جی پلاس/ به مناسبت رحلت؛

روایت شیرین مرحوم دعایی از علت مهاجرتش به عراق

مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید محمود دعایی در خاطرات خود به علت مهاجرتش به عراق اشاره کرده که خواندنی است.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش خبرنگار جی پلاس، همزمان با برگزاری جشنهای تاجگذاری شاه، دوستداران امام خمینی (س) اعلامیه ای به نام "عزایی به نام جشن" تهیه کرده و در اختیار مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید محمود دعایی گذاشتند. وی این اعلامیه را در ده هزار نسخه چاپ کرد و با خود به تهران آورد تا با شرایطی ویژه توزیع کند که یکی از افراد دخیل به وسیله ساواک دستگیر شد. مرحوم دعایی در این گفت و گو به علت خروج خود از کشور پرداخته که در ادامه مطلب به آن اشاره شده است:

 

 در جریان توزیع این اعلامیه ها، یک نفر توسط ساواک دستگیر شد. او ‌‎ ‎‌روحانی متواری در تهران را که آقای مرتضوی نامی بود لو داده بود. ‌‎ ‎‌البته آقای مرتضوی اسم من را نمی دانست، چون وقتی من وارد منزل ‌‎ ‎‌ایشان شدم خودم را موسوی معرفی کردم. فقط آقای هاشمی از هویت ‌‎ ‎‌واقعی من مطلع بود. آقای هاشمی هم لو رفته بود. آقای مرتضوی تحت ‌‎ ‎‌شکنجه، ناگزیر اسم و مشخصات ما را داده بود. البته آقای هاشمی ‌‎ ‎‌توضیحات خوبی داده بودند و گفته بودند که یک روحانی از قم آمد و ‌‎ ‎‌گفت ما می خواهیم کار بکنیم، من هم آقای مرتضوی را به ایشان معرفی ‌‎ ‎‌کردم و از ماهیت کار و اقدامات آنها آگاه نبودم. به هر حال ساواک به ‌‎ ‎‌شدت دنبال یک نفر موسوی نام کرمانی بود. در یک اقدام همگانی هر‎ ‎‌چه موسوی شناخته شده بود، دستگیر شد. حتی یک آقای موسوی بود ‌‎ ‎‌که کرمانی و طرفدار آقای شریعتمداری بود، او را هم دستگیر کرده‎ ‎‌بودند. او گفته بود شما حتی دوست و دشمن خودتان را تشخیص ‌‎ ‎‌نمی دهید.‌

‌‌من در قم بودم که دیدم هر چه موسوی هست دارند می گیرند. ‌‎ ‎

‌‎

دوستان من متوجه شدند که امکان دستگیری من هم هست بنابراین به‎ ‎‌خاطر این که من و آن کانون های مقاومت و مبارزاتی که من با آنها در ‌‎ ‎‌تماس بودم در امنیت بمانند خواستار هجرت من به عراق شدند.‎ ‎‌علی الخصوص آقای هاشمی از زندان پیغام دادند که به فلانی بگویید به‎ ‎‌هر قیمتی که هست از ایران فرار کند.‌

لطفا راجع به سفر عراق توضیح دهید.‌

من دو سفر به عراق داشتم. یک سفر وقتی بود که احساس کردم ‌‎ ‎‌به نوعی مسئولین امنیتی و ساواکی ها دنبال من اند و کم مانده است به ‌‎ ‎‌دسته هایی که من در آنها قرار داشتم نزدیک شوند. برای این که مدتی از ‌‎ ‎‌چشم آنها دور باشم و به نوعی به آرامش دست یابم و از طرفی هم به‎ ‎‌علت شوق و اشتیاق زیادی که به دیدار امام و همچنین زیارت اعتاب‎ ‎‌مقدسه در کربلا و نجف داشتم، اقدام به مهاجرت به نجف کردم. در ‌‎ ‎‌سفر چند ماهه به عراق یک کارت شناسایی تهیه کرده بودم که به‎ ‎‌اصطلاح عربی به آن هویه می گفتند.‌

‌‌

این کارت را از مدرسه ای در نجف تهیه کردم. چرا که در دوران ‌‎ ‎‌تبعید امام به نجف، مسئولان مدارسی که در نجف بودند کارت شناسایی ‌‎ ‎‌برای شاگردان صادر می کردند. این کارت برای تردد من به عراق ‌‎ ‎‌می توانست نوعی مجوز باشد و در بزرگراه ها و معابر مورد استفاده قرار ‌‎ ‎‌گیرد. البته یک برگه هویت رسمی و دولتی نبود. کارت هویت من ‌‎ ‎‌مربوط به مدرسه مرحوم آقای سید عبدالله شیرازی در نجف بود که به‎ ‎‌دلیل ساده زیستی آن مرحوم و نوع ارتباطی که با مبارزان داشت، تهیه ‌‎ ‎‌کارت شناسایی این چنینی را برای دوستداران و طرفداران امام یا‌ ‎‌ایرانی هایی که قاچاق وارد عراق می شدند بر عهده می گرفت. این کارت ‌‎ ‎‌را من داشتم.‌

 

‌‌به دنبال قضیه دستگیری آقایان مرتضوی و هاشمی رفسنجانی که‎ ‎‌شرح آن را گفتم دیگر مطمئن شدم که ساواک به شدت دنبال من است ‌‎ ‎‌و وظیفه دارم که از ایران خارج بشوم.

 

برشی از کتاب گوشه ای از خاطرات حجت الاسلام و المسلمین سید محمود دعایی؛ ص 70-72

دیدگاه تان را بنویسید