نگاه نگران پدر و چشم‌های پر از اشک مادر و مادربزرگ حکایت از دردی کهنه دارد، صورت‌های رنگ پریده و خسته که نشان می‌دهد بی خوابی و چشم انتظاری، جزئی جدایی ناپذیر از زندگی دردمند آنهاست.

دختری که بازی کردن و خندیدن را مثل خیلی از دخترکان روستای بارنجگان دوست دارد ولی توان آن را ندارد؛ شاید زجرآورترین صحنه‌های زندگی را برای مادری تشکیل می‌دهد که دوست دارد دخترش مانند سایر هم سن و سالانش بخندد، بازی کند و حرف‌های شیرین و با نمک بر زبان جاری کند.

أسما که یک سال پیش والدین او به تشخیص پزشک متوجه می‌شوند قلبش برخلاف سایر همنوعان در سمت راست بدن قرار دارد، به پیشنهاد پزشک تصمیم می‌گیرند برای جا به جایی قلب دخترشان او را به مشهد اعزام کنند.

اولین بار مادر اسما به بهانه عمل جراحی دخترش به مشهد رفت و ۲ ساعت قبل از رفتن به اتاق عمل به حرم امام رضا (ع) می‌روند در حالی که دلشان خیلی گرفته است گوشه‌ای از صحن حرم تکیه زده و برای شفای دختر خردسالشان دست طلب به آسمان و حرم امام رئوف دراز می‌کنند.

دلشان خیلی گرفته و تنها خواسته مادر شفای فرزند است و بس، سر بر زانوهایش گذاشته و اشک چشمانش قطع نمی‌شود، امیدش اول به خدا و سپس امام رضا است، اسما هم رو به ضریح امام رضا کرده و با شیرین زبانی‌اش ابتدا سه مرتبه پشت سرهم سلام می‌دهد و بعد می‌گوید «گنبد امام رضا طلای طلا هست، امام رضا حال من را خوب کن، من مریضم، قلبم درد می‌کنه، شاه خراسان، ضامن آهو همه مریض‌ها رو خوب کن...»

مادر و فرزند در حال دعا و راز و نیاز بودند که گرمی دستانی بر شانه اسما حس شد و با لطافت و مهربانی جویای وضعیت اسما و مریضی‌اش شد، نگاه اسما به نگاه مرد غریبه گره خورد، فرد خیری بود که خانواده اسما را به منزلش دعوت کرد و ۲۲ میلیون تومان را برای عمل به آنها هدیه داد.

 مادر می‌گوید هیچ آدرس و تلفنی از این فرد ندارند تا برای قدردانی از لطف و محبش حداقل با او تماس تلفنی برقرار کنند.

پس از آن، اسما را با هزار امید و آرزو به اتاق عمل فرستادند اما بعد از مدتی پیکر بی‌رمق او را به خانواده‌اش بازگرداندند، سه ماه اسما روی تخت بیمارستان بستری و پزشک او را جواب کرده بود اما مادر و پدرش هنوز ناامید نشدند و او را به روستا آوردند اکنون ۹ ماه است که اسما بهترین روزهای زندگی‌اش را دراز کشیده و اعضای بدنش هیچ تحرکی ندارد تنها چشمانش باز است و با سرنگ به او آب و غذا می‌دهند.

جمعی از اعضای مرکز نیکوکاری تخصصی رسانه‌ یاران خراسان جنوبی و مسوولان کمیته امداد امام خمینی (ره) استان راهی روستای بارنجگان در فاصله ۳۵ کیلومتری مرز ایران و افغانستان و شهرستان زیرکوه شدند.

زنگ در خانه‌ای که اسما در آن زندگی می‌کرد را زدیم، مادربزرگ با چارقد سفیدی که دور سرش پیچیده بود با در دست داشتن سپند و لبخند بر لب به استقبالمان آمد و ما را بر بالین مریض برد.

دخترکی نحیف که گونه‌های او نازکتر از گل است، نفسش بوی گل می‌دهد صورتش بسان آیه و آینه است و اشک‌های مادری که بند نمی‌آید، دختری که آغوش مادر تکیه‌گاه و قرار بود روزی شانه‌هایش عصای خستگی مادر باشد همچنان در سن کودکی بر بستر بیماری و شانه‌های مادر تکیه می‌زند.

همبازی‌های اسما بزرگ شده‌اند و صدایشان از کوچه پس کوچه‌های روستا به گوش می‌رسد کسی چه می‌داند شاید تنها امید است که چشمان خسته اسما را تاکنون باز و تن آزرده او را زنده نگه داشته است.

قصه پرغصه این دختر را از مادرش جویا شدیم، در حالیکه اشک چشمانش را مدام با گوشه چارقدش پاک می‌کرد، گفت: ابتدا وقتی متوجه مریضی مادرزادی دخترم شدیم به مدت ۶ ماه تحت نظر پزشک دارو مصرف می‌کرد و سپس برای ادامه مراحل درمان و عمل جراحی او را به مشهد بردیم.

میرزایی افزود: به گفته پزشک اسما، عمل جراحی او باید ۲ سال بعد نیز تکرار شود پس یک سال دیگر دخترم در همین وضعیت خواهد بود حالتی که قادر به بیان هیچ احساسی نیست و نمی‌تواند اعضای بدنش را حرکت دهد.

او که ششمین فرزندش را نیز باردار است گفت: تصمیم گرفتم این جنین را سقط کنم اما با مخالف مادربزرگ اسما مواجه شدم، او دخترم را به خانه خود برده و از نوه‌اش پرستاری می‌کند.

وی اظهار داشت: ۹ ماه است که اسما را با همین شرایط در خانه نگهداری می‌کنیم و با سرنگ به او آب می‌دهیم خیلی سخت است که مادر نفهمد کی فرزندش نیاز به آب و غذا دارد.

مادر اسما گفت: شوهرم خادم مسجد روستا است و اگر یک ماه حق بیمه خود را پرداخت نکند بیمه ما قطع می‌شود، شرایط سختی را می‌گذرانیم ولی امیدمان به خداست.

وی بیان کرد: یکی از آرزوهایم بعد از گذر سختی‌های فراوان، شنیدن صدای فرزند دلبندم است تا مثل گذشته برایم شیرین زبانی کند، اسما نیاز به اسباب بازی دارد چون با دیدن اسباب بازی، شوق و شادی را در چشمانش حس می‌کنم.

مادربزرگ اسما هم که تنها دلخوشی نوه‌اش را موبایل پلاستیکی او می‌داند، گفت: هر روز این اسباب بازی را روشن می‌کنم و اسما به آن نگاه می‌کند به این امید که شاید مغز خاموش او روزی فعال شود.

وی ادامه داد: هر روز تمام بدنش را با روغن حیوانی ماساژ می‌دهم، با او صحبت می‌کنم و می‌دانم نیاز به محبت و مهربانی دارد.

مادربزرگ اسما که از وضعیت رسیدگی به نوه‌اش در بیمارستان گلایه داشت گفت: شیلنگی که با آن به اسما غذا می‌دادند ۷۲ روز عوض نشده و بوی نامطبوع، فضای اتاق را پر کرده بود.

وی افزود: وقتی موضوع را با پرستارش درمیان گذاشتم نه تنها استقبال نکردند که گفتند: «بچه مرده را آورده‌اید سر و صدا هم دارید» که با این حرف دکتر قلبم سوخت و شکست و تصمیم گرفتیم او را به روستا بیاوریم.

وی گفت: افسوس خوردن فایده‌ای ندارد و توکل ما بر خداست، همانطور که با دست خالی تاکنون قدم‌های بزرگی برای درمان اسما برداشته‌ایم از این به بعد هم خدا با ما است.

مادربزرگ با بیان اینکه مغز اسما خاموش شده و آب برداشته است گفت: پوشاک و سبد غذایی نوه‌ام توسط کمیته امداد تامین می‌شود اما هزینه داروها، آزاد و گران است.

وی اظهار داشت: کمیته امداد استان توانش را به کار گرفته و مدام از اسما سرکشی می‌کنند ولی از خیرین و پزشکان تقاضا دارم کمک کنند تا روند درمان نوه‌ام را ادامه دهیم.

او گفت: هرچند یکی از آرزوهای قدیمی من زیارت کربلا و مکه است و بارها توسط کمیته امداد هم پیشنهاد داشته‌ام اما ثواب پرستاری از نوه‌ام از زیارت بیشتر است؛ کربلای من اسما است، او هم تشنه است و هم نیاز به مراقبت دارد.

تصویر حرم امام رضا (ع) پس زمینه گوشی مادر اسما بود که نظرمان را به خود جلب کرد، مادر صدای فرزند دلبندش را که در حرم رضوی درد دل می‌کرد، ضبط کرده بود صدایی که اکنون تنها دلخوشی و همدم دلتنگی‌هایش شده است، صوت آن را برای ما نیز گذاشت و بس عجیب که برای امام هشتم دلبری می‌کرد.

مرکز شهرستان مرزی زیرکوه در فاصله ۱۶۰ کیلومتری شمال شرق بیرجند است.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.