جی پلاس؛

علت اینکه علامه حلی را جمال الدین نامیدند چه بود؟/چگونه اولجایتو به شیعه گروید؟/علامه از محضر کدام یک از علمای مشهور شیعه بهره برد؟/مناظره معروف علامه و سلطان مغول بر سر چه مساله ای بود؟

علامه حلی، فقیه و متکلم شیعه در قرن هشتم هجری است که بیش از 120 اثر در رشته های مختلف علمی از جمله فقه، تفسیر، منطق، کلام و رجال و... از وی بر جای مانده است. ایشان اولین کسی بود که ملقب به آیت الله شد.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش جی پلاس، در راستای شناساندن بزرگان اندیشه دینی در این صفحه بر آنیم که این شخصیت های ارجمند جهان اسلام و تشیع را به مخاطبان معرفی کنیم و مطالب منتشرشده قطره ای است از دریای زندگی این بزرگواران که به قدر وسعمان است. باشد که به لطف روح بزرگشان مفید فایده افتد. در این قسمت سعی بر آن است که خلاصه ای از زندگی پربار علامه حلی فقیه و متکلم شیعه در قرن هشتم هجری ارائه شود.

 

حسن بن یوسف بن مطهّر حلّی  (۶۴۸-۷۲۶ق) معروف به  علامه حلّی  فقیه و متکلم شیعه در قرن هشتم هجری بود. او بیش از ۱۲۰ کتاب در رشته‌های مختلف علمی مثل اصول، فقه، تفسیر، منطق، کلام و رجال نگاشته است که برخی از آن‌ها در حوزه‌های علمیه شیعه جزو منابع تدریس و تحقیق به شمار می‌آیند. او در گسترش فقه شیعه نقشی مهم داشت و نیز مبانی کلامی و اعتقادی شیعه را با تکیه با مبانی عقلی تبیین کرد. کتاب‌های باب حادی عشر و کشف المراد او که شرح تجرید الاعتقاد خواجه طوسی است جزء منابع اصلی مطالعه اعتقادات شیعیان به شمار می‌رود. نهج الحق و کشف الصدق، خلاصة الاقوال، الجوهر النضید، تذکرة الفقهاء، قواعد الاحکام و مختلف الشیعه معروف‌ترین آثار اویند.

 

علامه حلی نخستین کسی بود که با لقب آیت الله خوانده شد. قطب الدین رازی، فخرالمحققین، ابن معیه و محمد بن علی جرجانی از معروفترین شاگردان وی بودند. حضور او در ایران و در دربار سلطان محمد خدا بنده نقش موثری در رواج مذهب شیعه در ایران داشته است.

 

زندگی و تحصیل علم

حسن بن یوسف بن مطهّر حلی معروف به علامه حلی در شب جمعه ۲۹ رمضان سال ۶۴۸ قمری در حله به دنیا آمد.[۱] پدرش یوسف بن مطهر از متکلمان و عالمان علم اصول در حله بود.[۲] او چند سال بیشتر نداشت که با راهنمایی پدرش برای یادگیری قرآن به مکتب رفت و خواندن و نوشتن را در مکتب آموخت. سپس مقدمات و ادبیات عرب و علوم فقه، اصول فقه، حدیث و کلام را نزد پدرش و دایی‌اش محقق حلی آموخت. او در ادامه، علوم منطق، فلسفه و هیئت را نزد اساتید دیگر، به‌ویژه خواجه نصیر الدین طوسی فراگرفت و قبل از رسیدن به سن بلوغ به درجه اجتهاد رسید. علامه حلی به ‌سبب کسب فضیلت‌های بسیار در سن کم در نزد خانواده و دانشمندان به جمال الدین  مشهور شد.[۳]

 

جایگاه علمی

پس از مرگ محقق حلی در سال ۶۷۶ قمری که مرجعیت شیعیان را بر عهده داشت، شاگردان وی و دانشمندان حله پس از جستجوی فردی که شایستگی زعامت و مرجعیت شیعیان را داشته باشد، علامه حلی را برای این امر مهم مناسب یافتند و او در ۲۸‌ سالگی مرجعیت شیعه را بر عهده گرفت.[نیازمند منبع]

 

علامه نخستین کسی بود که به علت فضل و دانش بسیارش با لقب آیت الله خوانده شد.[۴] ابن‌ حجر عسقلانی‌ او را «آیة فی‌ الذکاء» خوانده‌ است‌.[۵] شرف الدین شولستانی، شیخ بهایی و محمد باقر مجلسی، در اجازه‌نامه‌ هایی که‌ برای‌ شاگردان‌ خود نوشته‌ اند، از علامه حلی با عنوان‌ «آیت‌ الله‌ فی‌ العالمین» یاد کرده‌اند.[۶]

 

ورود به ایران

تاریخ دقیق ورود او به ایران مشخص نیست؛ اما احتمالاً در سال‌های بعد از ۷۰۵ قمری و به دعوت سلطان محمد خدابنده بوده است. محمد خدابنده از پادشاهان سلسله ایلخانیان بود که بر ایران حکومت می‌کردند. تاج الدین آوی زمینه حضور علامه حلی به دربار اولجایتو را فراهم کرد.[نیازمند منبع] علامه وقتی وارد ایران شد در مجلسی به مناظره با دانشمندان مذاهب فقهی چهارگانه اهل سنت از جمله خواجه نظام الدین عبدالملک مراغه‌ای پرداخت. وی در این مناظره توانست ولایت و امامت علی(ع) و حقانیت مذهب شیعه را نزد پادشاه به اثبات برساند. این اتفاق باعث شد پادشاه مذهب شیعه را بر‌گزیند و نام خود را از الجایتو به سلطان محمد خدابنده تغییر دهد و تشیع را در ایران رواج دهد.[۷] منابع مختلفی نیز به تأثیر علامه حلی بر تشیع سلطان محمد خدابنده اشاره دارند.[۸]

 

مناظره معروف

میرزا محمدعلی مدرس در کتاب ریحانة الادب به نقل از علامه مجلسی در شرح من لایحضره الفقیه می‌نویسد: روزی سلطان الجایتو محمد مغولی مجلسی تشکیل داد و علمای اهل سنت را جمع کرد و علامه حلی را نیز فرا خواند. علامه در هنگام ورود کفش خود را زیر بغل گرفت و به سلطان سلام کرد و در کنار او نشست. به او گفتند چرا به سلطان سجده و ادب نکردی؟ گفت: حضرت رسول‌الله سلطان‌السلاطین بود و مردم به او سلام می‌کردند و در آیه شریفه هم آمده است «فَإِذَا دَخَلْتُم بُیوتًا فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکمْ تَحِیةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکةً طَیبَةً ».چون به خانه‌هایی [که گفته شد] درآمدید به یکدیگر سلام کنید، درودی که نزد خدا مبارک و خوش است[۹] علاوه بر اینکه در میان ما و شما اختلافی نیست که سجده مخصوص خداست.

 

گفتند چرا کنار سلطان نشستی؟ گفت: چون غیر از آنجا جای خالی ندیدم و حدیث نبوی است که در حین ورود به مجلس، هرجای خالی یافتی بنشین. گفتند: نعلین چه ارزشی داشت که آن را به مجلس سلطان آوردی؟ گفت: ترسیدم حنفی‌مذهب آن را بدزدد چنان‌که رئیسشان کفش پیامبر(ص) را دزدید. حنفی‌ها معترض شدند که ابوحنیفه در زمان آن حضرت وجود نداشته است. علامه گفت فراموشم شد! گویا دزد کفش، شافعی بوده است.

 

همین گفتگو و اعتراض درباره شافعیان، مالکیان و حنبلیان تکرار شد. علامه رو به سلطان کرد و گفت: حالا مکشوف شد که هیچ‌یک از رؤسای مذاهب اربعه در زمان پیامبر(ص) نبوده است و آرای آنان، رأی و نظر اختراعی خودشان است؛ اما مذهب شیعه تابع امیرالمؤمنین است که وصی و برادر آن حضرت بوده و به منزله نفس و جان وی است. علامه در ادامهٔ مناظره خطبه بلیغی خواند و سلطان در انتهای مناظره شیعه شد.[۱۰]

 

علامه تا زمان مرگ سلطان محمد خدابنده در ایران ‌ماند و به نشر معارف و فرهنگ تشیع ‌پرداخت. همچنین در همه سفر‌ها همراه سلطان بود و به پیشنهاد او مدرسه سیاری از خیمه و چادر ساخته ‌شد تا در مواقع سفر حمل شده و در هرکجا که کاروان اقامت کرد، علامه به تدریس و مباحثه بپردازد.[۱۱]

 

اساتید

شیخ یوسف سدید الدین (پدرش)

محقق حلی

سید بن طاووس

سید احمد بن طاووس

خواجه نصیر الدین طوسی

محمد بن علی اسدی

یحیی بن سعید حلی

مفیدالدین محمد بن جهم حلی

ابن میثم بحرانی

جمال الدین حسین بن ایاز نحوی

محمد بن محمد بن احمد کشی

نجم الدین علی بن عمر کاتبی

برهان الدین نسفی

شیخ فاروقی واسطی

شیخ تقی الدین عبدالله بن جعفر کوفی

 

شاگردان

برخی از شاگردان او عبارت‌اند از:

محمد بن حسن بن یوسف حلی، فخرالمحققین(فرزند علامه)

سید عمیدالدین عبدالمطلب (خواهرزاده‌اش)

سید ضیا الدین عبدالله حسینی اعرجی حلی(خواهرزاده‌اش)

سید محمد بن قاسم حسنی مشهور به ابن معیه

رضی الدین ابوالحسن علی بن احمد حلی

قطب الدین رازی

عزالدین محمد آملی

سید نجم الدین مهنا بن سنان مدنی

تاج الدین محمود بن مولا

تقی الدین ابراهیم بن حسین آملی

محمد بن علی جرجانی

 

تالیفات

علامه حلی در علوم مختلفی چون فقه، اصول فقه، کلام، حدیث، تفسیر، رجال، فلسفه و منطق آثار بسیاری تألیف کرده است. درباره تعداد این تألیفات اختلاف است. علامه حلی خود در خلاصة الاقوال ۵۷ اثر برای خودش ذکر می‌کند.[۱۲]

 

سید محسن امین در اعیان الشیعه می‌نویسد: «تالیفات علامه بیش از یکصد کتاب است و من ۹۵ کتاب او را دیده‌ام که بسیاری از آنها چندین مجلدند».[۱۳] او همچنین می‌گوید کتاب الروضات آثار علامه را حدود هزار کتاب تحقیقی دانسته است.[۱۴] میرزا محمد علی مدرس نیز در ریحانة الادب[۱۵].۱۲۰ اثر و کتاب گلشن ابرار[۱۶] حدود ۱۱۰ اثر برای علامه نام برده‌اند.

 

از آثار معروف علامه حلی می‌توان به مختلف الشیعه و تذکره الفقهاء در علم فقه، کشف المراد، باب حادی عشر و منهاج الکرامة در علم کلام، خلاصة الاقوال در علم رجال و جوهر النضید در علم منطق اشاره کرد.

 

علامه دو کتاب در اصول عقاید شیعه به نام‌های نهج الحق و کشف الصدق و نیز منهاج الکرامه را تالیف نموده و به رسم تحفه به پیشگاه اولجایتو برد.[۱۷]

 

ملاقات با امام زمان(عج)

دو بار دیدار علامه حلی با امام مهدی(عج) جزو داستان‌های مشهور درباره اوست.

تکمیل کتاب توسط امام

داستان نخست مربوط به نیمه‌تمام ماندن کتابی است که علامه حلی از یکی از علمای اهل سنت امانت گرفته بود تا از آن نسخه برداری کند. ولی نیمه شب خواب مانع نوشتن می‌شد در این هنگام امام مهدی(عج) وارد شده و از علامه می‌خواهد که ادامه کار استنساخ را به او واگذار کند. علامه حلی پس از بیداری می‌بیند که نسخه‌برداری کتاب تمام شده است.[۱۸] قدیمی‌ترین منبع ماجرا کتاب مجالس المومنین نوشته قاضی نورالله شوشتری است. شوشتری برای این ماجرا منبع مکتوبی ذکر نکرده و می‌گوید این ماجرا در بین مؤمنین مشهور است.[۱۹]

 

 

دیدار در مسیر کربلا

ماجرای دوم در کتاب قصص العلماء نوشته تنکابنی نقل شده است. و بر اساس نقل او در یکی از سفرهای علامه حلی به کربلا او در میان راه با سیدی همراه می‌شود و پس از گفتگو با او متوجه می‌شود که او شخص بسیار عالمی است و مسائل مشکل علمی خود را با او در میان می‌گذارد و جواب می‌گیرد و در این بین از او سوال می‌کند که آیا در زمان غیبت کبری امکان ملاقات با امام عصر(عج) وجود دارد؟ و همزمان تازیه از دستش می‌افتد آن شخص تازیانه را از زمین برداشته به علامه می‌دهد و جواب می‌دهد که چگونه ممکن نباشد در حالی که دست او هم‌اکنون در دست توست. علامه حلی متوجه می‌شود که آن شخص خود امام مهدی(عج)است و خود را به پای ایشان می‌اندازد.[۲۰]

 

تنکابنی برای این داستان منبعی ذکر نکرده و آن را به عنوان داستانی که در السنه و افواه (زبان‌ها و دهان‌ها) مشهور است نقل می‌کند.[۲۱] شاهدی که تنکابنی برای تأیید داستان ذکر می‌کند آن است که در مکالمه بین علامه و آن شخص،‌ او آدرس حدیثی در کتاب التهذیب شیخ طوسی را به علامه می‌دهد که علامه متوجه آن حدیث نبوده است. علامه پس از بازگشت به منزل آن حدیث را یافته و در حاشیه آن می‌نویسد که امام عصر(عج) مرا به این حدیث راهنمایی کرده است. تنکابنی ماجرا را از شخصی به نام ملا صفرعلی لاهیجی شاگرد سید محمد صاحب مناهل نقل کرده است. لاهیجی از استادش سید محمد نقل می‌کند که آن کتاب و آن یادداشت علامه حلی را دیده‌ است.[۲۲]

 

وفات

علامه حلی پس از مرگ سلطان محمد خدابنده در سال ۷۱۶ قمری به شهر حله بازگشت و تا آخر عمر در آنجا اقامت گزید. وی سرانجام ۲۱ محرم ۷۲۶ق در سن ۷۸ سالگی، در شهر حله وفات یافت و در حرم امیرالمومنین به خاک سپرده شد.[۲۳]

 

پانویس

 ۱. علامه حلی، رجال العلامه، ۱۹۶۱م، ص۴۸.

۲. اشمیتکه، اندیشه‌های کلامی علامه حلی، ۱۳۷۸ش، ص۲۴.

۳. گلشن ابرار، ۱۳۸۵ش، ج۱، ص۱۳۸.

 ۴.دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل «آیت الله».

۵. عسقلانی، لسان المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۲، ص۳۱۷.

۶. مجلسی‌، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۲۰۴،۱۰۷،۸۱.

 ۷.خوانساری، روضات الجنات، ۱۹۸۶م، ج۲، ص۲۷۹، ص ۲۸۰.

 ۸.امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۶ق، ج۲۴، ص۲۳۱.

۹. سوره نور، آیه ۶۱.

۱۰. مدرس، ریحانة الادب، ۱۳۶۹ش، ج ۴، ص۱۶۹-۱۷۱.

 ۱۱.خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، ۱۳۳۳ش، ج۳، ص۱۹۷ ؛ شوشتری، مجالس المؤمنین، ۱۳۶۵ش، ج۲، ص۳۶۰.

۱۲. امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۶ق، ج۵، ص۴۰۲.

۱۳. امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۶ق، ج۵، ص۴۰۲.

۱۴. امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۶ق، ج۵، ص۴۰۲.

 ۱۵.مدرس، ریحانه الادب، ۱۳۶۹ش، ج۴، ص۱۷۴.

۱۶. گلشن ابرار، ۱۳۸۵ش، ج۱، ص۱۴۴.

 ۱۷.امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۶ق، ج۱۰، ص۲۲۹؛ تهرانی، الذریعة، ۱۴۰۳ق، ج۲۳، ص۱۷۲.

 ۱۸.شوشتری، مجالس المؤمنین، ۱۳۶۵ش، ج۱، ص۵۷۱.

۱۹. شوشتری، مجالس المؤمنین، ۱۳۶۵ش، ج۱، ص۵۷۱.

 ۲۰.تنکابنی، قصص العلماء، ص۸۸۳.

 ۲۱.تنکابنی، قصص العلماء، ص۸۸۳.

۲۲. تنکابنی، قصص العلماء، ص۸۸۵.

 ۲۳.امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۶ق، ج۲۴، ص۲۲۳؛ شوشتری، مجالس المؤمنین، ۱۳۶۵ش، ج۱، ص۵۷۴.

 

 

منابع

ابن‌ حجر عسقلانی‌، احمد، لسان‌ المیزان‌، بیروت‌، ۱۳۹۰ق‌.

اشمیتکه، زابینه، اندیشه‌های کلامی علامه حلی، ترجمه: احمد نمایی، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، ۱۳۷۸ش.

امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.

تهرانی، آقا بزرگ، الذریعة الی تصانیف الشیعة، بیروت،‌ دار الاضواء، ۱۴۰۳ق.

تنکابنی، محمد بن سلیمان، قصص العلماء، نسخه pdf.

جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، گلشن ابرار، قم، نشر معروف، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.

علامه حلی، حسن بن یوسف، رجال العلامه، به اهتمام محمدصادق بحرالعلوم، نجف، حیدریه، ۱۹۶۱م.

خواندمیر، غیاث الدین، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد البشر، به اهتمام جلال الدین همایی، تهران، کتابخانه خیام، ۱۳۳۳ش.

خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، قم، بی‌نا، ۱۹۸۶م.

دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل «آیت الله» [۱].

شوشتری، قاضی نورالله، مجالس المؤمنین، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۶۵ش.

مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت‌، مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۳ق‌.

مدرس، میرزا محمدعلی، ریحانة الادب، تهران، انتشارات خیام، ۱۳۶۹ش.

دیدگاه تان را بنویسید