیش برده است.

ایشان در جنگ هم نقش مهمی داشت. برای اینکه ارتباط نزدیکی با حافظ اسد داشت و حافظ اسد به ایشان گفته بود تا من هستم اینجا هر کاری می توانید برای انقلاب اسلامی انجام بدهید و من پشتیبانی می کنم. اتفاقی که برای ایشان افتاد انتقام اسرائیل و آمریکا بود. اسرائیل ید طولایی در نفوذ دارد و من متأسفم هر شب آقایان در تلویزیون می گویند ما چنین کرده ایم؛ دنیا اینها را می شنود. صهیونیست ها دام چیده اند.

فعالیت های هسته ای ایران را بهانه قرار داده اند. چند نفر از شخصیت های ما به این مقام رسیده اند و آنها را شهید کرده اند؟ نفوذ چیست؟ وقتی در دماوند این جور شخصیت بزرگ هسته ای ما را شهید می کنند، منافقین همان طور که در جنگ به صدام کمک می کردند، امروز هم به عنوان عوامل اجرایی یهود و جاده صاف کن های موساد هستند و در داخل کشور این جنایت ها را مرتکب می شوند. مسئولین امنیتی ما باید خیلی فعال باشند و فقط شعار ندهند.

 

به نظر می رسد ایشان در 10 سال پایانی عمر خود به نوعی هزینه استقامت بر سر آرمان های امام خمینی(س) را داد. نظر شما در این خصوص چیست؟

من می خواهم صدای ایشان را بگذارند و ببینند در جریان انتخابات 88 که از آنجا تحت فشار عده ای قرار گرفت، «انقلابی نما»ها با ایشان چه کردند. ایشان در تهران یک دارالزهرا(س) درست کرده که وقف است. آقای محتشمی هیچ وابستگی مادی و استفاده مادی برای زندگی خودش و خانواده اش نداشت. آدم خالص، مخلص و مجاهدی بود.

مقام معظم رهبری احترام ویژه ای برای ایشان قائل بود. وقتی ایشان کسالتی پیدا کرده بود، تنها کسی از دوستان ما را که اطلاع دادند و در بیمارستان به دیدن ایشان رفت، آقای محتشمی بود. ولی عده ای همان را هم نمی توانستند ببینند. عده ای که معلوم نیست به چه کسی وصل هستند، زندگی در تهران را برای ایشان تنگ کردند و عده ای هرکس به مجلس روضه فاطمیه(س) ایشان می رفت را کتک می زدند. سر بعضی ها را شکاندند که چرا مراسم فاطمیه(س) آقای محتشمی می روید.

کسی که این خدمت بزرگ را به انقلاب و تشکیل حزب الله کرده و در ایام وفاتش سیدحسن نصرالله پیام خیلی مهمی دادند. آیت الله خامنه ای پیام بسیار خوبی نسبت به ایشان صادر کردند. ولی در عین حال عده ای که آقای محتشمی پای آنها را به لبنان باز کرد به جرم اینکه ایشان رئیس ستاد انتخاباتی آقای موسوی بوده این رفتارها را داشتند و برای دفاع از رأی مردم ایشان را آزار دادند. همین آقای احمدی نژاد که در زمان او این اقدامات علیه انقلابیون واقعی و یاران امام صورت می گرفت گفت آن حوادث را اصلاح طلبان نکردند و آقایان حزب اللهی گفتند این کار را بکنیم و به گردن آنها بیاندازیم. به صراحت گفت و اگر دروغ می گوید او را بازداشت کنید. همین آقا باعث شد به آقای محتشمی اهانت کنند.

در دورانی که ایشان به عراق رفت، از اینجا سفارش کردند که دولت انقلابی عراق هم حتی برای ایشان اقامت دائم صادر نکرد. هرکس از دوستان من به عراق رفتند، می آمدند اینجا گریه می کردند. گفتند آقای محتشمی در یک خانه پنجاه شصت متری بدون خدمات یک زندگی زیر صفر داشت. چه کسی به ایشان کمک می کرد؟ جانباز هم بود، کسی از ایشان سؤال کرد که شما چه جور زندگی می کنید؟! ایشان آدمی نبود که از کسی برای زندگی اش چیزی بخواهد.

گفت می خواهم به نجف بروم و منزل امام را از مظلومیت بیرون بیاورم. ایشان آنجا یک حوزه علمیه قوی راه انداخت، اساتید خوبی جمع کرد و یک حوزه را در آنجا احیا کرد. حاج سیدعلی آقا مجلس فاتحه آقای محتشمی را در نجف گرفتند و همه شخصیت های آنجا به ایمان، زهد، تقوا، پاکی، نجابت و رشادت ایشان شهادت دادند. از امام خصلت های زیادی را کسب کرده بود و از نور امام به این آدم تابیده بود. لذا مرد فاضل، متقی، پرهیزکار و متعبدی بود. ما این جور افراد کم داریم.

ما همیشه آرزوی شهادت داشتیم و بارها در بسیج گفتم و الآن هم می گویم خدایا من کاری نکرده ام اما ایام فعالیت های ما قبل از انقلاب به امید هیچ چیزی جز خدا، پیروزی انقلاب و تبعیت از امام امت نبود. همچنین ایامی که در بسیج بنده به امر امام مسئولیت داشتم، مگر ذخیره ای شود و ما در قیامت آبرویی داشته باشیم و الّا شرمنده شهدا هستیم.

خدا خواست حجت الاسلام و المسلمین محتشمی پور بماند؛ و الّا ایشان باید در سوریه شهید می شد اما سعادت جانبازی برای انقلاب را ایشان از دیگر دوستان ما ربود و بعد هم در خط امام ثابت و استوار باقی ماند. من ایشان را شهید می دانم و به آرزویی که داشت رسید. در دنیا مرد عزتمندی بود و ان شاء الله آنجا هم در کنار سفره اباعبدالله(ع) و مادرشان صدیقه اطهر فاطمه زهرا(س) و همنشین اولیاء و انبیاء و امام امت باشد که عمری با اینها مأنوس بود.

 ان شاء الله خداوند بلای کرونا را از بین ببرد ولی ما در این راه ضایعاتی زیادی داشته ایم؛ چه در حوزه های علمیه و چه در مجموعه برادران و خواهران ما در بهداشت و درمان و همچنین قاطبه کسانی که مبتلا شدند. امیدواریم خداوند به لطف و کرمش کسانی که الآن مبتلا هستند را هم شفای عاجل بدهد؛ از جمله استاد حکیمی که یکی از شخصیت های برجسته این نظام و انقلاب و از یاران بزرگ امام امت بوده و هست.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
3 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.