گفت و گو با روزبه حصاری؛

ادامه سریال "بچه مهندس" با آن چه فکرش را نمی کنید

روزبه حصاری، بازیگر نقش جواد جوادی در فصل سوم «بچه‌مهندس»، از بازی در این سریال و روزها و سال‌هایی که در مسیر بازیگری سپری کرده است، گفت.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش جی پلاس، در سراسر حرف‌هایش مشخص است که اتفاقی، بخت یارش شده تا رویایی که برایش یک دهه دویده و برایش تا اروپا رفته، برگشته، کنار خیابان یا تنگه واشی ساز کوبه‌ای نواخته، روی صحنه تئاتر رفته، سریال بازی کرده و بی‌خیال رشته مهندسی‌ که خوانده شده، با بازی در نقش یک بچه مهندس، مزد تلاش‌هایش را بگیرد و در نقشش گل کند.

روزبه حصاری، بازیگر جوان سریال «بچه مهندس۳» که حالا مخاطب‌شان حسابی افزایش پیدا کرده است، این روزها یکی از ستاره‌های تلویزیون است. او که اخیرا حاشیه‌هایی به دلیل نبودن اسمش در تیتراژ ابتدایی سریال ایجاد شده بود، برای‌مان هم از این اتفاق گفت، هم ماجرای انتخابش برای این نقش. به گذشته رفت و از  سال‌های نوازندگی در گروه‌های زیرزمینی و موسیقی خیابانی  گفت. از ۴ سالی که برای بازی در نقش یک اعدامی کاری برایش پیشنهاد نشد و رسید به حضورش در جمع سیل‌زده‌های پلدختر در عید سال گذشته.

گفته‌های او را در ادامه بخوانید.

چطور «بچه مهندس۳» به شما پیشنهاد شد؟ فکر می‌کنم یک مقدار کارتان سخت بود. دو کودکی که فصل اول، نقش جواد جوادی و مژگان را بازی کردند، خیلی خوب بودند.

هر دوی‌شان ماه هستند. هم یونا و هم مانی. آنقدر خوش‌انرژی و خوش قریحه هستند که یک مقدار کار از این جهت سخت بود. اما این‌که کار چطور به من پیشنهاد شد، خیلی اتفاقی. یک فراخوان منتشر شد، من خانه بودم، به مامانم گفتم این نوجوان شبیه من نیست؟ گفت چرا. وقتی مادر این را می‌گوید دیگر باید یک مقدار روی نظرش فکر کرد. آن زمان به خودم اجازه ندادم که این فراخوان را پیگیری کنم. به این دلیل که یک فراخوان عمومی بود و احساس می‌کردم من اگر به عنوان بازیگری که در حد و اندازه خودش چند کار انجام داده، اگر بخواهم پیشنهاد بدهم، یک مقدار شبیه به استفاده از امکانات است. حتی به یکی از بازیگران دو فصل قبل که از دوستان و همکاران من است، زنگ زدم، اتفاقا آن روز سر این دوست‌مان خیلی شلوغ بود و گفت روزبه من به تو زنگ می‌زنم. دو روز بعد به من زنگ زد که چه کاری داشتی، گفتم هیچی، می‌خواستم حالت را بپرسم و اصلا مساله را عنوان نکردم. تا این‌که تیم تولید خیلی به دنبال بازیگر مناسب این نقش می‌گشته‌اند و خیلی اتفاقی از من، «سلام آقای مدیر» در حال پخش بوده است. این‌طور که به من گفتند، آقای غفاری که سریال را می‌دیده‌اند، به تیم کارگردانی می‌گویند این بازیگر گزینه خوبی برای نقش جواد است. فیلمبرداری قسمت‌های اول شروع شده بود که من را دعوت کردند و من وارد کار شدم. نمی‌دانم اسمش را چی بگذارم ولی انگار از ته دلم خواستم و جذب شد. جز قسمت و حکمت، نمی‌توانم اسم دیگری برایش بگذارم.

آن‌قدر اتفاقی بوده که یادشان رفته بود اسمت را در تیتراژ بگذارند.

اصلا قرار نبود درباره این‌که من این نقش را بازی می‌کنم، خبری عنوان شود. من هم حسب‌الامر بزرگترهای کار، هیچ‌جا عنوان نکردم، حتی بین دوستانِ همکارم. خبر رسمی که منتشر شد، زمانی بود که فیلمبرداری می‌کردیم. بعد که رسید به مرحله پخش، اتفاقا در یک جلسه‌ای بودیم و من خیلی وضعیت روحی خوبی به خاطر یک سری اتفاقات شخصی نداشتم، به من گفتند برای غافلگیر کردن تماشاگرها اسمت را در تیتراژ اول نزنیم. من هم همینطوری و بدون این که فکر کنم، گفتم باشه. این اتفاق قبلا در تاریخ سینما رخ داده است، مثل «سون» به کارگردانی آقای فینچر با بازی کوین اسپیسی که در نقش خاصی جلوی دوربین آمده بود، چون نقش خیلی ویژه بود، برای غافلگیر کردن تماشاگر، اسمش را در تیتراژ و در خبرها نیاورده بودند. من هم گله‌ای از این بابت نداشتم. چون دیدم یکی از خبرگزاری‌ها درباره اختلاف نوشته بود، نه واقعا اختلافی نبوده. من بی‌نهایت برای آقای غفاری، کارگردان سریال احترام قائلم، همینطور برای آقای سعدی، تهیه‌کننده و دیگر دوستان که حق دوستی و برادری به گردن من دارند. ولی برای خودم عجیب بود. همه به من می‌گفتند چرا در تیتراژ، آخر هستی، یا چرا عکست در تیتراژ، آخر هست، یا چرا در خبرها اسمت به عنوان بازیگر این نقش منتشر شده؟ تقریبا همه خبرگزاری‌ها این خبر را کار کرده بودند. خود مخاطبین برایشان سوال پیش آمده بود. من هم چون مواجهه‌ام با هر کار، مواجهه مخاطب است. تا زمان پخش به خودم اجازه نمی‌دهم کار را ببینم و فقط بازی می‌کنم.

در آخرین نظرسنجی‌های صدا و سیما، به مرز مخاطب ۳۵ درصد رسیدید. در ابتدا به نظر نمی‌آمد این میزان استقبال از کار بشود، به‌خصوص با توجه به تراکم سریال‌های ماه رمضان و این‌که همیشه مخاطب سریال‌های شبکه سه بیشتر بودند. اما «بچه مهندس۳» یک حرکت آهسته و پیوسته داشته و فکر می‌کنم به «زیرخاکی» نزدیک شده‌اید.

من خیلی در جریان این نظرسنجی‌ها نه که نیستم، اما آن چیزی که در جامعه می‌بینم، یک مقدار متفاوت است و فکر می‌کنم به خاطر سامانه‌های نظرسنجی است. یعنی اگر سامانه‌های نظرسنجی احتمالا کمی راحت‌تر باشند و مردم راحت‌تر بتوانند در این نظرسنجی‌ها شرکت کنند، شاید نتیجه خیلی متفاوت بود.

ملموسش این است که الان که در خیابان راه می‌روی، وضعیت نسبت به ماه پیش چطور است؟

مردم خیلی با سریال همراه شدند. ما ایرانی‌ها، قصه دوست داریم. این سریال، یک کار صددرصد ایرانی و مطابق ذائقه ایرانی است. به نظرم، ایرانی‌ها از این قصه‌ هم خوش‌شان می‌آید. البته من خدا را صدهزار مرتبه به خاطر این اتفاق و این لطفی که مردم به من دارند، شکر و فکر می‌کنم اگر این تداوم اتفاق بیفتد، تا پایان ماه مبارک امید به خدا، نظرسنجی‌ها به نفع «بچه مهندس» خواهد بود.

البته نکته اصلی این است که «بچه مهندس» از قبل بوده و مردم با آن سمپاتی دارند.

بله. تلاش دو، سه ساله یک گروه است. این مجموعه با هم آمدند و قصه و این شخصیت روایت شده و جلو آمده.

خیلی نمی‌خواهیم به قصه بپردازیم ولی بالاخره جواد به مژگان می‌رسد؟

قطع و وصل می‌شود (با خنده). اینستاگرام روی سوالات حساس نویز می‌اندازد.

قصه را لو نده ولی درباره نقشت کمی توضیح بده.

من فقط می‌توانم بگویم تماشاگر با غافلگیری‌های بسیاری روبه‌رو خواهد شد. یعنی هر چه تا الان غافلگیری داشتیم، ضربدر ده کنید. آن چیزهایی که آدم فکرش را نمی‌کند به وقوع می‌پیوندند.

درباره خودت فارغ از سریال که بررسی کردیم به موارد خاصی رسیدیم. مثلا نوازندگی در خیابان. چه می‌نوازی و کجاها این نوازندگی را تجربه کردی؟

من کارم را از نوازندگی شروع کردم و نوازنده سازهای کوبه‌ای هستم. آن زمان یک مقدار دوران پسادانشجویی بود. دوران بین فضای دانشگاهی و فضای هنری بود. می‌خواستم خیلی جدی این مسیر را شروع کنم و راهی هم برای خودم نداشتم. با یک سری بند نواختم که الان صاحب‌نام هستند. البته شاید راضی نباشند الان اسم‌شان را بیاورم ولی گروه‌هایی هستند که الان آلبوم می‌دهند، کنسرت برگزار می‌کنند و شاید راضی نباشند اسم‌شان بیاید که یک موقع کنار خیابان با هم ساز می‌زدیم.

اسم‌شان را بگو.

خودشان اگر بخواهند، می‌گویند. چون من همیشه عضو مهمان گروه بودم و هیچ‌وقت عضو ثابت نبودم. مثلا فلان بند خواسته یک جا کنسرتی برگزار کند به من زنگ زده گفته می‌آیی ساز کوبه‌ایش را تو بزنی و من هم رفتم. هم یک امرار معاش جزئی برایم ایجاد کرده است و هم اینکه موسیقی چیزی نیست که بتوانم از آن غافل شوم.

عجیب‌ترین جایی که ساز زدی کجا بوده؟

تنگه واشی؛ خیلی تجربه عجیبی بود و خیلی هم سخت بود. لطف کردند با ما خیلی بد برخورد نکردند و در نهایت سازهای‌مان را به خودمان پس دادند.

تجربه بازی در فیلم در اوکراین هم داشتی؟

من افتخار حضور در کنار آقای نیامراد را داشتم که قدمتش در حوزه سینما به چند دهه قبل برمی‌گردد و در حوزه صحنه و لباس جز اساتید بلامنازع هستند و لطف کردند در اولین فیلم سینمایی که می‌خواستند بسازند، بنده را قابل دانستند و یکی از نقش‌های اصلی را به من دادند. فیلم محصول مشترک ایران و اوکراین بود. هم بازیگر ایرانی داشت هم اوکراینی. در بازیگرهای ایرانی هم همایون ارشادی، لاله اسکندری، گوهر خیراندیش، مارال فرجاد، کاوه سماک‌باشی و ... بودند. تیم بازیگری خیلی خوبی داشتیم. نمی‌دانم سرنوشت فیلم به چه صورت است، یعنی موقعیتی برای اکران پیدا خواهد کرد یا در قالب اکران آنلاین پخش خواهد شد. تجربه خیلی خوبی برای من بود. آن زمان هم من صحبت‌هایی با چند دوستی که در اوکراین دارم درباره اینکه برای ادامه تحصیل بمانم، داشتم. اما خب ترجیح دادم که بیایم.

بخشی از پروژه «امروز» آقای میرکریمی هم بودی که کاندیدای ایران برای اسکار بود.

برای من خیلی تجربه نفیسی بود. بازی کردن در نقش‌های مختلف برای من هیجان‌انگیز است. در آن مقطع هم دوستان لطف کردند بنده را قابل دانستند و در این کار بودم. به هر حال بازی کردن در کنار آقای پرستویی خیلی برای من مفید و آموزنده بود ولی بیشتر جذابیت آن کار برای من، خود آن نقش بود که خیلی متفاوت بود با کاری که تماشاگر از من دیده بود.

اگر نقش اعدامی دوباره پیشنهاد شود، بازی می‌کنی؟

وای نه. خیلی تجربه سختی بود. نمی‌دانم البته، شاید هم آره. ترجیح می‌دهم دیگر تکرار نشود.

نقش اعدامی بازی کردی و بعد ۴سال کار نکردی؟

این یک علامت تعجب خیلی بزرگ است. هم برای من هم برای خیلی از دوستان و همکارانم. البته من همیشه وصلت همیشگی‌ام را با تئاتر نگه داشتم  و در طول آن ۴سال همیشه در تئاتر و موسیقی فعال بودم ولی هیچ کس هیچ وقت نفهمید که چه شد.

برای آن نقش خیلی تمرین کردی و حتی به سردخانه رفتی و...

نمی‌دانم شاید باید می‌مردم که راضی شوند. من با یک کارگردانی کار کردم که امیدوارم خدا باز دوستم داشته باشد و این فرصت را دوباره پیدا کنم که با او کار کنم. اصلا برای هر بازیگری که دغدغه بازیگری دارد در همین شب‌های عزیز دعا می‌کنم که فرصت کار کردن با حجت قاسم‌زاده اصل برایش پیدا شود. به نظرم معنای فرهیختگی است. تجربه نقش به کنار، تجربه کار کردن و معاشرت با کسی مثل حجت قاسم‌زاده اصل برای من خیلی خاطره‌انگیز بود. کار اولم هم بود. خیلی استرس‌زا بود. البته همه کارها برای من استرس‌زا هستند و بعدش باید یک دوره بخوابم و درمان شوم.

با این وضعیتی که می‌گویی خب بازی نکن.

نمی‌توانم. احساس می‌کنم اگر این‌طور بازی نکنم، نانم حلال نیست.

سال گذشته به مناطق سیل‌زده رفته بودی. یک مقدار درباره آن روزها بگو.

همه ما پارسال به خاطر آن اتفاقات، عید بدی را شروع کردیم. یک تلاش ناموفقی هم من داشتم برای یک مقدار شاد کردن مردم در سیزده به در. تلاشی ناموفق بود. در بحران سیل، قصدش را داشتیم که با اکیپی از دوستان لُر که هنوز هم با آنها در ارتباط هستم، برویم برای کمک. قرار گذاشتم آنجا اگر بگویند بیل بزن یا چیزی را جابجا کن، این کارها را انجام دهم. ولی ابدا حاضر نبودم شماره کارتی بدهم یا با جایی مراوده مالی داشته باشم برای کمک. همینطور هم شد. حتی خیلی از دوستان سینمایی به واسطه لطفی که به من داشتند، به من زنگ می‌زدند که شماره کارت بده ما در حد بضاعت‌مان کمک کنیم. من زیر بار نرفتم. نه به خاطر اینکه از مسوولیتش می‌ترسیدم، به این دلیل که همیشه احساس می‌کنم همه کارها باید از مجاری قانونی حل شود. رفتم آن‌جا برای اینکه هر کاری از دستم برمی‌آید، انجام بدهم. خیلی تلخ بود. تلخی‌اش از این جهت بود که می‌دیدم خانه‌هایی که زندگی در آنها بوده، الان چیزی جز تلی از خاک نیست. این ناراحت کننده است ولی مردم لرستان در استوار بودن اعجاب‌انگیزترین بودند.

از فیلم‌هایی که در صفحه‌ات گذاشتی مشخص است زمانی که رسیدید، آبی وجود نداشت ولی خانه‌ها پر از گِل بود.

آب فروکش کرده بود اما بعضی از خانه‌ها زمانی که من رفتم هنوز زیر آب بودند. البته جریان آبی وجود نداشت، اما یک جاهایی از شهر پلدختر کاملا باتلاق بود. هیچ اسم دیگری نمی‌شد برایش گذاشت. عمق گِل تا دو متر بود. معلوم نبود تا کجا پایین بروی و خیلی هم آنجا رفقای پلدختری و خرم‌آبادی کمک کردند، چیزی که خیلی در آن روزها به چشم می‌آمد، اتحاد بود. آدم‌ها از طیف‌های گوناگون آمده بودند که کار کنند. یک سری شیطنت‌ها هم اتفاق می‌افتاد. طبیعی است، بعضی از آدم‌ها آمده‌اند که سهم خودشان را بردارند ولی در کل آن چیزی که من می‌دیدم این بود که از هلال احمر، ارتش، سپاه، نیروهای مردمی و ان‌جی‌اوها همه در کنار هم بودند و هدف‌های مشترک داشتند که این خیلی زیبا بود. کاملا احساس می‌کردم که این ایران است و در حقیقت یک جای کوچکی به وسعت ایران است. 

در زمان فیلمبرداری سریال که به مشکل کرونا نخوردید؟

بحبوحه کرونا ما مجبور بودیم سر فیلمبرداری باشیم. البته درخواست هم کردیم که اگر مقدور باشد کار به تعویق بیفتد و فقط هم به خاطر خودمان نبود. یک گروه پنجاه، شصت نفری مشغول کار بودند که هر کدام خانواده‌ای داشتند و حتی برخی از شهرهای اطراف می‌آمدند. اما شرایط مهیا نبود و با وجود رایزنی‌هایی که شد، کار تعطیل نشد. استرس بالایی می‌کشیدیم و هدف همه این بود که یک کار خوب تولید کنیم. نمی‌دانستیم چه زمانی پخش خواهد شد ولی می‌خواستیم که کار خوبی ارائه شود. البته بخشی از کار فرصت نشد که فیلمبرداری شود.

یعنی ناتمام ماند؟

نه. قسمت آخر قصه ما به سرانجام می‌رسد ولی خب یک قسمت‌هایی را نتوانستیم بگیریم. یک تغییراتی به واسطه حضور آقای وارسته و آقای غفاری به عنوان کارگردان، در فیلمنامه ایجاد شد. ولی گروه درجه یکی داشتیم. آن روز هم که خداحافظی می‌کردیم، گفتم یکی از محجوب‌ترین گروه‌هایی بودند که من در زندگی دیدم. همه با حجب و با تامل کار کردند.

کار در تلویزیون را ادامه می‌دهی؟

هرچه پیش آید. من بازیگرم و مخاطب من اگر افتخارش را داشته باشم، مردم هستند. اگر احساس کنم می‌توانم رضایت مردم را در تئاتر، در تلویزیون یا در سینما یا حتی در موسیقی جلب کنم، این کار را خواهم کرد. خیلی به مدیوم قائل نیستم، به پرچمی که آن بالاست معتقدم و فکر می‌کنم زیر آن پرچم باید برای مردم خیلی کارها انجام داد چون به گردن همه ما حق دارند. نمی‌توانم آینده را پیش‌بینی کنم اما تفکیکی قائل نیستم. بزرگانی هستند که در سینما کار کردند، یا در تلویزیون یا در هر دو کار کردند؛ برای من فرقی نمی‌کند. من یک جوان بازیگرم و هر جا که فکر کنم می‌توانم کاری انجام بدهم، هستم.

در رنج سنی ۲۵ تا ۴۰ساله، هم هنرپیشه مرد و هم زن کم‌تر داریم. همچنان در فیلم‌های ما آقای گلزار و یا آقای رادان پایین‌تر از سنشان بازی می‌کنند. 

من می‌گویم اگر مردم همچنان دوست‌شان دارند، قابل احترام هستند. این‌که چطور انتخاب می‌شوند یا برای چه نقش‌هایی، به نظرم ابعاد فنی کار را دربرمی‌گیرد و خود بازیگر می‌داند که چه نقشی را می‌تواند بازی کند و چه نقشی را نمی‌تواند.

البته سوال من برعکس بود. سوال این بود که کار شما برای این‌که بتوانید جای آنها را بگیرید سخت است. باید طوری خودتان را نشان بدهید که کارگردان بتواند اعتماد کند. 

چه می‌شود کرد. شاید اگر مسیر سخت‌تر باشد، طعم پیروزی شیرین‌تر باشد.

دیدگاه تان را بنویسید