حرف‌هایی که در جلسه خواستگاری شهید باقری رد و بدل شد

وضو گرفتم و برای مراسم خواستگاری آماده شدم، حسن هم همین کار را کرده بود.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: آخرین روزهای ماه مبارک رمضان و گرمای طاقت فرسای مرداد ماه اهواز، هنوز دو ساعتی به افطار مانده بود که حسن به خانه دوست مشترکمان برای خواستگاری من آمد.

قبل از آمدنش وضو گرفتم و دو رکعت نماز خواندم و از خدا خواستم تا کارها را مطابق خیر و صلاح خود پیش ببرد چون تنها او بود که از نیت من باخبر بود و خیر مرا می دانست.

خودش را غلامحسین افشردی[۱] معرفی کرد و گفت که بنا به دلایل امنیتی به حسن باقری مشهور است که این اولین کلام او، نشان از صداقتش داشت و هر چه بیشتر پیش رفت، آن را نمایان تر کرد. از جنگ گفتیم و حضور زن در آن؛ و او به غیر از جنگ به کارهای بزرگتری فکر می کرد که زن ها باید آن را انجام می دادند.

نکته های اخلاقی، صحبت های دیگری بود که حسن بسیار روی آن اصرار داشت و... اعلام ساعت افطار حرف هایمان را نیمه گذاشت و قرار بعدی. بعد از دومین جلسه هر دو به رضایت کامل رسیده بودیم و تلفنی آمادگی خود را اعلام کرد و نظر مرا خواست و قرار شد تا به تهران بیاییم و ... بعدها از یادداشت هایش فهمیدم که حسن هم وضو گرفته بود و همه کارها را به خدا سپرده بود.[۲]

  1. شهید حسن باقری، جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه که در نهم بهمن ماه سال ۶۱ در فکه به شهادت رسید.
  2. برگرفته از خاطرات پروین داعی پور، همسر شهید.

دیدگاه تان را بنویسید