کوروش تهامی: 2 سیمرغ طلب دارم!/ در دوران طلایی تلویزیون بازی کردم

تصویری همیشه آرام و محجوب از او در خاطر داریم؛ تصویری که روی صدای متین و آرام، اما مردانه‌اش خوش می‌نشیند و با نقش‌هایی که همیشه ایفا می‌کند، می‌خواند. بارها بازی‌اش را در قالب نقش پسرانی معقول، خانواده‌دوست و دغدغه‌مند دیده‌ایم و از مصاحبه‌هایی که گاهی با رسانه‌های مختلف انجام می‌دهد، فهمیده‌ایم خودش هم چنین خصوصیاتی دارد و دور از نقش‌هایی که ایفا می‌کند، نیست.

لینک کوتاه کپی شد
به گزارش جی پلاس، کورش تهامی بازیگر تلویزیون، سینما و تئاتر در هر کدام از این عرصه‌ها،‌ نقش‌های درخشانی ایفا کرده و محبوب تماشاگران شده است. تهامی بعد از سال‌ها بازی در نقش‌های مثبت، سال گذشته با فیلم «رگ خواب» مخاطبانش را حسابی غافلگیر کرد و در قالب نقشی متفاوت خوش درخشید. تهامی 48 ساله شد و به این مناسبت با او از سال‌های فعالیتش حرف زدیم.

تئاتر در گذشته بهتر بود

وضعیت تئاتر امروز ایران درگیر حواشی شده است و گرچه حجم تماشاگران بیشتر شده، اما نمایش‌ها تا اندازه‌ای بی‌کیفیت شده‌اند. اگر قبلا برای هر نمایش هشت ماه تا یک سال زمان می‌گذاشتیم و تمرین می‌کردیم، الان این مدت به یک‌ونیم تا دو ماه تقلیل پیدا کرده و در چنین شرایطی واضح است آثار آن قدرت و تاثیر گذشته‌شان را از دست می‌دهند. معتقدم آدم باید عمر و جوانی‌اش را پای راهی خرج کند که مطمئن است سرانجامی خواهد داشت. اگر در گذشته کار خوبی روی صحنه می‌رفت، دلیلش این بود همه عوامل با جان و دل کنار هم جمع می‌شدند و هدفشان این بود کار درستی بسازند و اتفاقی ماندگار را رقم بزنند.

در دوران طلایی تلویزیون بازی کردم

در مجموعه «زیر تیغ» همه دور هم جمع شدیم تا یک اثر درست و حسابی بسازیم و این‌طور نبود که به خودمان آسان بگیریم. مسائل مالی همیشه مهم است، اما در زیر تیغ این مسأله اولویت اصلی نبود. در وهله اول همه می‌خواستند یک مجموعه خوب و تاثیرگذار بسازند. در زیر تیغ، دغدغه‌هایی وجود داشت که حس می‌کنم الان دیگر این دغدغه‌ها در ساخت مجموعه‌ها جایی ندارد. وقتی می‌بینم مردم هنوز می‌آیند و از زیر تیغ با من صحبت می‌کنند، اشک توی چشمانم جمع می‌شود. افتخار می‌کنم در دوران طلایی تلویزیون، در مجموعه‌های درخشانی بازی کردم. نمی‌توانم این نکته را کتمان کنم که تلویزیون سکوی پرش بسیاری از آدم‌هاست و برای خود من هم همین‌طور بوده است. روزگاری آثاری در تلویزیون ساخته و پخش می‌شدند که واقعا ثابت می‌کردند صدا و سیما دانشگاه است و می‌تواند مخاطبان را جذب کند و به آنها نکاتی بیاموزد. درست در همان لحظاتی که به نقطه اوج رسیده بودیم، همه‌چیز متوقف شد. ناگهان به سراغ آثار ارزان و معمولی رفتیم. بهتر است به جای این‌که برای مثال 120 سریال در سال تولید کنیم، این بودجه را به ساخت 50 سریال باکیفیت اختصاص بدهیم؛ سریال‌هایی که بتوانیم پایشان بایستیم و از آنها دفاع کنیم.

آرزوهایم زیاد است

آرزوهایم زیاد است اما مجبورم فقط تعدادی از آنها را بگویم. اولین آرزویی که به ذهنم می‌رسد این است که دلم می‌خواهد در زندگی شخصی‌ام آدم موفقی باشم. دلم می‌خواهد شریک خوبی برای همسرم و حتی بقیه اطرافیانم باشم و آدمی باشم که دلشان بخواهد حضورم در زندگی‌هایشان تداوم داشته باشد، نه این‌که بخواهند از دستم خلاص شوند. (می‌خندد) برای مردم کشورم آرزو می‌کنم که شرایط و حال و هوایی بهتر داشته باشند؛ چرا که استحقاقش را دارند. به حق تولدم، امیدوارم امسال و سال‌های بعد برای تمام مردم و کشورم فقط اتفاق‌های خوب رخ دهد.

در زمینه کاری هم امیدوارم اگر سختگیرتر از حالا نشدم، حداقل همین مسیر را ادامه بدهم و به سراغ آثار بد و ضعیف نروم.

شخصیت منفی باید گذشته داشته باشد

فاصله بازی‌ام در نقش خاکستری به رنگ ارغوان تا نقش منفی رگ خواب، زیاد بود. دلیلش این است از نقش آدم‌هایی که از اول ماجرا منفی هستند، خوشم نمی‌آید. در بسیاری از نقش‌ها، اصلا نمی‌دانیم چرا شخصیت منفی است و چه اتفاقاتی برایش رخ داده که او این رفتار را در پیش گرفته. هیچ‌کس از بدو تولد منفی به دنیا نمی‌آید و سرگذشتش شخصیت او را می‌سازد. اتفاقا در طول این سال‌ها زیاد پیشنهاد نقش منفی داشته‌ام، اما شخصیت‌پردازی‌ها را مناسب ندیده ام. شخصیت رضای زیر تیغ، ابتدا پسر شاد و اهل خانواده‌ای بود. مرگ پدر و وسوسه‌های عمویش او را به سمت رفتارهای تازه‌اش سوق داد و انتقام را به فکرش انداخت. در به رنگ ارغوان هم، محسن پسری بود که از ابتدا رفتار ناپسندی نداشت؛ اما برخوردهایی که بین او و ارغوان صورت گرفت، او را به سمت رفتار غلط کشاند. در رگ خواب، نگاه به گذشته کامران کمرنگ‌تر است و تصمیم‌گیری در مورد چرایی کارهایش به هوش مخاطب واگذار شده است. تماشاگر امروز باید خودش با اثر همراه و قدرت تعقل داشته باشد.

قصه از کجا شروع شد؟

هرکدام از ما در زندگی واقعی‌مان فقط یک نفریم. نمی‌توانیم شخصیت‌های مختلف را تجربه کنیم و کسی هم شخصیت عوض کردن را از ما نمی‌پذیرد. بنابراین تنها جایی که این فرصت را در اختیارمان قرار می‌دهد، عرصه بازیگری است. در این سال‌هایی که مشغول فعالیت هستم، هیچ‌گاه به اصلِ هرچه پیش آید خوش آید، اعتقادی نداشته‌ام. درست است کارگردانان مرا برای نقش‌ها انتخاب کرده‌اند، اما من هم انتخاب کرده‌ام و به تفاوت‌های میان نقش‌ها اعتقاد و دقت داشته‌ام. همیشه انتخاب کرده‌ام کجا بایستم و خوشحالم هنوز هم می‌توانم با انتخاب‌هایم مخاطبان را به هیجان بیاورم.

2 سیمرغ طلب دارم!

قضاوت‌ها و داوری‌های جشنواره‌ای چون فیلم فجر، می‌تواند تاثیر زیادی روی مسیر کاری و آینده فرد داشته باشد و زندگی هنری یک آدم را عوض می‌کند. بصراحت این نکته را می‌گویم که من دو سیمرغ بلورین از جشنواره فیلم فجر طلب دارم. خیلی راحت از بازی‌ام در «به رنگ ارغوان» و رگ خواب گذشتند. به رنگ ارغوان را سال 82 بازی کردم و کار، سال 88 مورد ارزشیابی قرار گرفت. سال88 برای فیلمی کاندیدا شدم که هفت هشت سال پیش بازی‌اش کرده بودم و این اصلا قابل ارزیابی و مقایسه با بازی‌های دیگر دوستانم نبود. با این حال تاکید می‌کنم با تمام وجودم در آن فیلم بازی کردم. هنگام بازی در به رنگ ارغوان، زمان‌بندی‌هایم به ریخته بود و همزمان در دو کار بازی می‌کردم. در تهران سریال «مشق عشق» را در حال فیلمبرداری داشتم و بعضی روزها وقتی بازی‌ام در مجموعه تمام می‌شد، سوار ماشین می‌شدم و به مازندران می‌رفتم تا در به رنگ ارغوان بازی کنم. وقتی کارم تمام می‌شد هم دوباره برمی‌گشتم تا صبح به سریالم برسم. برایم مهم بود هر دو نقش را خوب بازی کنم.

طنز، فقط موقعیت!

من در تلویزیون در آثار طنز هم بازی کرده‌ام؛ برای مثال، «عصر پاییزی» که مجموعه‌ای 35 قسمتی بود و خدا خودش شاهد است چقدر برای بازی در این سریال انرژی خرج کردم. بیشتر از یک کار جدی برایش فکر کردم و نگران بودم نکند سکانس‌های مختلف شبیه هم بشود و بازی‌هایم تماشاگران را خسته کند. در آن مجموعه تا جایی که می‌شد سعی می‌کردم از به کار بردن اصطلاحات طنز خودداری کنم؛ چرا که معتقدم طنز باید در موقعیتش اتفاق بیفتد و از سازندگان خواهش کردم با این درخواستم همراهی کنند. طنزی که بر مبنای جملات و اصطلاحات ساخته می‌شود، تاریخ مصرف دارد و زود از یاد می‌رود.

بشدت ایده‌آل‌گرایم!

آدم بشدت ایده‌آل‌گرایی هستم و در هیچ کاری سرسری حاضر نمی‌شوم. اگر می‌خواهیم اثر درستی بسازیم، باید همه عوامل و شرایط را درست و حساب‌شده کنار هم بچینیم و هرکسی کاری انجام بدهد که در آن تخصص دارد. بسیاری اوقات وقتی می‌خواهند کاری بسازند، به سراغ اجناس و افراد ارزان می‌روند. حتی در زمینه انتخاب لباس شخصیت‌ها می‌گویند ببینید در کمد خودتان چه لباسی دارید و بیاورید! من ابدا این را قبول نمی‌کنم؛ جز در مواردی خاص که احساس کنم لباسی دارم که به تن نقش می‌خورد. یعنی چه بازیگر خودش لباس بیاورد؟ مگر هر آدم چند دست لباس دارد؟ باید به تمام این موارد اهمیت داد، وگرنه رقبا پیروز می‌شوند و مخاطبان را از آن خود می‌کنند.

بازی در رگ خواب، اتفاقی نبود

نقش‌های خاکستری و حتی منفی هم در کارنامه‌ام داشته‌ام، اما باز نقشم در رگ خواب مخاطبان را غافلگیر کرد و مطمئن بودم این اتفاق رخ خواهد داد. اگر بازیگری معمولی بودم، ممکن بود بترسم و نگران شوم نکند بازی کردن در این نقش باعث شود مخاطبانم را از دست بدهم. با این حال، این قضیه برایم اهمیتی ندارد و اول باید خودم از بازی کردن در یک نقش راضی باشم. این‌که همیشه نقش‌هایی شبیه شخصیت خودم را بازی کنم، کار سختی نیست و با کمی تغییر می‌توان این نقش‌ها را ایفا کرد. حمید نعمت‌ا... در چند مصاحبه و حتی به خود من گفت برای بازی در نقش کامران، از ابتدا مرا در نظر داشته است. راستش مخاطبان ما خودشان هم خیلی از کلیشه دیدن بدشان نمی‌آید و دوست دارند برخی بازیگران را در نقش‌هایی ثابت دوباره ببینند. در چنین شرایطی وقتی ناگهان قالبی را می‌شکنی، توجه خیلی‌ها جلب می‌شود. البته همه بجز داوران جشنواره فجر که گویا نقشم را ندیدند! طی سال‌ها، بارها با این موارد روبه‌رو شدم و آنها خیلی راحت از نقشم در این فیلم رد شدند.

با وسواس انتخاب می‌کنم

از آنجا که آدم کمالگرایی هستم، کارهایم را با وسواس انتخاب می‌کنم. فقط یک بار در نقشی بازی کردم که دوستش نداشتم. تحت تاثیر تهیه‌کننده و کارگردان انتخاب کردم و چون وقتی می‌خواستم نقش را بپذیرم همه قسمت‌هایش نوشته نشده بود، به من گفتند نقش در ادامه تاثیر بیشتری در مسیر قصه و ویژگی‌هایی خاص خواهد داشت، اما این‌طور نشد. البته کار، کار خوبی بود و من صرفا با نقشم مشکل داشتم. احساس می‌کردم آن نقش به من نمی‌آمد.

سرم درد می‌کند!

هرکدام از شخصیت‌هایی که ایفا کرده‌ام، حاصل طرز تفکر و نگاه تمام سال‌های فعالیتم در این حرفه بوده‌اند. واقعا برای تک‌تک نقش‌ها جان گذاشته‌ام و هیچ‌وقت به این‌که عکسم روی جلد فلان مجله برود، توجه نداشته‌ام. همیشه آن قدر خود کار من را جذب و غرق می‌کند که دیگر به حواشی ماجرا اهمیت نمی‌دهم. نمی‌دانم. شاید هم این رویه اشتباه باشد. اهمیت این‌که کارم را درست انجام بدهم، هنوز هم برایم اولویت است و به درست انجام دادن کار فکر می‌کنم. برای مثال در مجموعه «گمشدگان» که سال گذشته روی آنتن رفت، واقعا زحمت کشیدم و تلاش کردم. حتی به نظرم از «مشق عشق» هم دشوارتر بازی کردم. در این مجموعه باید نقش یک فرد کم‌بینا را بازی می‌کردم و نه نابینا! وقتی نقش یک فرد نابینا را بازی می‌کنی، تکلیفت مشخص است و می‌دانی باید نبینی! نمی‌گویم این کار آسان است، ولی به نسبت کم‌بینا بازی کردن تفاوت دارد. باید هم ببینی، هم نبینی. زمانی چیزها را درست می‌دیدی و حالا بسختی می‌بینی. این شخصیت، کدورتی با کائنات پیدا کرد و عصبانی بود چرا چنین اتفاقی برایش رخ داده است. بازی در چنین نقشی سخت بود و من اصلا سرم برای نقش‌های سخت درد می‌کند!

 

دیدگاه تان را بنویسید